شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید
مجال صبر همین بود و منتهای شکیب
دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی؟
تو خود بیا که …

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید

مجال صبر همین بود و منتهای شکیب

دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید

چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی؟

تو خود بیا که دگر هیچ در نمی‌یابد

اگرچه صاحب حسنند در جهان بسیار

چو آفتاب برآید، ستاره ننماید

ز نقش روی تو مشّاطه دست باز کشید

که شرم داشت که خورشید را بیاراید

به لطف دلبر من در جهان نبینی دوست

که دشمنی کند و دوستی بیفزاید

نه زنده را به تو میل است و مهربانی و بس

که مرده را به نسیمت روان بیاساید

دریغ نیست مرا، هرچه هست در طلبت

دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید؟

چرا و چون نرسد دردمند عاشق را

مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید

گر آه سینهٔ سعدی رسد به حضرت دوست

چه جای دوست که دشمن برو ببخشاید



همچنین مشاهده کنید