سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تاملی در رمان نو؛ با تاکید بر رمان پاک کن ها، نوشته آلن رب-گری یه



      تاملی در رمان نو؛ با تاکید بر رمان پاک کن ها، نوشته آلن رب-گری یه
مریم بیرمی

(تصویر: آلن روب گری یه)


تحول در رمان
رمان(ناول) که در زبان انگلیسی به معنای تازه و جدید است،یکی از انواع ادبی است که از آغاز تا کنون پیوسته در حال تحول بوده است .رمان نوعی روایت از انسان و زندگی است و از آن جا که انسان و شرایط وی همواره در حال تغییر و تحول است، تحول یافتن برای رمان در حکم ضرورت می باشد و عقب ماندن از سیر تحولات می تواند به شکست و حذف آن بیانجامد.امروزه نیز رمان نوع مسلط ادبی است و دیگرانواع ادبی همچون شعر، مقاله نمایشنامه و داستان کوتاه در برابر آن کم اهمیت و یا در آن هضم شده اند.پویایی و جانداری خصیصه رمان است و علی رغم اعلام مرگ و پایان رمان ،همچنان خود را حفظ نموده است. رمان نو
رمان نو ، یکی از مراحل تحول و دگردیسی رمان است.صفت نو حاکی از نوع خاصی از رمان است که بر خلاف سنت رایج رمان نویسی شکل گرفته بود.
رمان نو جنبش ادبی معاصر در غرب است که با تحولات سیاسی و اجتماعی دهه پنجاه فرانسه همراه می باشد.آلن رب-گری یه،کلود سیمون،ناتالی ساروت،میشل بوتور و کلود موریاک از نمایندگان این جنبش می باشند که به طور همزمان از شیوه های بیان رئالیستی و کلاسیک در رمان انتقاد می کنند.رمان نو به "ضد رمان " نیز مشهور است .چرا که عناصر سنتی روایت داستان مانند شخصیت پردازی،حادثه و طرح را به چالش می کشد و با تاکید بر تحول دائمی در ادبیات به معرفی نوع جدیدی از روایت داستانی می پردازد که با اوضاع اجتماعی و زندگی جدید انسان تطابق بیشتری داشته باشد.
زمانی که رمان نو اعلام حضور کرد، سه نوع ادبیات در فرانسه مطرح بود: نوع کلاسیک با نویسندگانی همچون هانری ترویا و روبر مرل، ادبیات عامه‏پسند(فرانسواز ساگان، بلوندن) و بالاخره ادبیات متعهد با نویسندگانی همچون سارتر، سیمون دوبوار و آلبر کامو.
در ادبیات کلاسیک، مثلا آثار بالزاک و تولستوی، تصویر بازتاب واقعیت است در حالی‌که نویسندگان سوررئالیست، دنیایی را بازنمایی می‏کنند که واقعیت را می‏پوشاند و تحریف می‏کند. در رمان نو، تصویر، در غیاب و نبود واقعیت شکل می‏گیرد.انسان در چنین تصویری موجودی تنها و ناتوان است، لذا به لحاظ معنایی، انسان‏باوری و عقل‏گرایی معنی ندارد و به لحاظ ساختار، نیازی به شخصیت‏پردازی نیست. به همین دلیل در بسیاری از این رمان‏ها شخصیت به مفهوم معمول کلمه وجود ندارد و از مجموعه اکسیون و انتریگ، موجودی که بتوان پرسوناژ نامیدش، بیرون نمی‏آید. انسان‏ها به صورت شی‏ء و در حد مجسمه جلوه داده می‏شوند.
رمان نو، روی جنبه‏های غیرعادی روانکاوی شخصیت‏های داستان خود و نقاط تاریک وجود آنها که البته هویت خاصی هم ندارند متمرکز می‏شود، تا ابهام و ایهام بیشتری بیافریند . نتیجه‏گیری معنایی و ساختاری این برخورد این است که شخصیت فقط با اشیا یا مجسمه‏هایی در حد خودش برخورد می‏کند و نویسنده از پرداختن به مشغله‏های فکری و ایدئولوژیک و عرصه‏های مختلف حیات اجتماعی شخصیت‏هایش اجتناب می‏ورزد و تحت هیچ شرایطی افکار و اعتقادات شخص خود را از زبان شخصیت‏ها بیان نمی‏کند. در مقابل، ذهن شخصیت‏ها آکنده از خاطرات واقعی یا خیالی است؛ خاطراتی که مرزی بین آنها نیست. این به‌هم‌ریختگی ذهنی، عملا شخصیت را به موجودی آشفته و نامتعین تبدیل می‏کند. در رمان نو شکل‏های ذهنی شخصیت‏ها ساده و مختصر می‏شود و نویسنده به حرکت جزئی، لبخند و اخم شخصیت بسنده می‏کند و به مشغله‏های عینی و ذهنی او کاری ندارد.

به همان نسبت که موجودیت انسان در این نوع رمان رنگ می‏بازد، اشیا اهمیت خیلی بیشتری پیدا می‏کنند، تا جایی که رمان نو، به وضوح «رمان اشیا» نام گرفته است. نویسنده رمان نو، به ادعای خودش اشیا را همانطور که هستند، یعنی فارغ از دید نویسنده و شرایط محیط، توصیف می‏کند. این نویسندگان به اشیا چنان اهمیتی می‏دهند که گویی جان دارند و بشر، روح تازه‏ای در آنها کشف می‏کند. این شیوه را «بشری کردن» اشیا می‏نامند. به این ترتیب، سیاهه‏ای از اشیا (میز، صندلی، دیوار و...) و توصیف مفصل و توجه بیش از حد به آنها، جای شخصیت‏های تیپ آثار کلاسیک را پر می‏کنند.

ارزش پیدا کردن اشیا، نخستین‌بار به‏وسیله کارل مارکس وارد عرصه فلسفه شد و "شیئی‏زدگی" و "کالاپرستی" به‌مثابه مقوله‏هایی مرتبط با امر "از خودبیگانگی" در مقیاس وسیعی مطرح شدند. بعدها گئورگ لوکاچ، متفکر مجارستانی، این مقوله را وارد عرصه نظریه‏های ادبی و نقد ادبی کرد.اشیاء در رمان های واقع‌گرا، حتی از نوع مدرن (مثلا آثار فاکنر)، عناصری معمولی‏اند و خواننده خیلی زود با آنها ارتباط برقرار می‏کند، درحالی‏که در رمان نو چنین نیست.
مسئله دیگری که رمان نو را از دیگر رمان‏ها متمایز می‏کند، مسئله زمان است. در داستان‏های کلاسیک و مدرن، زمان در مجموع با واقعیت یعنی"رابطه عین و ذهن" همخوانی دارد. زمانی داریم که همین زمان معمولی است و کرنولوژیک خوانده می‏شود. زمانی داریم که به وضعیت روحی و روانی شخصیت بستگی دارد (زمان انتظار کند و کلافه‏کننده است و زمان شادمانی زودگذر) زمان اول همواره مستقل از انسان است، اما دومی تابعی است که عنصر متغیرش"روحیه" شخص است. اما در ادبیات زمان‏های دیگری هم داریم؛ زمان‏هایی که زاییده خیال می‏باشند.
در رمان نو زمان مرتبط با شخصیت و خود داستان یا در حالت ساده‏تر راوی و روایت، گاهی با افعال جاری در زمان حال با هم ترکیب می‏شوند و راوی و روایت به‏شدت به هم نزدیک می‏شوند و زمانی که افعال در گذشته ساده جاری می‏شوند، به‏شدت از هم دور می‏شوند و آنگاه که پای گذشته کامل در میان می‏آید، حد وسط اختیار می‏شود. این موضوع، خصوصا در رمان"پاک‏کن‏ها" اثر روب‏-گری‏ یه بیشتر مشهود است؛ طوری‏که ظاهرا باید بین شلیک یک تپانچه و اصابت گلوله آن به هدف چند متری، "ساعت‏ها" وقت لازم باشد. در نتیجه خواننده "حس" می‏کند اتفاق‏ها ساعت بیست و پنجم به بعد یا قبل از منهای یکم به وقوع پیوسته‏اند. این امر زاییده این حقیقت است که رمان نو ساختاری بودن جهان را باور ندارد، این در هم شکستن زمان را به‏عنوان ترتیب معین پیدایش، رشد و مرگ اشیا و پدیده‏ها، حتی در قالب رمان، زیر سوال می‏برد و گاهی متوقف می‏کند. زمان به حال تعلیق در می‏آید و خواننده فقط با رشته ناب و بی‏زمان تسلسل روبه‏رو می‏شود نه یک رویداد اتفاق‏افتاده در زمان.

حوادث در رمان نو، سیر دورانی دارند، هر بار از دیدگاه‏های گوناگون تکرار می‏شوند؛ ضمن اینکه نوعی تفاوت در این تکرارها مشاهده می‏شود. به‏رغم وجود چنین تفاوت‏ها و حتی دستگاه مختصات لغزنده‏ای که رمان نو برای ناظر خود (خواننده) فراهم می‏آورد، نمی‏توان به کُنه حادثه پی برد؛ مثلا پس از اصابت تیر به قلب شخص و افتادن او، معلوم نیست که او مرده باشد.
بنابراین سیر دورانی حوادث، نداشتن روند منطقی آنها و نیز این حقیقت که گاهی حوادث هیچ ربطی به یکدیگر ندارند و قالب انتخاب‏شده برای روایت چند بعدی داستان، فقط وسیله‏ای برای بازنمایی متافیزیک غیاب آنهاست، باعث می‏شود که خواننده نتواند به حادثه دست پیدا کند و فقط باید از یک طرح باز و حوادث و اشیاء و افرادی که در سایه تردید حضور دارند، به حدس و گمان متوسل شود. آثار آلن روب‏-گری ‏یه و کلود سیمون به‏خوبی گویای نکته‏های فوق است. در تمام این آثار، عناصر زبانی (اشارات ادبی، تاریخی و فلسفی) به‏وضوح کاهش می‏یابند و توصیف به‏شیوه کلاسیک آن کنار گذاشته می‏شود و استعاره و اسطوره نفی می‏شوند و عدم‏اعتنا به رابطه فرم و محتوا به‏خوبی درک می‏شود. در این آثار، به لحاظ ساختاری، از تکنیک‏هایی استفاده می‏شود که بیشتر در سینما متداول می‏باشند؛ به این ترتیب که تصاویری از زمان‏ها و رخدادهای مختلف، در کنار هم گذاشته می‏شوند تا رخدادی ذهنی را شکل دهند. به‏عبارت دیگر، مجموعه‏ای از اشیا، موقعیت‏ها و سلسله‏ای از رویدادها، به‏گونه‏ای در تخیل جای می‏گیرند که سبب القای احساس خاصی می‏شوند

آلن رب-گری یه، پدر رمان نو
رب-گری یه یکی از مهمترین چهره های جنبش ادبی و هنری موج نو در دهه 1960 بود.وی از نظر فکری به فلاسفه آلمانی به ویژه هایدگر و سبک داستان پردازی کافکا گرایش داشت و دیدگاه او با تفاوت قائل شدن میان واقعیت و رئالیسم، به این معنا که درک رئالیستی واقعیت نمی‌تواند تمامی آنرا بیان کند، بسیار نزدیک به جریان فلسفی پست مدرنیسم می‌شد که در همان زمان در فرانسه پا گرفته بود. رولان بارت از برجسته ترین شارحان پست مدرنیسم به ویژه در حوزه هنر و ادبیات همواره داستان‌های آلن رب گری یه را تحسین می‌کرد. رب گری یه به شدت از توصیفات رئالیستی مبتنی بر راوی دانای کل، آن چنان که در آثار بالزاک به چشم می‌آید پرهیز می‌کرد و با توصیف عینی جزئیات و خودداری از به کارگیری صفت به گوستاو فلوبر نزدیک می‌شد.
رب گری یه به غیر از داستان نویسی به فیلمنامه نویسی و کارگردانی فیلم نیز علاقه داشت. در فاصله سال های 1964-1961، از وی فیلمنامه (سال گذشته در مارین باد)نوشته شد که آلن رنه این فیلم را به روی پرده برد و جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز را ازآن خود کرد. از دیگر فعالیتهای وی کارگردانی فیلم (قطار سریع السیر اروپا) و دو فیلم (لغزش تدریجی لذت) و (بازی آتش) جزو شناسنامه سینمایی گری به حساب می آیند. آلن رب- گری یه در فوریه‌ی 2008 در سن 86سالگی بر اثر عارضه‌ی قلبی درگذشت.
پاک کن ها(1953)
رمان پاک کن ها که در سال 1953 به چاپ رسید،نخستین اثر رب-گری یه و معرف رمان نو به شمار می رود.ماجرا از این قرار است که در یکی از سالهای پس از جنگ که معلوم نیست چه سالی است در شهری ساحلی در شمال فرانسه، یکی از اعضای سازمانی سیاسی و مخالف دولت، به نام گاریناتی، می‌کوشد دانیل دوپون، استاد رشته اقتصاد ملی را به قتل برساند. این سوءقصد در ویلای دوپون، که تنها خود او و خدمتکارش در آن زندگی می‌کنند، رخ می‌دهد. با این حال، سوء قصد ناموفق از کار درمی‌آید؛ زیرا گاریناتی به دستورهای دقیق یکی از رؤسای خود، به نام بوناونتورا، که گروه او دست به عملیاتی با هدف ارعاب شخصیتها زده است، با دقت لازم عمل نکرده است: گلوله‌ای که تبهکار فراری شلیک می‌کند، تنها زخمی سطحی بر بازوی دوپون ایجاد می‌کند. دوپون دستور می‌دهد او را به کلینیک یکی از دوستان پزشکش ببرند و در مطبوعات نیز خبری در مورد قتل وی چاپ کنند. این قتل نافرجام، نهمین قتل از مجموعه حملاتی است که علیه شخصیتهای متنفذ در محافل صنعتی، و نیز آنانی که دارای کارکردهای مهم اقتصادی – سیاسی هستند، صورت می‌گیرد. بنا به دستور وزیر کشور، تحقیقات ادارات پلیس محلی، که آغاز شده است، متوقف می‌شود. همان شب یک مأمور ویژه ضد جاسوسی،‌به نام والاس،‌که برای رسیدگی به این ماجرا اعزام شده است، وارد شهر می‌شود. او در کافه‌ای درست در نزدیکی محل جنایت اتاقی اجاره می‌کند. صبح روز بعد،‌ بدون آنکه از اقدام گمراه‌کننده دوپون خبر داشته باشد، تحقیقاتش را آغاز می‌کند. او در ابتدای کار، پس از آنکه در مسیری طولانی و اشتباه در شهری با ساختمان‌سازی‌های آشفته و کانالهایی بی‌شمار با پلهای متحرک گم می‌شود، ‌به مقر پلیس می‌رسد. در اینجا کمیسر لوران، که گوش به فرمان مقام بالاتر از خود است،‌ می‌کوشد او را متقاعد سازد که ارتباطی بین این قتلها با یکدیگر وجود ندارد. در این بین دوپون در کلینیکی که در آن بستری است،‌ یکی از نزدیکان خود را ، که تاجری است به نام مارشا، ملاقات می‌کند و از او می‌خواهد پوشه‌ای حاوی چند سند و مدرک را، که در ویلایش جا مانده است،‌برایش بیاورد،‌ زیرا قصد دارد بدون جلب توجه به سفر رود. اما مارشا به دلایل گوناگون می‌پندارد که وی قربانی بعدی سازمان خواهد بود و بدین سبب،‌ در مدتی که به ظهر مانده است،‌ به مقر پلیس می‌رود تا بدون آشکار ساختن راز دوپون، از پلیس کمک و حمایت بخواهد. بوناونتورا، که فریب خبر چاپ‌شده در روزنامه را خورده است،‌ گاریناتی را به خاطر آنکه کارش را با تأخیر انجام داده است،‌ سرزنش می‌کند و به او دستور می‌دهد مراقب والاس باشد. والاس، با سرسختی لجوجانه‌ای، کار تحقیق را دنبال می‌کند و برحسب تصادف با همسر فرد به اصطلاح مقتول، که چند سالی است جدا از شوهرش زندگی می‌کند، آشنا می‌شود. والاس در یکی از ادارت پست به خاطر اشتباهی از طرف مقابل،‌ به نامه‌ای دست می‌یابد که حاوی خبری رمزی از سوی بوناونتورا است. بوناونتورا در این نامه به برکناری گاریناتی بی‌عرضه اشاره دارد و مأموریت جدیدی را به او اعلام می‌کند. از سویی دیگر، والاس توسط نامه‌ای از سوی شخصی ناشناس دعوت می‌شود که شب به خانه دوپون برود. در همان هنگام نیز مارشا که سخت ترسیده است، به سفری با مقصدی نامعلوم می‌رود. والاس در زمان مقرر در ویلای دوپون به کمین می‌نشیند، به این امید که قاتل را به چنگ آورد؛ اما در آنجا به دوپون مسلح برمی‌خورد که به دلیل بی‌فکری مارشا ناگزیر شده است شخصاً به دنبال اسناد و مدارک ضروری خود بیاید. والاس نیز به اشتباه و در دفاع از خود، درست بیست و چهار ساعت پس از قتل ظاهری دوپون، او را می‌کشد.

تاملی در برخی هنجارهای رمان نو با تاکید بر رمان پاک کن ها
عدم قطعیت

رمان نو تحت تاثیر باورهای علمی و فرهنگی غالب پدید آمد. زمانی که قوانین مکانیک کوانتومی و نسبیت،انهدام علیت را ثابت می کند.تحولات اجتماعی،سیاسی و اقتصادی پس از جنگ جهانی اول و تحولات فلسفه ی اجتماعی-سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم را نیز باید به آن افزود.در رمان پاک کن ها نیز اثری از علیت و قطعیت نیست و توجیه منطقی و علی در مورد رفتار شخصیت ها نمی توان داشت.
مثلا والاس که مامور ویژه ی وزارت کشور است و برای یافتن قاتل اعزام شده است، به جای شناسایی قاتل فرضی،خود به قاتل تبدیل می شود

عدم حضور نویسنده
رب-گری یه نسبت به هیچ یک از شخصیت های داستانش موضع گیری نمی کند.نه نسبت به قاتل و نه در راستای مقتول هیچگونه حب و بغضی نشان نمی دهد.و تنها از طریق لحن نویسنده است که می توان به دیدگاه او پی برد.در پاک کن ها ردیابی موضع گیری نویسنده بیهوده است و گویی نویسنده در مقام یک فیلم بردار مستند ساز است که تنها به تهیه مدرک می پردازد و هیچ نسبت جانب دارانه و خصمانه ای نسبت به شخصیت های رمان(دوپون،والاس و دکتر ژوآر)ندارد.
حضور خواننده
غیبت نویسنده به نوعی حضور خواننده و پر رنگ شدن نقش وی می باشد.در رمان نو بر خلاف رمان های رئالیستی سنتی،کار اصلی خواننده پس از پایان رمان آغاز می شود و تنها با تلاش خواننده است که گره از معمای رمان باز می شود.رب-گریه در آثار خود میدان وسیعی برای تفسیر آزادانه و دلبخواهانه خواننده در نظر می گیرد وخواننده در آن فعالانه مشارکت می کند.بر همین اساس است که برداشتهای متعددی می توان از پاک کن ها در ذهن داشت.

زمان
زمان در آثار رئالیستی سنتی، خطی و افقی است و طبق زمان تقویمی و ساعتی به پیش می رود. اما در رمان نو زمان حرکتی ناهمگون دارد.مثلا از گذشته به حال، از حال به گذشته و از حال مستقیما به آینده دور نوسان دارد. گاه گویی زمان از حرکت باز ایستاده است و یا گاهی سیر حوادث از یک شبانه روز تجاوز نمی کند اما خواننده حس می کند عمری را با شخصیت ها گذرانده است.رمان پاک کن ها از ساعت هفت و نیم روز سه شنبه ای آغاز می شود و در همان ساعت در روز بعد پایان می گیرد.زمان در رمان نو مانند ساعتی است که بر دیوار ذهن نصب شده باشد و متناسب با ضرباهنگ ذهن کند یا تند حرکت می کند یا می ایستد.والاس به شهر کوچکی آمده است تا در مورد قتلی سیاسی تحقیق کند.پس از شش یا هفت ساعت به بولواری می رسد.چشمش به خانه ای آجری می افتد که قتل در آن رخ داده است. ناگهان والاس به سی سال قبل باز می گردد.گویی ساعتی وجود ندارد و زمان به معنای حقیقی آن وجود ندارد.زمان حقیقی زمان ذهن والاس است، زمانی که در حال مکاشفه است و خود را می کاود.
مکان
مکان و نام شهری که حوادث رمان درآن رخ می دهد مانند ساعت والاس نا معلوم است .والاس در همان ابتدای ورودش به شهر سرگردان و گم شده است و با دشواری روبه رو می شود و مجبور است برای یافتن راه خود از دیگران راهنمایی بخواهد.

جایگاه اشیاء و پدیده شئ وارگی
در رمان نو شخصیت داستانی همچون آثار رئالیستی سنتی و جود ندارد.نویسنده رمان نو به عواطفف اندیشه ها و آرمان های شخصیت های داستان بی توجه است.روان شناسی شخصیت ها و مناسبات تاریخی و اجتماعی آنها در رمان نو جایی ندارد.انسان با همه پیچیدگی های ذهنی، روانی و عاطفی اش در رمان نو انکار می شود.اشیاء هم که در این گونه رمان مطرح می شوند، تیره و سردند.رمان نو عینی است و نویسنده اشیاء را همان گونه که هستند،توصیف می کند و هیچگونه احساسی از خود یا شخصیت داستان نسبت به این اشیاء نداشته و در مورد آن ها داوری نمی کند.رب-گری یه نیز با رمانتیک سازی و جان بخشی به اشیاء مخالف است و می خواهد که اشیاء از سلطه نگاه نویسنده رها شوند.
در رمان پاک کن ها نیز به جای بررسی روابط میان شخصیت ها بیشتر به توصیف اشیای بی پیوند با هم پرداخته می شود.نخستین صفحه رمان با توصیفی دقیق از اشیاء و جا به جایی آن ها آغاز می شود."درتاریک روشن سالن کافه، صاحب آنمشغول چیدن میزها،صندلی ها، جاسیگاری ها و شیشه های آب گاز دار است، ساعت شش صبح است... ساعتی که در آن دوازده صندلی- که شب را روی میزهایی با پوشش سنگ مرمر مصنوعی گذرانده اند- به نرمی می آیند..."." آنتوان، کلاهش را به سر گذاشته بود.این کلاه حالت رندانه ای به او می دهد:کلاه و کراوات قرمزش!" در توصیف والاس نیز رب-گری یه از یکی از متعلقات او استفاده می کند.ساعت والاس." بی اختیار نگاهی به ساعتش می اندازد و در می یابد که کار نمی کند.دیشب ساعت هفت و نیم از کار افتاده...گهگاه پیش می آید که از کار بیفتد... ساعت هوس بازی است، اولش تا اندازه ای ناراحت کننده است.فقط کافی است آدم به آن عادت کند" والاس به دلیل این که هویت خود را از یاد برده است، با ساعت که حافظه زمان سنج خود را از دست داده، چندان فرقی ندارد.
این گونه پرداختن به اشیاء و انکار انسان را می توان با پدیده شئ وارگی تبیین کرد. این مفهوم را مارکس در بیان سومین مرحله در زمینه تولید و مبادله کالا مطرح ساخت. در سومین مرحله یعنی عصر سرمایه داری، رابطه میان عرضه و تقاضا از طریق پول ممکن می شود و در این کالا به مقوله عام کل هستی اجتماعی تبدیل شده و نتیجه طبیعی این روند،پدیده شئ وارگی است. در سرمایه داری معاصرانسان ابزاری برای سرکیسه شدن و کسب سود بیشتر است و هیچ تفاوتی با اشیاء ندارد.





منابع مورد استفاده:
مکتب های ادبی،جلد دوم،رضا سید حسینی،تهران،انتشارات نگاه،چاپ دهم،1376.
فصلنامه فلسفی و ادبی ارغنون،شماره های 9،10 ،رمان نو.
راهی به هزار توی رمان نو در آثاری از رب-گری یه، ساروت و کوندرا،جواد اسحاقیان،تهران،نشر گل آذین،1385.
پاک کن ها، آلن رب-گری یه، ترجمه ی پرویز شهدی،تهران،انتشارات دشتستان،چاپ دوم،1382.



همچنین مشاهده کنید