|
|
|
فرهنگ امري، اکتسابي، عمومى و غيرغريزى است
|
|
ولى در عين حال مظاهر آن در مناطق مختلف يکسان نيست. بدين معنى که مىتوان، ضمن اينکه فرهنگ را عام دانست، در عين حال به مظاهر آنها جنبه خاص داد؛ مثلاً هيچ جامعه انسانى را نمىيابيم که فاقد نظامهاى معيشتي، سياسى خانوادگي، ايدئولوژزيکى و غيره باشد. همه آنها از مجموعهٔ نظامات فرهنگى و اجتماعى برخوردار هستند، اما نحوه اجرائى هدفها، و کارکرد آنها در همه جا يکسان نيست.
|
|
|
فرهنگ داراى خصوصيات ثابت است
|
|
اما در عين حال تحولپذير بوده و دستخوش تغييرات مداوم و هميشگى قرار مىگيرد. علىالظاهر شکل خانواده ثابت است که ترکيبى از از والدين و فرزندان و سازمان فيزيکى به نام خانه. اما ساخت آن، روابط بين افراد، چگونگى استفاده از ابزار و وسايلخانگي، هنجارها و ديگر عناصر تشکيلدهندهٔ آن بهطور مستمر، در حال تحول و دگرگونى است. آنها که در جريان اين تغييرات هستند آنچه را که روى مىدهد کمتر احساس مىکنند ولى در طى زمان اين تغييرات احساس خواهد شد.
|
|
براى پيدائى يک رفتار يا يک عنصر فرهنگى در جامعه زمانى بس طولانى لازم است. به همين سبب تغيير و تبديل آن به آداب و رسوم تازه متضمن زمانى طولانى خواهد بود، که ممکن است چندين نسل به درازا بکشد.
|
|
|
فرهنگ خاص انسان و جامعهانسانى
|
|
فرهنگ خاص انسان و جامعه انسانى است، از اينرو بهطور وسيعي، تمام افردد و حيات اجتماعى آنان را تحت سلطه خود قرار مىدهد. فرد جزئى از فرهنگ است. اما، چنانچه بنديکت گفته است، کل مسلط برفرد است و پيروى از رفتار جمعى يا فرهنگ الزامى است. انسان از تولد تا مرگ تحتتأثير مجموعه نظامهائى است که سبب حيات و سازگارى اجتماعى او مىشود. انسان، که ويژگى آفرينندگى و نوآورى دارد، ضمن اينکه بايد از مجموعه نظامهاى فرهنگى جامعه پيروى کند در انتخاب و عمل به آنها نيز آزاد است، او بايد در جامعه زيست کند، چگونگى زيست را خود انتخاب مىکند. در کجا و چگونه زندگى کردن امرى اختيارى است، بايد تشکيل خانواده داد. ضوابط اوليه را بايد رعايت کرد. از آن پس فرد آزاد است که با هر کسي، هر کجا، در هر زمان و در هر شرايطى ازدواج کند. اين مقوله الزامى و در عين حال اختيارى بودن فرهنگ را نشان مىدهد.
|
|
|
اساسىترين وجهتمايز انسان از حيوانات وجود ميراث فرهنگى و گسترش و تکامل آن است. اعمال انسان ارادى و برخوردار از تجربيات گذشتگان و انتقال آن به آيندگان است.
|
|
حيوانات اعمالى غيرارادي، منبعث از غرايز و نيازهاى زيستى دارند. به معنى ديگر، انگيزش رفتارى در حيوانات غرايز و نيازهاى زيستى او است و حال آنکه در انسان انگيزش اساسى و رفتارى فرهنگ آن است.
|
|
حيوانات ميراث فرهنگى ندارند. اعمال آنها جبنهٔ بدنى و ارثى و پايدار دارد و حال آنکه اعمالى انسانى نه غريزي، نه با ثبات و نه يکسان است.
|
|
|
انسان برخلاف حيوانات که فقط ياد مىگيرند و توان انتقال آموختههاى خود را بهنوع خود ندارند، آنچه را کسب مىکند به روشها و راههاى گوناگون به ديگران منتقل مىکند. مرگ افراد انقراض فرهنگ را در پى ندارد، بلکه فرهنگ مستقل از حيات افراد به زندگى خود ادامه مىدهد، و حيات اجتماعى نسلهاى آينده را تضمين مىنمايد.
|
|
|
فرهنگ پيامد زندگى مشترک افراد است. محصول ارتباطى است که بين محيط طبيعى و محيط اجتماعى او برقرار مىگردد. همهٔ افرادى که در يک جامعه بهسر مىبرند، در آفرينش فرهنگى آن شريک هستند. اختصاص رفتار و منش خاص به يک قوم يا يک ملت نشانگر اجتماعى بودن فرهنگ است.
|
|
|
فرهنگ برآورنده نيازهاى اساسى حيات اجتماعى است
|
|
آداب و رسوم موجود در يک جامعه تا زمانى مىتواند به حيات خود ادامه دهد که کارکرد مفيدى براى جامعه داشته و نيازهاى اساسى او را برطرف نمايد.
|
|
به همين سبب است که بسيارى از رفتارهاى انساني، که روزگارى از عناصر مسلط فرهنگ يک جامعه محسوب مىشده، امروزه جزء اعمال خرافى و غير مفيد به شمار مىرود.
|
|
|
فرهنگ با شرايط محيط سازگارى و هماهنگى دارد
|
|
فرهنگ مردمان ساحلنشين با فرهنگ مردمانى که در حاشيهٔ کوير يا دامنههاى کوهستانى زندگى مىکنند تشابه مطلق ندارد. آداب و رسوم، هنرها، زبان، ضربالمثلها، قصهها، اسطورهها، نظام معيشتى و مجموعهٔ آنچه که فرهنگ يک جامعه را تشکيل مىدهد، با شرايط محيطى سازگار و هماهنگ است. ارتباط و سازگارى که بايد بين محيط و فرهنگ برقرار گردد اساسىترين عامل گوناگونى فرهنگها به شمار مىآيد.
|
|
|
فرهنگ متشکل و منسجم از يک مجموعهٔ منطقى است
|
|
عناصر و عوامل تشکيلدهندهٔ يک فرهنگ تحتتأثير اعتقادها و کارکردهاى مشترک و متجانسى که با يکديگر دارند، پيوستگى پيدا کرده و يک مجموعه را تشکيل مىدهند. اين عناصر ضمن اينکه از انسجام و پيوستگى لازم برخوردار مىشوند، بهطور مطلق جذب يکديگر نمىگردند. به همين سبب زمينه براى پذيرش تغييرات و تحولات فرهنگى فراهم مىگردد. شکل و انسجام عناصر فرهنگى در يک جامعهٔ خاص، جهانبينى و فلسفه خاص و حيات اجتماعى آنها را مشخص مىسازد و با آن اعمال و شيوههاى زندگى مردم را تبيين و تشريح مىنمايد. وجود جهانبينىهاى مختلف در ترکيبهاى فرهنگى گوناگون، که از زمينههاى اوليه ناهمگونى برخوردار هستند، سنجش فرهنگها را غيرممکن مىسازد. به سخن ديگر، هرگز نمىتوان گفت کدام فرهنگ بر ديگرى برترى دارد. پيوستگى و ارتباط درونى که در عناصر مختلف تشکيلدهندهٔ يک مجموعه فرهنگى وجود دارد، ضمن اينکه انسجام و دوام آن را ممکن مىسازد، در عين حال وقتى يکى از عناصر آن دستخوش تغيير گردد، کل مجموعه يا سيستم فرهنگى را دستخوش تغيير خواهد کرد. مثلاً تسلط انسان بر آتش پيوستگى و انسجام ديرينهٔ سيستم فرهنگى را متزلزل ساخت و انقلاب فرهنگى بزرگى را در جامعه بشرى پديد آورد.
|
|
موضوع مطالعه انسانشناسى سه عامل ساختار جسماني، محيط و رفتار انسان اعم از فرهنگي، اجتماعى و روانى است، از اينرو مطالعه فرهنگ انسانى بدون توجه به جنبههاى مختلف عوامل بالا امکانپذير نيست. بنابراين تأکيد بر يک جنبه از اين حالات و خصوصيات نمىتواند در تبين فرهنگ انسانى مؤثر باشد. به سخن ديگر محيط به تنهائى يا تأکيد بر عامل فيزيولوژيکى نبايد در بيان خصوصيات فرهنگى انسانى مورد توجه قرار گيرد، بلکه ترکيب عوامل فوق انسانشناسى را در دستيابى به هدفهاى خود کمک خواهد کرد.
|
|
|
فرهنگ نشاندهنده راه و رسم و شيوه زندگى انسان است
|
|
چگونگى حضور در جامعه، استفاده از امکانات، توانائىها و حتى اندامهاى انسان از راه فرهنگ به انسان آموخته مىشود. زمان غذا خوردن، ازدواج کردن، خوابيدن، کار کردن و غيره از راه آداب و رسوم اجتماعى به افراد آموخته مىشود، و روش و شيوهٔ زندگى او را مشخص مىسازد، آداب و رسوم خاصى که در پذيرش اجتماعى فرد مؤثر هستند و هدفهاى زيستى او را در جامعه فرهنگ خود مشخص مىسازد. براساس آنچه بنديکت در تقسيمات فرهنگى اظهار داشته، چشمداشت فرهنگ جامعه از افراد، شيوهٔ و مشى زندگى آنها را مشخص مىسازد.
|
|
|
فرهنگها، در سطح جهانى داراى عناصر مشترکى هستند
|
|
چنانکه مرداک گفته است وجوه تشابه زيادى بين فرهنگ جوامع مختلف بشرى وجود دارد. و اين بهرغم اختلافاتى است که در شيوههاى فرهنگ قومى آنها ديده مىشود. روى هم رفته وجود نظامهاى خويشاوندي، زبان، مقررات مربوط به ارضاء نيازهاى جنسي، استفاده از ابزارها و آتش، نامگذارى افراد، اعتقاد به قواى ماوراء الطبيعه، موسيقي، هنر و غيره نشاندهندهٔ وجوه مشترک فرهنگى است که بين جوامع مختلف وجود دارد.
|