سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مظلومیت فرهنگی


مظلومیت فرهنگی

عموم پدیده ها کارکردهایی دارند که بسته به میزان کارکردشان ارزش گذاری می شوند. در این بین صرف نظر از اندیشه های پوسیده مارکسیستی و لیبرالیستی، فرهنگ همواره درصدر فهرست با اهمیت …

عموم پدیده ها کارکردهایی دارند که بسته به میزان کارکردشان ارزش گذاری می شوند. در این بین صرف نظر از اندیشه های پوسیده مارکسیستی و لیبرالیستی، فرهنگ همواره درصدر فهرست با اهمیت ترین پدیده های مرتبط با جامعه انسانی قرار داشته است.

فرهنگ همان کلیتی است که از دین و دانش و باورها و ارزش ها تا اخلاقیات و هنر و قانون را در برمی گیرد و گستره ای به مراتب وسیع تری از این نیز می یابد.

فرهنگ همان است که اگر حافظش باشیم، می تواند مبدأ همه خوشبختی ها باشد و اگر «مظلوم» رهایش کنیم، بدون شک منشأ همه تیره بختی ها خواهد بود.

از فرهنگ مادی همچون معماری و ابزار و ادوات زندگی که این روزها حال و روز خوبی ندارد که بگذریم، به فرهنگ معنوی می رسیم، نظیر زبان و ادبیات و باورها و ارزش ها و اخلاقیات؛ که این بعد دوم هم چندان حال خوشی ندارد!

بدون شک از مهم ترین کارکردهای فرهنگ، نگهداشت الگوهاست. اینک جای محصولات فرهنگی را محصولات فرنگی گرفته، شوخی نیست! اینکه از کیف و کتاب مدرسه تا فیلم و کارتون و انیمیشن و اسباب بازی و پوشش، همه و همه کمتر شبیه ارزش ها و باورهایمان شده است هم شوخی نیست!باید عمیق تر نگریست. شاید بتوان گفت که جامعه امروز ما دچار یک شوک فرهنگی شده است. شوکی که نوعی از استرس و تنش های روحی- روانی را با خود به همراه آورده و گریبان فرهنگ مظلوم ما را سخت گرفته است.

مظلومیت فرهنگی چه ناشی از شوک فرهنگی باشد و چه ناشی از تاخر فرهنگی یا عدم نظارت و سیاستگذاری صحیح باشد، به هر صورت از مهمترین ضعف های موجود در جامعه امروز به شمار می رود.

الگوی فرهنگی جامعه ما چیست؟ غرب اگر چه در تکنولوژی پیشرفت های زیادی داشته، اما بنیان سست خانواده ها و افزایش جرم و جنایت و بزهکاری در اتوپیای معاش اندیشان، نشان داده که غرب نمی تواند الگوی مناسبی برای جامعه معاداندیش ما باشد.

اما ربوده شدن مهم ترین الگوها و سرمایه های فرهنگی و طلایه داران فرهنگ این سرزمین کهن، از شاعران و ادیبان و سخنوران و دانشمندان گرفته تا علما و فلاسفه و منجمان و ریاضی دانان، نشانه دیگری از مظلومیت فرهنگ است. مولوی مان را ترکیه، ابن سینای مان را امارات، رودکی مان را تاجیکستان، نظامی مان را آذربایجان، ابوالخیرمان را ترکمنستان و فارابی مان را قزاقستان، به نام خود می خوانند و می نامند و ما استخوان در گلو نظاره گریم.

در این اوضاع و احوال چه باید کرد؟ آیا می توان از حذف و تغییر خرده فرهنگ های ایرانی جلوگیری کرد؟ آیا رفع موانع فرهنگی و تولید محصولات فرهنگی، فرهنگ ما را پویاتر و پیشرفته تر خواهد کرد؟ آیا نظارت و سیاستگذاری گره گشا خواهد بود؟ آیا در این شرایط برای هماهنگی و انسجام بیشتر، بیش از پیش ضرورت مهندسی فرهنگی احساس نمی شود؟ آیا فرهنگ که اساس هویت ملی ماست، از مظلومیت خارج خواهد شد؟

محمود فلاح پرویزی