یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

این دیگر فیلم نیست


این دیگر فیلم نیست

«جورج لادن» یا «بن بوش»

جهان سرمایه‌داری امپریال و میلیتاریستی آمریکا پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق لجام می‌گسلد. خوب یا بد، جبار یا حامی ستم‌کشان جهان، خائن یا خادم هرچه که بود قدرت جهان شرق مانع از این لجام‌گسلی بود. شواهد تاریخی در این‌باره به قدر کفایت گویا و محرزند. در ماجرای خلیج خوک‌ها در کوبا دولت آمریکا از شاخ و شانه‌کشیدن دست کشید. جنگ سرد روی دیگر نوعی آتش‌بس بود که در معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای به همان پرده‌درانگی آهنگ صلحش می‌نامیدند که هیتلر به آدم‌سوزان خود و ترومن به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی راه‌حلی نهایی می‌گفتند. تو گویی Endlosung آلمانی عملا به last solution انگلیسی ترجمه شده بود. حمله پیشگیرانه امروزه نامی دیگر برای راه‌حل نهایی است. نظم که دوسویه و پابسته موازنه قدرت بود، اینک یک‌سویه شده است. جهانی‌سازی، پروژه‌ای است فراخور این یک‌سویگی. بنا به‌ داده‌های محرز تاریخی، حمایت آمریکا از اسرائیل در عین ناپایبندی آن به معاهده ان‌‌پی‌تی و در عین برخورداری آن از سلاح هسته‌ای، حمایت آمریکا از رژیم کودتازاده و دیکتاتور شاه و پینوشه، اقدامات براندازانه غرب علیه دولت‌هایی که پشتوانه مردمی دارند، این حدس را به ذهن متبادر می‌کند که دموکراسی در جهان سرمایه‌داری بیش از آنکه هدف باشد، وسیله است.

در آمریکا از فرآیند انتخابات زمانی مردان بزرگی چون جورج واشنگتن، جفرسون و لینکلن بیرون آمدند و امروزه کارتر و بوش و ریگان؛ یعنی سیاستمداران دغلبازی که از مدت‌ها پیش در نوعی فریبکاری کارکشته شده‌اند. همان‌قدر که رای‌دهندگان به این بازیگران باید احمق باشند، نظامی که فرآیند انتخابات ادواری جزئی از آن است، باید احمق‌پرور باشد. ۱۱ سپتامبر همچون شوکی بود که گوش‌های کرخت‌شده مردم آمریکا را به امواج اطلاعاتی رسانه‌ها جلب کرد. این فاجعه که یادآور فیلم‌هایی چون «روز استقلال»‌ بود برخلاف گفته ژان بودریار واقعا رخ داد. معلوم شد دهکده کوچک جهانی که مارشال مک لوهان آن را چنان چون بهشتی می‌انگاشت، به فوتی بند نیست.

نظم نوینی که جهانی‌شدن را همان آمریکایی‌شدن معنا می‌کند، پرده از چهره ظاهرفریب خود برانداخت. این فاجعه تکان‌دهنده بود. اما آیا برای مردمی که حماقت آنها در انتخابات سیاستمداران نقش‌باز و جنگ‌طلب و غالبا فاسد، یکی از شگفتی‌های تاریخ دموکراسی است به همان اندازه بیدارکننده نیز بوده یا هست؟‌ آمریکایی‌ها که دیدن این‌گونه صحنه‌های خونبار و فجیع در سینما برایشان عادتی ثانوی و در عین حال هیجان‌آور شده بود، اینک می‌توانستند هاج و واج به هم بنگرند و این جمله را دهان به دهان بچرخانند که:‌ «این دیگر فیلم نیست.»‌ جهان تک‌قطبی به لرزه درآمده است. حالا نوبت رسانه‌هاست که این پادفیلم را چنان نقد و تحلیل کنند که همچون پیش‌بینی فیلم‌ها جلوه کند. وقتی جنایتی رخ می‌دهد، کارآگاهان قبل از هر چیز کسانی را می‌جویند که از جنایت نفع می‌برند. آمریکایی‌ها گویا هنوز فاجعه‌ را با معیار ذی‌نفعان نمی‌نگرند. صدای اقلیتی از روشنفکران که می‌کوشند حقایق را افشا کنند در هجمه رسانه‌ها گم و گور می‌شود. تفسیر غالب همانی است که تصاویر می‌گویند.

آمریکایی خوب با رویای زیبا و معصومانه‌اش مظهر خیر است و بیگانگان مهاجم مظهر شر. شری که امپریالیسم آمریکا برای بیکار نماندن سلاح و ارتش خود به آن نیازمند است. شری که باید پیشاپیش قالبش سفارش داده شود و سپس هر دم از نو محتوایی گیرد. جهان تک‌قطبی شده است. شرق فروپاشیده، و یک دیگری دیگر، شری دیگر، دشمنی دیگر لازم است تا دولت آمریکا بار دگر نقش قهرمانی ایفا کند که آمریکایی‌ها و تمام جهان را از دست «محور شرارت»‌ نجات می‌دهد. جورج بوش شریک بن‌لادن می‌گردد تا نظم نوین را بر جهان دامن‌گستر کند. شاید زمانی نام این شرکا را در جورج‌ لادن یکی کنند. قبلا بلوک شرق و غرب جهان را اداره می‌کردند. گرچه تاریخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و احزاب رسمی کمونیست‌ از زد و بند و خیانت بری نبود، با این همه رسانه‌های بلوک شرق مجال نمی‌دادند که امپریالیسم آمریکا خصلت امپریالیستی خود را کاملا زیباسازی کند.

امروز آمریکا حتی به چشم چپ‌اندیشانی که نومید از یوتوپیای مارکسی در درون نظام سرمایه‌داری مقام و منصبی برای خود دست و پا کرده‌اند، دیگر امپریالیسم نامیده نمی‌شود و حال آنکه از هر زمانی امپریالیسم‌تر است. بعد از فروپاشی شوروی، نیروی مهاجم آمریکا که در زرادخانه‌های عظیم و ارتش مجهز و پرهزینه آن خفته است چون هیولایی رها شده از قفس بند می‌گسلد. نظم نوین، جهانی‌شدن، حملات پیشگیرانه و گسترش دموکراسی و حقوق بشر که دستاویزهای دستیابی به منابع نفتی خاورمیانه، و تقویت اسرائیل بود، منطقی مجاب‌کننده لازم داشت. دولت آمریکا از فاجعه ۱۱ سپتامبر بیش از هر دولتی بهره برد. این فاجعه دلخراش چگونه طراحی شد؟ طراحان آن چه کسانی بودند؟ هنوز مانده تا تاریخ حقیقت این فاجعه را کشف کند.

بن‌لادن و بن‌لادنیسم از کجا و چگونه شکل گرفت؟ هنوز نظرها در این باره گوناگونند. عصری که از بد حادثه همقران با عمر ما افتاه است، عصری پرآشوب است. دیگر ملت‌هایی که آزادانه رای می‌دهند چندان توجهی به فساد و نیرنگ‌ بازی برگزیدگان خود ندارند. کاندیداهای ریاست‌جمهوری تنها به افزایش عدد رای‌دهندگان می‌اندیشند؛ حتی به بهای نمایش آنچه اصلا به آن اعتقادی ندارند. بخش متحرک و ادواری نظام‌های سرمایه‌داری که حقانیت خود را از آرای مردم کسب می‌کند به تنهایی منشاء قدرت نیست. گفته‌اند که قدرت فساد می‌آورد، اما در واقع دوام قدرت است که فساد می‌آورد؛ چرا که قدرت اگر پوست نیندازد باید خود را باز تولید کند. هم از این‌رو ادواری بودن فی‌نفسه عاملی است که کمتر مجال می‌دهد تا قدرت برای تضمین دوام خود به اقدامات غیرانسانی و غیراخلاقی علیه مخالفان خود دست زند. امروزه دموکراسی با معضل درگیری، با بخش ثابتی از حاکمیت‌ها درگیر است که قدرت خود را نه از آرای مردم که از سرمایه و سلاح و رسانه کسب می‌کند.

این بخش ثابت در آمریکا نقشی تعیین‌کننده در انتخابات دارد. ماهیت و هویت بن لادنیسم و فاجعه ۱۱ سپتامبر احتمالا به دست همین بخش پنهان نگه داشته می‌شود. فاجعه به اسلام و مسلمانان ربط داده می‌شود. عجب آنکه مسلمانان این دشمن ساختگی را کمتر محکوم می‌کنند. حق آن است که هر «مرگ بر آمریکا»یی باید با مرگ بر بن‌لادن، و مرگ بر تروریسم همزمان و توأمان باشد. بن‌لادن دستپخت جهان مدرن است. حتی سنت به عنوان ابزار سیاسی از مصنوعات مدرن است. بن‌لادن همان‌قدر دشمن مسلمانان است که دولت اسرائیل. جهانی شدن دایره‌ای است که به مدد جنون ترور و جنگ، به مدد فقر و تورم و فساد و تجارت کودکان و زنان و انسانیت‌زدایی گسترده هر دم بیش از پیش تنگ و بسته و بی‌مفر می‌گردد.

سیاوش جمادی



همچنین مشاهده کنید