یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

انسانگرایان و فرهنگ


انسانگرایان و فرهنگ

قرن پانزدهم یکی از مهم ترین دوران ها از لحاظ کنکاش های تاریخی بود در سراسر اروپا و خاورمیانه, محققین قفسه های غبار گرفتۀ صومعه ها و ساختمان های عمومی قدیمی را جستجو کردند و گنج هایی در آن ها یافتند این گنج ها طلا و نقره نبودند, بلکه دست نوشته های یونانی و رومی بودند

قرن پانزدهم یکی از مهم ترین دوران ها از لحاظ کنکاش های تاریخی بود. در سراسر اروپا و خاورمیانه، محققین قفسه های غبار گرفتۀ صومعه ها و ساختمان های عمومی قدیمی را جستجو کردند و گنج هایی در آن ها یافتند؛ این گنج ها طلا و نقره نبودند، بلکه دست نوشته های یونانی و رومی بودند. در نتیجه، نوشته های باقی مانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. محققین که شاهزادگان، بازرگانان و سایر افراد توانگر از آنان حمایت می کردند، کارشان را به خوبی انجام دادند؛ در سال ۱۵۰۰، آن ها تقریباً تمام متون باستانی ای را که امروزه موجودند، یافته بودند.

گردآورندگان قدرتمند و متمول این دست نوشته ها برای نگهداری مجموعۀ رو به افزایششان کتابخانه هایی ساختند. این کتابخانه ها کسانی را که به شناخت هرچه بیش تر افراد بزرگ، اندیشه ها و هنر باستان علاقه داشتند، به خود جلب می کردند. این شناخت، سبب شکل گیری رنسانس شد.

● دانش نو

مطالعۀ آثار کلاسیک در دوران رنسانس، دانش نو نامیده می شد. در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشته های کلاسیک، به ارزش فردی نیز توجه شد. این گرایش انسانگرایی (humanism) نام گرفت؛ زیرا طرفداران آن به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر می گرفتند.

اگرچه انسانگرایی بر نوع بشر تأکید و تمرکز داشت، پیروان این مکتب وجود خدا را انکار نمی کردند و بین انسانگرایی و مسیحیت تضادی نمی دیدند. در واقع، بسیاری از پیشگامان انسانگرایی در دورۀ رنسانس خود جزو روحانیان کلیسای کاتولیک بودند. از نظر انسانگرایان خداوند امر مسلّمی بوده و «آن ها (از این نقطه نظر) به بررسی انسان و ظرفیت ها، اعمال و دستاوردهای او می پرداختند.»

● ظهور انسانگرایی

انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد. دو عامل عمده، علاقه و اشتیاق به مطالعات کلاسیک را برانگیخت؛ اشتیاقی که در قرن چهاردهم و پانزدهم در ایتالیا جریان داشت. اولین عامل وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بود که سبب می شد دانش پژوهان ایتالیایی که به منبع جذاب باستانی دسترسی داشتند مجذوب و مفتون دوران گذشته شوند. این تمایل، به جستجو برای یافتن نوشته های باقیمانده از دوران روم باستان منجر شد.

عامل دوم ورود آوارگان امپراتوری درهم شکستۀ بیزانس بود که باعث ایجاد علاقۀ روزافزون به مطالعۀ آثار کلاسیک یونان گردید. امپراتوری بیزانس در واقع ادامۀ نیمۀ شرقی امپراتوری روم بود که طی قرون وسطی حاکمیتش ادامه داشت. مرکز امپراتوری بیزانس شبه جزیرۀ بالکان و زبان رسمی آن یونانی بود. کتابخانه های این امپراتوری حاوی بسیاری از آثار یونانی بود؛ آثاری که در غرب از بین رفته بودند.

در قرن چهاردهم، ترک های عثمانی به امپراتوری بیزانس حمله کردند و با فتح قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری، در سال ۱۴۵۳ آن را شکست دادند. بسیاری از بیزانسی ها در گریز از ترک ها و در جستجوی جایی امن، به غرب گریختند. این آوارگان که رونوشت هایی از دست نوشته های اصلی یونانی همراه داشتند، به عنوان دانشمندان و آموزگاران یونانی شروع به کار کردند. ویل دورانت، مورخ، می گوید: «دانشمندان یونانی (بیزانسی)... قسطنطنیه را ترک کردند... و در واقع به عنوان حامل جوانۀ آثار کلاسیک عمل کردند، به این ترتیب ایتالیا سال به سال یونان را بهتر و بیش تر می شناخت.»

● فن آوری جدید

عامل دیگر در گسترش انسانگرایی صنعت چاپ بود. تا دوران رنسانس، کتاب ها را با دست می نوشتند. کتاب ها نسخه بردای و سپس صحافی می شد. حدود سال ۱۴۵۰ صنعت چاپ در آلمان اختراع شد که بسیاری از مورخان آن را به یوهان گوتنبرگ (Johannes Gutenberg) نسبت می دهند.

نمای داخلی یک کارگاه چاپ در قرن پانزدهم. اختراع چاپ کار طاقت فرسای نسخه برداری دستی از کتب را از بین برد و انتشار آثار مکتوب را تسریع کرد.

اگر چه فن آوری چاپ در قرن دوم میلادی در چین ابداع شده بود، اما روش چینی ها که در آن از حروفِ کنده کاری شده روی چوب استفاده می شد، کیفیت خوبی نداشت. چاپ قرن پانزدهم بدعتی دیگر نیز همراه داشت: انواع حروف فلزی متحرک (احتمالاً یکی دیگر از اختراعات گوتنبرگ). استفاده از این حروف سبب می شد تا کلمات واضح و خوانا روی صفحات چاپ شوند.

● گسترش باسوادی

با آن که کتاب ها آسان تر تهیه و توزیع می شدند، کتاب های چاپی ابتدایی بزرگ، حجیم و گران بودند و تنها افراد متمول می توانستند آنها را تهیه کنند. اما در اواخر قرن پانزدهم، ابداع حروف کوچک تر سبب شد تا کتاب های کوچک تر و ارزان تر منتشر شوند. ناگهان کتاب هایی که بعضی از آن ها در قطع جیبی چاپ شده بود و مردم می توانستند آن ها را همه جا همراه ببرند، در دسترس همگان قرار گرفت و سرعت انتشار دانش کلاسیک و اندیشه های انسانگرایی را به طور چشمگیری افزایش داد.

و چه کسانی کتاب هایی را که به تازگی در مورد علم دوران باستان و مفاهیم انسانگرایی چاپ شده بود، می خواندند؟ برخلاف قرون وسطی که تنها روحانیون و عدۀ اندک دیگری سواد خواندن داشتند، در دوران رنسانس خوانندگان کتاب ها در تمام طبقات اجتماعی جای داشتند. علاوه بر دانشمندان و دانش آموزان، اشراف، بازرگانان و فروشندگان نیز کتاب می خواندند. هم مردان و هم زنان می توانستند کتاب بخوانند. در واقع در اواسط قرن شانزدهم نیمی از مردم لندن تا حدی سواد خواندن و نوشتن داشتند، میزان سواد در سایر شهرهای اروپا نیز تقریباً مشابه لندن بود.

با زیادشدن و در دسترس قرار گرفتن کتاب ها، افراد بیش تری امکان خواندن و نوشتن را یافتند. حتی قبل از اختراع چاپ، در اروپا میزان باسوادی رو به افزایش بود. اشرافیت، سواد را به منزلۀ تأثیر تمدن می نگریست و آن ها که توانایی خواندن و نوشتن داشتند، معمولاً در دربار بیش تر پیشرفت می کردند. طبقه متوسط که تازه ظهور کرده بود، سواد را ابزار با ارزشی برای ادارۀ تجارت که نیازمند نوشتن گزارش و ثبت اسناد بود، می دانست. در اواخر قرن پانزدهم، اصناف خواستار این شدند که شادگردانشان سواد خواندن و نوشتن داشته باشند.

سواد تا حد زیادی ویژگی شهرنشینی بود و بجز اشراف، عدۀ کمی در روستاها، خواندن فرا می گرفتند، چرا که هنوز برای کارهای کشاورزی داشتن سواد ضروری نبود. با این حال، در اغلب روستاها حداقل یک نفر با سواد وجود داشت تا کتاب هایی را که از کتابفروشان دوره گرد می خریدند، برای همۀ مردم با صدای بلند بخواند.

● گسترش آموزش و پرورش

نیاز به برخورداری از توانایی خواندن و نوشتن سبب افزایش مدارس شد. مدارس ابتدایی در سراسر اروپا تأسیس شدند و دختران و پسران در آن ها تحصیل کردند. در این مدارس خواندن، نوشتن، حساب، تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی تدریس می شد. در صورت تمایل والدین، پسران می توانستند تحصیل تکمیلی، شامل زبان لاتین، فلسفه و حقوق، را در مدارس متوسطه و دانشگاه ها بگذرانند. این مباحث را به ندرت آموزگاران خصوصی به دختران تعلیم می دادند.

عمدتاً طبقۀ متوسط از مدارس رسمی استفاده می کرد. فرزندان طبقۀ اشراف عموماً در خانه آموزش می دیدند، در حالی که فقرا، کارگران و رعایا اصلاً به مدارس نمی رفتند، زیرا نمی توانستند مخارج آن را تأمین کنند؛ گرچه عده ای از آن ها به مدارس خیریه ای می رفتند که توسط کلیساها اداره می شد.

● پدر انسانگرایی

از میان تعداد رو به تزاید دانش آموزان و فارغ التحصیلان، دانشمندانی بیرون آمدند که مکتب انسانگرایی را پدید آوردند. در بین اولین انسانگرایان می توان از فرانچسکو پترارکا(Francesco Petrarca)ی ایتالیایی که به پترارک مشهور است، نام برد او یکی از گردآورندگان خستگی ناپذیر و پرشور ادبیات کلاسیک بود. پترارک که در سال ۱۳۰۴ میلادی متولد شد، در میان افراد توانگر حامیانی داشت و به همین دلیل توانست در طول زندگی اش در مورد روزگار باستان تحقیق کند و بنویسد. کرین برینتون، مورخ، قبل از مرگ پترارک در سال ۱۳۷۴ می نویسد که:

او کتابخانۀ شخصی بسیار عالی ای گرد آورد و در یکی از کلیساهای ایتالیا بعضی نامه های خاک گرفته و فراموش شدۀ سیسرو (سیاستمدار رومی) را یافت که پرتوی نو به خط مشی سیاسی رومی ها تابانده بود. پترارک دوران گذشته را چنان تحسین می کرد که نامه های محبت آمیزی خطاب به سیسرو و سایر بزرگان روزگار باستان نگاشت و اشعاری را به لاتین به سبک آنه ئید نوشت... اگر چه او هیچ گاه زبان یونانی، به حدی که بتواند آن را بخواند، نیاموخت اما می توانست با احترام به دست نوشته های هومر و افلاطون نگاه کند.

اگرچه امروزه شهرت پترارک بیش تر به خاطر سونات هایی است که به زبان ایتالیایی نوشته، اما در روزگار خودش، او و سایرین گمان می بردند که مهم ترین اثر او نوشته هایی باشد که به زبان لاتین تحریر کرده است. مجلس سنای روم به منظور قدرشناسی از کارهای ادیبانۀ وی، در سال ۱۳۴۱ پترارک را به لقب شاعر دربار مفتخر کرد.

● خواندن متون قدیمی

پترارک تنها کسی نبود که نمی توانست زبان یونانی را بخواند. تنها عدۀ کمی از نخستین انسانگرایان این توانایی را داشتند. خواندن دست نوشته های لاتین کار دشواری نبود، زیرا در طول قرون وسطی در کلیساهای کاتولیک سراسر اروپا و مدارس قرون وسطایی از زبان لاتین استفاده می شد. اما این در مورد زبان یونانی صدق نمی کرد و جز در مواردی استثنایی در غرب اروپا، قرن ها به زبان یونانی چیزی گفته یا نوشته نشده بود. انسانگرایان تا اواخر قرن چهاردهم، یادگیری زبان یونانی را آغاز نکردند. حتی بعد از آن هم، اروپاییان دورۀ رنسانس ترجیح می دادند که ترجمۀ لاتینی آثار یونان باستان را مطالعه کنند.

پترارک، انسانگرای ایتالیایی، در نامه ای خطاب به سیسرو به سال ۱۳۴۵ که در کتاب نامه های عهد باستان وی آمده است علت تحسین این سیاستمدار رومی را توضیح می دهد.

«فرانچسکو (پترارک) به سیسرو درود می فرستد... اجازه بدهید تا بگویم که شما، ای سیسرو، همانند انسان زندگی کردید. همانند سخنور صحبت کردید و همانند فیلسوف نوشتید... . من فصاحت و استعداد شما را تحسین می کنم... نه تنها من، بلکه تمام کسانی که خودشان را با گل های زبان لاتین پوشانده اند، از شما سپاسگزارند، زیرا ما امروز با آبی که از سرچشمۀ شما جاری شده است مزارعمان را آبیاری می کنیم. باید بی پرده بگویم که ما با رهبری شما حمایت می شویم و استدلال های شما به ما کمک می کنند و درخشش شما راه ما را روشن می کند... . تمام اصول و مهارت هایی را که در نوشتن داریم، تحت حمایت شما به دست آورده ایم... .

دربارۀ کتاب های شما... بعضی از مجلدات کتاب های عالی هنوز هم موجودند؛ آثار شما اعتبار زیادی دارند و همه نام شما را تکرار می کنند... گمان می کنم ما که در این دوران زندگی می کنیم، بعضی از کتاب های شما را از دست داده باشیم و من نمی دانم آیا این کتاب ها هیچ گاه پیدا خواهند شد: من بسیار اندوهگینم. چه شرمندگی عظیمی برای دوران ما به جای مانده، چه فرزندان ناخلفی!... و به علاوه حتی بعضی از کتاب های موجود، قسمت اعظمشان گم شده است. مثل این است که بعد از پیروزی در نبردی بزرگ... حال برای رهبرانمان سوگواری می کنیم، نه تنها برای آنان که کشته شده اند بلکه برای کسانی که گم یا معلول شده اند.»

● لورنزو والا در لاتین

لورنزو والا، انسانگرای ایتالیایی، در کتاب مشهورش زبان عالی لاتینی (۱۴۴۴ م.) بحث می کند که زبان لاتین مهم ترین میراث جهان کلاسیک است. مطالب برگزیدۀ زیر از کتاب انسانگرایی در رنسانس نوشته دونالد آر. کلی (Donald R. Kelley) نقل شده است.

«هنگامی که کردار نیاکانمان (رومی ها) را در نظر می گیرم... به نظرم می آید که اعمال ما نه تنها در امپراتوری بلکه در انتشار زبان آن ها، بر ایشان پیشی گرفته است... زیرا هیچ ملتی زبانش را به اندازه ای که ما زبانمان را انتشار داده ایم گسترش نداده است. ما در مدت نسبتاً کوتاهی زبان رومی را تقریباً در سراسر غرب- و نه در یک قسمت کوچک از شمال و افریقا- گسترش دادیم... مردم و ملت ها مدت ها پیش قانون روم را همانندِ باری تحمیلی و نامبارک کنار گذاشتند. اما زبان رومی برای آن ها از هر شهدی شیرین تر، از هر ابریشمی عالی تر و از هر طلا و جواهری قیمتی تر بود و آن را مثل عطیه ای بهشتی گرامی داشتند. به همین دلیل قدرت زبان لاتین عظیم است. به راستی به این علت که طی قرن ها با دین و هیبت مقدس همراه بوده است، الهی و بسیار عظیم است. ما روم و سلطۀ آن را از دست داده ایم... با این همه ما هنوز هم حکومت می کنیم... هر جا که زبان رومی سلطه دارد، همان جا امپراتوری روم است.

چه کسی هست که نداند هنگامی که زبان لاتین شکوفا شود، تمام پژوهش ها و مقررات ترقی می کنند و هنگامی که لاتین از بین برود، تمام آن ها نیز ویران می شوند؟ مشهورترین فیلسوفان، بهترین سخنوران و بزرگ ترین نویسندگان برای درست صحبت کردن (استفاده از زبان لاتین) شور و شوق دارند.»

انسانگرایان پس از مدت کوتاهی دریافتند که بین زبان لاتین باستانی و لاتین قرون وسطایی تفاوت هایی وجود دارد و نوع قرون وسطایی را شکل انحرافی زبان لاتینی قلمداد کردند. بسیاری از طرفداران افراطی استعمال لغات درست و اصلاح انشاء در دوران رنسانس خواستار فصاحتی شدند که معتقد بودند تنها زبان لاتین کلاسیک از آن برخوردار است. در سال ۱۴۴۴، لورنزو والا (Lorenzo Valla) (۱۴۰۷-۱۴۵۷) در کتاب زبان عالی لاتینی (De Elegantiae linguae latinae) در مورد رعایت قونین زبان لاتین باستان بحث کرد. اثر والا در بین دانشمندان انسانگرا بسیار مشهور و مورد پسند بود و کتاب زبان عالی لاتینی کمک کرد تا دانشمندانی پدید بیایند که هدف اصلی زندگیشان یافتن قوانین دستور زبان لاتین کلاسیک بود.

کتاب والا طرفداران دیگری نیز، بجز دانشمندان، پیدا کرد. بسیاری از فروشندگان طبقۀ متوسط لاتین می دانستند و علاقه مند بودند این زبان را بهتر بدانند؛ چرا که این توانایی برای ارتباط با بازرگانان خارجی لازم بود.

● هدیه کنستانتین

لونزو والا بجز زبان لاتین، علایق فراوان دیگری نیز داشت. او که خودرأی و ناشکیبا بود، بی رحمانه به اندیشه های سایر انسانگرایان حمله می کرد، از جمله با این ادعا که می توان با استدلال عواطف و احساسات را مهار کرد. والا همچنین از این فکر که لذت در حد متوسط برای یک زندگی خوب، نه آلوده به گناه، لازم است، حمایت می کرد. او بسیاری از انسانگرایان را به واسطۀ انتقاد از سیسرو که به عقیدۀ او- برخلاف سایر دانشمندان همردیفش- از نظر دستوری دچار اشکال بوده است، می رنجاند.

علاوه بر کارهایی که در زمینۀ لاتین انجام داد، والا به جهت تحلیل یک سند که هدیه کنستانتین نامیده می شد، مشهور گردید. این سند در واقع امتیازی بود که کنستانتین، امپراتور روم در قرن چهارم، به پاپ داده بود تا بر حاکمان غیر روحانی نفوذ داشته باشد. هنگامی که پاپ ائوگنیوس چهارم (Pope Eugenius IV) از این سند استفاده کرد تا ادعای آلفونسوی یکم (Alfonso I)، کارفرمای والا، را در مورد سلطنت ناپل مورد تردید قرار دهد، والا به آن نگاهی سخت و منتقدانه انداخت.

والا توانست با مقایسۀ این سند با آثار کلاسیک دوران کنستانتین نشان بدهد که زبان لاتینی که در آن سند به کار رفته و نیز منابع تاریخی مورد استفاده در آن، قرن ها بعد از مرگ کنستانتین به کار می رفته است. دلایل وی آن چنان متقاعدکننده بود که هدیۀ کنستانتین به کلی بی اعتبار شد و به این ترتیب ادعای نفوذ پاپ بر آلفونسو و سایر فرمانروایان به پایان رسید. والا با نشان دادن این که هدیۀ کنستانتین ساختگی بوده است، قدرت انسانگرایی را به خارج از حدود مطالعه و پژوهش ها کشانید.

● حامیان و مدیسی

افراد متمول از گسترش انسانگرایی در ایتالیا و سپس در سراسر اروپا حمایت می کردند. برای مثال در شمال ایتالیا، در دولت- شهر میلان، خانواده حاکم ویسکونتی (Visconti) و اسفورزا (Sforza)، از انسانگرایان پرشور بودند که از آموزگاران، هنرمندان و فیلسوفان بسیاری حمایت می کردند. ویسکونتی ها مدتی حامی پترارک بودند و اسفورزاها از کنستانتین لاسکاریس (Constantine Lascaris) که اولین کتاب یونانی را در ایتالیای دوران رنسانس منتشر کرد، حمایت می کردند.

با وجود این، در مسافتی دورتر، در جنوب، در فلورانس بود که انسانگرایی غیورترین حامیانش یعنی مدیسی ها (Medici) را یافت. مدیسی ها، که احتمالاً ثروتمندترین خانوادۀ ایتالیا در زمان رنسانس بودند، بانکداران و بازرگانان موفق و بسیار ثروتمندی به شمار می رفتند. ثروت آن ها به تدریج موجب سلطۀ سیاسی بر فلورانس نیز گردید. به این شکل فلورانس به یکی از بزرگ ترین مراکز فرهنگی دوران رنسانس تبدیل شد.



همچنین مشاهده کنید