|
|
جانداران دیگر و یادگیری زبان آدمیان
|
|
برخی صاحبنظران معتقد هستند توانائی یادگیری زبان منحصر به آدمیان است (چمسکی، ۱۹۷۲). اینان البته قبول دارند که سایر جانداران نیز برای خود نظام ارتباطی دارند، ولی معتقد هستند این نظامها از لحاظ کیفی چیزی متفاوت از نظام ارتباطی انسان هستند. برای نمونه، نظام ارتباطی شمپانزهها را در نظر بگیرید: در مقایسه با آدمیان، تنوع صداها و حرکات بیانگر (gestures) شمپانزهها و نیز قدرت باروری نظام ارتباطی آنها در مقایسه با زبان آدمیان بسیار ضعیف است. زبان آدمی امکان میدهد که از ترکیب تعدادی واج، هزاران واژه، و از ترکیب این واژهها، جملههای بیشمار ساخته شود.
|
|
|
|
|
فرق دیگر این دو نظام این است که ساختار نظام ارتباطی آدمیان چندسطحی است، حالآنکه در شمپانزهها چنین نیست. بهویژه آنکه در زبان آدمیان بین سطوح مختلف واژهها معنی دارند ولی در مورد عناصر سطوح مختلف آوائی چنین نیست. هیچ نشانهای از این دوگانگی ساختاری در نظام ارتباطی شمپانزهها دیده نمیشود، چون تمامی نمادهای ارتباطی آنها معنی دارند. تفاوت دیگر آدمیان با شمپانزهها این است که شمپانزهها برخلاف آدمیان قادر نیستند ترتیب نمادهای ارتباطی خود را تغییر دهند تا بهتنوع معنائی دست یابند. برای مثال، در مورد آدمیان، جملهٔ 'حسن ما را کشت' معنائی کاملاً متفاوت با جملهٔ 'مار حسن را کشت' دارد. شواهدی حاکی از آنکه شمپانزهها نیز قادر بهچنین تمایزی باشند در دست نیست.
|
|
محدودیت نظام ارتباطی شمپانزهها در مقایسه با نظام ارتباطی آدمیان، گویای این نیست که شمپانزهها استعداد فراگیری نظام بارورتری را ندارند. نظام فعلی آنها احتمالاً پاسخگوی نیازهای آنها است. اثبات اینکه شمپانزهها از لحاظ استعداد ارتباطی تفاوتی با آدمیان ندارند مستلزم این است که نشان دهیم آنها توان یادگیری زبان آدمیان را دارند.
|
|
در یکی از بررسیهای مشهور، گاردنر (Gardner) و گاردنر (۱۹۷۲) به شمپانزهٔ مادهای بهنام 'واشو' تعدادی علامت زبانی برگرفته از زبان علامتی آمریکائی یاد دادند. علت استفاده از زبان علامتی این بود که شمپانزهها دستگاه آوائی لازم برای تلفظ آواهای ویژهٔ آدمیان را ندارند. آموزش واشو از ۲ تا ۵ سالگی ادامه داشت. در طول این مدت مراقبان واشو تنها بهکمک زبان علامتی با او ارتباط برقرار میکردند. برای اینکار، نخست با روشهای شکلدهی، علامتها را به او یاد دادند، به این ترتیب که مراقبان منتظر میماندند تا واشو حرکتی مشابه یکی از علامتهای زبان علامتی نشان دهد، و آنگاه به تقویت (reinforcement) او میپرداختند. بعدها واشو فقط از راه مشاهده و تقلید، علامتها را یاد میگرفت. واشو در ۴ سالگی میتوانست ۱۳۰ علامت زبانی گوناگون تولید کند، و البته تعداد علامتهائی که معنی آنها را میفهمید فراتر از این حد بود. بهعلاوه، واشو میتوانست علامت خاص موقعیتی را به موقعیت دیگر تعمیم دهد. برای مثال، واشو علامت خاص واژهٔ 'بیشتر' را که ضمن تمرین با 'غلغلک بیشتر' یاد گرفته بود به موقعیت 'شیر بیشتر' تعمیم داد.
|
|
شمپانزههای دیگری هم که مطالعه شدهاند به واژگانی در حد واژگان واشو دست یافتهاند. در برخی از این بررسیها بهجای زبان علامتی از 'ارتباط دستی' استفاده شده است. برای مثال، پریماک (Premack) (۱۹۷۱، ۱۹۸۳) به شمپانزههائی بهنام 'سارا' یاد داد نمادهای پلاستیکی را بهعنوان واژه بهکار برد و با دستکاری این نمادها ارتباط زبانی برقرار کند. طی سلسله مطالعات مشابهی، پاترسون (Patterson) (۱۹۷۸) به گوریلی بهنام 'کوکو' (Koko) از یکسالگی زبان علامتی یاد داد. کوکو در ۱۰ سالگی واژگانی فراتر از ۴۰۰ علامت داشت (پاترسون و لیندن - Linden در ۱۹۸۱).
|
|
آیا براساس این بررسیها میتوان گفت میمونها قادر هستند زبان آدمی را یاد بگیرند؟ تردیدی نیست که علامتهای میمونها معادل واژههای آدمیان، و مفاهیمی که این علامتها نمودار میسازند معادل مفاهیم آدمیان هستند. اما تردید بسیار است در اینکه حیوانها با ترکیب علامتها بتوانند یاد بگیرند که چیزی در حد جملههای آدمیان بسازند. برای مثال، آدمی نهتنها میتواند با ترکیب واژههای 'حسن' ، 'مار' ، 'را' و 'کشت' ، جملهای مانند 'مار حسن را کشت' بسازد، بلکه با تغییر جایگاه آن واژهها میتواند جملهای با معنی کاملاً متفاوت، مانند جملهٔ 'حسن مار را کشت' بسازد. هرچند برخی شواهد حاصل از مطالعات یادشده حاکی از آن است که میمونها میتوانند با ترکیب علامتها زنجیرهای شبیه جمله بسازند، اما هیچگونه شواهدی در تأیید این نکته وجود ندارد که میمونها با تغییر ترتیب علامتها بتوانند جملهٔ متفاوتی بسازند (براون، ۱۹۸۶؛ سلوبین، ۱۹۷۹).
|
|
حتی در درستی شواهد مربوط به اینکه میمونها میتوانند از راه ترکیب علامتها جمله بسازند، تردید شده است. در نخستین بررسیها، پژوهشگران از مواردی یاد کردند که در آنها میمونها توانسته بودند چیزی شبیه زنجیرهٔ معنیدار علامتها بسازند - مانند 'Gimme flower' ( 'گل بدهید' ) یا 'Washoe sorry' ( 'واشو متأسف' ) (گاردنر و گاردنر، ۱۹۷۲). اما با گردآمدن دادههای بیشتر روشن شد که برخلاف جملههائی که آدمیان میسازند، 'گفتههای' میمونها غالباً پر از عناصر تکراری است. برای مثال، ترکیبی مانند 'You me banana me banana you' از ساختههای رایج شمپانزهها با زبان علامتی است، حال آنکه بعید است کودک آدمی چنین جملهای بسازد. در مواردیهم که 'گفتهٔ' میمون شباهت بیشتری به جملههای آدمیان پیدا میکند، احتمال دارد میمون فقط زنجیرههای علامتی خاص مربیانش را تقلید کرده باشد. برای مثال، برخی از پرشباهتترین 'گفتههای' واشو به جملههای آدمیان هنگام پاسخ به سؤالها ظاهر میشدند. برای مثال، مربی به زبان علامتی میپرسد: '؟Washow eat ' ، و بهدنبال آن، واشو با علامتدهی پاسخ میدهد: 'Washoe eat time' . در اینجا ترکیب علامتی واشو تاحدودی تقلیدی از ترکیب علامتی مربی است، حال آنکه کودکان ترکیب واژهها را به این شیوه یاد نمیگیرند (تراس - Terraceدر ۱۹۷۹).
|
|
شواهدی که تا اینجا بررسی کردهایم به این نتیجه رهنمون میشوند که گرچه میمونها میتوانند به واژگانی شبیه واژگان آدمیان دست یابند. اما نمیتوانند یاد بگیرند که علامتهای زبانی خود را مانند آدمیان به شیوههای نظامدار ترکیب کنند. با اینحال، یکی از بررسیهای نسبتاً تازه (گرینفیلد - Greenfield و سویج-رامباف - Savage - Rumbaugh در ۱۹۹۰) سایهٔ تردید براین یافته میافکند. آزمودنی این پژوهشگران، شمپانزهای از تیرهٔ میمونهای کوتوله بود که رفتارشان بیشتر به آدمیان شباهت دارد تا به شمپانزههای مورد مطالعه در اکثر پژوهشهای دیگر. میمون کوتوله ۷ سالهای بهنام کانزی (Kanzi) از راه دستکاری نمادهای جانشین واژهها، ارتباط زبانی برقرار میکرد. کانزی، برخلاف میمونهای قبلی، توانست دستکاری نمادها را بهشیوهای نسبتاً طبیعی یاد بگیرد، به این معنی که به صحبت مراقبان خود که همزمان به نمادها اشاره میکردند، گوش فرا میداد. نکتهٔ بسیار حائز اهمیت این بود که کانزی پس از چند سال زبانآموزی تاحدودی نیز توانائی تغییر آرایش واژهها را بهمنظور تغییر معنی بهدست آورد. برای مثال، کانزی در مواردیکه میخواست مولیکا (Mulika) خواهر ناتنی خودش را گاز بگیرد تا زبان علامتی پیام میداد: 'bite Mulika' (گاز گرفت مولیکا' )، و هر وقت خواهر ناتنی او را گاز میگرفت، پیام میداد: 'Mulik bite' ( 'مولیکا گاز گرفت' ). به این ترتیب بهنظر میرسد کانزی نوعی اطلاعات نحوی، تقریباً در حد طفل ۲ سالهٔ آدمی داشت.
|
|
|
|
|
نتایج فوق بسیار چشمگیر هستند، با این حال در تفسیر آنها باید محتاط بود. نخست به این دلیل که تا جائیکه میدانیم کانزی از معدود شمپانزههائی است که نوعی توانش نحوی نشان داده است. بنابراین میپرسیم که چنین نتایجی تا چه اندازه تعمیمپذیر هستند. نکتهٔ دوم اینکه هرچند کانزی ممکن است از توانائی زبانی در حد کودک ۲ ساله برخوردار باشد، اما این توانائی را در مدت طولانیتری بهدست آورد، و تازه مطمئن نیستیم کانزی یا هر شمپانزهٔ دیگری بتواند از این حد فراتر رود. مهمترین دلیل تردید در اینکه هیچ میمونی قادر به زبانآموزی در حد آدمیان نیست توسط چمسکی (۱۹۹۱) ابراز شده است.
|
|
اگر حیوانی با قابلیت زیستی سودمندی، مانند گویائی، پیدا شود که بههر دلیلی تاکنون آن را بهکار نبرده، این پدیده را باید از معجزات عالم تحول دانست - درست مثل اینکه به جزیرهای برسیم با مردمانی که میتوانند پرواز یاد بگیرند.
|