شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد


هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد    تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد
کار دو جهان من جاوید نکو گردد    گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد
از دست چو من عاشق دانی که چه برخیزد    کاید به سر کویت در خاک درت افتد
گر عاشق روی خود سرگشته همی خواهی    حقا که اگر از من سرگشته‌ترت افتد
این است گناه من کت دوست همی دارم    خطی به گناه من درکش اگرت افتد
دانم که بدت افتد زیرا که دلم بردی    ور در تو رسد آهم از بد بترت افتد
گر تو همه سیمرغی از آه دلم می‌ترس    کاتش ز دلم ناگه در بال و پرت افتد
خون جگرم خوردی وز خویش نپرسیدی    آخر چکنی جانا گر بر جگرت افتد
پا بر سر درویشان از کبر منه یارا    در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد
بیچاره من مسکین در دست تو چون مومم    بیچاره تو گر روزی مردی به سرت افتد
هش دار که این ساعت طوطی خط سبزت    می‌آید و می‌جوشد تا بر شکرت افتد
گفتی شکری بخشم عطار سبک دل را    این بر تو گران آید رایی دگرت افتد


همچنین مشاهده کنید