|
برخى از جامعهشناسان بر اين عقيدهاند که اجتماع مسئول کليه کجروىها است؛ زيرا خود عامل بهوجودآوردندهٔ آنها است. بزهکار در واقع جزء يک آلت اجرائى در دست اجتماع نيست. اجتماع آلوده از انسانهاى درستکار و پاکسرشت، مردمانى ناسازگار و ناپاک و نادرست مىآفريند و تخم بزهکارى را در ميان انسانهاى سالم پرورش مىدهد و آنان را براى ايفاء نقشهاى ناپسند آماده مىسازد.
|
|
از مهمترين تبيينهاى جامعهشناختى دربارهٔ کجروىها تأکيد بر تعامل ميان همنوائى و کجروى در زمينههاى مختلف اجتماعى است. جامعههاى امروزى داراى خرده فرهنگهاى متفاوتى هستند و هرکدام هنجارهاى خاص خود را مراعات مىکنند و ممکن است هنجارهاى خارج از خرده فرهنگ خود را رفتارى منحرف تلقى مىکنند براى مثال: ممکن است بر عضو يک باند تبهکار فشار زيادى وارد شود تا براى 'اثبات شايستگى خود' اتومبيلى را بدزدد. افزون بر اين، اختلافات زيادى از نظر ثروت و قدرت بين گروههاى مختلف يک جامعه وجود دارد و اين امر آنها را تحت تأثير خود قرار مىدهد. مثلاً جرايمى مانند دزدى و جيببري، بهطور طبيعي، بهوسيله افرادى از بخشهاى فقيرتر جمعيت انجام مىشود. در حالى که اختلاس، جعل، تزوير، زمينخواري، فرار از ماليات (جرايم يقه سفيدان، Wite Collar Crimes) به افرادى که در موقعيتهاى بالاترى در جامعه قرار دارند، محدود مىگردد. اصطلاح 'جرايم يقه سفيدان' براى نخستين بار توسط 'ساترلند' بهکار برده شد (۱۹۴۹) او معتقد بود. جرم يقهسفيدان جرمى است که توسط شخصى صاحب مقام، احترام و منزلت در زمينهٔ شغلى انجام مىشود. اما امروزه جامعهشناسان، 'جرايم سفيد' را نه تنها براى جرايمى که در زمينههاى شغلى و تجارى بهکار مىبرند؛ بلکه براى جرايمى نظير سوءاستفاده از جاه و مقام و کارمندان بلندپايه دولتى انجام مىشود، نيز بهکار مىبرند. 'جرايم سفيد' در سالهاى اخير در سراسر جهان افزايش يافته و اين افزايش روزافزون است، بهگونهاى که در بسيارى از کشورها، بيش از نيمى از نيروى پليس صرف مبارزه با آن مىشود.
|
|
|
نظريهپردازان نظريهٔ برچسب (Chambiss / Seidman) انحراف را يک پديده اجتماعى مىدانند و بر اين باور هستند که کجروىهاى اجتماعى ناشى از عوامل روانشناختى يا زيستشناسى نيست و منحرفان ذاتاً منحرف هستند؛ بلکه اين جامعه است که هويت انحرافى را در افراد پديد مىآورد.
|
|
بسيارى از جامعهشناسانى که در نظريهٔ برچسب کار کردهاند بهخصوص هاوارد بکر (H.Becker) معتقد هستند که مشخص مىکنند که چه رفتارى و تحت چه شرايطى بايد انجام شود. وقتى قانونى وضع گرديد، فردى که آن را زير پا گذارد بهعنوان فردى که نمىتواند خود را با قوانين گروه سازگار گرداند، در نظر گرفته شده و 'بيگانه يا اجنبي' خوانده مىشود.
|
|
'بکر' معتقد است براساس اين فرضيه که قوانين و نقشها را اجتماع مىسازد و اينکه اين نقشها و قوانين بهطور يکسان و يکنواخت توسط افراد رعايت نمىشوند، 'نظريه برچسب' بهوجود مىآيد.
|
|
اين فرضيه باتوجه به اين واقعيت که کجروىها در زمانها و مکانهائى گوناگون بهگونهٔ مختلفى تعريف مىشوند، حمايت مىگردد. همچنين اين واقعيت وجود دارد که برخى از مردم قوانين را زير پا مىگذارند و از مقررات سرپيچى مىکنند. اما 'کجرو' خوانده نمىشوند؛ ولى بعضى ديگر بهعنوان 'کجرو' ناميده مىشوند؛ در حالىکه هيچ قانونى را زير پا نگذاشتهاند.
|
|
نظريهٔ برچسب مىگويد که رفتار انحرافى به ميزان احترام مردم به آن رفتار (نقش - قانون) بستگى دارد. اگر به رفتارى يا نقشى احترام زياد گذارده مىشود. خلاف آن 'کجروي' خوانده مىشود و فرد خاطى جريمه با مجازات مىگردد.
|
|
از ديدگاه جامعهشناسان نيز قانونشکنى 'کجروي' خوانده نمىشود، مگر اينکه افراد به آن قانون احترام گذاشته و به آن توجه نمايند و تخلف از آن مجازات و اصلاح رفتار را در پى داشته باشد.
|
|
نظريهٔ برچسب فرض مىکند که قانون در گروه اجتماعى پديد مىآيد و چهار طبقه از افراد را شامل مىشود:
|
|
- همنوايان:
|
مردمى هستند که از قوانين گروه سرپيچى نمىکنند و مطابق با نقشها، رفتار مىنمايند.
|
|
- کجروان واقعى:
|
افرادى که قوانين را زير پا گذاشته و بهخاطر آن تنبيه يا جريمه مىگردند؛ مانند: رانندهاى که سرعت غيرمجاز دارد و يا فردى که خريد و فروش موادمخدر مىکند، و...
|
|
- کجروان پنهانى:
|
اشخاصى که قانونشکنى مىکنند، اما کسى متوجه نمىشود و تنبيه و مجازات نمىگردند. مثل کسانى که در پنهانى الکل مصرف مىکنند و يا مواد مخدر را پنهانى به فروش مىرسانند.
|
|
- متهمان بىگناه:
|
کسانى که قانونشکنى نکردهاند؛ اما طورى رفتار مىکنند که انگار چنين کارى را انجام دادهاند، متهمان بىگناه نيز توسط ديگران برچسب مىخورند: مثل سياهپوشان در جامعهٔ آمريکا.
|
|
|
نظريهٔ تضاد (Conflict Theory) بهطور کلى بر عواقب شخصى و اجتماعى تمرکز ثروت و قدرت در دست عدهاى معدود تکيه مىکند. نقطهٔ عطف عمدهٔ اين نظريه آن است که گروههاى ثروتمند و قدرتمند جامعه داراى علاقه مشترک اقتصادى و سياسى هستند و بيشتر برگزيدگان قدرت، از قدرت سياسى خود براى تدوين و اجراء معيارهاى قانونى حامى منافع خود استفاده نموده و يا در واقع، سوء استفاده مىکنند.
|
|
چامبليس و سيدمن (Chambliss / Seidman، ۱۹۷۱) عقيده دارند که چنين شرايطى در هر جامعهٔ پيچيدهاى که داراى نظام طبقاتى باشد، بهوجود مىآيد (Doob، 1988:178) از سوى ديگر، ريچارد کوئينى (R.Quinney، ۱۹۷۴) مىگويد که سرمايهدارى مغرب زمين سرچشمهٔ اصلى اين نابرابرىها است. توجيه او از 'نظريهٔ تضاد' بر واقعيت جرم در آمريکا تکيه مىکند و براى تبيين ميزان بالاى جرم در آنجا، به چهار نکته اشاره دارد:
|
|
۱. برگزيدگان قدرت، رفتار کسانى را مجرمانه مىدانند که زندگى آنان را تهديد مىکند
|
|
۲. برگزيدگان قدرت و ثروت از تعريفهاى جرم براى حمايت از منافع خود استفاده مىکنند
|
|
۳.از آنجا که فرصتهاى زندگى براى اعضاء فرودست جامعه محدود است، آنان ناچار هستند عملاً به انواع رفتارهائى که مجرمانه خوانده مىشود، دست بزنند
|
|
۴. و بالاخره برگزيدگان قدرت، تدوينکننده نوعى ايدئولوژى هستند که مبين رفتار مجرمانه است؛ تا به اين ترتيب فرودستان را که عده آنان نيز بسيار زياد است؛ تحقير کنند.
|