چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

رؤیای تحزب


رؤیای تحزب

«اگر دریا با چند كاسه ماست من دوغ شود, آه چه خواهد شد » این مثال مطایبه آمیز چكیده آن چیزی است كه مقاله حاضر درباره تجربه تحزب در ایران جدید ایران انقلاب اسلامی می خواهد بیان كند مدعا آن است كه ایده تحزب یا اندیشه استقرار نظام حزبی در ایران, آزمون پرهزینه یك نظریه عام و انتزاعی در جامعه ایرانی است نظریه ای كه نیروی پویش سیاسی آن نه از ناحیه حسابگری های عقل سلیم و درك بی واسطه شرایط بومی و تاریخی ایران بلكه به مدد شوق ایدئولوژیك و شیفتگی دكترینی حادث آمده است

این مقاله به آنجا راه می برد كه هر چند یك ساخت قانونی بومی و تجربه شده و ایرانی برای سیاست كنونی كشور ما ضروری است و شاید حتی در حال تكوین باشد، اما با این حال این ساخت یابی از طریق طراحی ها و برنامه های ما محقق شدنی نیست و باید چشم به تكامل تاریخی آن دوخت.

●لیبرالیزم خام دستانه

گفتمان دمكراتیك اینك سراسر سیاست ایران را در بر گرفته است. پذیرش این گفتمان از سوی عناصری در داخل نظام، بدان حتی رونق فزون تری داده است. اما گفتمان دمكراتیك در چه قالبی خود را مشخص تر در سیاست ایران می نمایاند؟ پاسخی كه احتمالاً كمترین مخالفت را برمی انگیزد، حزب و مفاهیم مشتقه آن است؛ مفاهیمی همچون نظام حزبی، مبارزات حزبی، مشاركت احزاب و غیره. بسیاری از شخصیت های سیاسی داخل و خارج حاكمیت، اكراه دارند كه تجربه مشاركت سیاسی از ابتدای انقلاب تا این زمان را مشاركت واقعی یا مشاركت كامل بنامند.

شاید بتوان گفت كه آنها غبطه می ورزند كه شایسته بود آن مشاركت ها در قالب نظام حزبی انجام می پذیرفت. اقبال به تحزب در سیاست امروز ایران، ظاهراً خودی و غیرخودی ندارد و از همه طیف ها برای خود سربازانی وفادار گرفته است.

بی دلیل نیست كه اینك ما شاهد رونق ادبیات حزبی (ادبیات پیرامون حزب) هستیم. در این ادبیات، حزب و تحزب، همزمان چون یك راه حل مسائل و یك آرمان تصور می شود. در ایران جدید، در تفكرات برای حل مسائل اساسی كشور، گاه حزب، راه حلی همسنگ تمام راه حل ها به نظر می رسد؛ به نحوی كه احتمال دارد یك ناظر خارجی در ادبیات حزبی و در شر و شور تحزب در ایران، وجود گونه ای شیفتگی دكترینی را احساس كند.

احتمالاً بحث حزب در ایران تماماً و بنیاداً بحثی ایدئولوژیك است؛ یعنی انفعال فكر امروز ایران از ارزش های عتیق لیبرالی را نمایش می دهد. اوج این انفعال را می توان در هم عنانی و همراهی دفاع از نظریه تحزب با هجوم به ایده دولت مستبد دید. مفروض اساسی مندرج در رتوریزم لیبرالی آن است كه فیلسوف فرد باور نگران آزادی ها در یك سوی ایستاده و پادشاه مستبد دشمن آزادی ها در سوی دیگر. این تقابل از بنیادهای اساسی تفكر لیبرالی است. اما پل ریكور در مقابل انذار می دهد: هرگونه اندیشه ای كه با رودرروقراردادن «فیلسوف» و «مستبد» آغاز به اندیشیدن كند خود را در خطر زندانی شدن در نوعی اخلاق گرایی قرار می دهد كه حاصلی جز نیهیلیزم ندارد. در فكر سیاسی كنونی ما، احتمالاً حزب جای فیلسوف لیبرال را گرفته و می خواهد كنترل كننده اصلی فساد قدرت سیاسی باشد و از آن سو دولتی كه سخت گرفتار وظایف توسعه گرایانه خود است، جای حاكم مستبد را گرفته است؛ دولتی كه گویی كاركرد و تعریفی جز این ندارد كه ذاتاً دشمن آزادی باشد.

اینكه تحزب ضامن عدم فساد دولت باشد، یعنی كاركردی بسیار حساس را از یك «نظریه» جستن. نظریه تحزب درسیاست كشور ما با تقدم بر استلزاماتی همچون فرهنگ مشاركتی، نهادهای آزاد، رفتارها و تفكر دمكراتیك مطرح شده است اما معلوم نیست كه فرضاً وقتی همه اینها به وجود آمده و نهادینه شدند، آنگاه ظاهر شدن تحزب نتیجه خود به خودی آنها باشد. ما از تحزب ایرانی هنوز هیچ نمی دانیم؛ دراین باره بیشتر خواهیم گفت.

حزب در ایران و مخصوصاً در ایران جدید، بهترین مثال برای فاصله بین یك نظریه جهانی و عام و یك واقعیت بومی است. حزب در جوامع آمریكای شمالی و اروپای غربی، امری تجربه شده و پیشا- زیسته است اما در ایران دقیقاً حالت عكس دارد. در حالی كه تحزب (نظام نهادینه حزبی) در آنجا بیشتر یك واقعیت است، در ایران بیشتر یك نظریه است؛ در آنجا موجود در اینجا موعود؛ در آنجا ابزار در اینجا هدف؛ در آنجا نظمی كسالت آور و در اینجا بی نظمی ای آكنده از شوق؛ در آنجا بستری برای تفاهم و دیالوگ و در اینجا عاملی برای اختلاف و مونولوگ؛ درآنجا حاوی گرایشی به شفافیت سیاسی، در اینجا گرایشی به لاپوشانی ناكارآیی اقتصادی- حكومتی دولتیان... . همه اینها ریشه در یك ایمان فلسفی جدید در حوزه هایی از سیاست كشور ما دارد؛ ایمانی كه متأسفانه جایگاه عقل سلیم را تصاحب كرده است. آن، لیبرالیزم فلسفی است؛ یك فردیت ذره گرایانه (اتمیستی)، پیشا- سیاسی، سنت ستیز و دولت گریز. ایمان فلسفی جدید باعث می شود كه به جای ایران، تصوری از ایران مبنای عمل و داوری قرار گیرد. حسب این تصور، در ایران سنت دولت مستبدی وجود دارد كه باید قدرت آن محدود شود تا آزادی از چنگال آن به درآید. دولت، سوژه منفور كسب آزادی تلقی می شود. این تصور سخت متصلب ایدئولوژیك، در حالی در تصور بسیاری از سیاسیون و حزبیون ما خانه كرده است كه تصور مفیدتر، توجه به دولتیان است تا دولت؛ نهادی كه به چنگ نیامدنی است. توضیح بیشتر آنكه هنوز در آثار تحقیقی پیرامون دولت، دولت واقعیتی سهل و ممتنع تصور می شود؛ یعنی نهادی كه چندان ملموس نیست و نهادها و اشخاص، چندان آن را نمایش نمی دهند اما كافی است فرد بخواهد بدون گذرنامه از كشور عبور نماید تا وجودش را به سادگی حس كند. دولت، سخت تعریف می شود اما راحت لمس می شود.

اصولاً تحزب در ایران تاكنون مستلزم توجه زیاده به حاكمیت و نه حكومت بوده است. نگرش حزبی در ایران همواره تحت تأثیر ترجیحات ایدئولوژیك، بیشتر متوجه نهاد دولت بوده است تا دولتیان و این یعنی آنكه نگرشی ایدئولوژیك در خصوص عمل حزبی- كه در دوره ای سوسیالیستی بوده، سپس به میزانی از سال های ۱۳۳۰ تا اوایل دهه چهل ناسیونالیستی شد و اینك لیبرالی- بر یك نگرش عینیت گرایانه به عمل حزبی همواره می چربیده است.

به نحوی طنز آمیز، در حالی كه دولت در جوامع كنونی دموكرات ضامن آزادی ها و اداره كننده مشاركت سیاسی است، در ایران مفعول آزادی و مشاركت فرض می شود.

باز هم به نحوی بسیار جالب، حزب ایرانی برای قدرت یافتن از دولت كمك می خواهد تا سپس بتواند علیه دولت و قدرت آن عمل كند. كلیشه «ضرورت ساماندهی احزاب توسط دولت» را بارها شنیده ایم. در حالی كه لازم است وجود دولت و قدرت آن مفروض واقع شود، در ایران كوشش می شود كه هر دم اساس قدرت آن به چالش كشیده شود.

سوءظن لیبرالی به نهاد دولت در این زمان، به همان اندازه غلو سوسیالیستی درباره وظایف دولت در دوره های گذشته، قوی است. هر دو گرایش مخرب، هرز برنده و ناساز با واقعیت امور است.

اگر احزاب در ایران جدید از یك روح كلاسیك لیبرالی صریح و قدرتمند برخوردارند، علاوه بر ناتوانی از نیل به درك پخته ای از نهاد دولت (نهاد نهادها) كه به آن اشاره شد، به دلیل تأكیدات زیاده سخت آنها بر فردیت باوری انتزاعی (متمایز از واقعیت تاریخی و بومی فرد) نیز هست. همچنین می توان به عنوان یك دلیل دیگر، نگاه تقلیل گرایانه اهل تحزب در ایران به تاریخ ملی را مورد اشاره قرار داد (بسیاری تحلیل گران حزبی تمام تاریخ ایران را در یك استبداد هزارگی صرف خلاصه می كنند؛ این خیلی جالب است!). دركی كتابی و درسی از سنت داشتن (انگاشتن سنت همچون كالبد تشریح كه گویی تحلیل گر، در موقعیتی عمود بر آن ایستاده است) نیز به عنوان یك دلیل دیگر قابل اشاره است و نهایتاً دركی انتزاعی و فلسفی از آزادی ها و حقوق نیز به عنوان دلیلی دیگر قابل طرح است كه حاكی از ناتوانی تحلیلگران حزبی از درك ماهیت محدود، ملی، تاریخی و خاص حقوق و آزادی ها است.

●ادبیات تحزب

ادبیات حزبی در ایران بیشتر خصلتی منفی یا سالبانه دارد و فاقد وجه ایجابی است؛ حجم قابل توجهی از این ادبیات به این اختصاص دارد كه مثلاً از موانع تاریخی تشكیل حزب سخن رانده شود و طی آن، عباراتی تكراری، باز هم تكرار شوند؛ عباراتی از این دست كه: «تجربه حزبی در ایران امری نوپاست [كه البته اصلاً چنین نیست!]، تجربه انباشته ای از تحزب وجود ندارد [اما تجربه ای طولانی وجود دارد!]، اشكال در برقراری ارتباط با توده ها، ضعف در آموزش های حزبی، ممانعت سازماندهی پادگانی از به وجود آمدن سازماندهی حزبی! نخبه گرا بودن احزاب، فقدان مانیفست و بی برنامگی احزاب، وابستگی به شخصیت ها و دست پرورده بودن آنها، فقدان رهبران حزبی حرفه ای و ...» .

آن بخش از ادبیات حزبی هم كه ماهیت سلبی و سوگواره ندارد، آكنده از امور موعود است؛ آرمان هایی كه فقط در همان حالت دودواره و غیرملموس خود قابل دركند و فقط كافی است كوششی در تعریف عملیاتی آنها صورت گیرد تا كشف شود چقدر از اجرا و حتی از تصورات روشن فاصله دارند. ادبیات تحزب در ایران یا سوگواره است و در حسرت آنچه نیست غمناك است، یا موعودگراست. درباره این دومی می توان گفت تقریباً تمام ادبیات حزبی در ایران امروز تله اولوژیك یا غایتگرایانه است و در آن گمانه هایی (آرزوهایی ؟) درباره یك سیاست حزبی ایده آل در آینده، به نحو عمده ای، جای طرح شرایط تاریخی كشور و درك امكانات موجود را می گیرد. پس، بسیار فراتر از آن كه بگوییم تجربه انباشته ای از حزب وجود ندارد می توانیم بگوییم اصولاً تصوراتی غنی و واقعی از حزب و تحزب وجود ندارد. ادبیات حزبی در ایران جدید عبارت است از یك آرمان دور و تعداد كثیری مسایل نزدیك.

حزب در ایران موضوع انتخاب، انتخابی حسابگرانه و عقلایی نیست، موضوع شیفتگی است. بی جهت نیست كه گاه دیده می شود ارزشگذاری های ملتهب و داوری های عاطفی به نفع ایده تحزب، به جای درك واقعی امكانات و شرایط آن می نشیند و عباراتی حماسی گونه مثلاً از این دست گفته می شود كه «.... به جای حضور شفاف احزاب شناسنامه دار، حكومت باندهای سیاه را شاهدیم...».

به علاوه در بسیاری از نوشته ها و تحلیل ها، ناخودآگاه حزب همان تشكل انگاشته می شود یعنی در مواقعی استدلال ها به نفع حزب و تحزب، اگر نیك بنگریم، همان استدلال به نفع هر نوع تشكل جمعی و نهادمندی است. این هم انگاری طنزآمیز عمدتاً از سوی عناصری در درون نظام كه باورمند به تحزب هستند اما دوران دانشجویی خود را به خوبی سپری نكرده اند! صورت می گیرد. از اینجا به یك تفكیك مهم می رسیم: مشخصه تفاسیر آن دسته از معتقدین به تحزب كه از عناصر داخل نظام می باشند، در موارد بسیار، ساده انگاری و ضعف دانش های نظری و تاریخی از حزب است. گرچه اینك كمتر چنین است ولی تا گذشته ای نزدیك تفاسیر آنان از حزب گاه برآشوباننده بوده است. در مقابل، ویژگی تفاسیر روشنفكران و به اصطلاح دگراندیشان از حزب این است كه به لحاظ نظری پخته تر اما از نظر عملی غیرواقعی است. شاید تصورات آنان از یك نظام حزبی تا ابد رنگ ایرانی و انضمامی به خود نگیرد.

نگاه به تحزب در كشور ما یا جنبه عینی و اجرایی دارد اما تزئینی گونه و دهان پركن است، یا جدی و اصولی است اما ذهنی و به دور از امكانات و شرایط عملی.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید