چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ما می خواهیم «معمولی» باشیم


ما می خواهیم «معمولی» باشیم

شرایط زندگی نسل جوان افغانی ها در ایــران

البته در شرایط جنگی آن زمان افغانستان کمتر کشوری پیدا می‌شد که به مانند ایران مرزهای کشور خود را به کشوری جنگ‌زده باز کند آن هم کشوری که درگیر جنگی فرسایشی است. اما ایرانیان با توجه به شرایط جنگی و قحطی‌زده افغانستان مرزهای خود را برای مردم افغانستان باز گذاشتند

اگر ما جوانان ۱۶ تا ۲۳ ساله ایرانی را نسل چهارم انقلاب بنامیم، می‌توانیم همین قشر سنی از مهاجران افغان را نسل چهارم افغانی‌های ایران بدانیم جوان‌ها و نوجوان‌های افغانی که در ایران هستند دو دسته می‌شوند دسته اول آنهایی هستند که پدر و مادرشان هر دو افغانی هستند و دسته دوم هم آنهایی هستند که پدر افغانی و مادر ایرانی دارند به هر حال نفوذ افاغنه در ایران آنقدر زیاد بود که بسیاری از دوشیزگان ایرانی در زمانی با مردان افغانی ازدواج کردند البته به دلیل اقامت غیرقانونی اکثر افاغنه در ایران، این ازدواج‌ها نیز از نظر دولت غیرقانونی است بنابراین اصلا کودکان حاصل این ازدواج‌ها اصلا در آمار به‌ حساب نمی‌آیند و این مشکلی اساسی برای سیستم تحصیلی و زندگی آنها به وجود می‌آورد

افغان‌ها چندین سال است ‌میهمان ایرانی‌ها هستند. چندین سال است پا به‌پای آنها و چه بسا فراتر کار می‌کنند و از زندگی حداقلی خود راضی‌اند. اما همین‌طور که نسل‌ها عوض می‌شود، افغان‌های مقیم ایران نیز رشد می‌کنند و نسل‌های جدیدترشان خودشان را بروز می‌دهند. نسل‌هایی که خواسته‌ها، نیازها و شرایط متفاوتی نسبت به قبل دارند. این‌بار می‌خواهیم درباره جوانان افغان صحبت کنیم. برای هم سن و سال‌های نسل چهارمی‌های ایرانی که چشم‌های بادامی‌شان و احتمالا لهجه خاص‌شان، آنها را کمی متمایز کرده. به‌راستی جوان افغان چه می‌خواهد. آیا او باید از زندگی طبیعی و ضابطه‌مندی برخوردار باشد. آیا او باعث مهاجرت پدران و مادرانش شده که حالا این دردسرها را باید بپذیرد. می‌خواهیم این‌بار نگاهی جامع‌تر، از صفر تا صد، به چرایی حضور افغانی‌ها در ایران، شرایط و خواسته‌هایشان و به‌ویژه خواص نسل جوان‌شان بپردازیم و ببینیم آنها چقدر حق دارند و ما چقدر؟!

قدم اول: چرا مهاجرت؟!

با آغاز جنگ‌های سخت میان نظامیان وابسته به شوروی سابق و شبه نظامیان مجاهدین افغان تعداد زیادی از مردم افغانستان به خاطر نجات از جنگ، فقر افغانستان را ترک و به کشورهای مختلف پناهنده شدند که در این میان بیشترین آنان به ترتیب، پاکستان کشوری در جنوب و شرق و ایران کشوری در غرب افغانستان را برای مهاجرت برگزیدند. در میان کسانی‌که بیش از همه از جنگ متضرر می‌شدند، پشتون‌ها بیشتر به پاکستان و تاجیک‌ها و تعدادی از مردم هرازها افغانستان به ایران پناهنده شدند. در نتیجه با وقوع انقلاب افغانستان در سال ???? و سپس حمله شوروی به این کشور، صدها هزار تن از مردم افغانستان به ایران آمدند. براساس آمار ارائه شده سه میلیون مهاجر افغان به‌تدریج وارد ایران شدند.

در ایران آغاز مهاجرت افغان‌ها همزمان بود با جنگ ایران و عراق. امام خمینی (ره) سپاه و بسیج را مکلف ساخت تا با افغان‌های مهاجر همکاری کنند ایشان گفته بودند ما مسلمانیم، آنها هم مسلمانند، ما باید از آنها پذیرایی کنیم. امام خمینی در این باره این‌گونه خطابه کرده بودند: آواره‌هایی که از افغانستان الان در ایران هستند و مشکلات زیادی دارند... البته ملت خیلی کمک می‌کند در همه این امور، لکن این‌طور نیست که کمک ملت کافی باشد... دولت است که متکفل این امور است و مسوول این امور است... و همین‌طور ‌میهمان‌هایی که داریم، خوب افغانستانی هستند، مسلمان هستند یا فرض کنید که عراقی هستند یا بیچاره‌ها را از خانه‌هایشان دور کردند، مال‌شان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا، خوب باید چه کرد با اینها؟ نباید اینها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آنها هم مسلمانند، ما باید از آنها پذیرایی کنیم، خدمت کنیم به آنها و این دولت است که دارد این کارها را می‌کند... لطف ویژه امام خمینی باعث شد تا دولت وقت ایران مرز را به فرمان امام خمینی روی افغان‌ها گشود و افغان‌ها بدون پرداخت وجه یا ارائه گذرنامه و ویزا و عموما از مرز اسلام

قلعه - دوغارون به ایران وارد شدند و شهرهای مرزی افغانستان با ایران از جمله هرات، فراه و نیمروز به تدریج با کاهش جمعیت مواجه شدند. بیشترین این جمعیت به استان خراسان سرازیر شدند، مناطق تربت جام، تربت حیدریه و شهر مشهد مملو از افغان‌های مهاجر شدند، تعدادی از آنها به تدریج به سایر استان‌های دیگر ایران از جمله تهران، شیراز و اصفهان و قم رفتند.

قدم دوم: کنگر و لنگر!

مهاجران افغان آرام آرام به کارهای شخصی مشغول شدند، کار در ساختمان‌ها، دامداری‌ها و بخش کشاورزی عمده‌ترین محل کسب درآمد افغان‌ها بود. وضعیت اقتصادی آنها گاهی رو به وخامت گرایید و گاهی نیز وضعیت بهتری داشتند. دولت ایران براساس قوانین این کشور اجازه کارهای رسمی به مهاجران نداد اما به افغان‌های مرتبط با مجاهدین با ایجاد دفاتر سیاسی از جمله دفتر جمعیت اسلامی افغانستان، دفتر سیاسی حزب اسلامی افغانستان، دفتر سیاسی حزب وحدت اسلامی افغانستان و چند نهاد کوچک دیگر به آنها اجازه داد تا به فعالیت‌های سیاسی بپردازند. دولت، دفاتر احزاب سیاسی را حمایت می‌کرد و مجاهدین افغان را تحت پوشش اقتصادی قرار می‌داد.

افغان‌های مهاجر به تدریج با یکدیگر به‌طور غیرقانونی پیوند خویشاوندی بستند، تعدادی نیز با تعداد اندکی از دختران ایرانی ازدواج کردند و در مواردی نیز دختران افغان با مردان ایران پیوند زناشویی بستند. در این مدت، مهاجران افغان تجربه‌های زیادی را به دست آوردند و در مقابل، تجربه‌ها و نوع نگرش‌های جدیدی را نسبت به جامعه افغانستان، به کشور میزبان انتقال دادند.

ایران خانه دوم تعداد زیادی از مهاجران شد، برخی از آنها زمین و املاک شخصی را خریداری کردند و برخی حتی دیگر حاضر به بازگشت به افغانستان نبودند. سهم مهاجران در نو‌سازی و بازسازی ایران گسترده بود، تا جای که محمد کاظم کاظمی در شعر معروف «بازگشت» نوشت «به سنگ سنگ بناها نشان دست من است.» عده‌یی هم دست به خلافکاری از جمله قاچاق مواد مخدر زدند. هرگونه عملکرد منفی افغان‌ها به‌شدت در ایران منتشر می‌شد و چهره منفی را از افغان‌ها در این کشور ترسیم می‌کرد.

هر چند حضور کارگران و مهاجران افغان در ایران، همواره موجب نارضایتی کارگران ایرانی بود و بارها آنها خواهان برخورد جدی دولت با معضل بیکاری شدند، اما دولت و شرکت‌های خصوصی در ایران از حضور مهاجران افغان نهایت استفاده اقتصادی را بردند تا آنجایی که یک سال پیش که یکی از روزنامه‌های ایران با اعتراف به این واقعیت تحت عنوان «سازندگان ایران، اما بی‌نام و نشان» این موضوع را مورد ارزیابی قرار داد. در این مدت کمتر سنگبری، دامداری، جاروکش خیابان‌ها و... را می‌توان دید که کارگران ایرانی در آنها حضور داشته باشند. کارگران افغانستانی، مهاجرت و ده‌ها میلیون دلار سود برای ایران. مثلا تمامی مهاجران با دسترنج خود، امرار معاش کرده و از منازل رهنی، اجاره‌یی و اتاق‌های کارگری استفاده می‌کنند. یکی از معدود مواردی که دولت ایران در برابر مهاجران و گرفتن کمک‌های سازمان ملل ارائه می‌کند آموزش فرزندان مهاجران در مدارس دولتی تا مقطع دبیرستان و تعداد اندکی هم در دانشگاه‌هاست که این هم در سال‌های اخیر عمدتا، پولی شده است.

قدم سوم: آغاز یک تراژدی

با پیروزی مجاهدین در افغانستان بسیاری از مهاجران افغان گروه‌گروه و دسته‌دسته ایران را ترک و به کشورشان برگشتند، برگشت مهاجران روز به‌روز شدت پیدا می‌کرد تا اینکه جنگ‌های خونین داخلی و سپس جنگ با طالبان در این کشور آغاز شد و برگشت مهاجران با کندی مواجه شد. با روی کار آمدن رژیم طالبان تعدادی از فعالان سیاسی به‌ویژه سیاسیون وابسته به مجاهدین و حکومت‌های قبل از جمله اعضای احزاب خلق و پرچم افغانستان را مجددا ترک و به ایران پناه‌گزین شدند، تعداد زیادی از مردم عادی نیز دوباره به سوی ایران هجرت کردند.

پس از شکست طالبان موج گسترده‌تری از بازگشت مهاجران به‌راه افتاد سازمان ملل متحد طی قراردادی با حکومت ایران مقدمات بازگشت مهاجران را برعهده گرفت و تمام مخارج بازگشت آنان را پرداخت کرد.

البته در شرایط جنگی آن زمان افغانستان کمتر کشوری پیدا می‌شد که به مانند ایران مرزهای کشور خود را به کشوری جنگ‌زده باز کند آن هم کشوری که درگیر جنگی فرسایشی است. اما ایرانیان با توجه به شرایط جنگی و قحطی‌زده افغانستان مرزهای خود را برای مردم افغانستان باز گذاشتند و به مدت حدود ۳۰ سال پذیرای حجم میلیونی مهاجران بودند. اما اکنون که پناهندگان افغان این همه سال است در ایران ‌میهمان هستند، ایران را طوری ترسیم می‌کنند که در این ۳۰ سال به آنها ظلم شده، ولی پاسخ نمی‌دهند که چرا در ایران ۳۰سال مانده‌اند و چرا اصرار بر ماندن دارند. به هر حال آنها هم بر ماندن‌شان در ایران اصرار دارند.

قدم چهارم: تحصیل

تعدادی از کودکان افغانستانی از تحصیل کردن بازمی‌مانند چون مدارس ایران در ثبت‌نام از اتباع خارجی سختگیر هستند و نیز افغان‌ها - به مانند ایرانیان- نمی‌توانند از مزایای تحصیل رایگان استفاده کنند و برای تحصیل در مدارس دولتی هم باید شهریه بپردازند که پرداخت آن از توان بسیاری از آنها خارج است. ایران تاکنون سیاست مشخصی را در طول زمان در این باره نداشته است و گاهی اجازه تحصیل به فرزندان افغان داده شده است و گاهی نیز عکس آن. از طرفی مدارس خودگردان افغان نیز وجود دارد که کیفیت آموزشی و پرورشی مناسبی ندارند و گاهی جلوی فعالیت آنها گرفته می‌شود. گفته شده است در سال تحصیلی ۹۰-۱۳۸۹، ۴۰۰ هزار کودک افغانستانی در ایران از تحصیل بازمانده‌اند.

البته دولت ایران اخیرا اعلام کرده است همه مهاجران افغان (حتی کسانی که غیرقانونی به ایران آمده‌اند) حق تحصیل دارند و شرایط و امکانات برای تحصیل کودکان افغان مهیاست. اما ماجرا کمی پیچیده‌تر از این است چرا که در برخی مناطق ایران، مدارس ایرانی با وجود چنین سیاست کلانی، از ثبت نام افغانی‌ها جلوگیری به‌عمل می‌آورند. انتشار عکس‌هایی از میبد یزد و شهری در استان اصفهان که به وضوح در آنها اشاره شده که از ثبت نام دانش‌آموزان اتباع جلوگیری می‌شود با سر و صدای زیادی همراه بود.

قدم پنجم: خداحافظ ‌ ایران

هدفمندسازی یارانه‌ها در ایران در آذر ۱۳۸۹ اجرا شد و طی مرحله نخست آن بخشی از یارانه سوخت، نان، آب، برق و برخی مواد دیگر حذف شد و پول آن به صورت نقدی به حساب خانوارهای ایرانی واریز شد که البته برای این موضوع، پولی به افغان‌ها داده نمی‌شود. در پی این موضوع چند صد هزار افغان، ایران را به سوی افغانستان یا ترکیه و کشورهای اروپایی ترک کرده‌اند.

ایران تا چند سال اخیر میزبان بزرگ‌ترین جمعیت آوارگان خارجی، عمدتا آوارگان افغان و عراقی بوده است و اکنون نیز پس از پاکستان، دومین کشور پذیرنده پناهندگان و آوارگان است. محمد تهوری، مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی ایران می‌گوید:

«با توجه به وضعیت کشور افغانستان، نوع پناهندگی به اتباع افغان در ایران براساس اعتقادات و مبانی جمهوری اسلامی ایران

منحصر به فرد بوده و در مقایسه با قوانین مهاجرپذیر دنیا اتباع افغان با ویژگی خاصی درایران حضور یافته‌اند... با اغماضی که جمهوری اسلامی ایران در رابطه با اتباع افغان انجام داده است تاکنون این افراد همانند ایرانیان به‌طور آزاد در کشور زندگی کرده‌اند و تنها سه درصد اتباع افغان در شهرک‌ها (اردوگاه‌ها) زندگی می‌کنند که این شهرک‌ها نیز دارای ویژگی‌های یک زندگی خوب است.»

دولت افغانستان و سازمان ملل بارها از ایران به خاطر بیش از سه دهه پذیرایی از مهاجران افغان تشکر کرده‌اند. به‌ویژه که بیشتر کشورهای جهان اجازه ورود پناهندگان آن هم به تعداد چند میلیونی را نمی‌دهند یا اجازه اقامت مهاجران را در میان مردم خود نداده و آنها را در اردوگاه‌ها (کمپ‌ها) نگه می‌دارند. در حالی که ایران از سال ۱۳۷۵ و در حالی که درگیر مشکلات داخلی بوده است بدون مانعی چند میلیون افغان را بدون گذرنامه یا مدرکی به کشور خود راه داده است و آنان نیز به آسانی در میان مردم ایران زندگی کرده‌اند. این مهاجران از یارانه‌های سنگین و سایر امکانات به مانند ایرانیان استفاده کرده‌اند. البته که در بسیاری از موارد مشکلاتی درباره تحصیل و امور درمانی داشته‌اند.

قدم ششم: روحانی مچکریم!

حسن روحانی که رییس‌جمهور شد، علاوه بر نزدیک به ۵۰ میلیون ایرانی خسته از دست احمدی‌نژاد! صدها هزار افغانی هم شادمان شدند. آنها معتقد بودند وی نگاه متفاوت‌تری به مقوله آنها داشته باشد. پس از آن، صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران هم نامه‌یی به روحانی نوشت و در آن از حقوق افغان‌های ساکن در ایران دفاع کرد. نامه‌یی که خیل عظیمی به طرفداران آقای دکتر افزود. بخش‌هایی از این نامه به این شرح است:

حسب موازین بین‌المللی یک پناهجو ولو آنکه به صورت غیرقانونی هم وارد کشوری بشود بعد از آنکه تکلیفش روشن می‌شود، از کلیه حق و حقوقی که شهروندان آن کشور از آنها برخوردار هستند، بهره‌مند می‌شود. اما متاسفانه در ایران چنین حقوقی برای پناهجویان افغانی وجود ندارد. یک پناهجوی افغانی که ۱۰، ۲۰ یا حتی ۳۰ سال در ایران زندگی کرده، در ایران ازدواج کرده و خانواده و مسکن و شغل دارد، در انتهای سال دهم، بیستم یا سی‌ام مثل آب خوردن از کشور اخراج می‌شود.

هر انسانی ترجیح می‌دهد که در مملکت خودش زندگی کند. اگر ایرانیان به غرب می‌روند، یا افغانیان به ایران می‌آیند، از سر استیصال است. همه ما می‌دانیم وضعیت زندگی در افغانستان چگونه است. همه ما این را هم می‌دانیم که ایران نقشی در به وجود آوردن آن وضعیت نداشته. اما این هم یک واقعیتی است که یک پناهجوی افغانی پس از چند سال که در ایران به‌سر می‌برد، عملا صاحب یک زندگی می‌شود. همچنان‌که قریب به سه میلیون ایرانی در کشورهای اروپایی، امریکا، کانادا یا استرالیا هم بعد از مدتی صاحب زندگی می‌شوند.

آیا این درست است که کشورهای غربی به واسطه اینکه مشکل بیکاری دارند، ایرانی‌ها و سایر پناهجویان را اخراج کنند که کار برای بیکاران خودشان ایجاد شود؟ کشورهای غربی نه‌تنها هرگز مشکلات و مسائل‌شان را با اخراج پناهجویان حل و فصل نمی‌کنند، بلکه همان‌طور که عرض شد مسلمان و غیر مسلمان در آن جوامع از همان حق و حقوقی برخوردارند که مردم خودشان. کجای این کار انسانی، اسلامی و اخلاقی است که ما هیچ حقوقی برای پناهجویان افغانی که سال‌ها در ایرانی‌ها زندگی کرده‌اند، با اتباع ایرانی ازدواج کرده و کار و زندگی به‌هم زده‌اند، قایل نیستیم؟»

قدم هفتم: نسل چهارم افغانی‌ها

جوان‌ها و نوجوان‌های افغانی که در ایران هستند دو دسته می‌شوند. دسته اول آنهایی هستند که پدر و مادرشان هر دو افغانی هستند و دسته دوم هم آنهایی هستند که پدر افغانی و مادر ایرانی دارند. به هر حال نفوذ افاغنه در ایران آنقدر زیاد بود که بسیاری از دوشیزگان ایرانی در زمانی با مردان افغانی ازدواج کردند. البته به دلیل اقامت غیرقانونی اکثر افاغنه در ایران، این ازدواج‌ها نیز از نظر دولت غیرقانونی است. بنابراین اصلا کودکان حاصل این ازدواج‌ها اصلا در آمار به‌ حساب نمی‌آیند و این مشکلی اساسی برای سیستم تحصیلی و زندگی آنها به وجود می‌آورد.

از آنجا که افغانی‌ها تقریبا پس از انقلاب ایران وارد این کشور شدند، می‌توان گفت که نسل‌بندی افغانی‌های ساکن ایران با خود ایرانی‌ها به یک شکل است. به‌عبارتی اگر ما جوانان ۱۶ تا ۲۳ ساله ایرانی را نسل چهارم انقلاب بنامیم، می‌توانیم همین قشر سنی از مهاجران افغان را نسل چهارم افغانی‌های ایران بدانیم. اما نسل‌های این دو ملیت، شباهت‌های کم و تفاوت‌های آشکار زیادی دارند. نسل چهارم افغانی‌های ایران این روزها با مشکلاتی چون ممنوعیت تحصیل در مدارس و دانشگاه‌ها، ممنوعیت کار، عدم بهره‌مندی از خدمات عمومی و اجبار به تن دادن در کارهای سطح پایین دست درگریبانند و معضلات‌شان به چنین چیزهایی خلاصه می‌شود و دوست دارند شرایط بهتری از لحاظ زندگی داشته باشند. بی‌شک، تفریح مناسب و خورد و خوراک خوب و یادگیری فرهنگ و جامعه‌پذیری برای آنان در سکوهای بعدی قرار دارد. اما به‌نظر می‌رسد بتوان یک به‌هم پیوستگی بین این دو گروه ایجاد کرد.

به هر حال جوانان همواره، در همه جای جهان و در تمام شرایط نشان داده‌اند که هر وقت بخواهند، می‌توانند پیچیده‌ترین گره‌ها را با گره اتحاد خود باز کنند.

جوانان افغانی، این روزها بیش از همه‌چیز از فضای تحقیر و ترعیب گریزانند. آنها دوست دارند معمولی‌تر باشند. شاید این واژه درستی به نظر نیاید ولی آنها احتمالا آرزویی جز «معمولی» بودن نخواهند داشت. نگاه مردم شاید نخستین و مهم‌ترین معضلی باشد که می‌توان روی اصلاحش حساب باز کرد. اینکه جامعه نگاهی بازتر و درست‌تر به اتباع خارجی در ایران داشته باشد و صرفا به آنها به چشم کارگر ساختمانی ننگرد. هر چند هم‌نوعان افغانی در سال‌هایی که گذشته خیلی خوب نشان داده‌اند که توان منحصر به‌فردی در ساخت و ساز و کار و عمل دارند، اما باید به این مورد هم توجه داشت که شاید فرزندان آنها، جوانان آنها و نسل نوی آنها نخواهند پیشه پدران‌شان را توشه راه سازند. شاید آنها بخواهند، درس بخوانند، ازدواج کنند و راه پیشرفت و سعادت را همچون یک انسان عادی پی‌ بگیرند. باید راه را برای آنها باز کنیم. شاید بگوییم که آنها جرایم زیادی انجام داده‌اند و می‌دهند. احتمال این را در نظر گرفته‌ایم که شاید جامعه ما و برخوردش با آنها باعث بروز چنین مشکلاتی شود. تا به‌حال به این فکر کرده‌ایم که بخش بیشتر آمار جرم و جنایت، مربوط به خود ایرانی‌هاست و این انسان است که خطا می‌کند نه یک ملت و ملیت؟!

به هر حال باید امیدوار بود که روزی بتوانیم سرمان را جلوی نسل چهارمی‌های امروز افغانی بالا بگیریم.