شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چشم پوشی پیامبر از ناپسندی ها


چشم پوشی پیامبر از ناپسندی ها

پیامبر صلی اللّه علیه و اله نرمخو ، خوش ظاهر و خوش باطن بود و خشم و رضایتش در چهره اش پیدا بود. (۵۴۰)
وقتی که زیاد خوشحال بود بیشتر دست به محاسن می کشید. (۵۴۱)
آنچه را نمی پسندید، به …

پیامبر صلی اللّه علیه و اله نرمخو ، خوش ظاهر و خوش باطن بود و خشم و رضایتش در چهره اش پیدا بود. (۵۴۰)

وقتی که زیاد خوشحال بود بیشتر دست به محاسن می کشید. (۵۴۱)

آنچه را نمی پسندید، به کسی رو در رو به زبان نمی آورد.

مردی بر آن حضرت وارد شد که لباس سیاهی بر تن داشت ، پیامبر صلی اللّه علیه و اله از دیدن او ناراحت شد ولی چیزی نگفت . وقتی که از خانه بیرون رفت ، به یکی از افراد فرمود:

«خوب بود شما به این مرد می گفتید این لباس را از تن بیرون کند. »(۵۴۲)

مرد بیابان نشینی در حضور پیامبر صلی اللّه علیه و اله میان مسجد، بول می کرد، اصحاب به او اعتراض ‍ کردند، فرمود: بولش را قطع نکنید، سپس گفت : «این مسجدها جای نجاست و بول و ادرار کردن نیست.» و در روایتی آمده است که فرمود: «نزدیکش بروید اما از جا بلندش نکنید.» (۵۴۳)

روزی مرد بیابان نشینی نزد آن حضرت آمد و چیزی خواست او مرحمت کرد و سپس فرمود: به تو احسان کردم ؟ آن مرد عرب گفت : نه ، هیچ خوبی نکردی ! راوی می گوید: مسلمانان خشمگین شدند و به او حمله بردند، پیامبر صلی اللّه علیه و اله به ایشان اشاره کرد که متعرضش نشوید سپس جا برخاست و وارد منزل شد و دنبال آن مرد فرستاد و کمک بیشتری کرد، آنگاه فرمود: آیا به تو احسان کردم ؟ مرد بیابان نشین گفت : آری ، خداوند از خانواده و قبیله ات به تو جزای خیر دهد، پس پیامبر صلی اللّه علیه و اله به آن مرد گفت : تو آنچه را خواستی گفتی ولی در دل یاران من کدورتی پیدا شده است حال اگر مایلی چیزی را که نزد من گفتی ، در حضور ایشان بگو تا کدورت از دل آنها بیرون رود، گفت : می گویم ، همین که فردا شد و با شامگاه ، آن مرد آمد؛ پیامبر صلی اللّه علیه و اله فرمود: این مرد صحرانشین گفت آنچه گفت ولی بعد که ما بیشتر به او عطا کردیم راضی شد. مرد بیابانی گفت : آری ، خداوند از خانواده و قبیله ات به تو جزای خیر دهد.

آنگاه پیامبر صلی اللّه علیه و اله فرمود: «مثل من و این مرد صحرانشین بمانند آن مردی است که شتری داشت که رم کرد و مردم به دنبال شتر می دویدند و این عمل جز این که شتر را بیشتر فراری کند، فایده دیگری نداشت . از این رو صاحب شتر صدا زد: ای مردم ، بین من و شترم فاصله نشوید، چون من به حال شتر خود واردتر و آشناترم ، آنگاه صاحب شتر از مقابل ، رو به شتر رفت ، مقداری خار و خاشاک از زمین برداشت و آرام ، آرام او را بازگرداند، تا آن جا که شتر آمد و زانو زد و باربر روی آن بست و خود هم بر آن سوار شد، و من اگر شما را به حال خود گذاشته بودم - وقتی که آن مرد گفت آنچه گفت - شما او را می کشتید و او داخل آتش دوزخ می شد.» (۵۴۴)



همچنین مشاهده کنید