یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از رُزی تا سامسارا


از رُزی تا سامسارا

نگاهی به رمان «راهنما» اثر«ر ک نارایان»

(گفت؛«و الان، در کوهستان باران می بارد. احساس می کنم آب تا زیر پایم رسیده و از زانوهایم بالا می آید...» سپس روی خود تا شد.) جمله پایانی رمان راهنما

«مالگودی» شهر ساخته ذهن نارایان است. شهری در جنوب هند و متعلق به قرن بیستم. «راجو» مردی عامی، بازیگوش، با هوشی سرشار، جاه طلب، تا حدی تنبل و از طبقه یی معمولی است که زاده این شهر است. او یک هندوی واقعی است که چون دیگر هموطنانش، گاه به زنجیر اسارتش در خرافات بومی تکانی می دهد، فریاد خفه و اعتراض خود را تنها با جرینگ جرینگ زنجیر ها ابراز می کند و سرانجام همچون دیگر زندانیان، اما در نقشی متعالی و رضامند به کمال زندانیت خویش صعود می کند.

راهنما، با تکنیکی ساده و با فرمی دایره وار، شروع، پرداخت و تکمیل می شود. رمانی بی نقص که نارایان در آن، پیشامد ها، حرکات و درگیری های درونی قهرمان داستان را طوری موشکافی می کند که گویی شخصاً در متن قصه حضور داشته و تک تک، حس ها، هیجانات، افکار گردش کننده در ذهن قهرمان و حتی تپش های قلب او را تجربه کرده است. وبه شرط عدم آشنایی با دیگر آثار وی این توهم در مخاطب ایجاد خواهد شد که این داستان، شرح زندگی شخصی نارایان است. او در راهنما، تمایلات روانی «راجو» (قهرمان اول) را بسیار دقیق و ریز بینانه تحلیل و بازآفرینی می کند.

معبدی خزه پوش در کنار چشمه یی بکر، روی تپه ماهورهای حومه مالگودی، از هزاران سال پیش در انتظار مرد باستان شناس بوده است تا راز دست نخوردگی خویش را از بطن نقاشی های روی دیوار به او تقدیم کند. مرد باستان شناس و همسر جوانش در راه اند. معبد نفیر خïرخïرش را لابه لای درختان انبوه رها کرده و راجوی باهوش و ماجراجو که پشت دخل خرده فروشی پدر نشستن برایش کسل کننده و ملال آور است، گردش در شهر و همراهی مسافران را به مگس پرانی و گپ زدن با مشتری های رنگارنگ مغازه اش ترجیح می دهد. راجو جوان اولین دوره از زندگی اش را در نقش راهنما آغاز کرده است. راجوی راه آهن؛ این لقبی است که اهالی مالگودی به راجو داده اند چون اغلب در محوطه راه آهن به دنبال شکار مسافران پرسه می زند. مارکو و همسرش آمده اند و راجو باید آنها را برای بیدار کردن معبد از خواب هزار ساله و باستانی اش به تپه ماهورها ببرد. مارکو به تحقیق مشغول می شود و زنش را برای گردش به دست راجو می سپارد و آنچه نباید اتفاق می افتد.(صص۹۸-۸۹) اصلی ترین نکته یی که نارایان در راهنما به اعتراض می سپارد، نگرش خرافی و مذهبی رزی نسبت به موقعیت اش به عنوان همسر مرد باستان شناس است. او به رغم حقایق موجود در رابطه با شوهرش تا به آخر داستان خود را گناهکار و خائن و راجو را مردی که در این گناه همدستی اش کرده می داند؛ تا جایی که در اواسط داستان، پس از اعترافش به گناه نزد همسرش، تحت تاثیر عذاب وجدان به دست و پای او می افتد، طلب بخشش می کند و پس از طرد شدن کامل از سوی او به راجو پناه می آورد. راجو در برابر خانواده اش می ایستد، او و هنرش را می ستاید، دارایی اش را از دست می دهد و سرانجام با تلاش بسیار شهرت و بالندگی را در حد متعالی به «نالینی» (اسم هنری رزی که راجو برایش انتخاب می کند) هدیه می کند. نالینی ستاره می شود و ثروتمند، زنی که همه چیزش را به راجو مدیون است. بعد از گذر از تمام قله های افتخار که آنقدر ها هم چنگی به دلش نمی زنند، راجو را که اسیر شهرت طلبی و ترس از دست دادن اوست، به خاطر خطایی کوچک با بی رحمی و تحت تاثیر همان احساس گناه در زندان رها می کند ومجدداً به سوی شوهرش بازمی گردد و طرد می شود. راجو در حال بازپس دهی تاوان گناهش در زندان می ماند و نالینی در اوج شهرت و ثروت، به دنبال زندگی خود می رود، زیرا او هنوز هم شوهرش را که گذشته از ظلم، حتی وقتی به ماجرای رابطه پی برده، زحمت یک اعتراض کوچک را هم به خود نداده و تنها عکس العملش ترک همسرش بوده است، تا حدی محق می داند که دوباره طردش کند. (ص۱۴۲) خلاصی از زندان آغاز دوره دیگری در زندگی راجو است و تصادفاً او در دوره دوم از حیاتش نیز راهنما می شود. اما این بار نه راهنمای مسافران، بلکه راهنمای معنوی مردمی درمانده که مردی خسته و تنها را که در معبدی قدیمی در سرنوشت دردناکش سرگردان است و در فکر چگونگی سیر کردن شکمش به سر می برد، مردی مقدس پنداشته و به مریدی اش می پردازند. این بار راجوی باهوش مرشد بودن را به گرسنگی ترجیح می دهد، سعی می کند در مقابل غذایی که از مردم ده دریافت می کند، به جای اینکه مثل یک شارلاتان در دل آنها را ریشخند کند، حقیقتاً در حد توانش به آنها که چه بسا مردمی ساده، خرافی و کم هوش تر از راجو هستند، کمک کند. تا جایی که سر آخر از دست مردم ده خسته می شود و داستان واقعی زندگی اش را برای یکی از آنان تعریف می کند، بدون اینکه کوچک ترین تاثیری در سستی ایمان وی داشته باشد. راجو مقدس است چه بخواهد چه نخواهد، این بار تقدس محور سرنوشت اوست و او تسلیم سرنوشت می شود.

نارایان در اواسط داستان ضمن طرح مهم ترین سوال متن، برای بارز کردن آن، با دقت کامل بارها پاسخ می دهد. آیا این تنها نالینی است که به خود حق می دهد ناجی خود را خïرد و رها کند یا خود راجو نیز این حق را برای او قائل است؟ پاسخ نارایان، اگر چه در پس پرده، آری است. وقتی نالینی عکس شوهرش را از روزنامه می برد و روی میز توالتش می گذارد، سکوت بر پاسخ مثبت نارایان صحه می گذارد.( ص ۲۱۰) نارایان نویسنده یی تاثیرگذار، که «نای پول» از جمله کسانی است که تحت تاثیر او بودن را مایه مباهات خویش دانسته است، در تمام آثارش از جمله راهنما، چنین دیدگاه هایی را از جانب ملت های سنت مدار، که به گفته «ساراماگو» مبتلا به کوری سفید و نورانی اند، مورد هدف قرار می دهد. کوری که پشت نقاب فرهنگ کهن، قرن هاست که ملتی را از نوک پا تا به سر، به هجو کشیده و می کشد.

الهه رهرونیا



همچنین مشاهده کنید