سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بریکلاژ لیبرالیستی شیطان


بریکلاژ لیبرالیستی شیطان

نگاهی به فیلم ضداسلامی و موهن«پنج مناره در نیویورک» محصول کشور ترکیه و آمریکا

«سلطه جهانی» در حوزه سینما در پلن های طراحی شده خود، پس از یازده سپتامبر تمهیداتی را فراهم آورده است تا زمینه برخی تولیدات حول محور تروریسم، بنیادگرایی اسلامی و بافت زندگی اجتماعی- سیاسی مسلمانان در حوزه خاورمیانه با مشارکت کشورهای این منطقه صورت پذیرد. بیشتر این محصولات کاملا جهت دار و با محوریت اسلام ستیزی در حوزه خاورمیانه تولید می شود، نمونه ای که پیش از این در روزنامه کیهان به بهانه پخش از رسانه ملی رصد شد فیلمی هندی بود با نام «من خان هستم»، محصول کشور هندوستان و آمریکا که به صورت آشکار به ترویج اسلام لیبرال- اوبامایی می پرداخت.

در این مجال به فیلمی با نام «پنج مناره در نیویورک- محصول ۲۰۱۱- با همین تم و مشابه با فیلم هندی نامبرده شده خواهیم پرداخت.

سلطه جهانی تحت لوای هالیوود با تولید محصولات مشترک اسلام ستیز در کشوری همچون ترکیه که اکثریت غالب آن مسلمان هستند، چند هدف را دنبال می کند. اولین هدفی که بدان دست می یابد این است که تولید یک محصول ضداسلامی، توسط ساکنان آن سرزمین انجام پذیرد تا حقیقت توسط لیبرال های اسلامگرای ساکن این حوزه مخدوش شود و نتیجه حاصله نیز کاملا مشخص است که چنین آثاری، اسلام لیبرالی را به عنوان اسلام تطهیر شده معرفی می نمایند.

از دیگر نتایج مهم جریان تولید مشترک می توان به کاهش هزینه برای کمپانی سازنده اشاره کرد؛ به عنوان نمونه سال گذشته تیم تولید «ماموریت غیرممکن چهار» برای ساخت این فیلم با محوریت مبارزه با تروریسم اسلامی (تعبیر خودشان) در دبی مستقر شده بودند و دولت امارات تمامی امکانات خواست تیم سازندگان را به صورت رایگان در اختیار تیم سیصد نفره سازنده قرارداد (حدود ۱۵۰ ایرانی هم در این پروژه در سطوح مختلف همکاری داشتند).

تبیین اندیشه لیبرالیستی و اسلام ستیزی در قالب یک محصول سینمایی مشترک تاثیرگذاری بیشتری در اذهان عمومی خواهد داشت، ضمن اینکه «پنج مناره در نیویورک» قبل از انتخابات ترکیه و پیروزی حزب عدالت و توسعه ساخته و اکران شد تا رویکرد اصلی سازندگان این اثر در مشارکت با جریان سکولار در ترکیه کاملا مشخص شود.

مهم ترین استراتژی که لزوما در این فیلم دنبال می شود تخریب ماهیت جمعیت های مسلمان ساکن در ترکیه است. این اثر به صورت غیرمستقیم موضوع قدرت سیاسی مسلمان ها در ترکیه (حزب عدالت و توسعه) را عاملی برای بسط تروریسم و بن لادنیسم در آن کشور نشان می دهد.

«بریکلاژ لیبرالیستی» تعبیری است که نخستین بار ساموئل هانتینگتون استراتژیست آمریکایی آن را به کار برد. یعنی نظام سلطه باید بتواند تمدن های بزرگی همچون تمدن کنفوسیوسی (تمدن غالب چین) و تمدن اسلامی (با محوریت ایران) را از مجاری فرهنگ هم عرض نماید. طبق استراتژی هانتینگتون تمدن مورد نظر باید از مجاری فرهنگ جذب شود، سپس با اصول لیبرالیستی هم عرض شده و از طریق همان حوزه، سیری انتقالی صورت پذیرد. این رفت و برگشت از این مجاری به تدریج سبب هم عرض سازی می شود. استراتژی ذکر شده، زیربنای اندیشه ای تولید مشترک محصولات فرهنگی همچون یک فیلم سینمایی است.

ضمن اینکه باید موضوعی را حول محور ترکیه مدنظر قرارداد؛ پیش از قدرت یافتن حزب عدالت و توسعه، هنرمندان لیبرال ترکیه در واقع بازار سینما و موسیقی ترکیه را تسخیر کرده بودند. اما پس از قدرت یافتن حزب عدالت و توسعه تولید آثاری با مضامین دینی و اسلامی در ترکیه شتاب روزافزونی یافت، نمونه با ارزش سریال «کلید اسرار» است که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود. با این حساب فعالیت های مبسوط هنرمندان لیبرال و سکولار ترکیه با القای همان اندیشه ها در حاشیه قرار دارد.

در فیلم «پنج مناره در نیویورک» بهره بری از ستاره معروف موسیقی پاپ ترکیه و محبوبیتش در سطح منطقه سبب می شود کمپانی های سازنده تمامی امکانات را در اختیار محسون قرمزگل قرار دهند تا زمینه گسترده این تولید مشترک فراهم شود.

اسلام ستیزی شفاف این خواننده ترک (با اصلیت کرد) باعث شد میزان تاثیرگذاری اثر بیشتر شود و سپردن سکان تولید این مجموعه به چنین فردی با عقبه پرنوگرافی کلیپ هایش کاملا طبیعی است.

تصویری که در این فیلم از ترکیه و جمعیت های مسلمان عرضه می شود، قالبی افراطی و بنیادگرا، کپی برابر اصل آثار هالیوودی با دیدگاه های ضداسلامی است. مسلمانان در این فیلم جمعیت و گروهک هایی هستند که تحت لوای مناسک مذهبی دور یکدیگر گرد آمده اند تا عملیات های تروریستی را طرح ریزی و به سایر تروریست های اسلامگرا کمک مالی نمایند.

«پنج مناره در نیویورک» در همان گام نخست سعی می کند چهره خشنی از مسلمانان ترکیه نشان دهد، آن هم در ترکیه ای که هیچ عضو برجسته ای در القاعده نداشته و عموماً مسلمانانش به تبعیت از حزب عدالت و توسعه افراد میانه رویی هستند و مانیفست شفافی دارند. در واقع فیلم به وضعیت موجود در ترکیه در ابتدا طعنه می زند که اگر اسلامگرایی به موازات قدرت یافتن حزب عدالت و توسعه تکثیر روزافزون یابد، خطر بسط تروریسم نیز افزایش می یابد و جامعه ترک سکولار با طرح منطق خود در قالب این فیلم سعی می کند سلوک جمعی مسلمانان را دروغین جلوه دهد.

در همان دقایق ابتدایی فیلم، روایت به درون مسجدی وسیع می رود و واعظ را مشاهده می کنیم که مریدانش در اطرافش حلقه زده اند و واعظ در سخنانش آمریکا را شیطان بزرگ خطاب می کند. این کلام واعظ، سخنان اندیشمندانه و استراتژیک حضرت امام(ره) را در ذهن متبادرمی سازد؛ دلایل استفاده از این دیالوگ کاملا روشن است. احزاب سکولار و لائیک ترکیه مدعی اند که اسلامگراهای در رأس قدرت، برای انجام هر فعل سیاسی، از الگوی حکومتی کشور همسایه- ایران- استفاده می نمایند. ازطرفی دیگر باید درنظر داشت که همت این تولید مشترک، از جانب همین گروهها صورت پذیرفته، که به صورت طبیعی جبهه گیری خاصی نسبت به اصول و آرمان های جمهوری اسلامی دارند. سازنده اثر سعی نموده سخن تاریخی بنیانگذار نظام اسلامی ایران را که در کشورهای اسلامی به یک اصل استراتژیک بدل شده را با بنیادگرایی طالبانی مترادف سازد.این نکته را نباید فراموش نمود که جمعیت مسلمان ترکیه هیچ گاه نقش محوری در شرارت های القاعده نداشته و این صحنه ها کاملا اغراق آمیز جلوه می نماید. هرچند در فصل پاکسازی، هنگامی که پلیس ترکیه با به اصطلاح بنیادگرایان تروریست درگیر می شود، ظرفیت های اغراق و دروغ پروری فیلم بی نهایت افزایش می یابد. منتها تنها تعبیری که از نقطه عطف های پراکنده فیلم که سازمان دهی منظمی هم ندارد، شتاب زدگی سازندگان برای تبیین مفاهیمی این چنین است که کاملا عیان می کند احزاب لائیک و سکولار ترکیه خشم چندساله خود را درقالب یک ظرف سینمایی ریخته اند و مشغول عقده گشایی اند.

نوع برگزاری مراسم های مذهبی ابتدایی فیلم، کاملا تعمدی به هیچ کدام از مراسم های اهل تسنن وتشیع شبیه نیست و بیشتر به نوعی صوفی گری افراطی شباهت دارد.پلیس ترکیه در این میان اطلاعاتی بدست می آورد مبنی بر اینکه تمامی عملیات های تروریستی دراین کشور توسط فردی در آمریکا با نام حاجی گومش با نام مستعار «دجال» سازماندهی می شود. نهادهای امنیتی آمریکایی نیز که هیچ سوءسابقه ای از گومش ندارند تصمیم می گیرند او را به خاک ترکیه بازگردانند. دوافسر پلیس ترک، فرات باران (محسون قرمزگل) و آکارآیدن (مصطفی سندل) برای بازگرداندن حاجی گومش رهسپار آمریکا می شوند. ترکیب زوج هایی که دراین فیلم درکنار هم قرار داده شده اند کارکردهای محتوایی لیبرالیستی اثر را افزایش می دهد. حاجی گومش با یک مسیحی ازدواج کرده است و زمانی که «فرات باران» افسرترک از او می پرسد که چرا با یک مسیحی ازدواج کرده گومش طوری پاسخ او را می دهد که گویی مسلمانی فقط یک عنوان اجتماعی- شهروندی است و در مقوله انتخاب زوج و بافت زندگی اجتماعی فاقد اهمیت است.زوج فرات باران و آکارآیدن نیز دو افسر امنیتی پلیس ترکیه است که یکی مسلمان و دیگری مذهبی ندارد. این دو برای تحویل گومش به سراغ یک مأمور ارشد امنیتی- دیوید بکر- می روند. بکر به محض آنکه متوجه می شود یکی از این دو افسر کرد است او را تحقیر می کند و تنفر خود را نسبت به مسلمانان به شکلی علنی در قالب دیالوگ های فیلم ابراز می دارد. در جایی دیگر بکر اشاره می کند تا زمانی که مسلمانان درجهان وجود دارند امنیت ملی آمریکا محقق نخواهدشد.

مارکوس (دنی گلاور) دوست نزدیک گومش طی یک عملیات مسلحانه او را نجات می دهد. مارکوس مسلمانی آمریکایی است که هیچ دخالتی در جریانات تروریستی ندارد، اما به صورت سرکرده یک گروهک مافیایی نشان داده می شود. در واقع اهداف ثانویه فیلم به گونه ای است که ذهنیتی ملتهب و مخدوش نسبت به مسلمانان آمریکا و ترکیه ارائه می نماید. ضمن اینکه در صحنه ای از فیلم که دو پلیس ترک زبان با گروگان گرفتن کارگزار گومش اقدام به یافتن او می نمایند با دسته های گنگستری سیاهپوست مواجه می شوند که با گروه های مسلمان ارتباط دارند.

اما درباره نام حاجی گومش ضدقهرمان ظاهرا شرور این فیلم و بهره برداری از نام حاجی برای این شخصیت یک ابهام کلی وجود دارد. کلمه «حاجی» در مورد مسلمانان در اغلب فیلم های هالیوودی که در حوزه خاورمیانه اتفاق می افتد بسیار استفاده می شود. «حاجی» یک نام عمومی است که سربازان آمریکایی برای مسلمانان کشورهای اشغالی بکار می برند. تأکید بر روی این اسم نیز نوعی صحه گذاشتن براین موضوع است که میان مسلمانان و تروریست ها تفاوت چندانی نیست و همه مسلمانان از یک منظر رصد می شوند. نقض حقوق شهروندی در لوای تأمین امنیت ملی و مبارزه با تروریسم صورت می پذیرد به طوری که هر دو پلیس ترک با نقض قوانین شهروندی اقدام به دستگیری گومش می کنند. این مسئله آنجایی بیشتر به چشم می آید که در ابتدای این فیلم گومش توسط مأموران امنیتی آمریکایی دستگیر می شود. زمانی که وی در حال سجده نماز است با خشن ترین رفتار فیزیکی به بند کشیده می شود، گویی اگر این سجده کمی دیگر ادامه پیدا کند برج های دیگری در آمریکا فرومی نشیند.

از شیطنت های مشخص تصویری این فیلم تأکید بر جای خالی برج های دوقلو است که صدای اذان روی این تصاویر قرارداده شده تا برای تماشاگر ذهنیت سازی شود. اما لحن و اظهارنظرهای بکر- مأمور امنیتی آمریکایی- فیلم نیز دربخش های مهمی از فیلم قابل توجه است. دیوید بکر با کفش و بدون اعتنا به برگزاری نمازجماعت، برای تحقیق از محل اختفای گومش وارد مسجد می شود و درپاسخ به اعتراض امام جماعت مسجد مبنی بر حرمت گذاری به احکام جمعی مسلمین می گوید برای مسجد و عبادت ارزشی قائل نیست و برای مذهبی که متعلق به دشمنان کشور اوست احترام معنی نخواهد یافت. این اثر با اهداف چند منظوره ای ساخته شده است. لایه نخست این اثر مشخصاً طعنه می زند به فضای قبل از انتخابات ترکیه که گروه های سکولار و لائیک سعی می کردند هیاهو کنند و اسلامگرایان را فاقد وجاهت بین المللی نشان دهند. در لایه ثانویه است که بدنه اسلام مورد هجوم قرار می گیرد.

درباره مدل اسلام لیبرالی نکته دیگر و بااهمیتی که در فیلم لحاظ شده و پیش از این هم اشاره شد درمورد گومش و ازدواج با یک مسیحی است و جالب اینجاست یک مسلمان زاده حاضر می شود فرزندش در یک کلیسا با یک مسیحی ازدواج کند. این خرده روایت باتوجه به اینکه گومش در انتها از طرح و توطئه مطرح شده در فیلم مبرا می شود، در ادامه همان طرح کلی بریکلاژ لیبرالیستی در این فیلم نمود بیشتری دارد.

اما هم عرض سازی در جنبه های مختلف فیلم نیز بسیار مشهود است. زمانی که از گومش بازجویی می شود به صورتی مشهود حزب الله لبنان هم عرض با القاعده و طالبان معرفی می شود و یا ایران، مالزی، سوریه و سودان از منظر بازجوی ترک، کشورهایی هستند که به تروریست ها کمک های شایانی می کنند و اصولا تروریست پرور هستند. هر آنچه در رسانه های غربی درباره کشورهای اسلامی مطرح می شود در این اثر لحاظ شده و هجمه پراکنی سازندگان این اثر، کلاژی سینمایی در برجسته نمودن دیدگاه های رسانه های صهیونیستی است.

ازنظر دولت های غربی، ترکیه به دلیل جغرافیای مشترکش با کشورهای اسلامی و اروپا، منطقه ای کاملاً استراتژیک برای پیوند زدن اسلام و لیبرالیسم است.همان طور که در سکانس پایانی مشهود است ماریا همسر حاجی گومش در گوشه ای ایستاده و از پشت بام کلیسا صدای الله اکبر زمزمه می شود و همسر گومش صلیب می زند تا ماهیت فیلم مرزشکنی روشنفکر مآبانه ای در کاشت نطفه اسلام لیبرالی را پایه گذاری نماید. هرچند که نفوذ جریان اسلام ستیز در یک محصول مشترک باز هم راه به جایی نمی برد، اما شکست سکولارها در ترکیه و قدرت یافتن دوباره حزب عدالت و توسعه این نوید را می دهد که ترکیه درحال پوست اندازی از سیطره آتاتورکیسم است و این تلاش های مذبوحانه راه به جایی نخواهد برد. البته این زمزمه ها از اخبار ترکیه از چند سال پیش قابل دریافت بود. زمانی که همسر عبدالله گل با حجاب کامل در محافل عمومی حضور پیدا می کرد صدای ترک خوردن آناتومی آتاتورکیسم به گوش می رسید.

علیرضا پورصباغ



همچنین مشاهده کنید