شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

گفت و گو با ناصر فکوهی: مسائل پژوهشی در علوم انسانی و اجتماعی



      گفت و گو با ناصر فکوهی: مسائل پژوهشی در علوم انسانی و اجتماعی
انجمن جامعه شناسی ایران

اصولا پژوهش های اجتماعی و فرهنگی نمی توانند و بهتر است از الگو های واحدی تبعیت نکنند تا تنوع و گوناگونی آنها سبب غنای هر چه بیشترشان شود. اما اگر منظور از این پرسش آن است که الگوهای علمی که به کار می روند دارای عقلانیت و وحدت رویه ای نسبی و قابل دفاع هستند باید متاسفانه بگویم چنین نیست

1-آیا پژوهش های اجتماعی و فرهنگی در ایران از الگوی واحدی پیروی می‌کند؟

 

بی شک چنین الگوی واحدی وجود ندارد و نیازی هم نیست وجود داشته باشد. اصولا پژوهش های اجتماعی و فرهنگی نمی توانند و بهتر است از الگو های واحدی تبعیت نکنند تا تنوع و گوناگونی آنها سبب غنای هر چه بیشترشان شود. اما اگر منظور از این پرسش آن است که الگوهای علمی که به کار می روند دارای عقلانیت و وحدت رویه ای نسبی و قابل دفاع هستند باید متاسفانه بگویم چنین نیست و این یکی از آسیب های بزرگ  پژوهش  در کشور ما است که  روش شناسی در آن بسیار ضعیف بوده و اهداف کوتاه و دراز مدت از آن نیز روشن نیست و همین ها به شدت آن را به زیر سئوال برده و از رسیدن به رویه ای علمی و قابل دفاع مانع می شود. 

 

 

2شرایط جامعه‌شناختی و تاریخی تکوین پژوهش اجتماعی و فرهنگی در کشور بر ویژگی‌ها و تحولات کنونی آن چه تأثیری داشته است؟

 

تاثیر در حال حاضر نیز محسوس است زیرا رسانه ها، تلویزیون، مطبوعات، شیکه های اینترنتی، خبرگزاری ها و غیره در کشوری که سرمایه فرهنگی بالایی دارد یعنی تعداد افراد دارای قابلیت مادی و  فرهنگی استفاده از رسانه ها در سطوح مختلف علمی و عمومی در آن بالا هستند، بدون شک از این عوامل تاثیر می پذیرند. اما در شرایط خاص کشور ما این تاثیر می تواند به صورت مثبت یا منفی دو چندان باشد زیرا ایران کشوری است در آن واحد هم در  موقعیتی پسا انقلابی یعنی بیرون آمده از یک انقلاب بزرگ اجتماعی و هم در  یکی از نقاط عطف تاریخ مدرن خود یعنی گذار از نظام ای سنتی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی به نظام های مدرن. اما اگر می گویم  مثبت یا منفی دلیل آن است که چنین شرایطی ما را با مسئولیت بزرگی روبرو می کند که بتوانیم به نحو مناسب از ابزارهای پژوهشی و ابزارهای  توزیع و ترویج دانش و  اندیشه اجتماعی استفاده کنیم وگرنه به خود و به نسل های آتی صربه خواهیم زد. 

 

 

3رابطه ساختارهای جامعه ایران را با پژوهش‌های اجتماعی و فرهنگی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

به نظر من، جامعه ایران که پس از انقلاب 1357 از یک دوران طولانی استبداد بیرون آمده بود و تجربه ای جز سال هایی محدود (پس از  سقوط پهلوی اول و پیش از کودتای 28 مرداد) از یک دموکراسی ناقص برخوردار نبود، پس از آن نیز به دلیل فرو رفتن در یک جنگ بزرگ که علیه ایران به راه انداخته شد و فشارهای بعدی، و البته اشتباهات بی پایان درونی، هرگز روی آرامش به خود ندید.  و در این شرایط  جز با گام هایی بسیار آرام و محتاط رسیدن به  ازادی های بیشتر و پایدار ممکن نیست. هر گونه تصور اتوپیایی برای بهتر شدن  موقعیت های پژوهشی، آزادی بیان و  بالا رفتن  تحمل جامعه در نقد پذیری اگر بر مبنای برنامه های دراز مدت مدیریتی و اجتماعی پایه سازی های فرهنگی انجام نگیرد ، جامعه را با خطراتی باز هم بزرگتر  روبرو می کند. در این میان پژوهش های اجتماعی و فرهنگی  در بهترین موقعیت قرار دارند تا بتوانند همین امر را  به صورت های مختلف در  جامعه، مسئولان ، مردم و غیره درونی کرده و به تحقق در آورند یعنی هم وظیفه شناخت را بر عهده دارند و هم وظیفه کاربرد را . تنها با این دید است که می توان مسئله پژوهش های فرهنگی اجتماعی را  در موقعیت حساسشان درک کرد و برای آن چشم اندازی قابل قبول متصور شد.   

 

 

پژوهش‌های اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران چه ویژگی‌های مثبت یا منفی‌ای دارند؟

 

به این مسئله بالاتر اشاره کردم. این خصوصیات می توانند هم مثبت و هم منفی باشند. برای  مثال ما باید از نوعی «اقتصاد پژوهشی»  پیروی کنیم، یعنی ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم هر نوع پژوهشی را به وسیله هر  موسسه یا پژوهشگری تامین مالی کنیم و باید به مهم ترین و  با ارزش ترین  و کاربردی ترین پژوهش ها توجه داشته باشیم. ثانیا ما باید  متوجه باشیم تا نتوانیم پایه های پژوهش را در کشور و در زبان خود  محکم کنیم نمی توانیم  در جهان جایگاهی داشته باشیم. اینکه گروهی از دانشمندان ایرانی در مجامع بین المللی  و دانشگاه های  کشورهای توسعه یافته کار و مطالعه می کنند و این کار را به ایران اختصاص داده اند از جمله به این دلایل ساده که کار آنها نه در زبان فارسی انجام می گیرد و نه در  چارجوب  ساختارهای علمی کشور ما،  بلکه در چارچوب  کشورهایی دیگر با زبان هایی دیگر، به نوعی جز تاثیری غیر مستقیم و بسیار محدود  بر رشد  پژوهش در کشور ما و در زبان ما ندارد و تازه ممکن است این امر منفی نیز باشد، چنانکه امروز می بینیم که اکثر ناشران ترجیح می دهند که کتاب های ترجمه شده  از  محققان ایرانی خارج از کشور را منتشر کنند و نه کار ایرانیان داخل را  و بهانه شان هم این است که کار آنها با ارزش تر است که این  به هیچ عنوان امری عمومی نیست(و تنا بهاانه ای است برای کسب درآمد بیشتر به دلیل شیفتگی بسیاری از ایرانیان نسبت به هر چه از غرب می آید بدون آنکه نه غرب را بشناسند و نه نکات مثبت و منفی اش). واقعیت آن است که  کارهای علمی  در همه جا دارای ارزش های نابرابر و مختلف هستند و اگر  پژوهشگران ما نیز امکان انتشار نداشته باشند چطور می خواهند رشد کنند؟ متاسفانه ما در  وضعیتی هستیم که  کسانی که تنها نگاهشان به بازار و تنها دغدغه شان پول بیشتر است، برایمان در این زمینه تصمیم می گیرند.  بنابراین فکر می کنم اگر سرو سامانی به این وضعیت داده شود میی توان به تاثیر مثبت رسید وگرنه روند کنونی آسیب زا است.   

 

5شما در شرایط فعلی، فضای پژوهش‌ را در جامعه چطور ارزیابی می‌کنید؟

 

به نظر من، فشارهای متعددی که در جامعه ما، اغلب بدون دلیل و تنها برای آ«که منافع این یا آن گروه را از لحاظ اقتصادی تامین کند ( و این امر به دلیل پولی  و مصرففی شدن عمومی جامعه است) وجود دارمد و اغلب خود را به صورت  و در قالب های سیاسی  تعریف و مطرح می کننند، چون این ساده ترین شکلی است که می توان به این فشارها در یک جامعه پسا انقلابی داد، عاملی اساسی از توقف و عدم اجرای پژوهش ها یا جانب دار شدن و ایدئولوژیک شدن و در یک معنا بی حاصل شدن آنها است. باید این امر را شناخت و آن را  اصلاح کرد. دلیلی وجود ندارد که درباره تقریبا تمام مسائل در جامعه ما پژوهش و تحقیق نشود، جامعه باید تحمل و بردباری خود را  بالا ببرد و برای این کار یکی از موثرترین کارها مبارزه با فساد  اقتصادی است که  دائم می خواهد در پشت نظریه ها و موضع گیری های ایدئولوژیک سنگر بگیرد اما دغدغه اش  پول است و نه سیاست و ایدئولوژی.  

 

 

6مهم‌ترین چالش‌های موجود برای پژوهش اجتماعی و فرهنگی چیست؟ و چه راهبردها و راه‌کارهایی را برای برآمدن از پس این چالش‌ها می‌توان اتخاذ کرد؟

 

به نظر من، پولی شدن جامعه و آن هم در شرایطی که جامعه ما هنوز تا حد بسیار بالایی به درآمدهای دولتی  و به خصوص درآمد نفتی وابسته است بزرگترین دغذغه و بزرکترین تهدید  در حال حاضر به شمار می رود. دولتی شدن پژوهش خود یک نقصان است، اما وقتی  این دولت همان دولتی باشد که تقریبا تمام منابع  تامین مالی پژوهش ها را نیز در دست دارد، در اینجا می توان به طرف فاجعه رفت. نگاه کنید به  سمینارها و همایش ها، مراسم گوناگون  از جمله جوایز و غیره ای که به بهانه های مختلف بخش بزرگی از ثروت ملی را از میان می برد بدون آنکه کمکی به رشد و پیشرفت علم داشته باشند. یا نگاه کنید  به شیوه های مکانیکی ارتقا علمی در دانشگاها های ما و روابط بین المللی و علمی ما که بیشتر تشریفاتی و مبتنی بر ولخرجی های بی مورد است تا  مبتنی بر  لزوم کار مشترک و بهره برداری برابر و استفاده از توانی های متقابل برای رشد شرکای علمی. از این رو گمان می کنم خروج از منطق پولی و سرمایه ای شدن دانش بهترین راه پیش پای ما باشد به شرط آنکه از این امر دولتی شدن را نفهمیم  و امکان بیشتر برای ابتکارهای فردی و گروهی در جامعه را مد نظر داشته باشیم. چرا باید  تاسیس و مدیریت مراکز فرهنگی و پژوهشی و انجمن های علمی آنقدر با مشکلات اداری و  موانع غیر قابل عبور روبرو باشیم، و جز برای افرادی خاص، این امر  به شدت محدود باشد؟ چرا باید تاسیس انجن های علمی و غیر انتفاعی با چنین دیده شک و تردیدی زیر نظر باشد؟ دید توطئه گرا و تمایل به اینکه همه جا تصور توطئه ای علیه خود  را داشته باشیم، ما را نسبت به توطئه ها، که بی شک وجود دارند، مصون نمی کند، بلکه برعکس  شکننده ترمان خواهد کرد.  باید گذاشت جامعه ، همچون یک بدن سالم خود بتواند با مشکلات و خطرات روبرو شود و نه آنکه از طریق  سازوکارهای تصنعی از آن محافظتی مبالغه آمیز کرد که توانایی های طبیعی مقابله با مشکلات را از آن سلب کند. این امر مثل آن است که به جای درونی کردن مفاهیم بهداشت و سلامت ، آدم ها را دائم با آنتی بیوتیک معالجه کنیم و بعد از مدتی با از میان رفتن اثر آنتی بیوتیک ها (که در اینجا ابزارهای آمرانه است) خود را با وضعیتی روبرو کنیم که بدنی  شکننده و بی جان باقی مانده با امراضی ددائما خطرناک تر و داروهایی که دیگر هیچ اثری ندارند.     

 

 

7شما وضعیت پژوهش‌های اجتماعی و فرهنگی را در حوزه تخصصی خودتان، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

در حوزه انسان شناسی، موقعیت متناقضی داریم ، به نظر من گروهی با تاکید بر واژه «مردم شناسی» و اصرار در استفاده از آن در حالی که این واژه حاصل باستان گرایی سلطنتی  دهه های نخست این قرن بود که حاضر نبود کلمه  عربی «انسان» را بپذیرند، وضعیتی اسف بار در این رشته به وجود آورده اند زیرا آن را به موقعیتی که به چهل یا پنجاه سال پیش بر می گردد،  محدود می کنند، یعنی زمانی که ایران کشوری روستایی و عشایری بود، در حالی که ما تلاش می کنیم با به کار بردن واژه درست «انسان شناسی» نشان دهیم که این یک علم مدرن است که با رویکرد بین رشته ای خود می تواند بهترین علم اجتماعی برای  در و شناخت و ارائه راه حل در حوزه های مدرن باشد. جالب آن است که طرفداران مردم شناسی، در استدلال های خود پشت سر «سنت» پنهان می شوند و واژه انسان شناسی را «عربی» می نامندو مردم شناسی را «بومی»، در حالی که این واژه و این رویکرد دقیقا هم سلطنتی است، هم نژاد گرایانه و هم به خصوص استعماری، و تنها  «انسان شناسی» است که به بهترین وجه موضوع، شیوه و رویکردهای علم جدید را نشان می دهد. در یک کلام این یک دعوای لغوی نیست، این مسئله به دو رویکرد متفاوت بر می گردد  که پژوهش اجتماعی و فرهنگی را در حوزه تخصصی من یعنی انسان شناسی به شدت تحت تاثیر قرار می دهد اینکه قائل به وجود «انسان» به مثابه یک موجودیت واحد با فرهنگ های متعدد باشیم و از  سلسله مراتبی دیدن جوامع و فرهنگ ها پرهیز کنیم و یا اینکه با سنگر گرفتن پشت سر «سنت» این جوامع و فرهنگ ها را با یک دید استعماری و  نابرابرگرایانه به پیشرفته و عقب افتاده تقسیم کنیم. موقعیت پژوهشی در رشته تخصصی من به شدت از این مسئله در حال ضربه خوردن است زیرا حتی نسل جوان نیز لزوما متوجه نیستند که دنباله روی کورکورانه آنها از این تفگر چه ضرباتی را در آینده بر  نظام های پژوهشی آنها خواهد زد. این تجربه ای است که کشوری با پیشینه ای طولانی در این زمینه همین اواخر داشت زیرا اصرارش بر نگه داشتن واژه مردم شناسی (اتنولوژی) به جای انسان شناسی (آنتروپولوژی) تا به جایی پیش رفت که مرکز ملی مطالعات علمی بر آن شده بود که اصولا بودجه های پژوهشی این علم را که هنوز اصرار بر مطابعه بر «جوامع بدوی» دارد تعطیل کند.

 

 

7به نظر شما، پژوهش‌های اجتماعی و فرهنگی در جامعه امروز ایران، چه رابطه‌ای با نهادهای سیاسی و اجتماعی داشته و این دو، چه تأثیراتی روی هم می‌گذارند؟

 

به نظر من پژوهش های علمی  و به خصوص پژوهش های  اجتماعی و فرهنگی به شدت  زیر نفوذ نوعی سیاست زدگی قرار گرفته اند که نمی گذارد فرایند علمی  به پیش رود، حال  چه این سیاست زدگی در جهت  سیاست های حاکم باشد و چه علیه آنها، اصرار به اینکه همه پدیده ها را به نوعی سیاسی کنیم و از آنها نتیجه سیاسی بگیریم به شدت به پژوهش ها ضربه زده است و این امر می تواند حتی در دراز مدت نیز ادامه پیدا کند. ما در تاریخ علم واز جمله در تاریخ جامعه شناسی و انسان نشناسی پدیده های مشابهی را داشته ایم و باید از تجربه آنها دراین زمینه استفاده کنیم.

 

 

8پژوهش اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌تواند از حیث ویژگی‌های نظری و روش‌شناختی با محیط پیرامونی یا زمینه اجتماعی جامعه ایران انطباق بیشتری پیدا کند؟

 

از این طریق که ابتدا  به شناخت خود جامعه ایران و با ابزارهایی بپردازد که خود توانسته باشد فراهم کند و نه با نسخه برداری های مکانیکی از جوامعی که مسائلشان تا حد زیادی با مسائل ما متفاوت است. مثلا  رویکردهای ترجمه در کشور ما را مشاهده کنید که هیج ربطی به نیازهای واقعی کشور ا در زمینه علوم اجتماعی ندارد و هیج نوع عقلانیتی هم در آنها نیست زیرا صرفا  تفکری بازاری و نوعی مدپرستی شدید بر آنها حکومت می کند. آدم هایی که هنوز کوچکترین پایه ها ی فلسفی و علمی را در زمینه علوم اجتماعی کلاسیک نمی شناسند همه مدعی  نظر داشتن و علاقه شدید به آخرین  دگرگونی های علمی و فکری در این زمینه ها هستند این جز یک آسیب اجتماعی و فرهنگی نیست که باید با آن مقابله کرد اما نه از راه های آمرانه نظیر ممنوعیت ها و  جلوگیری ها زیرا این راه ها بهترین روش برای تشویق این تفکرات هستند. راه اساسی اجازه دادن به تفکر خلاق برای بروز و  بیان خود در آزادترین و شفاف ترین و کم هزینه ترین (از لحاظ اجتماعی و سیاسی)  شکل ممکن است.

 

 

9 دگرگونی در سازمان اجتماعی پژوهش، از جمله اهمیت یافتن نقش بخش عمومی، بخش خصوصی و بخش اجتماعی (جامعه مدنی)، در انجام و ارزیابی پژوهش‌ها، چه فرصت‌ها و تهدیدهایی را برای پژوهش اجتماعی و فرهنگی ایجاد می‌کند؟ از این فرصت‌ها چگونه می‌توان استفاده کرد و تهدیدها را چگونه می‌توان کاهش داد؟

 

همانگونه که گفتم این امری بسیار حیاتی است و باید تصور ما از غیر دولتی کردن دقیقا  افزایش امکاناتی باشد که این سازمان ها در اختیار دارند و باز هم تکرار می کنم در از میان برداشتن نگاه های  امنیتی و  توطئه بینانه در همه فعالیت های اجتماعی که به شدت به این فعالیت ها لطمه زده و به شدت آب در آسیاب کسانی می ریزد که  دائما در خارج از مرزهای کشور فریاد می زنند امکان هیچ نوع فعالیت فکری و اجتماعی در ایران وجود ندارد. مشکلات در اینجا بسیار زیاد هستند اما تنها با کار در این شرایط و درون این شرایط است که می توان مشکلات را حل کرد و جامعه را به سوی تعادل و آزادی و پیشرفت و توسعه انسانی پیش برد و نه با فرار از مقابل آنها، البته بی شک اگر چاره ای جز فرار برای هر کس نباشد نمی توان بر او خرده گرفت، اما این نیز یک واقعیت است که بریده شدن ریشه از جامعه ای که درباره آن سخن می گوئیم به خصوص در علوم اجتماعی و انسانی، ما را هر چه بیشتر در  موقعیتی بیگانه و اسیر اندیشه ها و توهماتمان نسبت به آن جامعه قرار می دهد.

 

این گفتگو در جارجوب همایش مسائل اجتماعی ایران در دی ماه 1391 با انجمن جامعه نشاسی انجام گرفته است.

 

پرونده ی «ناصر فکوهی» در انسن شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/9132



همچنین مشاهده کنید