شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ضدّیت با جدّیت


ضدّیت با جدّیت

۱۳ توصیه به آنهایی که کار و زندگی شان را زیادی جدی گرفته اند

درباره اینکه در کار و زندگی چه‌قدر باید جدی بود، همیشه اختلاف‌نظرهایی وجود داشته و دارد. عده‌ای بر این عقیده بودند که موفقیت، محصول جدیت در کار است و عده‌ای دیگر درست در نقطه مقابل، بر این باورند که اگر کار و زندگی‌تان را زیادی جدی بگیرید، هیچ‌وقت نمی‌توانید از آنها لذت ببرید و به موفقیت برسید. فارغ از اینکه حق با کدام یک از این دو گروه است، این هفته در صفحه «موفقیت» می‌خواهیم از زبان همین گروه دوم حرف بزنیم؛ گروهی که معتقدند جدیت بیش از حد در کار و زندگی، مشکلات متعددی برایتان به همراه می‌آورد: استرس، اضطراب، لطمه‌های روانی و حتی شکست! آنها بر این باورند که حل مشکلات زندگی با جدیت بیشتر دقیقا مثل این است که بخواهید کامپیوترتان را با چکش تعمیر کنید!

اگر عادت کنید که در کار و زندگی‌تان کاه را کوه نکنید و زیادی جدی نباشید، راحت‌تر می‌توانید با دیدی مثبت به مواجهه با سختی‌ها و مشکلات بپردازید و انرژی بیشتری برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات خواهید داشت. این‌طوری حل مشکلات آسان‌تر می‌شود و دیگران هم بیشتر با شما همکاری می‌کنند تا بیشتر احساس آرامش ‌کنید.در نتیجه، عمرتان طولانی‌تر می‌شود و موفقیت بیشتری کسب می‌کنید. برای دستیابی به این هدف می‌توانید راه‌های زیر را امتحان کنید:

۱) در موقعیتی که کار و زندگی‌تان را خیلی جدی گرفته‌اید، ناگهان ا‌ز خودتان بپرسید: «آیا جدی بودن در این موقعیت واقعا باعث پیشرفت محسوسی در حل مساله می‌شود؟» و به جواب این سوال، خوب فکر کنید.

۲) عمدا جای یک کاه را با یک کوه عوض کنید و برای مشکلات کوچک راه‌های بزرگ انتخاب کنید! مثلا گاهی بگویید: «من احساس بهتری دارم وقتی کاغذهایم دقیقا به این صورت قفسه‌بندی می‌شوند؛ دقیقا به این صورت!»

۳) روی مثبت‌ها تمرکز کنید: «چه چیز درستی درباره این موقعیت وجود دارد؟ چه چیز درست دیگری؟ چه چیز دیگری؟»

۴) تغییری بزرگ و حسابی را بررسی کنید؛ مثلا دوباره درس بخوانید یا یک کار جدید را شروع کنید.

۵) از خودتان بپرسید: «وقتی در بستر مرگ هستم، آیا آن‌وقت هم از اینکه موضوع را این قدر جدی گرفته‌ام راضی و خرسند خواهم بود؟»

۶) حواس‌تان به این نکته باشد که چالش پیدا کردن در یک بازی بهتر از این است که هیچ بازی‌ای انجام ندهیم.

۷) از بین رفتن تمام ابعاد یک مشکل را بررسی کنید؛ مثلا اگر شما مشکلات خانواده‌تان را خیلی جدی گرفته‌اید، از خودتان بپرسید: «اگر اصلا خانواده‌ای نداشتم، چه؟» و اگر درباره سرمایه‌گذاری‌تان خیلی جدی هستید، از خودتان بپرسید: «اگر پولی نداشتم که سرمایه‌گذاری کنم، چه؟»

۸) ممکن است ابعاد مشکلات‌تان به اندازه تمام بازی‌تان باشد، پس بازی بزرگ‌تری انتخاب کنید. اگر به‌طور مثال، قرار گرفتن پرونده‌هایتان در کشویی اشتباه شما را عصبانی می‌کند، اندازه‌ بازی‌تان خیلی کوچک است. مسوولیت‌پذیری‌تان را دو برابر کنید. اهداف خیلی بزرگ برای خودتان تنظیم کنید. با بزرگ فکر کردن می‌توانید موفق‌تر شوید.

۹) حل مشکلاتی که باعث جدیت بیشتر شما می‌شوند را متوقف کنید. مشکلات خاصی وجود دارند که اگر شما آنها را به حال خود بگذارید خود به خود حل می‌شوند . شاید مشکلات شما هم از این دست باشند.

۱۰) مقایسه کنید و ببینید اگر شغل دیگری داشتید چه می‌کردید؟ مثلا تصور کنید یک مالیات جمع‌کن بودید.

۱۱) گاهی تمرین کنید که بی‌خیال تمام افراد دور و اطراف‌تان شوید. می‌توانید؟

۱۲) به راه‌حل‌های عجیب و غریب فکر کنید. چه راه‌حل احمقانه‌ای وجود دارد که می‌تواند مشکل‌تان را حل کند؟ چه راه حل خنده‌داری وجود دارد؟ (البته به شرطی که مختصری مشکل‌تان را حل کند.)

۱۳) برای مدتی احمقانه عمل کنید؛ مثلا موهایتان را نامرتب بریزید روی صورت‌تان و خیلی مهم و مرتب بودن را مدتی کنار بگذارید. یک آدم ظاهرا احمق شوید و ببینید می‌توانید بی‌خیال و راحت باشید یا نه.

● حرف آخر

در آخر باید دوباره به همان نکته اول اشاره کرد که در باب میزان جدیت در کار و زندگی، دو نظر کاملا متضاد وجود دارد که اولی، جدیت را شرط موفقیت می‌داند و دومی، برعکس. این هفته، ما نظر دوم را گفته‌ایم چون در هفته‌های پیش به آن نظر اول پرداخته بودیم.

● ۸ ترمز موفقیت

۱) اصرار بر یک عقیده اشتباه: مثلا آنهایی که مدام می‌گویند: «من در این کشور هیچ وقت نمی‌توانم شغل به‌دردبخوری پیدا کنم و موفق شوم» با این طرز فکر عملا جلوی موفقیت خودشان را می‌گیرند. این‌جور افکار، جزو موانع اصلی موفقیت هستند.

۲) اصرار بر این عقیده که فرمان زندگی ما دست خودمان نیست: این نحوه نگرش باعث می‌شود فرد تصور کند هرچه برای او اتفاق می‌افتد به علت سلسله‌ای از عوامل بیرونی است. اگر شما واقعا جدی هستید که موفق باشید، باید طرز تفکرتان را از مرکز کنترل بیرونی به مرکز کنترل درونی تبدیل کنید.

۳) نداشتن استقامت کافی: چه فایده‌ای دارد اگر شما مهارت‌ها و قابلیت‌های زیادی داشته باشید ولی با یک یا دو بار شکست امیدتان را از دست بدهید؟ آنهایی موفق هستند که در زندگی‌شان آن‌قدر استقامت و پافشاری داشته باشند و کارشان را ادامه ‌دهند تا به آنچه می‌خواهند برسند، حتی اگر بارها و بارها شکست بخورند.

۴) انعطاف‌پذیر نبودن: انعطاف‌پذیری، توانایی وفق یافتن با شرایط بیرونی و امتحان کردن روش‌های جدید است، هنگامی که روش‌های فعلی‌تان جواب نمی‌دهند. هر چه انعطاف‌پذیرتر باشید، بیشتر می‌توانید با شرایط‌تان کنار بیایید و شانس موفقیت‌تان افزایش پیدا خواهد کرد.

۵) ضعف در برنامه‌ریزی: اگر شما هیچ هدف و برنامه‌‌ای نداشته باشید، جزیی از نقشه‌های دیگران خواهید شد. اگر برنامه‌ای برای رهبری تیم کاری‌تان نداشته باشید دیگران با برنامه‌ریزی این فرصت را از شما خواهند گرفت. اگر شما برنامه‌ریزی نداشته باشید، دیگران پله‌‌های موفقیت را بالا خواهند رفت و شما به تماشای آنها خواهید نشست. برنامه‌ریزی اصلی‌ترین ابزار رسیدن به موفقیت است.

۶) کمبود اعتماد به نفس: اگر اعتماد به نفس پایینی داشته باشید، احتمالا از بیان عقایدتان خجالت خواهید کشید و اگر کسی به شما بگوید آرزوها و رویاهای‌تان ناشدنی است، به سرعت تسلیم خواهید شد. شما از ریسک کردن می‌ترسید و به همین دلیل فرصت‌هایی که ممکن است باعث موفقیت شما شوند را رد می‌کنید. اگر می‌خواهید شانس موفق بودن‌تان را افزایش دهید، پس باید اعتماد به نفس‌تان را افزایش دهید.

۷) زیادی فکر کردن به منابع مالی: خودتان را با این فکر که سرمایه‌ای ندارم، گول نزنید؛ زیرا اگر واقعا مصمم باشید که جزو آدم‌های موفق شوید، بدون هیچ منبع مالی و با کوشش فراوان به آن خواهید رسید.

۸) ترسو بودن: البته منظورمان ترس‌های طبیعی نیست. منظورمان ترس از شکست است که جلوی موفقیت را می‌گیرد.



همچنین مشاهده کنید