جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
اخلاق از نگاه مولانا
آیا از میان آرا و اندیشههای مولانا، حکیم بزرگ ایرانی میتوانیم به مقولهای به نام اخلاق بپردازیم؟
سؤال بسیاردقیقی است. سخنم را با دو بیت از مثنوی حضرت مولانا آغاز میکنم و سپس به این مقوله میپردازم:
از خدا جوییم توفیــق ادب
بیمحـروم ماند از لطف رب
بیادب تنها نَـه خود را داشت بـد
بـلکــــه آتـش در همــــه آفـاق زد
(مثنوی، دفتر اول، ب ۷۷ ـ ۷۸)
سوال مهم در رابطه با اخلاق و به خصوص در بحث حضرت مولانا و اخلاق و چگونگی نسبت اخلاق و دین یا اخلاق و عرفان این است که آیا اخلاق و عرفان و یا اخلاق و شریعت یکی است؟
مثنوی معنوی حضرت مولانا کتابی است عرفانی. در بین معارف نهگانه علوم اسلامی، عرفان علمی است مستقل. در یک تقسیم بندی، معارف اسلامی تقسیم میشود به اعتقادات یا کلام، شریعت (که فقه متکفل آن است) و اخلاق. در تقسیم بندی دیگری با رویکردی متفاوت، دین تقسیم میشود به شریعت، طریقت و حقیقت. در معارف نـه گانه اسلامی (شامل: فقه، اصول، علم رجال،علم حدیث، تفسیر، اخلاق، فلسفه، کلام، تاریخ و عرفان) فقه و اخلاق متکفل اعمال ظاهری و عرفان عهده دار مباحث باطنی و معنوی است.
● موضوع اخلاق چیست؟
اخلاق راجع به ملکات نفسانی است و پیرامون فضایل و رذایل نفسانی بحث میکند. به طور مثال اخلاق ابن مسکویه یا معراج السعاده، گونهای نگاه به صفات و افعال نفسانی است. عرفان، نگاه یا معرفت دیگری است که متکفل جنبههای باطنی دین و انسان است. تاکید من برتفاوت عظیم بین اخلاق و عرفان است. یکی از مشکلات اساسی معرفت شناسی دینی و عمل متدینین، عدم تمایز بین اخلاق اسلامی و عرفان اسلامی است. آیت الله مطهری میگوید: "(عرفا) اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود، کافی نمیدانند وبه جای اخلاق علمی و فلسفی، سیر و سلوک عرفانی را که ترتیب خاصی دارد پیشنهاد میکنند". ( نک: مطهری، کلام و عرفان، ص ۸۲)
اخلاق اسلامی در باره فضایل و رذایل نفسانی بحث میکند. ملکات نفسانی تقسیم میشود به صفات و افعال مثبت و منفی نفسانی که در علم اخلاق تحت عنوان فضایل و رذایل نفسانی به آنها اشاره میشود. برخی از صفات نیک و ممدوح اخلاقی عبارتند از: راستی، تواضع، شجاعت، صبوری، عفت، حلم و حزم. افعال نیک عبارتند از:عدل، ایثار، عفو، صله رحم، حمایت از مظلومان، روا نداشتن آنچه انسان برخود نمیپسندد بر دیگران، نیکی به دیگران، مهرورزی با انسانها، اصلاح میان مردم، مراعات حقوق انسانها و خوشرفتاری با والدین. رذایل نفسانی نیز شامل رذایل صفاتی و رذایل افعالی است. برخی از صفات زشت و مذموم اخلاقی عبارتند از: دروغ گوئی، حسد، حرص، جبن، تهور، تکبر، خشم، حقد، تبختر، نخوت، طمع و تملق. برخی از افعال زشت و مذموم اخلاقی عبارتند از: دزدی، ظلم، شهوت، چاپلوسی، مدح ستمگران، سعایت و سخن چینی، ریا، خودپرستی، وهن مومن، پرونده سازی، تجسس، غیبت، تهمت، تفرعن و خودبینی یا عجب.
علمای علم اخلاق معتقدند تخلق به صفات ممدوح اخلاقی، اسباب زینت روح است. علم اخلاق اصولاً علمی است ایستا، بر عکس عرفان که علمی است پویا. ارسطو فیلسوف یونانی، مرجع فکری بسیاری از علمای اخلاق، معتقد است غایت مطلق اخلاق "سعادت" است و حصول سعادت به واسطه فضیلت امکان پذیر است. فضیلت حد وسط افراط و تفریط است. عرفان علمی است که متکفل تعالی روح است؛ یعنی دانشی است به مراتب بالاتر از اخلاق. به این معنا هر اخلاقی، عارف نیست اما هر عارفی، قطعا اخلاقی نیز هست، یعنی عارف در آغاز سلوک به پایان اخلاق میرسد و انتهای اخلاق، آغاز سلوک عرفانی است.
آدمی در مرحله اول سلوک، بایستی صفات مثبت نفسانی را ملکه وجود خویش نماید. به قول جناب غزالی سالک باید با زدودن مهلکات نفسانی، رذایل نفسانی یا صفات منفی و تخلیه وجود خویش از صفات زشت و تجلـی صفات مثبت در وجود خود، روح خویش را مهیای گذار از تبتل، برای صعود به مقام فنا نماید و در این زمان است که انسانی اخلاقی میشود. اگر فردی درحوزه صفاتی، راست گو، باگذشت و صبور باشد، صله رحم کند، به یاری مظلوم بشتابد و در حوزه صفات منفی از بخل؛ غرور، حسد و امثالهم دوری گزیند؛ آیا با وجود چنین روابط عمیق و دقیق در حد اعلی، به معراج روحانی رسیده است؟ خیر. عرفان متکفل معراج روحانی و پرواز روح است، اما عرفان بدون اخلاق امکان ندارد. اخلاق مقدمه عرفان است.
چنان که اشاره شد مثنوی کتابی است عرفانی. اخلاق در بطن عرفان است یعنی یک عارف، اخلاقی هم هست. مولانا به خصوص در دفتر اول مثنوی که موضوع اصلی آن "نفس" است به بررسی مهلکات و مراتب نفس (نفس اماره، نفس لوامـه و نفس مطمئنـه) میپردازد و رذایل نفسانی را به عنوان اسباب باز دارنده سالک در تخلق به اخلاق الهی تبیین میکند.
مولا نا در آغاز مثنوی به طرح مباحث معرفت شناسی روح در عرفان میپردازد: بحث جدایی از عالم اعیان و عالم لاهوت و میل و اشتیاق بازگشت به مبـدا اعلی، که بحث هبوط روح، ارتباط با نفس و میل به بازگشت است.
بشنـو از نـی چـون حـکایت مـی کنـد
از جــدایــیها شـکـایـت مــی کـنـــد
کــز نـیـسـتـان تـا مــرا بـبــریـده انــد
از نـفـیـــرم مــرد و زن نـالـیــــده انـد
سینـه خواهـم شرحـه شرحـه از فـراق
تـا بـگــــویــم شـــــرح درد اشـتـیـــق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جـویــد روزگـار وصـــل خــویـش
(مثنوی، دفتزاول، ب ۱- ۴)
مولانا در داستان حکایت شاه و کنیزک، با رویکردی عرفانی، به تبیین مسائل اخلاقی میپردازد. شاه از طبیبان درخواست درمان کنیزک بیمار خویش را میکند و آنها میپذیرند، اما در نهایت عاجز و درمانده، موفق به درمان کنیزک نمیشوند. چــرا؟ زیرا در پیشگاه حقیقت، شرط ادب به جا نیاورده از ذکر "انشاءالله" خوداری میکنند. نکته در خور توجهی که در مثنوی با آن رو به روئیم ادب شریعت، ادب حق و ادب حقیقت است. پس از آن شاه متضرعانه به درگاه الهی استغاثه کرده درخواست طبیبی الهی مینماید. در این قسمت مولانا ابیاتی میسراید که دقیقا در باره ادب است.
از ادب پر نور گشته است این فلک
وز ادب معـصـوم و پاک آمـد ملـک
بـُــد ز گـستـاخـــی خـســوف آفـتـاب
شــد عـزازیـلــی ز جــرات رد بـاب
(مثنوی، دفتراول، ب ۹۱-۹۲)
پس از آن با طرح حکایت موسی و عیسی(ع) در چارچوب یک تحلیل تاریخی از اقوام، به بیان سرنوشت بشر میپردازد. قوم موسی در قبال نزول انواع ماکولات، بارها ناسپاسی و زیاده خواهی کردند، در نتیجه نعمات الهی متوقف شد. بدین گونه تبعات زیاده خواهی و حرص و آز را بیان میدارد:
مـائـــده از آسـمــان در مــی رسـیــد
بی صداع و بی فروخت و بی خریـد
در میــان قــوم مـوســی چـنــد کـس
بــی ادب گفتند کــو سیــر و عــدس
منقطـع شـد خـوان و نـان از آسمـان
مـانــد رنــج زرع و بـیـل و داسمان
(مثنوی، دفتزاول، ب ۸۰-۸۳)
پس از آن داستان حضرت عیسی(ع) و عملکرد مشابـه عیسویان را طرح میکند:
بد گمانی کردن و حرص آوری
کفــر باشـد پیش خـوان مهتـری
(مثنوی، دفتر اول، ب ۸۵)
به این ترتیب از همان آغاز، مهلکات و رذایل اخلاقی و نفسانی از قبیل حرص و آز، زیاده خواهی، ترک ادب و قیاس آوردن ابلیس در مقابل نص، در مثنوی طرح میشود. در داستان دوم نیز با بیان ماجرای شاه جهود و وزیر او به رذیله نفسانی حسد میپردازد.
حضرت مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه "مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری"، به بیان "تخلیه" و "تحلیه" نفس یا پیراستن و آراستن نفس میپردازد. در این داستان ضمن تبیین اهمیت تهذیب نفس، بر مقصد تخلیه و تحلیه نفس یعنی تهذیب نفس تاکید میشود بدین سان که با زدودن روح از تیرگیهای ناشی از رذایل اخلاقی و شهوات حیوانی و شفاف نمودن و صفا دادن باطن وجود به نور ایمان و با مدد عشق، دل مهیای نقش پذیری از معارف ربانی میگردد. (نک: مولوی نامه، همائی، ص ۵۶۲-۵۷۳(
رومـیــان آن صــوفـیــانـنـد ای پـــدر
بــی ز تکــرار و کتـاب و بــی هنـــر
لیـک صـیـقـل کـردهاند آن سینــه ها
پاک ز آز و بخل و حرص و کینه ها
آن صـفــای آیـنــــه وصـف دل اسـت
صـورت بــی مـنـتـهــا را قـابـل است
صورت بــی صـورت بـی حــد غیب
ز آینـه ی دل تافت بر موسـی ز جیب
گـر چـه آن صـورت نگـنجـد در فلک
نــی به عرش و فرش و دریا و سمک
زان که محدود است و معدود است آن
آیـنـــــه دل را نـبـاشــد حـــــد، بـــدان
عـقــل ایـنـجــا سـاکـت آمــد یا مضـل
زان کـه با اوسـت، یا خـود اوسـت دل
عـکـس هـــر نـقـشـــی نـتـابـد تا ابـــد
جـز ز دل، هـم با عــدد هـم بـی عــدد
تـا ابـــد هـــر نـقـش نـــو کایــد بــر او
مــی نـمـایـد بـــی حـجــابــی انـــدر او
اهـل صیقـل رستـه انـد از بـو و رنـگ
هر دمــی بـیـنـنـد خـوبــی بــی درنـگ
نـقـش و قـشـــر عـلــم را بگـــذاشـتـنـد
رایـت عـیــــن الـیـقـیـــن افـــراشـتـنــد
رفـت فـکــــر و روشـنــایـــی یـافـتـنـد
بــــرّ و بـحــــر روشـنـایــــی یـافـتـنــد
مرگ کاین جملـه از او در وحشت انـد
مـی کـنـنـد ایـن قــوم بـر وی ریـشخـنـد
کـس نـیـابـــد بــــر دل ایـشــان ظـفـــــر
بـر صـدف آیـد ضـرر نــی بــر گـهــــر
(مثنوی، دفتر اول، ب ۳۴۸۳ ۳۴۹۶)
● آیا برای اخلاقی شدن باید عارف شویم؟
انسان میتواند اخلاقی باشد اما عارف نباشد، لیکن جهت نیل به مراتب والای معنوی بایستی با استعلا از مقام اخلاق، به مرتبه سلوک عارفانه نائل آید. در این مورد دو گرایش وجود دارد: اخلاق سکولار یا اخلاق بدون خدا و اخلاقی با حضور خداوند، که اخلاقی است که مولانا در مثنوی طرح میکند. اصولا انسان برای خدایی شدن و اخلاقی بودن بایستی به جانب حبیب روی آورد. با ارتباط با حبیب، یعنی محبوب کل میتوان اخلاقی شد و روحی معمور یافت. بدون ارتباط با خدا نمیتوان به فربهی روح دست یافت؛ در مرحلـه تجلیه ، روح الهی شده و آدمی درست کردار میشود. این است تفاوت عظیم اخلاق الهی با اخلاق سکولار بی خـدا.
اخلاقی که در مثنوی مولانا مطرح است، اخلاق الهی است که مبدأ، محور و موتور حرکت آن خداوند است. اخلاق در مثنوی، مقدمهای است برای ورود به عرفان و پرواز روح به مراتب بالاتر.
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن را بخـواهیــد از حبیب
(مثنوی، دفتر اول ، ب ۳۰۴)
تعالی معنوی و روحی و شفای روحی، با طی طریق به جانب حبیب قابل دست یابی است.
فلسفه اخلاق با علم اخلاق متفاوت است. در علم اخلاق موضوعات اخلاقی، اعم از صفات و افعال حسنه و صفات و افعال زشت و ناپسند طبقه بندی شده، با تعیین ارتباط فی مابین، مورد بحث و بررسی قرار میگیرند. فلسفه اخلاق در باره مبانی نظری موضوعات اخلاقی بحث میکند. مولانا در طرح مباحث نظری عرفان، در باره مبانی نظری اخلاق نیز توضیح میدهد و در حوزه افعال و عرفان عملی، راجع به مکانیزم سیر و سلوک و چگونگی راست گویی در حوزه اخلاق بحث میکند. البته بین مباحث نظری با بحث فلسفی یا فلسفه مدرن باید تفاوت قائل شویم. حوزه بحث مولانا، حوزه عرفان است، او راجع به مبانی نظری اخلاق و عرفان در چارچوب همان دیدگاه عرفانی بحث میکند.
اصولاً بحث فلسفی به معنایی که در فلسفه مدرنیته مطرح است در مثنوی مطرح نیست، مثنوی به هیچ وجه یک کتاب فلسفی نیست. مولانا فیلسوف نیست او یک عارف است و در چارچوب تفکر عرفانی، علاوه بر مبانی نظری تفکر عرفانی، مبانی نظری اخلاقی را نیز طرح میکند. هم چنان که فیلسوفان به بحث هستی، خدا و علم میپردازند، عرفا نیز در تفکر عرفانی از منظرعارفانه با روش و غایتی متفاوت به این مباحث توجه دارند، لکن غایت عرفا دیدن و غایت فیلسوفان دانستن است.
اصولاً در فلسفه دوره جدید، حیطه فلسفه، حیطه عقل جزئی است، در صورتی که مولانا برای عقل جزئی هیچ وزنی قائل نیست، عقل جزئی راه به جایی نمیبرد، بلکه در اتصال با عقل کلی است که ربانی شده و با کشف حقایق راهنمای انسان میگردد، در غیر این صورت حاصل عمل عقل جزئی؛ جنگ، کشتار و ویرانی است.
● از نگاه مولانا اخلاق، امری است اعتباری یا حقیقی؟
مفاهیم کلی از حیث عقلی به سه دسته تقسیم میشوند: «مفاهیم ماهوی یا معقولات اولیه» مثل مفهوم انسان یا سفیدی، «مفاهیم فلسفی یا معقولات ثانویه» مثل مفهوم علت و معلول و «مفاهیم منطقی یا معقولات ثانویه منطقی» مثل مفهوم عکس نقیض یا عکس مستوی.
معقولات اولیه هم عروضشان خارجی است و هم اتصافشان، معقولات ثانویه فلسفی، عروضشان ذهنی ولی اتصافشان خارجی است و معقولات ثانویه منطقی هم عروضشان ذهنی است هم اتصافشان.
درآثار فلسفی، واژه اعتباری، اشتراکی است لفظی که به چند معنی به کار میرود، لذا بایستی به این تفاوتها توجه شود تا زمینه مغالطه و بد فهمی فراهم نگردد.
طبق یک اصطلاح، همه معقولات ثانویه اعم از منطقی و فلسفی، اعتباری است. در یک اصطلاح، اعتباری برای مفاهیم ارزشی به کار میرود و در اصطلاح دیگر وهمیاتی که ما به ازای خارجی ندارند (مثل مفهوم غول) اعتباری نامیده میشوند. در بحث اصالت وجود یا ماهیت، اعتبار در قبال اصالت مطرح میشود. حضرت ملا صدرا اثبات میکند وجود امری است اصالی نه اعتباری، زیرا ماهیت ذاتا اقتضائی نسبت به وجود وعدم ندارد؛ "الماهیة من حیث هی، هی لیست الا هی، لا موجودة و لا معدومة". مفهوم وجود است که بر واقعیت عینی دلالت دارد. اعتباری، به معنای نسبی در مقابل مطلق و موهوم در مقابل حقیقی است.
از نظر برخی از فیلسوفان مسلمان، مفهوم باید و واجب اخلاقی از قبیل معقولات ثانویه فلسفی است. آنها معتقدند قضایای اخلاقی، جملات انشائی و اخباری اند و جنبه ارزشی دارند. عبارات اخلاقی مستیقما بر مطلوبیت دلالت ندارند، بلکه ارزش ومطلوبیت کار با دلالت التزامی فهمیده میشود و مفاد اصلی، همان بیان رابطه علیت است؛ علیتی که بین کار و هدف اخلاق (که کمال وسعادت انسان است) وجود دارد. (نک: مصباح، آموزش فلسفه، ص ۱۸۱، تهران، ۱۳۶۴)
از منظرعرفان مولانا، تعالی روح و اخلاق الهی یک امر وجودی و حقیقی است، نَـه اعتباری و قراردادی و تنها با رعایت ادب در محضر حقیقت و پیشگاه انسان کامل میتوان به سر منزل مقصود رسید. از دید مولانا، وجود انسان با تخلق به صفات حسنه و گذار از مقامی به مقام دیگر با طی مراتب وجود، از مرتبهای به مرتبه دیگر تعالی مییابد لذا تعالی روح مسئلهای وجودی است، نَـه اعتباری. به طور مثال ارتباط با معشوق، رابطهای اعتباری نیست بلکه حقیقی ترین رابطه بین کل هستی و حق تعالی، رابطه عاشقانه است. حضرت ملاصدرا نیز این ارتباط را ارتباطی عاشقانه میداند. مولانا مسائل اخلاقی و عرفانی را مسائل وجودی میداند؛ این وجه مشترک مولانا و ملاصدرا است و اعتباری در کار نیست.
مراتب وجود، اشتدادی است؛ هر چه وجود مجـرد تر شود، به مراتب بالاتر میرسد و فربه تر میشود. اسیر امیال نفسانی و فربهی تن، در مرتبه نازل هیولایی و ناسوتی جای دارد. سالک با پله پله فربه کردن روح، از عالم ناسوت فراتر رفته به عالم ملکوت، جبروت و سپس عالم لاهوت واصل میشود.
▪ دو سیر سلوکی عبارتند از: سیر الی الله و سیر فی الله. پایان سیر الی الله، فنای سالک است در حق. این فنا نیز سه مرتبه دارد: فنا در توحید فعل، فنا درتوحید صفات و فنا در توحید ذات. سالک در مقام فنا در توحید فعل، اراده خود را مستهلک در اراده خداوند و همه جهان را تحت تسخیر اراده الهی میبیند. تاریخ، تجلی اراده الهی است. در مقام فنا در توحید صفات، سالک همه صفات خویش را در حق فانی و صفات او را در خود متجلی کرده، صفاتش در صفات توحیدی فانی میگردد. پس از گذار از این دو مقام، سالک به مقام فنا در توحید ذات میرسد که صفات و ذات در آن یکی است و تنها وجود، وجود یگانه باری تعالی است. کل هستی، ذکر تجلیات این وجود یگانه است. خداوند واحد نیست، احد و یگانه است. وصول به مقام فنا، آغاز مقام بقاست. سیـر الی الله دارای حد است و سالک در این سیـر، به مقام فنای فی الله واصل میشود، پس از آن سیر فی الله آغاز میشود که نهایتی ندارد و سالک، باقی در آن وادی مطلق است. بدین سان یک وجود ممکن که به این عالـم هبوط کرده، به وجودی کاملا مجرد تبدیل میشود به گونهای که حتی در عالم ناسوت نیز قادر به مشاهده عوالم ملکوت و جبروت میگردد. قابل ذکر این که عارف واصل به مقام فنا در همین دنیا، حقایق عالم غیب را رویت میکند.
براساس یک تقسیم بندی، عالم به دو بخش تقسیم شده: عالم غیب و عالم شهادت؛ که این دو عالم در هم تنیدهاند. کسانی که تنها حواس پنج گانه شان فعال است، تنها قادر به مشاهده بخشی از عالم شهادت اند، در حالی که با فعال نمودن حواس باطنی میتوان به مشاهده عالم غیب در عالم ناسوت نائل آمد. حضرت علامه طباطبایی در رساله "ولایت الهی" به شماری از این افراد اشاره دارد. امروزه نیز برخی از سالکان راستین طریق الهی با نیل به این مرتبه، قادر به رویت ماوراءالطبیعه در عالم ناسوت هستند.
اخلاق عرفانی با اخلاق یونانی متفاوت است. رواقیون عقیده داشتند فضیلت متضمن سعا دت است. اپیکوریان سعادتمندی را فضیلت میدانستند اما رواقیان فضیلت را راه سعادت عنوان میکردند اما کانت فضیلت را عامل سعادت انسان میداند، هرچند انسان دارای فضیلت، لزوما در این جهان سعادتمند نیست. اخلاق ارسطویی نیز مبتنی بر نظریه اعتدال است، چنان که جبن و تهور هر دو جزو رذایل اخلاقی و حد وسط این دو شجاعت است، در حالی که بنیاد اخلاق مولوی، خداجویی است.
حس دنـیــا نــردبـان ایـن جـهــان
حس دیــنـــی نـــردبـان آسـمـــان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بخواهید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز ویـرانـی بـدن
(مثنوی، دفتر اول ، ب ۳۰۳-۳۰۵)
با اخلاق ارسطویی، اخلاق سکولار و اخلاق کانتی چندان ره به جایی نمیتوان برد، اما اخلاق عرفانی موجب اعتلای معنوی میگردد. از این رو در جوامعی که معنویت مطرح است این گونه مباحث بیشتر طرح میشود.
من اخلاق بدون طریقت را ناکارآمد میدانم، شریعت پوسته دین است، در حالی که طریقت، در باره جوهر دین بحث میکند و نتایج عملی بسیارمثبتی دارد.
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بشنوید ای دوستان این داستان
(مثنوی، دفتر اول، ب۳۵)
بحث مولانا در مثنوی، بحث زید و موسی و عیسی و قوم لوط و هود و . . . نیست قصه من و شما ست. قصه دیروز نیست، قصه امروز است. بر اساس آن چه حضرت مولانا در کالبدشکافی اخلاقی و اجتماعی طرح میکند، گویی افعال و صفات اخلاقی ما را میبیند و به ما انذار میدهد؛ از این رو پیامهای عرفانی - اخلاقی مولوی برای امروز بسیار کارساز است.
با مطالعـه آثار عرفانی، قادر به مشاهده جهان وسیع تر و عمیق تری در این هستی میشویم که چشم ما تا آن لحظه از آن آگاهی نداشته و روح و فکر ما از آن بی خبر بوده و پس از دریافت این عالم، با وقوف به زیبایی آن، درمی یابیم که ورود به این عالم، ادب و آدابی دارد و با حظ روحی و معنوی به گونهای آرامش، ولو موقتی و هم چنین نوعی بصیرت دست مییابیم. این تأمل، بصیرت و حیرت اگر آنی هم باشد با استمرار، بدل به حال میشود و سالک با استمرار حال، به مقام میرسد.
امروزه بحث عشق خیلی زنده است اما با ادب عاشقی، کم تر روبه رو هستیم. در مثنوی، هم عشق مَجازی هست و هم عشق حقیقی. جوانان با مطالعه مثنوی، درمی یابند که قصه عشق، اگر چه قصهای است شیرین اما رعایت آدابی خاص را میطلبد. عاشقی شب زنده داری ، صبر، دیوانگی و فنا در معشوق را طلب میکند. مولانا در مثنوی حکایت عاشقی را باز میگوید که به خواست معشوق، نیمه شب به فلان کوچه میرود و در حال انتظار به خواب میرود. با بیداری صبح، چند گردو در دست خویش میبیند که نشانهای است از معشوق و این پیام که؛ بهتر است گردو بازی کند، نَـه عاشقی و عشق ورزی، چرا که عاشقی شب زنده داری و صبر و تحمل میطلبد.
برگرفته از مصاحبه با رادیـو گفتـگـو (برنامه سوفیا- منوچهر دین پرست) – تهــران - ۱۳۸۶
سید سلمان صفوی
منابع:
قرآن کریم
مثنوی مولوی
فیـه ما فیـه، مولوی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۸۵.
کلام و عرفان، مرتضی مطهری.
مولوی نامه، جلال الدین همایی، تهران، ۱۳۸۵.
ساختار کلی دفتر سوم مثنوی مولوی، سید سلمان صفوی،مجله آینه میراث، تهران، پائیز۱۳۸۶.
ساختار کلی دفتر ششم مثنوی مولوی، سید سلمان صفوی،مجله آینه میراث، تهران، پائیز۱۳۸۶.
Safavi, Seyed G, The Structure of Rumi’s Mathnawi, London, ۲۰۰۶.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم ابراهیم رئیسی توماج صالحی سریلانکا دولت پاکستان کارگران مجلس شورای اسلامی
کنکور تهران سیل آتش سوزی هواشناسی سیستان و بلوچستان سازمان سنجش فضای مجازی پلیس شهرداری تهران سلامت اصفهان
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار بازار خودرو بازنشستگان قیمت دلار ارز بانک مرکزی مسکن ایران خودرو تورم
موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون ترانه علیدوستی فیلم مهران مدیری سینمای ایران بازیگر تئاتر سینما
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
آمریکا رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه جنگ غزه فلسطین روسیه حماس طالبان اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال بازی بارسلونا جام حذفی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال ژاوی باشگاه پرسپولیس تراکتور فوتسال
هوش مصنوعی ناسا رونمایی مریخ تیک تاک اپل فیلترینگ
دندانپزشکی مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه