یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
چند شعر کوتاه از زینب محمودآبادی

بسیاری از بزرگان، پیشکسوتان و نظریهپردازان شعر امروز ایران و حتی جهان معتقدند زبان و دایره وسیع واژگانیاش هیچ کلمه غیرشاعرانه ندارد و نمیتوان با قاطعیت گفت فلان کلمه در شعر به طور کل جایگاهی ندارد اگر چه همین عزیزان برای ورود کلمه و واژه بر شعر اما و اگرهای فراوانی دارند که در همین رابطه نقل است که روزی یکی از شاعران همدوره نیما یوشیج به سراغ او میرود و میگوید من پیش از تو کلمه «لکوموتیو» را در شعرم آوردهام و نیما هم در پاسخ میگوید «لکوموتیو» را در شعرت آوردهای اما شاعرانه نشده است.
در همین یک جمله بالا نکتهای نهفته است که در روزگار ما بسیار اهمیت دارد؛ روزگاری که شعر شبیه یک دکان سمساری از کلمات و کالاهای مختلف ایرانی و فرهنگی پر شده است.
رجعت به این جمله نیمای بزرگ که در عین گشادهدستی در استفاده از کلمات متعدد بر حد و مرزی شاعرانه بوده است برای شاعران جوان امروز که در آغاز راه سعی میکنند به هر بهایی متفاوت و متمایز بسرایند قطعا راهگشا خواهد بود.
این مقدمه کوتاه بهانهای بود برای خواندن چند کار کوتاه از زینب محمودآبادی که امروز میهمان او در ستون «آینههای روبهرو» هستیم.
محمودآبادی در برخورد با زبان شعر کاملا گشادهدست و کمی بیدقت و شلخته است و دروازههای شعر را کاملا به روی هر تصویر، هر کلمه و هر مضمونی بیهیچ فیلتر و نگهبان شاعرانهای باز گذاشته است و شاید اگر او کمی وسواس بیشتری در برخورد با کلمات شعرش و انتخاب آنها داشت شعری بسیار قویتر از او میخواندیم. دیگر نکتهای که درباره شعرهای محمودآبادی باید یادآور شد مفهومی به نام «ایجاز» است یعنی حداکثر محتوا در حداقل کلمات به عبارتی شاعر پس از پایان سرایش باید تاثیر حضور یا فقدان تکتک کلماتش را در ساختار کلی شعر ارزیابی کند. به عنوان مثال در اکثر شعرهای محمودآبادی ضمیرهای مستقل فراوانی مانند من، تو و... وجود دارد که حضورشان کاملا حشو است و ضمیر متصل به فعل همان نقش را ایفا میکند.
به هر حال با هم چند کار کوتاه از زینب محمودآبادی را در ادامه میخوانیم:
سفر
قطار سوت میکشد
بیخیال و سبک
در میان دو دست مهربان ریل
در این سطرها
شما دلتان سفر میخواهد
اما «من اشک میریزم» را
به قرینه غرورم
حذف کردهام
برف
زمستان
پاورچین پاورچین
دارد میرود
در گوشهای از دل من
در تمام فصول
بیوقفه
برف میبارد
عملا!
شعر فضایی سوررئال است
مثل این که تو الان بیایی
و ناگهان مرا در آغوش بگیری
آنقدر محکم
که نوک مدادم
روی این کاغذ بشکند
شعر فضایی سوررئال است
مثل این که دست تو
دستان مرا نوازش کنند
و دستان خجالتی من
عملای کلماط را
فراموش کنند!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست