شنبه, ۲۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 15 June, 2024
مجله ویستا

کنترل عصبانیت


کنترل عصبانیت

کوشا بچه زرنگی بود اما یک ایراد بزرگ داشت. او خیلی زود عصبانی می شد.
خواهر و برادر بزرگتر کوشا که این ایراد او را می‌دانستند همیشه او را مسخره می‌کردند.
آنها از عصبانی کردن کوشا …

کوشا بچه زرنگی بود اما یک ایراد بزرگ داشت. او خیلی زود عصبانی می شد.

خواهر و برادر بزرگتر کوشا که این ایراد او را می‌دانستند همیشه او را مسخره می‌کردند.

آنها از عصبانی کردن کوشا خوششان می‌آمد و آن را یک تفریح می‌دانستند.

آنها می‌دانستند وقتی کوشا جوابشان را نمی‌دهد و ساکت است، درواقع عصبانی است. ابروهایش درهم می‌رود و گوش‌هایش هم قرمز می‌شود.

بعد وقتی کوشا عصبانی به دنبال آنها می‌دوید، خواهر و برادر کوشا پیش پدرشان می‌رفتند.

اما وقتی پدرش این صحنه را می‌دید چه فکری می‌کرد؟! این کوشا بود که دنبال خواهر و برادرش می‌دوید و پدرش هم او را مقصر می‌دانست.

کوشا می‌دانست که باید رفتارش را تغییر دهد. عصبانیت نقطه ضعف کوشا بود که همیشه باعث خجالتش می‌شد. او خیلی فکر کرد و بعد تصمیم گرفت تا نقشه‌ای بکشد.

بار دیگر که خواهر و برادرش کوشا را مسخره کردند او فهمید که آنها از عکس‌العملش که همان عصبانیت است لذت می‌برند.

به همین خاطر او تصمیم گرفت ازاین پس عصبانیتش را کنترل کند. کنترل عصبانیت جزو اهداف کوشا شده بود.

بار دیگر وقتی خواهر و برادر کوشا به سراغ او آمدند، او خیلی آرام بود و اصلاً عصبانی نشد. داد نزد و صورتش هم قرمز نشد. اگرچه خیلی از رفتار آنها ناراحت شده بود اما رفتارش را کنترل کرد.

خواهر و برادر کوشا که عکس‌العمل او را دیدند از رفتارشان خجالت کشیدند. آنها از کوشا معذرت‌خواهی کردند.

کوشا هم که به هدفش رسیده بود خیلی خوشحال بود.