شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

وقتی دست راننده نقش راهنما را بازی می کند


وقتی دست راننده نقش راهنما را بازی می کند

اینکه چرا بعضی از ما به چراغ چشمک زن خودروی جلویی که قصد پیچیدن به سمت چپ یا راست را دارد توجهی نمی کنیم و به اصطلاح به آن«راه نمی دهیم», اما به همان خودرو, وقتی راننده اش, دستش را تا آرنج یا کتف از شیشه ماشین بیرون می آورد تا«راه بگیرد», «راه می دهیم» حکایت غریبی است که اگر بتوانیم معادله اش را حل کنیم, خیلی از معادلات مربوط به فرهنگ ترافیک در کشورمان حل می شود

اینکه چرا بعضی از ما به چراغ چشمک‌زن خودروی جلویی که قصد پیچیدن به سمت چپ یا راست را دارد توجهی نمی‌کنیم و به اصطلاح به آن«راه نمی‌دهیم»، اما به همان خودرو، وقتی راننده‌اش، دستش را تا آرنج یا کتف از شیشه ماشین بیرون می‌آورد تا«راه بگیرد»، «راه می‌دهیم» حکایت غریبی است که اگر بتوانیم معادله‌اش را حل کنیم، خیلی از معادلات مربوط به فرهنگ‌ ترافیک در کشورمان حل می‌شود. موضوع مثل همان تیزر تلویزیونی معروفی است که زمانی نه‌چندان دور به صورت انیمیشن پخش می‌شد و دو همسایه‌ای را نشان می‌داد که هنگام وارد شدن به آسانسور، مدام تعارف تکه و پاره می‌کنند اما وقتی سوار خودروی شخصی خود می‌شوند و به خیابان می‌روند، نه تنها حاضر نیستند به طرف مقابلشان تعارف کنند، بلکه حتی اجازه نمی‌دهند از مسیر خودش حرکت کند. گویا فرهنگ، فقط برای زمانی معتبر است که با پای پیاده حرکت می‌کنیم. هنگام وارد شدن به مغازه و فروشگاه یا خارج‌شدن از آن، هنگام وارد شدن به آسانسور یا خروج از آن و خلاصه هرجا که پیاده هستیم، اگر فرد مقابل ما بدون تعارف کردن وارد شود، ممکن است او را فردی بی‌ادب و بی‌نزاکت و بی‌بهره از آداب زندگی اجتماعی بدانیم، اما وقتی سوار خودرو هستیم اگر راننده خودروی دیگری لحظه‌ای توقف کند تا ما به عنوان مثال پس از چنددقیقه راهنما زدن بالاخره از پارک خارج شویم، این حرکت را لطف او می‌دانیم و از او تشکر می‌کنیم.

وقتی سوار خودرو هستیم، نه تنها تعارف کردن معنایی ندارد، بلکه اغلب اوقات، راه دادن به خودروی دیگر هم بستگی به لطف و مرحمت و حال خوش آن روزمان دارد. پس اگر بوق بزنیم، راهنما بزنیم، چراغ بزنیم، اغلب رانندگان به آن توجهی نمی‌کنند و باید چاره دیگری بیندیشیم. در مورد رانندگی باید بپذیریم که فرهنگ آن سال‌ها بعد از آنکه اتومبیل و قواعدش وارد کشور شد، مورد توجه قرار گرفت که البته خیلی دیر بود. مثل خیلی از فناوری‌های وارداتی که ابتدا خودش آمد و مدت‌ها بعد فرهنگ استفاده از آن شکل گرفت که البته در اغلب موارد، نهادینه هم نشد. در مورد رانندگی در ایران هم همین وضعیت حاکم است. فرهنگ رانندگی در ایران، نه تنها دیر وارد کشور شد، بلکه تلاش برای نهادینه کردن آن هم خیلی دیر شروع شد و به جای آنکه از سنین خردسالی و کودکی به فکر فرهنگ‌سازی باشیم، در معابر عمومی شهر و برای افراد با سنین بالا فرهنگ‌سازی را شروع کردیم؛ افرادی که عادات و ‌آداب و اخلاق و رفتارهایشان شکل گرفته و نهادینه شده و تغییر دادن آن سخت و دشوار است؛ مگر اینکه جریمه‌ای در کار باشد.

حکایت افزایش مداوم جریمه‌های رانندگی هم همین است، چون امیدی به تغییر نگرش‌ها و رفتارهای نهادینه شده غیرقانونی نیست و باید امیدوار به جریمه و اجبار بود تا شاید این نگرش‌ها تغییر کند. اینکه در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها شاهد درج پیام‌های ترافیکی باشیم و به عنوان نمونه از شهروندان بخواهیم از پل عابر پیاده یا خطوط عابر پیاده استفاده کنند یا به موتور سواران یادآور شویم که مادرانشان در خانه چشم انتظارشان هستند پس کلاه ایمنی را به جای آن که آویزان دسته موتور کنند به سرشان بگذارند، یا اینکه روی ایستگاه‌های اتوبوس عکس فردی را بیندازیم که از روی میله‌های خط بی‌آرتی اتوبوس در حال پرش است و ناشایست بودن رفتار او را نشان دهیم، هیچ کدام برای جامعه ما که فرهنگ ترافیک در آن نهادینه نشده کار اشتباهی نیست اما نکته اینجاست که این پیام‌ها و تصاویر، آنقدر که در دوران کودکی و خردسالی می‌تواند اثر بخش باشد، در بزرگسالی اثرگذار نیست. یک نمونه جالب، مهد کودک فرزندم است که از ۳ سالگی به کودکان آموزش می‌دهند تا هنگام بالا و پایین رفتن از پله‌ها یا قدم زدن در راهروها، از سمت راست حرکت کنند تا با بچه‌هایی که از سمت مقابل می‌آیند و آنها هم طبق این آموزش از سمت راست خودشان حرکت می‌کنند برخورد نکنند. این رفتار ساده ترافیکی در وجود فرزند من و تمام کودکانی که در آن مهد کودک تربیت شده‌اند، نهادینه شده است و در پیاده روهای خیابان و مراکز خرید و... هم سعی می‌کنند طبق همان عادت ترافیکی نهادینه شده، از سمت راست خود حرکت کنند. چند لحظه فکر کنید که اگر همه شهروندان به این رفتار ساده توجه می‌کردند چقدر قدم زدن در پیاده‌روها و معابر شهری و مراکز خرید و مترو و... راحت‌تر و حتی لذتبخش ‌می‌شد. آموزش عبور از خطوط عابر پیاده به کودکان هم همین شرایط را دارد.

نتیجه بی‌توجهی به فرهنگ ترافیک از سال‌ها پیش در کشور‌ ما این بوده که نسلی بی‌توجه به فرهنگ ترافیک شکل بگیرد که تنها از سر اجبار، گاهی اوقات قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می‌کند اما چون فرهنگ ترافیک در وجود اغلب مردم نهادینه نشده است، اگر اجباری نباشد یا ماموری دیده نشود، نه تنها خود را مجاب به رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی نمی‌دانند بلکه دلیلی برای «راه‌دادن» به سایر رانندگان هم نمی‌بینند. اما از آنجا که فرهنگ ما فرهنگی تصویری و شفاهی است و اهل تعارف و رودربایستی هم هستیم، همانطور که هنگام دیدن هرفردی هنگام ورود و خروج، به او تعارف می‌‌کنیم، هنگام رانندگی هم گویا باید حرکات طرف مقابل را ببینیم تا با او کنار بیاییم.

پس خیلی هم غیرطبیعی نیست که برخی از ما هنگامی که راننده خودروی جلویی چراغ راهنما می‌زند به آن توجهی نمی‌کنیم و گاه حتی به سرعت خودروی خود اضافه می‌کنیم تا از او رد شویم، اما وقتی راننده همان خودرو دستش را از پنجره خودرو خارج کند و گاهی به قول معروف «بال‌بال» بزند تا بتواند راه بگیرد، ممکن است به او راه بدهیم تا عبور کند. فرهنگ ترافیک، همان حلقه مفقوده‌ای است که با جریمه و اجبار شکل نمی‌گیرد و نتیجه‌اش، شکل‌گیری چنین رفتارهای ترافیکی در جامعه است که یک سوی آن شکل‌گیری تصویر بالا و سوی دیگرش، درگیری‌های لفظی و غیرلفظی بین برخی از رانندگان است که کم‌کم در شهرهای بزرگ به صحنه‌ای عادی تبدیل می‌شود.

نویسنده : حمیدرضا شکوهی



همچنین مشاهده کنید