یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
تو آخر تلنگری عمو رمضان
انصاف نیست از تو ننویسم. تو که میآیی تازه یادمان میآید که خیلی چیزها را فراموش کردهایم. راستش را بخواهی، این همه سال آمدی و رفتی، آخرش هم ما نفهمیدیم کی میآیی و کی میروی.
آخرش هم نفهمیدیم ما میزبان تو هستیم یا تو میزبانمایی. هر چه هست وقتی که میآیی، ما طور دیگری میشویم.
اگر هم نشویم تمام سعی مان را میکنیم که طور دیگری شویم. تو که میآیی اصلا اوضاع شهر به هم میریزد. همسایهها بهتر و بیشتر به هم لبخند میزنند.
وقتی که میآیی ما بیشتر یاد گذشتهها میافتیم. گذشتههای خوبی که سر حال تر بودیم و با آمدن تو سر حالتر هم میشدیم. حالا بیشتر سرخوشیم تا اینکه سر حال باشیم، اما باز خدا را شکر که تو میآیی و ما را به یک حال خوش میرسانی.
راستی؛ گفتم خدا، خدای تو هم اصلا انگار جور دیگری است.ما خدای تو را بیشتر انگار میفهمیم. خدا با تو از آن بالاها میآید و مینشیند کنار ما.با ما سر سفره افطار مینشیند. با ما میخوابد و ساعتش را کوک میکند که ما سحرهای با تو بودن خواب نمانیم.
خدا را شکر که خدا بزرگ است و مثل ما نیست. خدا را شکر که خدا این قدر دلش بزرگ است و اصلا حسود نیست وگرنه حتما به رابطه ما با تو حسادت میکرد.
کم حرفی نیست. تو که میآیی خیلی از ما تازه یادمان میآید که آدمیم. تازه یادمان میافتد که مهربانی هم چیز خوبی است. تازه یادمان میافتد که میتوان آش را با همسایه تقسیم کرد. خدا خیلی بزرگ است که گذاشته تو با ما رفاقت کنی.
همین خدای بزرگ مدام میآید و میرود و هی به ما میگوید، آدم باشیم اما گوشمان بدهکار نیست؛ اما همین که تو میآیی، ما دست و پایمان را جمع میکنیم. تو که میآیی تازه میفهمیم که خدا بزرگتر از آن است که در وصف آید.
به افتخار حضور تو، ما که شاید سال تا سال همدیگر را نمیبینیم و حتی چشم نداریم روی همدیگر را ببینیم، دور هم جمع میشویم. نان و پنیری میخوریم و میخندیم. دور هم جمع میشویم و برای خودمان دعا میکنیم. دعا میکنیم که خدا به همه جوانها و همه آدمها سلامتی بدهد.
دعا میکنیم که وقتی تو رفتی حتما به یادت باشیم.
هرچند راستش را بخواهی تو که میروی، ما هم میرویم پی کارمان. خصلت ما همین است و چه خوب که تو به دل نمیگیری. میدانیم که به دل نمیگیری، که اگر میگرفتی میرفتی و پشت سرت را هم نگاه نمیکردی؛ اما تو هر سال میآیی و هر سال ما وقت آمدن تو یک جوری میشویم.
خودمان از اینکه خوبیم احساس خوبی داریم. ما تو را دوست داریم. حتی اگر کمی بازیگوشی میکنیم. باز هم تو را دوست داریم. چون تو ما را دوست داری. تو بزرگی و دوستی بزرگان مزه دیگری دارد.
راستش را بخواهی، خیلی از ما وقتی تو هستی شب و روزمان را هم مثل دست و پایمان گم میکنیم. از ذوق
با تو بودن هنوز آفتاب نرفته سفره میاندازیم. شبها نمیخوابیم. کمتر میخوابیم.هنوز ماه توی آسمان است که باز دلمان میخواهد با تو سر یک سفره بنشینیم.
تو برای ما حرف بزنی و ما بشنویم و باز هر چه داریم با هم بخوریم و آن وقت آفتاب که میزند تازه یادمان میآید که خواب چه شیرین است.تو هیچ وقت به ما نمیگویی پاشو لنگ ظهر شد. همین مرامت ما را عاشق تو کرده است. ما با تو شب و روز نداریم. عمو رمضان.
صولت فروتن
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت سیزدهم دولت جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد پاکستان رئیسی امام خمینی رئیس جمهور
هواشناسی تهران سیل پلیس شهرداری تهران قتل کنکور وزارت بهداشت فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی پایتخت
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ایران خودرو تورم مالیات
سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت قرآن کریم فیلم مهران مدیری کتاب
خورشید
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس عربستان ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی فوتسال جام حذفی آلومینیوم اراک تراکتور سپاهان باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا
هوش مصنوعی تبلیغات فناوری سامسونگ ناسا اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون نخبگان
دندانپزشکی خواب کاهش وزن بارداری مالاریا