|
|
| شرايط زيست بومى (Ökologisch)
|
|
وضع جغرافيائى و زايندگى زيستبومى يک سرزمين جزء شرايط چارچوبى آن است و در درون آنها جوامع وجود دارند و به حيات خود ادامه مىدهند و دچار تغيير مىگردند. مثلاً مهم است که آيا موضوع مربوط به يک جزيره، يا کشورى کوهستانى يا مسطح و يا کشورى وسيع و فىالمثل غيراقتصادى (لميزرع) است و اينکه چه منابع زيرزمينى در آن وجود دارد. شرايطى از اين قبيل اغلب مبانى تعليلکننده براى بروز جنگها و درگيرىها مىباشند. در اختيارگيرى و تملک موادخام خود مهمترين دليل براى چگونگى روند رفاه اقتصادى است. کيفيت و زايندگى زمين به اضافه آب و هوا و نيز امکانات آبيارىهاى مصنوعى - و در اينجا معمولاً از فرهنگ آبيارى صحبت مىشود - مهمترين مقدمات و شرايط لازم يا پيششرطهاى لازم براى توسعه فرهنگى و اقتصادى است.
|
|
يکى از عوامل اغلب فراموش شده يک کشور آب و هوا است. صرفنظر از قدرت بارورى ممکن و بالقوه زمين و صرفنظر از امکانات آبياري، آب و هوا تأثير زيادى بر عناصر خيلى مهم و بزرگ اجتماعى بهجا مىگذارد (هانتينگتيون - Huntingtion در ۱۹۱۵؛ هلپاچ - Hellpach در ۱۹۳۵). فىالمثل امراض و ميزان مرگ و مير از شيوه تفکر اجتماعى (Sozialmentalität) (بهويژه طرز تفکر مبتنى بر کار) تا ساختاردهى (Strukturierung) زندگى روزانه اثر مىگذارد. توئينبى (Toynbee) در ۱۹۴۶ به اين موضوع توجه کرده است که توسعه فرهنگى در بيشترين موارد در آنجا اتفاق مىافتد که حد متوسطى از موانع و عوامل نامساعد بومشناسى در آنجا وجود داشته باشد و نه در جائى که اصلاً انگيزهاى براى تغييرات پيششرطهاى طبيعى وجود ندارد و نيز نه در آنجائى که شرايط آن بسيار خشن و سخت باشد و نتوان بهسادگى بر بستر مداومت موفقيتآميز زندگى و توسعه آن پابرجا و برقرار بود.
|
|
امر تعيينکننده در اين زمينه بيشتر خصلت هماوردى و مبارزهجوئى متوسط (mittlerer Herausforderungscharakter) و چالش (challenge) است که به توسعه فرهنگهاى عالى مساعدت مىکند. در حقيقت مىتوان خوب تصور کرد که انگيزش متصاعد براى غلبه و سيطره بر طبيعت وقتى وجود دارد که تلاشها و کوششهاى فرهنگى و فنشناختى (تکنولوژيک) تاحدى لازم باشد و در عين حال آن تلاشها پاداشدهنده و بسيار دورنظرانه و اميدوارکننده باشند. تأثير شرايط جغرافيائى - زيستبومى در مقايسه با عناصر خاص ايدئولوژيک و فرهنگى - نسبتاً ناچيز است؛ بين شرايط آغازين طبيعى و سرمشقهاى واقعى فرهنگى نمىشود خطوط ارتباطى مستقيم برقرار کرد. برداشت و فهم کاملاً مخالف اين امر از سوى لنسکى (Lenski) در (۱۹۷۰، ۱۹۷۴ و ۱۹۷۸) بيان مىشود.
او فرض را بر اين قرار مىدهد که قسمت اعظم تغيير و دگرگونى (Varianz) بين فرهنگهاى مختلف و نيز خطوط اصلى تحول و تکامل فرهنگى از طريق برهم تأثيرگذارى عوامل ژنتيکي، زيستبومى و تکنولوژيک قابل توضيح و تبيين است. |
|
هرچند مواد و منابع تاريخى که لنسکى بهعنوان دليلى براى نظريه آن پيش مىآورد، جالب و مؤثر است و بههيچوجه اجازه نمىدهند که سرمشقهاى متفاوت فرهنگى و ساختارهاى اجتماعى را اصلاً بهمنزله بيان مستقيم مقدمات تکنولوژيک و زيستبومى بيان و درک کنند. يکى از متفکران در اين باره مىنويسد:
|
|
'ناديده انگاشتن نقش عوامل جغرافيائى مانند اين است که مرتکب خطاى جامعهشناختى شويم، اما اهميت دادن بيش از حد به آنها نيز، يک اشتباه جدى است' (Bierstedt, 1974, s.67.). براى درک و فهم اساسى اين رابطه پيشنهاد مىکنيم که مقدمات و پيششرطهاى آغازين طبيعى توسعه فرهنگى را بهمنزله شرايط چارچوبى مورد بحث قرار دهيم آن هم در اين معنا که شرايط چارچوبى يادشده محدوديتهاى (äussere Begrenzungen - constraints) بيرونى را براى امکانات آزادى عمل مشخص و مفتوح نگهدارند. در اين شرايط چارچوبى يا شرايط مشابه مىتوانيم با محدوديتهاى معين بهطور کلى نمونههاى فرهنگى متفاوتى را تکامل دهيم:
|
|
|
|
|
تاکنون ما بهطور غيرواضح و غيرعلنى از آنجا آغاز کرديم که طبيعت بهمنزله شرايط چارچوبى شکوفائى فرهنگي، تجلى و ظهور مىکند. اکنون مىبايد تأثير برعکس آن را مقولهبندى و موضوعسازى (thematisieren) کنيم؛ يعنى اين سؤال مطرح مىشود که در چه حدى فعاليتهاى فرهنگى - بهويژه تحت تأثير امکانات فوقالعاده بالاى فنى - واقعيات زيستبومى را تغيير مىدهند؟ اين موضوع به مباحث فوقالعاده داغ کنونى زيستبومى و حفظ محيط زيست برخورد مىکند. ما در مرحلهاى از توسعه هستيم که در آن هجوم و دخالت در محيط زيست انسانها، خطر ايجاد خسارات و لطمات شديد زيستبومى را سبب مىشود تاحدى که مىتوان از بهخطر افتادن تعادل زيستبومى کره زمين سخن گفت. البته در گذشته هم انسانها تقريباً محيط زيست خود را تغيير دادهاند و اين امر نتايج جنبى نامطلوبى به بار آوردهاست؛ فىالمثل در اين زمينه مىشود به ريشهکنى و نابودى حيوانات وحشى بزرگ فکر کرد يا لميزرع کردن تمام سرزمينهاى وسيع را از طريق از ميان بردن جنگلها (Verkarstung) آن هم بدون برنامه، يادآور شد. البته امروزه امکان بهخطر انداختن محيط بهوسيله 'قابليت دستکارى در واقعيات و موضوعات' (Machbarkeit der Sachen) (به گفته هانس فراير) (Hans Freyer) که پيوسته در حال گسترش است تهاجمىتر و جهانىتر شده است. در حقيقت انسان از يکطرف خود را از طبيعت مستقل کرده است و از طرف ديگر روابط و پيوستگىهاى جديد بهوسيله نتايج آثارى بهوجود مىآيد که ما حالا درصدد هستيم مقياس و برد آن را بهدرستى تخمين بزنيم.
|
|
|
شرايط چارچوبى 'زيستشناختى - مردمشناختي' محيط، چيزهائى را توصيف مىکنند که از لحاظ فرهنگى ممکن باشند. در اينجا هم اين امر مصداق دارد که عوامل زيستشناختي، فضاى ممکن را - که خود محيط فرهنگى يا فضاى واقعى را تحقق مىبخشند - افزايش مىدهند. اين موضوع در ابتدا متوجه اين هدف است که اصطلاح به حق نارسائى تحت عنوان طبيعت انسانها را مشخص کند، هرچند اکنون فرضهاى خاص مبتنى بر 'طبيعت فرضى انسان' - و حالا بهمنزله انسانهاى خودبين يا پرخاشجو و تهاجمى يا علاقهمند و کوشا براى نظم و هماهنگى در نظر گرفته شده باشند - اغلب زير سؤال مىروند. البته پايه و مبناى طبيعت انسانها در چارچوب مردمشناسى فرهنگى بهطور کامل ارزيابى نمىشود. در مقابل نمايندگان و مدافعان نظريه عادتشناسى (Ethologic) (مثل کنراد لورنس) يا مدافعان و نمايندگان جامعهشناسى (مثل ويلسون) بر ارزيابى و اهميت دادن بيش از حد به عوامل زيستشناختى تأکيد دارند؛ مثلاً:
|
|
انسان از لحاظ طبيعى يا انسان طبيعى: |
|
- خودخواه است، يعنى فقط به منافع و سودشخصى خود مىانديشد. |
- موجود اجتماعى است که به جامعه وابسته و محتاج است. |
- کوشا در ايجاد نظم و هماهنگى با محيط خود است، يعنى مىکوشد خود را با محيط تطبيق دهد. |
- در راه خودشناسى و هويتيابى (Selbstverwirklichung) خود گام برمىدارد. |
- محکوم به کار کردن است (به ياد شادروان بهار: برو کار ميکن مگو چيست کار). |
- موجود کمبوددارى است. |
- موجودى است که براى به حداکثر رسانيدن لذت (پاداشطلبي) مىکوشد. |
- موجودى مقلد است. |
|
|
|
البته عوامل موروثى و ژنتيکي، چگونگى تجهيز او با هورمونها، چگونگى معيارها، ساخت و اسکلت و استخوانبندى او و غيره به رفتار انجام شده به شيوه غيرمستقيم اثر مىگذارند و اين عوامل بهويژه شيوههاى مؤثر انحراف اجتماعى را توضيح مىدهند. همچنين عواملى چون تعلق نژادي، جنسيت، سن و سال و غيره بهصورت پيشدادههائى که هيچ فضاى عمل مطلوب و دلبخواهى را اجازه نمىدهند وجود دارد. به اين ترتيب فىالمثل نمىتوان اجراء و رهبرى دولت را به کودک پنج ساله واگذار کرد يا بهدنيا آوردن کودکان را به مردان انتقال داد؛ اما بيشتر اين پيشدادهها محسوس و مشخص نيستند بهطورى که مقررات فرهنگى براساس آنها توصيف مىشوند. اينگونه معيارها مثل تعلق نژادى يا رنگ پوست بيشتر انگيزه (Stimult) است تا بازتابهاى فرهنگى را روى آنها انباشت و انبار کنند. در اينصورت اجازه مىدهند تفاوتها در شيوه رفتارى يا شرايط زندگى که بيشتر براساس پيشداورىها يا سنخسازىهاى خاص (Stereotvpisierung) هستند توضيح داده شوند و بههيچ وجه نتيجه مستقيم شرايط آغازين خاص ژنتيکى يا هورمونى نمىباشند. براين اساس اين موضوع نشان مىدهد که معيارهاى وابسته طبيعى به شيوه فرهنگى بيش از حد شکلپذير هستند يا در جريان شکلپذيرى قرار مىگيرند، بهطورى که ارزيابىهاى اجتماعى و نسبتها و مناسبات مربوط به نقشها برحسب پيشدادههاى طبيعى ممکن است حتى تاسرحد ابهام و بىخبرى تغيير کنند. به اين ترتيب فرهنگ نشاندهنده آن است - برحسب يک جمله مشهور از مالينوفسکى در ۱۹۴۴ - که بهمنزله 'ضدطبيعي' تلقى شود.
|
|
برهمين جهات و در همين راستا نظريه فرهنگى فرويد هدفگيرى شده است. برحسب نظريه او فرهنگ نتيجه جريانات پالايش شده و تصفيه يافته (sublimiert) سوائق غريزى (Triebströmungen) است که مستقيماً از زندگى لذت نمىبرد، بلکه محتوا و بار آن در فرهنگ جابهجا يا استحاله مىشود: نظريه و دريافت الياس از فرهنگ - که او در اين مورد اصطلاح 'تمدن' را بهکار مىبرد - برهمين راه استقرار مىيابد. به نظر او انسانها ذاتاً متمدن نيستند، اما آنان ذاتاً واجد استعدادى هستند که در شرايط خاص کار تمدنسازى را ممکن مىسازد؛ يعنى نوعى خود نظمدهى آنى محرکات غريزى رفتار وابسته به سوائق و تمايلات يا چگونگى تغيير جهت دادن آنان را از هدفهاى اوليه بر هدفهاى ثانويه سامان مىدهد که در صورت تحقق تغيير، ساختدهى تصعيديافته را، ممکن مىسازد (به نقل از: ان.ا.الياس، ۱۹۷۶).
|
|
عيناً مثل مورد شرايط چارچوبى زيستشناختي، رابطه طبيعت و فرهنگ برعکس عمل مىکند و برعکس دلالت دارد؛ چنانکه ما امروز نژادهاى خاصى از سگها را پرورش مىدهيم، در حدود طرحهاى مشخص، مىشود گفت که ما در آينده قابل پيشبينى از طريق کاميابىهاى ميکروبشناسى و ژنشناسى بتوانيم عوامل موروثى را هم هدايت کنيم. 'توانمندى و قابليت دستکارى در واقعيات' انسانى به اين ترتيب بزرگتر مىشود بدون اينکه روشن شود سرانجام به کجا ختم مىگردد.
|