یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

سال ,۲۰۰۸ زمان سقوط جهانی سازی نئولیبرال


سال ,۲۰۰۸ زمان سقوط جهانی سازی نئولیبرال

ایده جهانی سازی نئولیبرال برای گسترش خود از رکود جهانی سودها که پس از دوره طولانی توسعه بی رویه اقتصاد جهان بین سال های پس از جنگ دوم جهانی تا آغاز دهه ۱۹۷۰ به وجود آمد سود برد, این دوره طولانی توسعه اقتصادی موجب تسلط یافتن دیدگاه های کینزی و سوسیالیستی در سیاستگذاری اقتصادی کشورها گردیده بود

نظریه جهانی سازی لیبرال از اوایل دهه ۱۹۸۰ مورد توجه بوده است. این نظریه در واقع ایده ای جدید در تاریخ جهان جدید نبوده است. سالها است این ایده ترویج داده می شود که دولت های جهان باید راه را برای شرکت های بزرگ باز کنند تا این شرکت ها بتوانند به بازارهای جهانی دسترسی پیدا کنند. اولین نتیجه عملی این باور این بود که همه دولت ها بایستی به این شرکت ها اجازه دهند تا به طور آزادانه همراه با کالاها و سرمایه های خود از هر مرزی عبور کنند. دومین نتیجه این بود که همه دولت ها بایستی از هرگونه نقش آفرینی به عنوان صاحبان این شرکت های بزرگ صرف نظر کنند و هر چیزی را که دارند خصوصی سازی کنند. سومین عاقبت این طرز تفکر آن بود که همه دولت ها اگر نمی توانند هر نوع پرداخت هزینه های رفاه اجتماعی به مردم خود را کاملاً از بین ببرند تا حد امکان این پرداخت ها را به حداقل برسانند. در طول دهه ،۱۹۸۰ این باورهای نئولیبرال در تقابل با دیدگاه های قدیمی کینزی یا سوسیالیستی که در اکثر کشورهای جهان رواج داشتند، دانسته می شد. این دیدگاه های قدیمی بیان می داشتند دولت ها باید در برابر نوسانات به وجود آمده توسط شرکت های خارجی و انحصارگرا از شهروندان خود حمایت کنند و سعی کنند از طریق انتقال مزایا به طبقه پائین مردم جامعه شانس های زندگی را برابر سازند. این مزایا به طور ویژه عبارت بودند از تحصیل، بهداشت و تضمین مادام العمر سطح درآمدهای افراد جامعه. البته این امر نیازمند وضع مالیات بر درآمد شهروندان دارای وضع مالی بهتر و شرکت های بزرگ بود.

ایده جهانی سازی نئولیبرال برای گسترش خود از رکود جهانی سودها که پس از دوره طولانی توسعه بی رویه اقتصاد جهان بین سال های پس از جنگ دوم جهانی تا آغاز دهه ۱۹۷۰ به وجود آمد سود برد، این دوره طولانی توسعه اقتصادی موجب تسلط یافتن دیدگاه های کینزی و سوسیالیستی در سیاستگذاری اقتصادی کشورها گردیده بود.

رکود سوددهی موجب پدید آمدن مشکلاتی در عرصه توازن پرداخت ها برای بسیاری از کشورهای دنیا بویژه کشورهای جنوب و کشورهای عضو بلوک شرق شد. ضدحمله نئولیبرالیستی علیه اقتصادهای کینزی و سوسیالیستی توسط دولت های راستگرای آمریکا و انگلیس یعنی دولت جمهوریخواه ریگان در آمریکا و دولت محافظه کار تاچر در انگلیس رهبری می شد. این ضدحمله توسط دو نهاد مالی اصلی بین المللی یعنی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نیز هدایت می شد. این رهبران نئولیبرالیسم با مشارکت یکدیگر پدیده ای را به وجود آورده و تقویت نمودند که بعدها «اجماع واشنگتن» نام گرفت. شعار این سیاست مشترک جهانی که توسط تاچر، نخست وزیر وقت انگلیس مطرح شد این بود که «هیچ راه دومی وجود ندارد.»

منظور این شعار آن بود که همه دولت ها باید به سیاست های پیشنهادی نئولیبرالیسم عمل کنند وگرنه دچار کندی رشد خواهند شد و در مواقع رویارو شدن با دشواری های احتمالی درخواست آنها برای گرفتن کمک بین المللی رد خواهد شد.

اجماع واشنگتن به همه کشورها، قول رشد اقتصادی دوباره و نشان دادن راهی برای بیرون آمدن از رکود جهانی سوددهی را داد. از لحاظ سیاسی، طرفداران جهانی سازی نئولیبرال بسیار موفق بودند. دولت ها یکی پس از دیگری در جنوب، بلوک شرق و در کشورهای قدرتمند غربی دست به خصوصی کردن صنایع خود زدند، مرزهای خود را به روی تجارت و تعاملات مالی باز نموده و حمایت خود از طرح دولت رفاه را قطع نمودند. نتیجه این امر بی اعتبار شدن باورهای اقتصادی سوسیالیستی و حتی کینزی در نظر افکار عمومی و دست کشیدن نخبگان از این باورها بود. ولی برجسته ترین عاقبت ترویج جهانی سازی نئولیبرال سقوط نظام های کمونیستی در اروپای شرقی و شوروی سابق و همچنین در پیش گرفتن سیاست بازار مسالمت آمیز توسط چین یعنی کشوری که هنوز به طور اسمی سوسیالیست تلقی می شد، بود.

تنها نقص این موفقیت بزرگ سیاسی این بود که موفقیت اقتصادی همراه آن نبود، چرا که هنوز رکود سوددهی در شرکت های بزرگ صنعتی جهان ادامه داشت.

روند صعودی بازارهای سهام در این زمان نیز مبتنی بر سودهای تولیدی نبود بلکه تا حد زیادی نتیجه چاره اندیشی های مالی حدسی و نامطمئن بود. در این هنگام توزیع درآمد در سطح جهان و در داخل کشورها بسیار نامتوازن شد به طوری که شاهد افزایش گسترده درآمد دهک بالای جمعیت جهان و بویژه یک درصد ثروتمندترین مردم جهان و در مقابل کاهش درآمد واقعی بیشتر بقیه مردم دنیا بودیم.

با این ترتیب سرخوردگی از شکوه بازار نامحدود تا نیمه دهه ۱۹۹۰ آغاز گردید. نشان این سرخوردگی را می توان در بسیاری از تحولات آن زمان یافت مثل روی کارآمدن مجدد دولت های طرفدار رفاه اجتماعی در بسیاری کشورها، درخواست برای اعمال سیاست های حمایت گرایانه دولت ها به ویژه توسط جنبش های کارگری و سازمان های کارکنان شهری، و رشد جهانی جنبشی که تعبیر دیگری از جهانی سازی داشت. این واکنش سیاسی به آرامی ولی با قدرت رشد یافت. در این اوضاع و احوال طرفداران جهانی سازی نئولیبرال نه تنها فشار خود بر دولت جورج. دبلیو. بوش را تداوم بخشیدند بلکه این فشار را افزایش نیز دادند. دولت بوش هم به طور همزمان به توزیع نابرابرانه درآمدها به نحوی شدیدتر دامن زد و آمریکایی های بسیار ثروتمند را شامل معافیت های مالیاتی بزرگ نمود و در عین حال دست به نظامیگری گسترده یکجانبه زد و به عراق حمله کرد. بوش مجبور بود هزینه های جنگ را از طریق گسترش بی سابقه استقراض از طریق فروش اوراق قرضه وزارت خزانه داری آمریکا به کشورهای نفت خیز و تأسیسات تولیدی که هزینه کمی داشتند تأمین کند.

این اقدام بر روی کاغذ بدون نقص به نظر می رسید و بازارهای سهام را دچار مشکل نکرد ولی این اقدام دولت بوش در واقع حباب اعتباری بسیار بزرگ پدید آورد که هم اکنون شاهد ترکیدن ناگهانی آن هستیم.

تجاوز به عراق و افغانستان رفته رفته به یک آبروریزی بزرگ نظامی و سیاسی تبدیل می شود. استحکام اقتصادی آمریکا دچار آسیب شده است و موجب سقوط شدید قیمت دلار گردیده است و بازارهای سهام دنیا به وحشت افتاده اند زیرا شاهد ترک برداشتن حباب بزرگ ناشی از بحران های آمریکا هستند.

در این بین باید دید دولت ها و مردم چه تعابیری از وضع موجود دارند، به نظر می رسد چهار نوع تعبیر وجود داشته باشد. اول آنکه تحولات کنونی نشانگر پایان نقش دلار آمریکا به عنوان ارز ذخیره دنیا است، این امر نشانگر غیرممکن بودن تداوم بدهی های بیش از حد دولت آمریکا و مصرف کنندگان این کشور است. دوم این که ما شاهد بازگشت میزان بالایی از حمایت گرایی دولت ها چه در کشورهای شمال و چه در جنوب هستیم.

سوم آنکه این تحولات منجر به خرید شرکت های بزرگ در حال ورشکستگی توسط دولت ها و اجرای سیاست های اقتصادی کینزی می گردد. آخرین تعبیر صورت گرفته این می باشد که ما شاهد بازگشت به سیاست های رفاه اجتماعی و باز توزیعی هستیم.

در حال حاضر توازن سیاسی جهان در حال چرخش است.

به طوری که ده سال دیگر از جهانی سازی نئولیبرال به عنوان دوره ای از اقتصاد کاپیتالیستی یاد خواهد شد.

ولی سؤال اصلی این نیست که آیا این دوران به پایان رسیده یا خیر، بلکه مسئله مهم این است که آیا امکان چرخش عمده اقتصاد جهان به سمت حالت گذشته یعنی برقراری مجدد حالت توازن نسبی در نظام جهانی وجود دارد و یا این که صدمات وارده به نظام اقتصادی مسلط بر دنیا تا حدی است که اقتصاد جهان را در آشفتگی فرو برده و به تبع آن نظام جهانی نیز دچار آشفتگی شده است

نویسنده: امانوئل والراشتاین

ترجمه: محسن خزائی