شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

کالبد شکافی دموکراسی در مطب اندیشه


کالبد شکافی دموکراسی در مطب اندیشه

دموکراسی واژه ای است که فارغ از تعاریف آن در حوزه عقل نظری یک واقعیت را شامل می شود که پیش تر از همه در ذات انسان ها به صورت یک خواسته فطری مطرح و به پیگیری آنچه که مطالبات جامعه مدنی نام دارد,منتهی می گردد

دموکراسی واژه ای است که فارغ از تعاریف آن در حوزه عقل نظری یک واقعیت را شامل می شود که پیش تر از همه در ذات انسان ها به صورت یک خواسته "فطری"مطرح و به پیگیری آنچه که مطالبات "جامعه مدنی" نام دارد،منتهی می گردد. اماهمین واژه که یکی از نمودهای انسانی جامعه بشری است نیازمند شناخت و تبیین درست سرفصل ها و بایدها و نبایدهایی است که قبل و بعد ازآن باید بدان ها توجه کرد وبرای محقق شدن هریک تلاش کرد.

در غیر این صورت دموکراسی نیز مانند بسیاری از مترادف های یک جامعه ایده آل درکلیات حبس و محکوم به ایده آلیسم انتزاعی می شود. دراین بین صاحبان اندیشه دردنگارنده را بارویکردی آسیب شناسانه دنبال کرده وبی پرده از تبعات مثبت و منفی دموکراسی به عنوان واقعیتی اجتناب ناپذیرسخن می گویندو هرآنچه را که منجربه تحقق ناقص یا گرایش به توده گرایی فارغ از عقلانیت در مرحله گذار به دموکراسی حقیقی می شود را به باد انتقاد می گیرند.آنچه که امروز ما ازآن به نیکی یاد می کنیم و آرزویمان است که روزی به صورت کامل تجربه اش کنیم ممکن است به خاطر بسیاری از ندانم کاری هایمان تبدیل به بدعتی ناخواسته شود که هرگز پیش بینی نمی کردیم.

دموکراسی خواسته مطلوبی است، که دراندیشه اندیشمندانی چون کارل مانهایم "سرنوشت مقدر همه انسان هاست "که مخالفانش نیز ناچارند که آن را به عنوان یک جبر اجتناب ناپذیر درعرصه سیاست اعتراف کرده و دست یابی به آن راچه بخواهند و چه نخواهند، بازگشت ناپذیر بدانند اما آنچه که محل بحث است این است که بدانیم"کاوش در باب قابلیت ها و الزامات آن(دموکراسی) وظیفه مبرم همه متفکران سیاسی است و فقط ازاین طریق است که می توان برروند مردم سالاری گرایی به نحوی مطلوب اثر گذاشت".گاه و بیگاه دیده ایم که پرچمداران مردم سالاری همواره بعد از رسیدن به قدرت برای نهادینه کردن آن به عنوان یک فرهنگ همواره با مصائب و مشکلاتی مواجه اند که باید مقدمات آن را از پیش از این مرحله فراهم می کردند. درنگاه مانهایم نیز چنین دغدغه ای دیده می شود و به اعتقاد او تنها راهی است که می توان لذت مردم سالاری را در سایه عقلانیت تجربه کرد.

مابه خوبی می دانیم که دموکراسی به معنای حاکمیت ملی به خاطر عدم رعایت پیش شرط هایش به پدیده های شومی دچار شده که مانهایم آن را"خود خنثی سازی دموکراسی"معرفی می کند که درآن سیالیت بی حد و مرز دموکراسی به جای حرکت به سمت پیشرفت و پویایی و به نوعی تکامل ارگانیک به مسیرهای بن بستی چون پیدایش تفکرات غیردموکراتیک و شکل گیری ساختاری توتالیتر منحرف می شود. واقعیت تلخی که آن را می توان در بلعیده شدن حرکت ها و جوشش های انقلابی در "انقلابی گری" وگرفتارآمدن آرمان های مثبت اولیه در جرثومه "پوپولیسم" و عوامزدگی و نهایتا جمود و رکود و نابودی دید و شناخت.

به عنوان نمونه می توان به سرمنزلگاه مقصود در" فلسفه تاریخ " مارکس و عینیت تراژیک آن در دیکتاتوری پرولتاریا و منفجر شدن بمب درمسیر حرکت این قطار در"متد کشف تاریخ" و نهایتا ظهور و بروز استعمارو آمبورژوازه شدن پرولتر و فجایع بعد از آن درکشورهای جهان سوم اشاره کرد. آنچه که از منظر مانهایم به عنوان یکی از شاگردان مارکس و باعنوان چالش های میان مدت مبحث مردم سالاری گرایی مطرح می شود (چرا میان مدت؟چون پایه اول دموکراسی یعنی استقرار آن آغاز شده اما هنوز به دموکراسی به معنای حقیقی کلمه نرسیده ایم) و دقیقازمانی که مشارکت و دخالت در عرصه قدرت و برای دست یابی یا تاثیرگذاری برفرآیند دموکراسی از خرد گرایی و نخبه گرایی به توده گرایی و حداکثری شدن دخالت مردم به ویژه طبقاتی که هرگز نمی توان ازآن به عنوان "ملت" یا در فلسفه اسلامی"امت" یاد کرد، سخن به میان میآورد در واقع همان پنجره ای است که روبه نسیم دموکراسی، نه دردایره انتزاع فراواقع گرایانه بلکه به عنوان یک"واقعیت پیش رو و حتمی" باز می کند وآن را سکه دورویی می شناسد که هم نیش دارد و هم نوش.مانهایم زمان آغازین انحراف دموکراسی را اینگونه توضیح می دهد: "آن گاه که مشارکت، همگانی می شود، گروه هایی که هیچ شناختی از واقعیات سیاسی ندارندیکباره وظایف سیاسی برعهده می گیرند.

حاصل کار پیدایش وضعیتی تضاد آمیز است. "واینجاست که رجال سیاسی بر سر یک دوراهی مخمصه وار قرار می گیرند که یکی از حیاتی ترین قسمت ها در نهادینه شدن یا مرگ حتمی دموکراسی بعد از رسیدن به کلیات آن است:"اقشار و گروه هایی که تفکر سیاسی واقع گرا دارند مجبورند با مردمی که اولین تماس های خود را با سیاست تجربه می کنند به همکاری بپردازند یا برعکس وارد مبارزه شوند"آری تا پیش از این مرحله همه چیز رو به راه به نظر می رسید هرچند که عینک نزدیک بین او بیشتر برگزاره های اصلاح طلبانه گرایش دارد تا برتغییرات ناگهانی و انقلاب و ریویزیونیسم که حتی نخبگان همان فرصت اولیه ماقبل مشارکت حداکثری را نیز به دست نخواهند آورد و درعین حال همواره نیز باید این را توجه داشت که محور اصلی "حداکثری" شدن حرکت است نه خود حرکت.چراکه همواره در جوامع ماقبل دموکراسی درابتدا روشنفکران و نخبگان اند که به کمک مجاهدان میآیند و مجاهدان نیز باعقبه مردمی خود و باساختن ورژن های کوچکی از "انسان" و"ملت"اهداف را پیگیری می کنند و دریک لحظه انفجار رخ داده و سیل خروشان توده و عوام وارد صحنه می شوند وکاررا به ناکجاآباد می رسانند اما بحث اصلی ما درواقع زاویه نگاه این متفکر و جامعه شناس آلمانی به مقوله "دموکراتیک شدن فرهنگ" در دایره سنجش اخلاقی و نه صرفا سیاسی و جامعه شناختی آن و نحوه پیشگیری از چرخه خود خنثی سازی با شناخت و تبیین مولفه های اصلی ساختار فرهنگی است.دموکراسی مقلد بی چون و چرای "خرد" است ودرستایش آن مدح ها سروده است.

خطر دیگری که دل مخالفان دموکراسی را می لرزاند دست یابی اکثریت مخالف آزادی ،ترقی،پیشرفت و آبادانی در سایه سار آن است. آنچه که به عنوان یک بدعت از آن یاد می شود دقیقا همان چیزی است که آلترناتیوهای نگرش هابسی و همفکرانش را در تقابل با انگاره های روسو و دوستانش و بااین عنوان که "رفع این خطر را باید باسپردن سرنوشت جامعه به لایق ترها و ازمابهتران و البته باانتخاب خود مردم واگذار کرد"،یادآور می شود. ازابعاد دیگر دموکراسی مساله فردیت و جایگاه ویژه آن در این نوع ساختار فکری است که استقلال و رشد فرد را با سپردن سهمی از مسوولیت سیاسی به تک تک افراد جامعه تفویض می کند و در طرف دیگر ماجرا هماهنگی و شکل گیری بالانس دیپلماتیک درعرصه بین الملل از فرزندان دیگردموکراسی است که هریک ازاینها نیازمند مراقبت و نظارت و پاک سازی هایی پیش از بروز بیماری است. چنانچه امکان دارد درکنار "دموکراسی خرد" نوع دیگری از دموکراسی که آن رامانهایم "دموکراسی فشار" می خواند شکل بگیرد که پیرو همان اندیشه های محافظه کارانه و خردستیز ماقبل پیروزی است.

ودرمورد دوم هماهنگی بین المللی ممکن است به تعصب ملی و پرخاشگری منجرشود که درنگاه متفکر آلمانی ، ماحصل تاکید برکلی گویی ها و عدم تفقه درباب اینگونه گزاره هاست.ونمونه آخر نیز می تواند همان تفکر هابسی را در پیش گرفته وسیل خروشان مردم به خاطرعدم صلاحیت و بلوغ کافی در پذیرش مسوولیت های سیاسی و اجتماعی را ی خود را به صورت غیر مستقیم و از طریق یک گروه"لایق تر"و شاید هم درنگرش مانهایمی توده گرایی و" باموج رفتن " و نه برموج استیلا یافتن، به ضد خود بدل شود. (موجی که می تواندعلتگرا و نشات گرفته ازتعصبات کور و رومانتی سیسم رادیکال باشد) دموکراسی به معنای حکومت اکثریت مردم همواره درمعرض خطرهای گوناگونی است که درتحلیل واقعیت های محسوس و عینی آنچه که همه شعارش را می دهند بهتر شناخته می شود و بی شک مانهایم با رعایت توازن میان معرفت نظری و حکمت عملی دراین باره تاحدی موفق بوده است. او می خواهدبه جامعه ای که شور رسیدن به دموکراسی را درکلام جاری می کند بگوید:"لحظه ای تامل کنیدو بعد تصمیم بگیرید و بهترین راه را برای دست یابی به مطلوب انتخاب کنید و فقط درآن صورت است که می توانید لذت انتخاب درست خود را عمیقاو به صورت مداوم و دنباله دار احساس کنید".و به نخبگان نیز همچنین! آری به نظر نگارنده نیز تنها راهی که می توان به جای چشیدن طعم تلخ خنثی سازی دموکراسی توسط فرزندان آن(که دراین وادی یقینا نهادهای دموکراتیک و مخالفان نقش بسزایی را ایفا می کنند)آن را بصورت کامل لمس کنیم این است که می توانیم باآگاهی و بینش و عمل به پیش شرط های دموکراتیک شدن به مثابه یک فرهنگ، باعث خورده شدن فرزندان به دست پدرو مرگ مردم سالاری راسیونالیستی نشویم و بتوانیم رایحه خوش آن را چشیده و ساختن مدینه فاضله حقیقی را آغاز کنیم.

نویسنده : امیدعبدالوهابی