شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قرآن کریم آسان اما عمیق


قرآن کریم آسان اما عمیق

بررسی ضرورت تبیین آیات قرآن کریم توسط اهل بیت ع

آنچه در پی می آید بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی است که پیرامون ضرورت شناخت اهل بیت از طریق قرآن و شناخت قرآن بواسطه آن ذات مقدس به اعتبار اینکه قرین یکدیگرند ایراد شده است. با هم آن را از نظر می گذرانیم.

● تبیین راههای سه گانه شناخت اشیاء

نکاتی که من فکر می کنم بی اثر نباشد، این است که: شناخت هر چیزی راههای گوناگونی دارد. بهترین راه شناخت این است که خود آن شیء را با هویتش بشناسیم، از آن به بعد آن را با شبیه اش بشناسیم و از آن به بعد یک شناخت جدلی هم دارد که تعرف الاشیاء باضدادها؛ اینها راههای گوناگون شناخت است. وقتی به حضرت امیر(ع) عرض کردند که عقل یعنی چه، حضرت عقل را معنا کرد؛ بعد عرض کردند: جهل یعنی چه؟ فرمود: گفتم نه! وقتی از حضرت خواستند عدل را معنا کنند، حضرت عدل را معنا کردند. بعد عرض کردند: ظلم یعنی چه؟ فرمود: گفتم نه! این گفتم نه، یعنی تعرف الاشیاء باضدادها؛ این یک معرفت جدلی است که در روایات ما کم نیست. این مطلب اول که راه شناخت سه تاست.

● بهترین راه شناخت اهل بیت(ع) از راه شناخت «قرآن کریم»

دوم این که شناخت اهل بیت آنطوری که هستند، مقدور ما نیست؛ خودشان، خودشان را به خوبی می شناسند. ما اگر بخواهیم اهل بیت را بشناسیم، بهترین راه این است که به وسیله شبیه شان بشناسیم. شبیه اینها هم فقط در عالم غیر از قرآن کریم، انسان شبیه اینها نیست؛ تنها چیزی که شبیه اینهاست و اینها شبیه آنها هستند، همین «قرآن کریم» است. البته انبیای دیگر راه همین ها را دارند. اما ما به آنها دسترسی نداریم، مگر از راه قرآن کریم. اگر اینها ثقلین اند و لن یفترقا هستند و هر کدام عدل دیگری اند، بهترین راه شناخت اهل بیت (علیهم السلام) قرآن کریم است، چون قرآن کریم مصون از تحریف است. هم خودش را معرفی می کند، هم حاملان و مفسران خودش را معرفی می کند. پس بهترین راه شناخت اهل بیت قرآن کریم است؛ این هم مطلب دوم.

● استقلال مطلق قرآن کریم در مسیر رسالت خویش

مطلب سوم آن است که قرآن کریم در کاری که به عهده گرفته است، مستقل است؛ به هیچ چیز محتاج نیست تا شبهه دور و امثال دور مطرح بشود! قرآن کریم آنچه را که ادعا کرده است و عهده دارد، در تفهیم و تبیین آن مستقل است. قرآن کریم به عنوان احد الثقلین معروف است، یک؛ ثقل اکبر است، دو. در این امر مستقل است، کمبودی ندارد. این یک توضیح می خواهد: یک وقت است یک سخنران یا یک نویسنده یک آیه ای را محور بحث قرار می دهد، می گوید: اسلام این را می گوید! اما از آن گوینده یا آن نویسنده بیش از این متوقع نیست! او نباید بگوید اسلام و قرآن این را می گوید؛ باید بگوید: این آیه این را می گوید. ولی او یک سخنران است و در مجلس ترحیم دارد سخنرانی می کند و یک آیه را می خواند، می گوید: اسلام این را می گوید! از او نه بیش از این متوقع است، نه کسی گفته او را به عنوان یک پایان نامه و پژوهش قرآنی می شمارد.

● لزوم رعایت ترتیب در اظهارنظرهای اجتهادی

اگر کسی یک آیه را محور بحث قرار داد، یک پژوهشگر و یک محقق باید بگوید: این آیه این را می گوید، هرگز نمی تواند برابر یک آیه فتوا بدهد! این قدم اول؛ در مطلب سوم این می شود قدم اول. حالا اگر آمد و کل آن سوره را بررسی کرد، باز هم مجاز نیست بگوید قرآن این را می گوید! باید بگوید: پیام این سوره، قبل و بعدش، شواهد سابق و لاحق این است که این منظور است. اگر کل قرآن را به خوبی ارزیابی کرد مجتهدانه، تازه مجاز است که بگوید: قرآن این را می گوید، نه اسلام! ما که (معاذالله) نتوانستیم بگوییم و نمی توانیم بگوئیم حسبنا کتاب الله(۱)! باز حق نداریم بگوییم اسلام این را می گوید؛ باید بگوئیم: قرآن این را می گوید.

پس اگر کسی تحقیقی کرده، در سایه پژوهشش تمام آیات قرآن را محققانه بررسی کرده، از آنجا که بالاخره بشر است، از بشرهای مجتهد بیش از این متوقع نیست! این مجتهدانه بررسی کرده، اول تا آخر قرآن را بررسی کرده، ارزیابی کرده، فهمیده قرآن این را می خواهد بگوید؛ این مجاز است بگوید قرآن این را می گوید، اما دیگر مجاز نیست بگوید اسلام این را می گوید! اینها را یادداشت می کند، می نویسد که عصاره قرآن این است. چون خود قرآن در ارجاع به اهل بیت مستقل است، بدون اینکه «دوری» در کار باشد. چون ما بخواهیم حرمت اهل بیت را، مرجعیت اهل بیت را به وسیله روایات ثابت کنیم، آنوقت این شبهه «دور» است. اما قرآن ما را به صورت بین الرشد بدون «دور»، به صورت شفاف به اهل بیت ارجاع می دهد؛ در این کار مستقل است. خدای سبحان هم فرمود: قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین(۲). اگر نور است، پس ابهامی در آن نیست!

● نورافشانی دقیق و عمیق قرآن کریم در معرفت

قرآن یک نوری نیست که نظیر نور شمع، انسان بتواند فقط با آن یک کوره راه ببیند، یا خصوصیاتش را مشخص بکند! الان نور شمس آثار فراوانی دارد؛ برای بعضی خوب است، برای بعضی بد است. برای چه گیاهی در چه حدی خوب است، برای چه گیاهی در چه حد خوب نیست؛ هزارها آثار در این نور شمس هست. قرآن با اینکه شفاف است، اما عمیق است. خدای سبحان فرمود: این نور است: قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین. آن یک کتاب عمیق عریق دقیق علمی است؛ یک کتابی نیست که آدم با مطالعه و مباحثه حل کند! انا سنلقی علیک قولا ثقیلا(۳). این مثل کفایه نیست که با ۷-۸ سال درس حل بشود! کفایه قول ثقیل نیست، مکاسب قول ثقیل نیست. بعد از ۷-۸ سال آن را می فهمند؛ اما قرآن اینطور نیست!

قرآن حرف های نفس گیر زیاد دارد: انا سنلقی علیک قولا ثقیلا. این چهار امر را قرآن کریم اشاره کرد که این ثقیل است، یعنی وزین است؛ ولی سخت نیست. ثقیل بودن، وزین بودن، عمیق بودن، علمی بودن جزء اوصاف ثبوتی آن است، اما سخت نیست! چون فطرت پذیر است، دلپذیر است، مطابق با هویت ماست، آشناست، حرفش آشناست؛ چیزی می گوید که جان، آن را می پذیرد، مخالف با فطرت ما نیست. لذا فرمود: ثقیل است، سخت نیست؛ آسان است، سست نیست: لقد یسرنا القرآن للذکر(۴)، فرمود: آسان قرار دادیم، تحمیلی بر شما نیست. اگر گفتیم توحید است، نشانش در قلب شماست؛ اگر گفتیم عدل است، تقوا هست، فضیلت هست؛ همه خیر را گفتیم، در فطرت شما نهادینه است.

بنابراین ثقیل است، سخت نیست؛ (یسیر) یعنی آسان است، سست نیست. یک چنین کتابی حداقل سالیان متمادی پیش یک استادی عمیق درس خواندن می خواهد. قول ثقیل را نمی شود همین جوری مثل کفایه و مکاسب فهمید.

● تبیین و تفسیر قرآن کریم توسط پیامبر اکرم(ص)

قرآن چون کتاب نور است، به هیچ چیزی محتاج نیست؛ چون ثقیل است، مبین می خواهد. فرمود: مبین، پیغمبر است: انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم (۵)، چون یک کتاب عمیق، مدرس می خواهد اما این مدرس می گوید: منظور این آیه این است، به دلیل فلان آیه، نه از جای دیگر کمک بگیرد! این می شود «نور». پس این کتاب نور است، هیچ ابهامی در آن نیست؛ لغز نیست، ابهام نیست، اجمال نیست، تعارض نیست، اختلاف نیست، تناقض نیست؛ نور است و علمی: انا سنلقی علیک قولا ثقیلا. و دلپذیر و فطرت پذیر که: لقد یسرنا القرآن للذکر. این کتاب به صورت شفاف، پیغمبر (ص) را مبین قرار داد که: انزلنا الیک الذکر لتبین للناس. بعد در سوره مبارکه حشر هم به صورت شفاف فرمود: هرچه پیغمبر گفت، بگیرید: ما آتاکم الرسول فخذوه (۶). دیگر از این شفاف تر! و پیغمبر هم علی رئوس الاشهاد بدون اختلاف، به صورت بین الرشد فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض(۷).

پس این در ارجاع به اهل بیت مستقل بود؛ اینطور نبود که ما برای حجیت سخنان اهل بیت (علیهم السلام)، مرجعیت دینی اینها به خود روایات تمسک بکنیم، به حدیث غدیر و منزله وحدیث طیر، که اینها در ردیف مویدات اند! اگر در قرآن یک مطلبی باشد که (معاذ الله) اهل بیت به آن نرسند، این طلیعه افتراق است! اگر در قرآن یک چیزی باشد که (معاذ الله) آنها ندانند، این افترقا! بنابراین خود قرآن کریم، در آن کاری که عهده گرفته است مستقل است؛ نور است، شفاف است، قول ثقیل و وزین و عمیق علمی است و ما را به هدف اجابت می رساند.

● اظهارنظر نهائی در دین، مستلزم بررسی تمام آیات و روایات

چون خود قرآن ما را به اهل بیت ارجاع داد؛ ما اگر یک مطلبی را از قرآن استفاده کردیم و به روایات مراجعه نکردیم؛ فقط مجازیم بگوییم قرآن این را گفته و مجاز نیستیم بگوئیم اسلام این را گفته! این را اینجا می نویسیم، بعد می رویم خدمت روایات. روایات هم اگر یک روایت، دو روایت، کمتر و بیشتر را دیدیم؛ بازهم نمی توانیم بگوییم اهل بیت این را فرمودند! باید بگوئیم این روایت مضمونش این بود. حالا کسی در سخنرانی یا در مقاله نویسی قلمش باز است، آن حرف دیگر است. ولی یک پژوهشگر مجاز نیست با یک روایت بگوید اهل بیت این را فرمودند! اگر به مقداری که مقدور ما است ارزیابی کردیم، مطالعه کردیم، روایات را دسته بندی و بررسی کردیم، آنوقت مجازیم بگوئیم که اهل بیت این را فرمودند؛ باز هم مجاز نیستیم بگوییم اسلام این را فرمود! چون نه حسبنا کتاب الله درست است، نه حسبنا العتره درست است. آن که عدل قرآن است، عترت است نه روایت! فرمودند روایات جعلی فراوان است: ستکثر علیّ القال.(۸)

● لزوم ارجاع روایات مأثور از اهل بیت(ع) بر قرآن کریم

پس یک پژوهشگر، یک محقق که می خواهد در تفسیر کار کند؛ اینها را عرض می کنم برای اینکه المیزان این راه را رفته، تسنیم دارد این راه را می رود. بعد از اینکه اینجا نوشتیم که قرآن این را می گوید، اینجا هم نوشتیم که روایات این را می گوید، نه اهل بیت؛ برای اینکه آنها عدل قرآنند، آنها هر چه فرمودند معصومند؛ اما روایات این را می گوید، خود آنها به ما فرمودند: آنچه از ما رسیده است بر قرآن عرضه کنید. این هم دو طائفه از نصوص است؛ یک طائفه نصوص علاجیه است که این معمولا در کتاب های اصول هست که اگر دو تا روایتی متعارض بود، هر دو را عرضه کنید بر قرآن کریم: خذ ما وافق کتاب الله، یا دع ما خالف کتاب الله(۹). در نصوص علاجیه آن روایتی که مخالف قرآن کریم است، مطرود است. چون موافقت کتاب الله شرط حجیت نیست، مخالفت قرآن مانع حجیت است. این نصوص علاجیه در کتاب های اصول هست.

طایفه دیگر روایاتی است که مربوط به نصوص علاجیه نیست، درباره اصل روایت است. هر دو طایفه را مرحوم کلینی و دیگران نقل کرده اند که وجود مبارک پیغمبر فرمود، ائمه (علیهم السلام) فرمودند که: ستکثر علی القال. خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی را! او در همین بحار روایت کرده که: ستکثر علی القال که نشان آن است که به پیغمبر(ص) دروغ می بندند؛ برای اینکه این حدیث نبوی است. این حدیث اگر ثابت شد پیغمبر فرمود: ستکثر علی القال، پس معلوم می شود که به پیغمبر دروغ بستند. بنابراین آنها فرمودند: مثل ما حرف می زنند، اما مثل خدا که نمی توانند حرف بزنند! هر روایتی که از ما نقل شده آن را بر کتاب خدا عرضه کنید.

● شرط اعتبار روایات در عدم مخالفت با قرآن کریم

بعد از اینکه روایات را بر کتاب خدا عرضه کردیم و برای ما ثابت شد که موافقت کتاب الله شرط نیست، مخالفت مانع است؛ برای اینکه این همه دستوراتی که از ائمه (علیهم السلام) رسیده است درباره عبادات و اخلاق و زکوات و اینها، خصوصیات شان که در قرآن نیست! که ما بگوییم چون در قرآن نیست، (معاذالله) اینها درست نیست! هیچ کدام مخالف قرآن نیست. قرآن فرمود: اقیموا الصلاه (۱۰)، اما حالا نماز صبح ۲ رکعت است، این را که قرآن نفرموده! این را خودش ارجاع داد به صورت شفاف که به کی مراجعه کنیم. بعد از اینکه روایات را عرضه کردیم بر قرآن کریم؛ عصاره قرآن را گرفتیم، عصاره روایات را گرفتیم، روایات را بر قرآن کریم عرضه کردیم؛ آنگاه به مقداری که حجت داریم مطمئنا، می گوییم: اسلام این را می گوید. اگر مصیب بودیم، لنا اجران؛ و اگر خدای ناکرده مخطی بودیم، لنا اجر واحد؛ این کار یک پژوهشگر است!

● چگونگی ارتباط آیات قرآن کریم با روایات اهل بیت(ع) به عنوان منابع دینی

پس آن که به عهده قرآن بود این نبود که همه کلی و جزئی و اصلی و فرعی اسلام را بگوید! آن که به عهده قرآن کریم بود، این بود که قانون اساسی باشد، خطوط کلی را بگوید؛ در این جهت مستقل است، به هیچ وجه محتاج به روایت نیست! این که مرحوم علامه فرمود: ما بدون روایات حل می کنیم. او اگر چنانچه بخواهد ما را به اهل بیت ارجاع بدهد که نمی شود از روایت کمک بگیرد! تازه اول دور است. اما این حرف اسلام نیست، حرف قرآن است. قرآن در کمال شفافیت ما را به اهل بیت ارجاع داد، در این جهت مستقل است. لذا تعبیر شریف المیزان این است که: آنچه را که قرآن به عهده دارد، در آن مستقل است؛ نیازی به روایت نیست. قرآن هم بیش از این ارجاع ندارد!

قرآن احد الثقلین است، این در احد الثقلین بودن محتاج نیست. اهل بیت هر چه مستقیما بگویند دیگر نیازی به عرضه به قرآن کریم نیست. حالا اگر زراره خدمت حضرت نشسته است، امام صادق(ع) فرمود: این است، دیگر زراره موظف نیست که این را بر قرآن عرضه کند! این خودش قرآن است چون او از قرآن شنیده، آنکه فرمود: روایت را بر قرآن عرضه کنید، چون روایت جعلی و غیرجعلی است؛ اما اگر از عترت معصوم کسی بالصراحه شنیده، این می رود دنبال قرآن؟! این مثل این است که قرآن خوانده، روایاتی که به ما رسیده و ما نمی دانیم درست است یا نه، در آنجا باید روایت را بر قرآن عرضه کرد. لذا گفتند که: یا بر قرآن، یا بر سنت قطعی بسنجید، چون سنت قطعی پیغمبر هم همین است!

● لزوم مراجعه به روایات، در تفسیر آیات چند وجهی

پس سهم روایات مشخص است که کجاست، مرز روایات با اهل بیت را هم باید جدا بکنیم. آن که عدل قرآن است؛ روایت نیست، اهل بیت اند! چون مثل قرآن حرف می زنند؛ ما این راهها را که طی بکنیم، سهم قرآن محفوظ می شود. اما ما نمی خواهیم و نمی توانیم و بنا هم بر این نیست که فقط بگوئیم قرآن چه می گوید! ما نمی خواهیم کارهای تحقیق علمی بکنیم، بلکه می خواهیم کار تحقیق اسلامی بکنیم.

بنابراین، مرحوم سیدنا الاستاد بعد از این که بحث های قرآنی را گذرانده اند، یک بحث مستقلی به عنوان بحث روائی دارند که ببینند روایات چه می گوید! آنجاهایی که ذی وجوه است، چند وجه است، همه اینها ممکن است صحیح باشد. ایشان نظر شریف شان به این است که روایت چیست، مثلا چند تا احتمال از آیه برمی آید، غالبا آن طوری که ما تفحص کردیم، این است. که ببینند روایت در این زمینه چه هست، یک روایت را آنجا می بینند، آیه را اینجا می بینند، می بینند آیه ۳-۴ تا احتمال دارد؛ یکی از این محتملات را روایات تاکید کرده، ایشان همان را می پذیرد. بعد می فرماید: کما سیجیء فی البحث الروائی. در بحث روائی که رسیدند، می گویند: کما تقدم، این از ابتکارات ایشان است. اینچنین نیست که روایات را راسا بگذارند کنار، ببینند قرآن می خواهد چه بگوید! خطوط کلی را بله، خطوط کلی در ارجاع به اهل بیت، بله، آنجا دیگر خود روایات آیه مستقل است.

اما در بسیاری از موارد، آنجا که محتملات زیاد است و راه روشنی نیست، نظر شریف شان به روایات است. آن معنائی را که روایت تامین می کند در بین محتملات در بحث تفسیری، همان را انتخاب می کنند. بعد می فرمایند: کما سیجیء فی البحث الروائی. در بحث روائی هم این را که تایید کردند، می گویند: کما تقدم فی البحث القرآنی. بنابراین مرحوم آقای طباطبایی راهی را که رفتند نه قرآن بدون عترت بود، نه قرآن بدون روایت بود، نه قرآن را در معرفی اسلام وحده کافی ندانستند (معاذ الله). قرآن را در آن ثقل اکبر بودن کافی دانستند، لذا این ضمیر فی ما یرجوا الیه، یا متکفله بنفسی و اینها را شما در همان مقدمه المیزان ملاحظه بفرمایید، که روشنگر این مطلب است. آنچه را که قرآن به عهده گرفته مستقل است؛ اگر تبیان است، اگر نور است، هیچ ابهامی در آن نیست و به صورت شفاف ما را به اهل بیت ارجاع داده است.

بنابراین شما عزیزان سعی کنید حتما یک استاد عمیق ببینید، چون الان به لطف الهی، به برکت خون های پاک شهداء قرآن عرضه شده. یک وقتی می گفتند: اطلبوا العلم ولو بالصین(۱۱)، اما الان چین و غیر چین می گویند: «اطلبوا العلم ولو بایران. الان ۶۰-۷۰ ملیت در قم و مشهد و جاهای دیگر طلبه دارند! اینها تشنه اند که ببینند از ایران چه مطلب می رسد!

● لزوم یاد اهل بیت(ع) با حفظ جوانب وحدت در مجامع بین المللی

بنابراین شما اسلامی فکر کنید و اسلام را از راه اهل بیت مطرح کنید. اصراری هم نداشته باشید که نام شیعه را ببرید که حساسیت دارد! نام اهل بیت را ببرید که حساسیت ندارد. چند سال پیش در هفته وحدت در یک سخنرانی ما هر چه گفتیم، گفتیم اسلام این را می گوید و از وجود مبارک ائمه نقل می کردیم. یکی به یکی از آنهایی که هم زبانش بود از همین اهل سنت گفت: این همه اش می گوید اسلام، ولم یتحدث سیدنا عمر!! این همه اش می گوید اسلام، ولی یا از کاظم نقل می کند، یا از صادق، این چیست؟ این جور که باشد، حساسیت ایجاد نمی کند. حرف حق زدید، بدون آشفتگی! اسلام این را می گوید، برای این که امام صادق این را فرمود؛ روی نام شیعه حساسیت دارند. اهل بیت (علیهم السلام) واقعا محبوب جهان اسلامند، بگوئید اسلام این را گفته؛ برای این که وجود مبارک حضرت امیر گفته، امام صادق گفته، اهل بیت فرمودند؛ راحت ترید. همان حرف را زدید، بدون حساسیت. این که آدم باید هم حرف خوب بزند، هم خوب حرف بزند این است!

وجود مبارک موسای کلیم گفت: فرق من و برادرم هارون این است که من حرف خوب می زنم، او خوب حرف می زند؛ این را رفیق من قرار بده! هو افصح منی لسانا(۱۲). این افصح منی لسانا برای همین است! تنها آهنگین حرف زدن که نیست! آدم می تواند بگوید اسلام این را می گوید، برای این که وجود مبارک امام رضا این را فرمود، امام صادق این را فرمود؛ اینها اهل بیتند و هیچ حساسیت هم ایجاد نمی کند.

● امکان برداشت بسیاری از دانش های پیچیده از آیات قرآن کریم

پس حاصل سخن این که این کتاب ثقیل، استاد می خواهد، حتما و امروز وقتش است، برای این که قبلا محجور بود. گوشه ای از این کتاب وقتی که به حوزه ها آمده، می بینید چه حرف های عمیق علمی را به همراه داشت! یک گوشه ای به نام اوفوا بالعقود(۱۳) را فقهاء گرفتند، چه حرف های عمیق از آن درآوردند! آیا این ناظر به صحت عقد است یا لزوم عقد است، عموم زمانی دارد، عموم فردی دارد. اگر در خیار غبن یک مقطع خارج شد، بقیه شک کردیم حکم خاص استصحاب بکنیم، یا به عموم ازمانی...؛ همه را از این نیم سطر گرفتند! ما کنا معذبین(۱۴) را به دست بزرگان اصول دادند، این برائت نقلی در آورد در برائت عقلی. آیا حکم وضعی را برمی دارد، حکم تکلیفی را برمی دارد، این اصل است یا اماره است، نسبتش با امارات چیست، نسبت به اصول چیست، همه را از همین نیم سطر درآوردند!

ما خیال می کنیم این کتاب یک کتاب مثلا آسان است! وقتی به دست شیخ انصاری رسید، اشکالات ما لا یمکن الذب از آن درمی آورد. آیه نباء را شما برای هر کی معنا بکنید قابل فهم است: ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا (۱۵). اگر گزارشگر فاسق بود، شما جست وجو کن؛ وگرنه قبول نکن. این ترجمه است و همه ما می گوییم و همه ما هم می فهمیم. ولی به دست شیخ انصاری که آمد، می گوید: اینجا یک چالشی است کمرشکن! مما یمکن الذب، اشکالات مما لایمکن الذب قابل دفاع نیست. همین در همین در می آید! آن لیتفقهوا فی الدین اش (۱۶) همین طور است، هر کدام از اینها که عرضه شده اند و به دست فحول افتاده اند، معلوم می شود که چه محتوایی را به همراه دارند. آیات عمیق تر که مربوط به معارف است، آنان آیاتی دست حکماء و اینها افتادند؛ آنها هم بهره های فراوانی بردند. این که عرض کردم کتاب ثقیل وزین علمی است، معنایش این نیست که آن هزار نفری که دارید، آنها را از دست بدهید!

● داستان های قرآنی، دریچه فهم معارف قرآن کریم

قرآن یک خصیصه ای دارد که در عین حال که وزین و علمی است، همان مطالب علمی را به صورت قصه، به صورت داستان، به صورت مثل رقیق کرده، نازل کرده، لطیف کرده تا در دسترس دیگران قرار گرفته تا همه بفهمند. لذا مطلبی در قرآن نیست که عوام نفهمد! و اما آیاتی است که حکماء و فقهاء در آن می مانند آن آیه را با قصه و داستان و مثل و تنذیر و تشبیه و تبشیر و انذار رقیق می کند با صد وسیله تا این شخص بفهمد!

مطالب قرآن قابل فهم است، اما بعضی از آیات را برای اقوام متعمق آفریده. مرحوم کلینی از وجود مبارک امام سجاد نقل کرد ذات اقدس اله می دانست که در آخر الزمان اقوام متعمقی می آیند، لذا قل هو الله احد را با بخشی از آیات سوره حدید نازل کرد: سیجیء فی آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله سبحانه و تعالی قوله: قل هو الله احد(۱۷)، یا اوائل سوره حدید برای همین است! حالا این توده مردم چی می فهمند.

این احدیت چیست، و احدیت چیست؟ صمدیت چیست، اینها چه می دانند چیست؟ یا هو الاول و الآخر، اولی نیست که عین آخر است، نه یک گوشه اش اول است، یک گوشه اش آخر! این هم اول است، هم آخر؛ هم ظاهر است، هم باطن : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن (۱۸)؛ فرمود: این آیات را با سوره مبارکه قل هو الله احد برای اقوام متعمق آفریده.

● امکان نیل به مقام شهادت، در جهاد با نفس و تلاش دینی

مرحوم فیض می گوید: اینکه شهید در میدان جهاد اصغر است، حی مرزوق عندالله است. اما آنکه شهید در جهاد اکبر است، به طریق اولی؛ یا لااقل مثل اوست. این و لا تقولوا (۱۹) و لاتحسبن (۲۰) مخصوص شهدای معرکه نیست. آنها که در جهاد اکبر فاتحانه تلاش و کوشش می کنند و بالاخره رحلت می کنند، آنها هم (حی مرزوق)اند. پس بنابراین آدم اگر به جبهه نرفت و حی مرزوق نشد، اینجا می تواند در صحنه جهاد اکبر با نفس بجنگد و در این راه دین تلاش و کوشش کند؛ به تعبیر ایشان بشود حی مرزوق عندالله و روزی اش را هم بخورد. آن نبوت را می گویند: «رزقا حسنا (۲۱) اگر نوبت رزق است، ولایت رزق است، فقاهت هم رزق است، حکمت هم رزق است، علوم تفسیری هم رزق است. اینها را ان شاءالله امیدواریم خدا نصیب همه شما بکند.

بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته)

در دیدار با جمعی از قرآن پژوهان حوزوی به مناسبت سالروز میلاد

حضرت امام رضا(ع) - قم؛ آذر ۱۳۸۷

آیت الله جوادی آملی

(۱) بحارالانوار /۲۲/۴۷۳

(۲) مائده / ۱۲

(۳) مزمل / ۵

(۴) قمر /۱۷

(۵) نحل / ۴۴

(۶) حشر / ۷

(۷) وسائل الشیعه / ۲۷/ ۳۴

(۸ و ۹) جامع الاخبار / ۱۸۱ - با تلخیص

(۱۰) بقره / ۴۳

(۱۱) وسائل الشیعه / ۲۷

(۱۲) قصص / ۳۴

(۱۳) مائده / ۱

(۱۴) اسراء / ۱۵

(۱۵) حجرات / ۶

(۱۶) توبه / ۱۲۲

(۱۷) الکافی / ۱/۹۱ - با تلخیص

(۱۸) حدید / ۳

(۱۹) بقره / ۱۵۴

(۲۰) آل عمران / ۱۶۹

(۲۱) هود / ۸۸



همچنین مشاهده کنید