یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

امیری که جایش خالی ماند


امیری که جایش خالی ماند

بر دربار قاجار قانونی حاکم نبود, تصمیمات تنها به اراده شاه بستگی داشت که خود آن هم تابع عوامل زیادی بود

بر دربار قاجار قانونی حاکم نبود، تصمیمات تنها به اراده شاه بستگی داشت که خود آن هم تابع عوامل زیادی بود. از جمله عواملی که اراده شاه را جهت می داد، نظر سفارت های روس و انگلیس بود و غرایز اطرافیان درباری و در درجه اول غرایز مبارک ملوکانه. کمتر اتفاق می افتاد عاملی چون عقل و درایت و دوراندیشی بر این تصمیم سازی و تصمیم گیری سایه افکنده باشد. در طول دوران سیاه حکومت قاجار فرصت های کوتاهی هم پدیدار شد که کسانی چون قائم مقام فراهانی و میرزاتقی خان امیرکبیر در کنار شاه قرار گیرند و عامل عقلانیت و دوراندیشی و منافع کشور را در انتخاب و اراده شاه تسری و دخالت دهند. از همین مسیر بود که در دل آن سیاهی پرتوهای امیدی درخشید، گام هایی به نفع ملت و مملکت برداشته شد و روزنه هایی پیدا شد تا کار به انقلاب مشروطه کشید.

● از آشپزی تا صدارت

شاید اگر آن دربار قانونمند بود، براساس قانون حاکم جز اشراف زادگان را راهی به دربار و مقام صدارت و وزارت نبود. بی قانونی راه را برای آشپززاده یی چون میرزاتقی هم باز گذاشت تا استعداد خود را شکوفا کند و نظر مقامات را به خود معطوف سازد و در دربار جایی باز کرده و سرانجام به صدارت برسد. اما این آشپززاده از چنان رشد و جسارتی برخوردار بود که توانست علاوه بر پست و مقام، خواهر شاه را نیز به همسری گیرد و صدراعظم و همزمان داماد ناصرالدین شاه شود.

تا همین جای کار کافی است بدانیم فرزند کربلایی قربان آشپز قائم مقام، آدمی معمولی نبوده که به چنین مقاماتی دست یافته است. درحالی که صاحب منصبان و قدرتمندان خدای از دست دادن فرصت ها بودند او از هر فرصتی بهره جست که خود و کشور را یک گام به پیش برد. بی تردید برای همه فرزندان آدم فرصت های فراوانی پیش می آید تا خود را از فلاکت بیرون کشند، اما همه از این فرصت ها بهره نمی گیرند. رمزش این است که روی این لحظات عمر کسی ننوشته تا بدانیم کدام زمان ها را نباید از دست داد. آنها که از زمان بهره جستند فرصت را خود آفریدند. برای میرزاتقی هم کسی سفره پهن نکرد. او ظروف غذای ناهار فرزندان قائم مقام را به اتاق معلم شان می برد و در کناری می ایستاد تا پس از غذا خوردن آنها، ظروف خالی را برگرداند. او همین لحظات بیهوده را تبدیل به فرصت کرد. گوش می ایستاد و درس هایی را که معلم می گفت با تمام وجود می آموخت.

روزی قائم مقام برای آزمودن فرزندانش به کلاس درس آنها آمد. هرچه پرسید و آنها ندانستند، تقی پاسخ گفت. وقتی قائم مقام فهمید او این مسائل را در زمان غذا آوردن و ظرف بردن آموخته است، تحسین اش کرد و هدیه یی به او داد. تقی هدیه را نگرفت و با گریه از قائم مقام خواست اجازه دهد در کلاس درس او هم حضور یابد. چنین شد که راه ترقی میرزاتقی باز شد و او روز به روز جوهره و استعداد خود را بهتر نشان داد. در دوران صدارت قائم مقام ابتدا منشی شد و سپس مستوفی گری نظام را برعهده گرفت. در هر مسوولیتی بود شایستگی خود را نشان می داد. پس از چندی به مقام وزارت نظام آذربایجان دست یافت و در آنجا بود که با ناصرالدین میرزا ولیعهد میانه خوبی پیدا کرد. در ماموریت هایی که به او محول شده بود همه جا درایت و تیزهوشی و میهن دوستی اش آشکار می شد.

● صدارت و اصلاحات

زمانی که محمدشاه مرد و ناصرالدین میرزا پسرش در ۱۷سالگی به تخت نشست، میرزاتقی خان از رجال مورد اعتماد شاه جوان به شمار می رفت. ۱۲۶۴ قمری ناصرالدین شاه تاجگذاری کرد و میرزاتقی خان را به صدارت برگزید و پس از چندی به او لقب امیرکبیر اعطا کرد. امیرکبیر تنها چهار سال در این مقام خدمت کرد. اما در این زمان کوتاه چنان خدماتی از خود به جا گذاشت که اثر ماندگارش سال ها پس از او باقی ماند و منشاء تحولاتی در عرصه های مختلف شد.

در سال ۱۲۶۶ او تاسیس دارالفنون را آغاز کرد و همه کارهای لازم را برای راه اندازی این نهاد بزرگ و بسیار موثر به اجرا درآورد. تنها افتتاح آن به زمانی افتاد که او از صدارت معزول شده بود و در کاشان تبعید بود. ۱۳ روز قبل از شهادتش دارالفنون توسط ناصرالدین شاه افتتاح شد در حالی که مبدع و عامل آن در تبعید به سر می برد.

امیرکبیر اصلاحاتی در نظام قضایی به وجود آورد. شکنجه را ممنوع اعلام کرد. کوشید وضعیت محاکم و قضات را بهبود بخشد. سازمان نظامی کشور و ارتش را سامان داد. در وضعیت تجارت و صنعت تحولاتی ایجاد کرد. جلوی فساد دربار و مقامات را به شدت گرفت و همین موجب دشمنی با او شد. در مقابل اعمال نفوذ سفارت های روس و انگلیس ایستاد و تا جایی که می توانست نمی گذاشت آنها برای اداره امور مملکت تعیین تکلیف کنند.

یک نمونه از اقدامات ملی امیرکبیر ترویج پنبه کاری در ایران بود. شروع زراعت پنبه در کشور ما از سال ۱۲۶۶ قمری است که دومین سال صدارت امیرکبیر است. یک کشیش امریکایی در ارومیه در زمین کوچکی تخم پنبه را کاشته بود و بعد از ازدست دادن محصول نمونه یی از غوزه شکفته آن را برای دولت فرستاد. امیرکبیر تصمیم گرفت پنبه کاری را در کشور رایج کند. دستور داد از آن کشیش تقدیر به عمل آورده و زمینی به مدت سه سال در اختیار وی قرار دهند و در این مدت از پرداخت مالیات نیز معاف باشد. از طرف دیگر تخم پنبه را میان کشاورزان توزیع کرد و ضمناً مقالاتی نیز در روزنامه درباره پنبه کاری و فواید آن و تشویق مردم به این کار منتشر کردند. به این ترتیب کشت پنبه در ایران راه افتاد.

از جمله کارهای دیگر او سیاست جایگزین کردن واردات و حمایت از اقتصاد ملی بود. او در همان مدت کم صدارت خود کارخانه قند راه انداخت تا از واردات آن بکاهد. همچنین به بلورسازان سنتی اهل قم سفارش داد شیشه قلیان بسازند و از آن پس دستور داد جز شیشه های ساخت این بلورسازان در مجالس دولت شیشه یی استفاده نشود.

همچنین کارخانه های ریسمان ریسی، کارخانه چلواربافی، حریربافی، کاغذسازی، چدن سازی، چینی سازی، و بسیاری رشته های دیگر از کارهایی است که با کمک امیرکبیر راه اندازی شد. او افرادی را به خارج کشور می فرستاد تا در کارخانه های آنجا کار کنند و فوت و فن کار را از آنها فراگیرند و سپس همان صنایع را در ایران راه اندازی کنند. از اقدامات دیگر امیر این بود که دستور داد نقشه کامل ایران را ترسیم کنند. او در این کار بسیار جدی بود و مقدمات آن را فراهم کرد اما به عمر وی کفاف نداد. بعد از وی مدتی این کار تعطیل شد و بعدها پیگیری شد تا به سرانجام رسید.

امیر از چنان اعتماد به نفس و صداقتی برخوردار بود که در مقابل رفتارهای نادرست شاه نیز مماشات نمی کرد. ضمن نگه داشتن احترام او در هر مورد به خطایی برمی خورد به شکلی انتقاد خود را به وی منتقل می کرد. ناصرالدین شاه نیز که جوانی ناپخته بود از او حرف شنوی داشت به ویژه که امیر از موضع خیرخواهی و حفظ نظام و کشور نصایح خویش را بیان می کرد. نکته جالب این است که در آن عصر ارتباطات مدرن در ایران وجود نداشت. اطلاع رسانی و رسانه در ابتدایی ترین شکلش بود و برای انجام هر کاری باید از روش های سنتی که زمانبرند استفاده کرد. با این حال او در عرض سه تا چهار سال حجم عظیمی از اقدامات عملی و نه وعده های توخالی از خود به جا گذاشت. او شاخصی برای کارگزاران بعد از خود شد که محدودیت زمان و فقدان امکانات را بهانه سوءمدیریت و کم کاری و ندانم کاری خود قرار ندهند.

● خائن و خادم

امیر آرزوها و برنامه های بزرگی برای پیشرفت وطن در سر داشت اما شهوت قدرت و ثروت نگذاشت او سالیانی دیگر در مصدر کار بماند و این سرزمین کهن را بار دیگر به دوران شکوفایی خود برساند. کار به جایی رسید که در باغ فین کاشان هر بار که قراولان تعویض می شدند امیر باید از اتاق بیرون می آمد تا دسته جدید او را از قراولان قبلی تحویل بگیرد.

می گویند روزی امیر سفارش قلیان داد. مستخدم وقتی قلیان را حاضر کرد دید امیر سر در گریبان برده و در حال تفکر است. صبرکرد تا رشته افکار امیر را در هم نریزد. آتش قلیان خاکستر شد و او دوباره قلیانی جدید آماده کرد. باز امیر را در حال تامل و تعمق یافت. این کار را پنج بار تکرار کرد و سرانجام پیش آمد و به امیر گفت قلیان حاضر است. گویند امیر از حال تامل خارج شد و آهی سرد کشید و گفت در ایران باید تسلیم خائن شد. میرزا آقاخان نوری نوکر انگلیس با مهدعلیا مادر شاه که کینه امیرکبیر را در دل داشت، همدست شدند. امینه اقدس زن شاه را نیز فریفته همداستان کردند. ناصرالدین شاه را مست کردند تا فرمان قتل امیرکبیر را امضا کند. شبانه حاج علی خان فراش باشی را با فرمان قتل راهی کاشان کردند تا ۲۰ دی ماه ۱۲۶۸قمری کار امیر را یکسره کند. بعد فرزند حاج علی خان قاتل، که از خوش خدمتی پدر به مال و منالی رسید، مورخ از آب درآمد و در کتاب تاریخش نوشت میرزاتقی خان در قریه فین کاشان وفات یافت.

اما این دغل و دروغ ها مانع از روشن شدن حقیقت نشد. به هرحال مردم سره را از ناسره تشخیص دادند و این سوال جای خودش را باز کرد که چرا در این سرزمین همواره نخبه کشی رواج یافته است. کسانی این پرسش را رها نکردند و به بازشناسی عواملی پرداختند که همواره سد راه ترقی این کشور بوده است؛ عواملی که همواره شرایطی فراهم کرده اند که گویی در ایران قحط الرجال بوده است، چنان که برخی از زایش امیرکبیری دیگر مایوس شوند و اخوان ثالث بسراید نادری پیدا نخواهد شد کاشکی اسکندری پیدا شود.

مهدی غنی



همچنین مشاهده کنید