نتایج پژوهشهائی که با کاربرد 'مقیاس دگرگونی زندگی' صورت گرفته بیانگر رابطهای پایدار بین تعداد رویدادهای فشارزای زندگی آدمی با سلامت جسمانی و هیجانی وی است. در مورد بیش از پنجاه درصد از مردمانی که نمرهٔ یکسالهٔ دگرگونی زندگی آنان بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ بود، سال بعد اختلالهائی در سلامت آنان دیده شد؛ ۷۹ درصد از مردمانی که نمرهٔ دگرگونی زندگی آنان بیش از ۳۰۰ بود، سال بعد بیمار شدند.
فشارزاترین رویداد در این مقیاس مرگ همسر است، فقدانی که مستلزم سازگاری بنیادی و مجدد در بسیاری از جنبههای زندگی آدمی است. طی پژوهشی در انگلستان، ۴۵۰۰ مرد بیوه از هنگام مرگ همسر به مدت شش ماه مورد مشاهده قرار گرفتند. میزان بیماری و افسردگی در این مردها در سطح بالاتری بود و مرگ و میر آنان چهل درصد بیشتر از میزان مرگ و میر قابل انتظار در گروه سنی آنان بود (پارکس - parkes، بنجامین - Benjamin، و فیتز جرالد - Fitzgrald، ۱۹۶۹).
سازندگان این مقیاس برای تبئین یافتههائی که حاکی از وجود رابطه بین تغییرات زندگی و بیماری است فرض کردند که هر اندازه تغییراتی که آدمی تجربه میکند خطیرتر باشد وی بایستی تلاش بیشتری برای سازگار شدن بهکار برد و همین تلاش احتمالاً پایداری طبیعی بدن را در برابر بیماری کاهش میدهد. از پژوهش روی حیوانها چنین برمیآید که در برخی موقعیتها، فشار روانی در کار دفاعهای ایمنی جاندار اخلال میکند (رایلی - Riley، ۱۹۸۱). احتمال دارد که در مورد رابطهٔ فشار روانی با بیماری عواملی چند دستاندرکار باشند.
از سوئی به دشواری میتوان اثرهای فشار روانی از عاملهائی مانند برنامهٔ غدائی، سیگار کشیدن، صرف مشروبات الکلی و سایر عادتهای بهداشت عمومی، جدا نمود. کسانیکه درصدد کنارآمدن با مفتضیات یک پیشهٔ تازه و دشوارتر هستند ممکن است الکل بیشتری بنوشند، بیشتر به غداهای ناکامل بسنده کنند، کمتر بخوابند و فرصتی برای ورزش پیدا نکنند.
آسیبپذیری در برابر بیماریها ممکن است بیشتر ناشی از تغییرات اینگونه عادتهای بهداشتی باشد تا تأثیر مستقیم فشار روانی بر میزان پایداری در برابر بیماری.
از سوی دیگر، بین افراد از لحاظ توجه به نشانههای جسمانی بیمارگون و میزان کمکخواهی پزشکی، تفاوتهائی وجود دارد. همان بیماری تنفسی یا شکم دردی که بعضیها اعتنائی به آن ندارند عدهای را به مطب پزشک میکشاند. مردمانی که از زندگی ناخشنود هستند بیش از کسانی که بهکار فعالیت خوشایندی مشغول هستند به نشانههای بیمارگون توجه کرده و به پزشک مراجعه میکنند. چون مبنای دادههای بسیاری از پژوهشهای مربوط به دگرگونی زندگی گزارشهای پزشکی است بنابراین در این موارد ممکن است عامل انتخابی 'کمکخواهی' در کار باشد احتمال دارد که فشار روانی عملاً بیماری ایجاد نکند، بلکه تنها رفتارهای کمکخواهی برانگیزد.
تفاوتهای فردی از لحاظ میزان کمکخواهی، بهویژه در مواردی آشکارتر است که ناراحتی جنبهٔ روانشناختی دارد تا جنبهٔ مشخص فیزیولوژیائی. در یک پژوهش، دو دسته دانشجویان بهوسیلهٔ مقیاسی که نشانههای پریشانی روانی را میسنجید مورد مقایسه قرار گرفتند. افراد دستهٔ دیگر، یک نمونهٔ تصادفی از جمعیت دانشجوئی. گرچه ۵۴ درصد از دانشجویانی که برای مشاوره مراجعه کرده بودند در این مقیاس نمرهٔ بالائی داشتند، ۲۲ درصد از دانشجویان نمونهٔ تصادفی نیز نمرههائی در همان حدود داشتند (مکانیک، ۱۹۷۵). بایستی چنین نتیجه گرفت که برخی از دانشجویانی که کمکی نخواسته بودند بهاندازهٔ دانشجویان کمک خواهنده پریشانی روانی داشتند. کمک خواستن با کمک نخواستن کسی که دچار پریشانی روانی است، بهجز شدت پریشانی به عوامل بسیار دیگر نیز وابسته است. از میان این عوامل میتوان ارزشهای دینی و اجتماعی، زمینهٔ اقتصادی، اجتماعی و نگرشهای شخص دربارهٔ وابستگی، خودبسندگی را نام برد.
افراد مقاوم در برابر فشار روانی
ارزیابی شناختی شخص از یک موقعیت، نقش مهمی در تعئین شدت فشار روانی دارد. برای نمونه، در مقیاس دگرگونی زندگی، ممکن است رویدادهائی مانند 'تغییر شغل' یا 'تغییر مسئولیتها در محل کار' برای برخی مردم امری تهدیدکننده و برای برخی دیگر مشوق فعالیت بیشتر باشند.
دربارهٔ ویژگیهای شخصیتی معین که مردم را در برابر فشار روانی مقاوم میسازد چندین پژوهنده دستاندرکار بررسی بودهاند. طی یکی از نخستین بررسیها، ششصد تن از مردمانی که در یک شرکت مشاغل مدیریت و سرپرستی داشتند با استفاده از فهرستی، همه بیماریها و رویدادهای فشارزای سهسال گذشتهٔ زندگی خود را توصیف کردند (آنان همگی سفیدپوست، فارغالتحصیل دانشگاه، بین ۳۰ تا ۴۹ ساله، متأهل و دارای دو فرزند بودند). از میان آنان دو گروه برای مقایسه انتخاب شد: افراد یک گروه، هم از لحاظ فشار روانی و هم از لحاظ بیماری نمرههائی بیش از میانگین، و افراد گروه دیگر از لحاظ فشار روانی همانند گروه نخست اما از لحاظ بیماری، نمرهای کمتر از میانگین داشتند. سپس افراد هر دو گروه همگی پرسشنامههای مفصل شخصیتی را پر کردند. تحلیل نتایج نشان داد که افراد گروه 'فشار روانی زیاد ـ بیماری کم' در سه بعد اصلی با افراد گروهی که بر اثر فشار روانی بیمار شده بودند تفاوت داشتند: با کار و زندگی اجتماعی خویش بیشتر درآمیخته بودند، به مبارزهجوئی و تغییر، گرایش بیشتری داشتند، و رویدادهای زندگی را بیش از دیگران در کنترل خود میدیدند (کوباسا - Kobasa، ۱۹۷۹).
البته میتوان این تفاوتهای شخصیتی را بیشتر پیآمد بیماری دانست تا علت آن برای نمونه، هنگام بیماری، پرداختن به فعالیتهای شغلی و اجتماعی بسیار دشوار میشود. به همین جهت پژوهندگان طی یک بررسی طولی ویژگیهای شخصیتی مدیران شرکتها را پیش از بیمارشدن در نظر گرفتند و سپس نمرههای فشار روانی در زندگی و طول دورهٔ بیماریهای آنان را در خلال یک دورهٔ دو ساله مورد بررسی قرار دادند. نتایج این بررسی نیز نشان داد آن دسته از مدیرانی که از لحاظ نگرش دربارهٔ درآمیختن با کار و زندگی، در کنترل خود داشتن رویدادها، پاسخهای مثبت در برابر تغییر و دگرگونی دارای رتبههای بالائی بودند، سالامت خود را بیشتر از کسانی حفظ کردند که در این ابعاد نمرههای پائینی داشتند (موباسا، مدی - Maddi و کان - Kahn ،۱۹۸۲). بهنظر میرسد اهمیت عامل نگرش به تغییر دگرگونی بیش از عوامل دیگر است. کسانی که دگرگونی را فرصتی برای مبارزهجوئی میبینند، برای نمونه از دست دادن شغل را بیشتر فرصتی برای یافتن شغل تازهای میدانند تا بهعنوان یک شکست جدی، احتمالاً فشار روانی کمتری تجربه میکنند و موقعیتها به سود خود تغییر میدهند.
ویژگیهای شخصیتی مردمان مقاوم در برابر فشار روانی یا مردمان محکم، در قالب سه واژه تعهد، کنترل و مبارزهجوئی خلاصه شده است. این ویژگیها با عوامل تعئینکننده شدت فشار روانی از چندین جهت رابطههای دوسویه دارند. برای نمونه، احساس تعهد شخص در رابطههایش با مردم موجب میشود که وی در مواقع فشار روانی، از حمایت اجتماعی برخوردار باشد. به همین ترتیب در کنترل خود دیدن رویدادهای زندگی، بازتابی است از احساس کارآئی، و همانند آن بر جریان ارزیابی رویدادهای فشارزا اثر میگذارد. کسانی که در برابر موقعیتهای فشارزا بهجای احساس درماندگی، موقعیت را در اختیار خود میبینند بیشتر احتمال دارد که برای تغییر موقعیت اقدام کنند. در مفهوم مبارزهجوئی نیز ارزیابی شناختی نهفته است، یعنی باور به اینکه دگرگونی در زندگی یک امر عادی است و بایستی آن را بیشتر بهعنوان فرصتی برای رشد بهشمار آورد تا تهدیدی برای احساس ایمنی.
آشکار است که رویدادهای فشارزای زندگی در پیدائی بیماری نقشی دارند. اما این نقش از تعامل آنها با عوامل زیستشناختی (آمادگی برای آسیبپذیری در برابر برخی بیماریها)، عادتهائی که بر سلامت اثر میگذارند، و ویژگیهای شخصیتی آدمی پیدا میشود.