شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

با مشاوره فردی و گروهی مشکلات هویتی را درمان کنیم


با مشاوره فردی و گروهی مشکلات هویتی را درمان کنیم

در شکل گیری هویت هر شخص, فلسفه, مذهب, جامعه, روان و جسم وی نقش دارند

● بحران هویت و عوارض آن

در شکل گیری هویت هر شخص، فلسفه، مذهب، جامعه، روان و جسم وی نقش دارند. بنابراین، جلوه های آسیب دیدگی هویت در مراحل گوناگون زندگی، به ویژه پس از نوجوانی، به شدت این آسیب، شدت عوامل زمینه ساز و سبب شونده ی این آسیب و مرحله ی زندگی فرد بستگی دارد. با وجود این، اغلب مطالعات جاری روان شناختی نشان داده اند که عوارض هویت را می توان به دو گروه اصلی طبقه بندی کرد: یکی عوارضی که دنیای درون و روان شناختی شخص را متأثر می سازند و دیگری، عوارضی که بر زندگی اجتماعی و روابط فرد با جامعه اثر می گذارند. در این مقاله، عوارض و پیامدهای بحران هویت در دو زمینه ی فردی و اجتماعی بررسی می شود.

● پیامدهای فردی بحران هویت

بارزترین نشانه ی تأثیر بحران هویت در نوجوانان و جوانان، بروز افسردگی است. مطالعات ترکان (۱۳۷۳) و باقری یزدی و همکارانش (۱۳۷۴) و احمدی (۱۳۷۴) و یاگاماشی و شیموزوکی (۱۹۹۴) نشان داده اند که این پدیده بین دانشجویان و دانشگاه ها نیز شایع است. به همین علت، شیوع بالای افسردگی در دانشجویان را باید به منزله ی شاخصی برای تشخیص بحران هویت در میان آن ها قلمداد کرد و این پدیده به جهات متفاوت درخور توجه وافر است.

در همین راستا، کوندر (۱۹۹۷، به نقل از خدارحیمی، ۱۳۸۰) بر ضرورت بررسی بحران آکادمیک تأکید کرده است. به اعتقاد وی، یکی از جلوه های بحران هویت جنبه ی آکادمیک است که می تواند، ماهیت یک رشته ی تحصیلی یا صاحب نظران آن را در معرض خطر جدی قرار دهد. در امر آموزش عالی، سیاست گذاران باید همیشه در مقابل بروز این بحران و چگونگی رفع آن آمادگی داشته باشند. مطالعه ی ناگائو (۱) (۱۹۹۷) نشان داده است، بحران هویت به شکل بالینی در نوجوانان بروز می کند، ولی شدت بروز این تابلوی بالینی، شاخص پیش بینی بروز آن در دوره ی بعدی زندگی است. به اعتقاد وی، طبق الگوی روان کاوی شخصیت، بحران هویت عاملی است که می تواند، توانمندی «من» را مختل سازد. به عبارت دیگر، این بحران سازگاری شخصی با واقعیت را در معرض خطر جدی قرار می دهد. کرامر (۱۹۹۷، به نقل از خدارحیمی، ۱۳۸۰) نیز نشان داده است، بروز بحران هویت در دوره های پس از نوجوانی و طی رشد، با میزان استفاده ی فرد از ساز و کارهای دفاعی رابطه ی مثبت دارد. بنابر نتایج مطالعات وی، استفاده ی بیش از حد از سازو کارهای دفاعی و بروز علائم بحران هویت، پوشش روان شناختی پایین بودن عزت نفس شخص هستند.

در مطالعه ای دیگر نشان داده شده است، بحران هویت با خودکشی مرتبط است [آکیسکال (۲) و آکیسکال] . به همین دلیل، یکی از مباحث اساسی برای درمان و پیشگیری خودکشی، به ویژه در نوجوانان، بررسی علل بنیادی بحران هویت است. افزون بر این، مطالعات نشان داده اند، بروز این بحران با روابط صمیمی درون خانوادگی نیز مرتبط است. در همین راستا، بارتل - هارینگ و استریمپل (۳) (۱۹۹۶) دریافته اند، بروز بحران هویت در زنان می تواند، صمیمیت زناشویی آنان را مختل سازد. در همین راستا نشان داده شده است، این موضوع در خانواده های دارای فرزندخوانده اهمیت بیش تری دارد [هاجال (۴) ، ۱۹۹۶، به نقل از همان منبع] .

افزون بر این، مطالعات موجود نشان می دهند، عوارض بحران هویت فقط به دوره های نوجوانی محدود نمی شود، بلکه تا بزرگ سالی، میان سالی و سالمندی نیز ادامه دارد. استرنس و گراگ (۵) (۱۹۹۸) نشان داده اند، عوارض این بحران بر میان سالی تأثیر می گذارد و به بحران میان سالی منجر می شود. بنابر یافته های این مطالعه، چنین پیامدی بیش تر به شکل بحران شغلی میان سالی بروز می کند. کاریو، تروی و سرفاتی (۶) (۱۹۹۱، به نقل از همان منبع) نیز نشان داده اند، تأثیر بحران هویت تا سالمندی ادامه دارد؛ به طوری که می تواند موجب تحلیل کنش های ذهنی شود. رویدادهای با اهمیت زندگی در سالمندی، مانند بازنشستگی و فقدان عزیزان، در ترکیب با عوارض دیرپای این بحران، ممکن است به شدت به افت کنش های شناختی بینجامد.

برخی از مطالعات نیز از جهت فردی، تأثیر بحران هویت را در سلامت جسمانی و سبک نادرست زندگی بررسی کرده اند. نورد (۷) (۱۹۹۷) نشان داده است، آسیب های اجتماعی و آسیب دیدگی برخی از اعضای بدن می تواند موجب بحران هویت شود. به همین دلیل، بیماری های مزمن مانند نشانگان نقص ایمنی اکتسابی (ایدز) و سرطان، در نهایت به بحران هویت منجر می شوند. این موضوعی است که باید در درمان و مراقبت بیماری های مزمن جسمانی مورد توجه درمانگران و پزشکان قرار بگیرد. در همین راستا، سینگل (۸) (۱۹۹۷) نشان داده، بحران هویت یکی از عوامل خطرساز ابتلا به مواد مخدر است. بنابراین، در جوامعی که شیوع مصرف مواد مخدر بالاست، نوعی همه گیرشناسی بحران هویت وجود دارد.

● عوامل اجتماعی بحران هویت

بحران هویت پیامدهای اجتماعی متفاوتی دارد و در همین حال، عوامل اجتماعی به اشکال متفاوتی موجب بروز بحران هویت می شوند. مطالعه ی تامسون و کارتر (۹) (۱۹۹۷) نشان داده است، فاصله ی طبقاتی اجتماعی و هویت گرایی نژادی در جامعه ممکن است باعث بروز بحران هویت فردی شود. براساس نتایج این مطالعه، یکی از راهبردهای علمی برای کاستن از بحران هویت در جامعه، زدایش پیش داوری هاست. هم چنین نشان داده شده است، فردگرایی افراطی در جامعه می تواند به بحران هویت بینجامد و استحکام اجتماعی را متزلزل سازد [دالینگر و دالینگر (۱۰) ، ۱۹۹۷، به نقل از همان منبع] .

از طرف دیگر، مطالعات اجتماعی نشان داده اند، گروه های اقلیت که به هر دلیل در جامعه در معرض برچسب خوردن و بدنامی قرار می گیرند، به احتمال بیش تری دچار بحران هویت فردی و اجتماعی می شوند [رادوسکی و سی گل(۱۱) ، ۱۹۹۸ به نقل از: خدارحیمی، ۱۳۸۰] . افزون بر این، پدیده ی چند فرهنگی یا به عبارت دیگر وجود چندین خرده فرهنگ در کنار هم، به افراد کمک می کند تا با گزینش جنبه های مثبت هر کدام از این فرهنگ ها، با سهولت بیش تری به مقابله با تعارضات بپردازند و به آسانی از کنار بحران هویت عبور کنند [اسمکی (۱۲) ، ۱۹۹۸] . مطالعه ی اسمکی نشان داده است، نقش مثبت و سازنده ی پدیده ی چند فرهنگی در یک جامعه برای حل تعارض بحران هویت فردی، بیش تر در ابعاد کنترل خشم و پرخاشگری، رقابت جویی سازنده و متعادل، مسئولیت پذیری و پرهیز از سنت گرایی افراطی قابل توجه است.

هم چنین مطالعات اجتماعی نشان داده اند، هویت ملی محصول زمینه های تاریخی و فرهنگی جامعه است. در واقع، فرایند ساخت زندگی در هر جامعه، نحوه ی تکوین و سلامت هویت ملی را تعیین می کند. در همین زمینه، ریویل (۱۳) (۱۹۹۷، به نقل از همان منبع) دریافته است، «بی هنجاری اجتماعی» (۱۴) و روشن نبودن مرزهای خوددوستی و دگر دوستی در بافت تاریخی و اجتماعی جامعه، می تواند به بحران هویت ملی و فردی منجر شود. مطالعه ی پیک (۱۵) (۱۹۹۷، به نقل از همان منبع) نیز نشان داده است، هر گونه شکست نظام اعتقادی و آشفتگی در ملاک های هویت ملی در جامعه ممکن است، به شدت هویت فردی افراد را نابود کند. کوئسیی (۱۶) (۱۹۹۷، به نقل از همان منبع) نیز یافته است، بحران هویت و تغییر مذهب دارای رابطه ی مثبت هستند. بنابراین می توان گفت در هر جامعه، بین نیروهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی هر جامعه با هویت ملی و فردی و نیز بین هویت فردی و هویت ملی، رابطه ای متقابل وجود دارد. در همین زمینه، دنگ (۱۷) (۱۹۹۹) شاخص های بحران هویت فردی و ملی را براساس معیارهای نژاد، فرهنگ، زبان، مذهب و قوم گرایی مورد بررسی قرار داده است. بنابر یافته های وی، الگوی مطلوب برای تشخیص هویت ملی و فردی، با استناد به ملاک های فوق قابل تدوین است.

الدرینگ و نورث (۱۸) (۱۹۹۷) ، در پیش بینی ملاک های هویت ملی و فردی، عوامل مهاجرت، ساختار خانواده، انتقال فرهنگی و تعارضات والدین - فرزند را به عنوان عوامل خطرساز مشخص کرده اند.

بنابر یافته های آن ها، حتی اگر شاخص های مقبول تعیین کننده ی هویت در جامعه دچار اشکال نباشند، وجود چنین عواملی در زمینه ی فردی می تواند موجب شود تا جنبه های اجتماعی هویت فردی دچار اختلال و آشفتگی شود. سرانجام، سیلوا و لئونگ (۱۹) (۱۹۹۶) پدیده ی نشانگان دگردیسی درونی وارونه (۲۰) را مطرح کرده اند. بنابر مطالعات این پژوهشگران، جوامعی که دچار کثرت گرایی اعتقادی و بی هنجاری اجتماعی هستند و در آن ها خرده فرهنگ بزهکاری چیرگی دارد، این عوامل کلان اجتماعی بر نظام ارزشی و اجتماعی و شاخص های اجتماعی - اقتصادی و شغلی والدین تأثیر منفی می گذارند. این زنجیره در خردسالان و نوجوانان موجب نوعی همانندی نادرست می شود که به شکل نشانگان دگردیسی درونی برگردان بروز می کند.

● پیشگیری از بحران هویت

بی شک پیشگیری از بحران هویت به مراتب آسان تر از درمان آن است. از آن جا که هویت فردی در نوجوانی تحکیم می شود، ولی بنیادهای آن در دوران نوزادی ریشه دارد، با استناد به شواهد موجود پژوهشی، اعتقاد بر این است که تکوین هویت، نوعی فرایند رشدی است. بنابراین، مهم ترین نکته برای پیشگیری از بروز بحران هویت، کنترل بروز عوامل خطرساز این بحران و همین طور، ایجاد نظام حمایت اجتماعی و فردی برای افراد در معرض خطر این عوامل است.

● درمان مشکلات هویت

درمان مشکلات هویت اساسا باید با تشخیص نقطه ی توقف نوجوان در جریان تحول او از وابستگی کودکی به استقلال دوره ی نوجوانی انجام شود. برای مثال، در برخورد با پسران جوان ۲۰ ساله ای که درگیر مشکلات مربوط به فاصله گرفتن طبیعی از سنین ۱۵ تا ۱۶ سالگی است، راهی نیست جز این که دریچه های مبارزه ی آرام وی برای کسب استقلال، با حداقل تعارض و کشمکش گشوده شود. در چنین موردی می توان به فرد کمک کرد تا نقش هایی را که در سن کودکی از او انتظار می رفته است، برعهده گیرد.

تشخیص موقعیت نوجوان در فرایند رشد هویت و تعیین این نکته که او در کدام یک از زیر مرحله های اوایل، اواسط و اواخر دوره ی نوجوانی (زیر مرحله های فاصله گرفتن از پایگاه پیشین کودکی، جدایی برای تدارک استقلال و ورود مجدد به مناسبات اجتماعی به عنوان یک بزرگ سال) قرار گرفته است، راه را برای درمان مؤثر وی می گشاید:

- اگر نوجوان در اوایل بلوغ و در دوره ی فاصله گرفتن از پایگاه کودکی است، می توان به او کمک کرد تا راه های مناسب برای فاصله گرفتن از خانواده را در پیش گیرد؛ بدون آن که دچار تعارض شود یا از خود بیگانگی غیرضروری در وی به وجود آید.

- اگر نوجوان در اواسط بلوغ و دوره ی جدایی و در تدارک برای استقلال است، می توان به او کمک کرد تا به جای آن که نقش های خطرناک یا مخاطره آمیز را ایفا کند، یاد بگیرد که نقش های مولد و ثمربخش را برعهده گیرد.

- و بالاخره اگر نوجوان در اواخر بلوغ و دوره ی ورود مجدد به مناسبات اجتماعی به عنوان یک بزرگ سال است، می توان اقداماتی را انجام داد که او بتواند، جنبه های گوناگون خود را که با خود تثبیت شده ی بزرگ سالی همانند باشد، قدم به قدم و به طور منظم کشف کند. البته درمان افراد اواخر دوره ی نوجوانی، اساسا درمانی شناختی و انتزاعی است.

اقدامات درمانی برای رفع مشکلات هویت همیشه باید بر نتایج تجربه ی رفتارها متمرکز باشد. بسیار مهم است که به نوجوان کمک شود تا از تفکر یک جانبه و سخت گیرانه فاصله بگیرد و به تفکر همه جانبه و چند بعدی مجهز شود تا بتواند، نتایج رفتار درست یا نادرست را بفهمد.

به علاوه، درمان مشکلات رشد هویت مستلزم کمک به نوجوان در راستای پاسخ هایی است که او باید در مقابل این پرسش اساسی به خود بدهد که: «من می خواهم چه جور آدمی باشم؟ » به نوجوان باید کمک شود تا دریابد، ایفای چه نقش هایی با خصوصیات، خلقیات و هدف های شخصی او هماهنگی دارند و چه نقش هایی با این خصوصیات و هدف ها ناهماهنگ هستند. کمک به نوجوان برای اجتناب از رفتارهایی که نتیجه ی آن ها مغایر با خواسته ها و هدف های اوست، بخش دیگری از این درمان است. نکته ی بسیار مهم این است که درمان مشکلات هویت باید به گونه ای باشد که پسر یا دختر جوان را به استقلال هویت برساند، نه این که او در جریان وابستگی به شخص دیگری بخواهد هویت خویش را تحصیل کند: هویت سالم و مستقل باید بتواند، با دیگران رابطه ی صمیمانه برقرار کند و این متفاوت از ارتباط گیری ناشی از وابستگی به دیگری است. تفاوت اساسی هویت وابسته و مستقل در همین نکته است [لطف آبادی، ۱۳۸۰] .

درمان بحران هویت نیز فرایندی یکپارچه است. بدین معنی که درمان آن به بررسی زیربنای فلسفی، زیستی، مذهبی، جامعه شناختی و روان شناختی این پدیده نیاز دارد. به عبارت دیگر، کارایی درمان بحران هویت تنها به توانمندی روان شناس بالینی و سایر متخصصان مربوطه بستگی ندارد، بلکه پیامد و نتیجه ی درمان، تابع عوامل درونی فرد و شرایط اجتماعی حاکم بر او در ابعاد مختلف است. به همین دلیل، درمان های روان شناختی معطوف به اجتماع و محیط درمانی، به همراه درمان انفرادی، کارامدی بهتر دارند.

مسلم است، تشخیص زودرس و به هنگام این بحران می تواند درمان آن را تسهیل کند. چنان چه این بحران در سنین ۱۱ تا ۱۴ سالگی تشخیص داده شود، بهترین هدف درمانی، آموزش فاصله گیری از خانواده به نوجوان است. در این مرحله، «مهارت آموزی» بهترین روش است. هدف این آموزش آن است که به نوجوان آموخته شود، به روش درست از خانواده فاصله بگیرد و مرزهای بین خودش و خانواده را در عمل ترسیم کند که این مرحله «جداسازی عاطفی» (۲۱) نامیده می شود.

وقتی بحران هویت در سنین ۱۴ تا ۱۷ سالگی تشخیص داده شود، هدف درمان باید استقلال و خودمختاری نوجوان باشد. به این منظور، در این مرحله جایگزین کردن نقش های مولد و ثمربخش به جای نقش های مخاطره آمیز، با شیوه های تدریجی و گام به گام، بهترین راهبرد است. هدف اصلی به کارگیری این راهبرد ایجاد استقلال و تمرین اراده ی آگاهانه در نوجوان است. سرانجام، چنان چه این بحران پس از ۱۷ سالگی تشخیص داده شود، هدف درمانی باید وارد ساختن دوباره ی فرد به مناسبات اجتماعی باشد. به عبارت دیگر، باید به او بیاموزیم تا خودش را به عنوان یک بزرگ سال تجربه کند.

بدیهی است که در این مرحله، ترکیبی از شیوه های ایفای نقش، انعکاس عواطف، بحث و گفتمان منطقی، «جرئت ورزی» (۲۲) ، کنترل خویشتن و آموزش مهارت های اجتماعی برای دست یابی به هدف درمانی، مورد استفاده قرار می گیرند. نکته ی با اهمیت این است که در هر سه مرحله لازم است، استقلال نوجوان به عنوان نتیجه و پیامد درمان مورد توجه متخصص بالینی قرار بگیرد.

برای درمان مشکلات هویتی افراد می توان از روش های مشاوره ی فردی و گروهی استفاده کرد. در روش های فردی، به آنان که دچار مشکلات هویتی هستند کمک می کنند تا از خویشتن بیش تر آگاه شوند. برای آگاهی از خویشتن لازم است، شرایط لازم از قبیل هماهنگی، تفاهم توأم با همدلی و پذیرش مثبت بدون قید و شرط ایجاد شود. در این صورت، فضایی به وجود می آید که در آن فرد به خودآگاهی می رسد. استفاده از روش های معنا درمانی و واقعیت درمانی برای یافتن معنایی برای زندگی، و قبول مسئولیت و آموزش روش حل مسئله برای کشف راه حل ها و انتخاب آن ها می تواند مفید باشد و به فرد در رسیدن به هویت موفق کمک کند.

نویسنده:دکتر احمد غضنفری

پی نوشتها:

۱. Nagao

۲. Akiskal

۳. Bartle - Haring & Strimple

۴. Hajal

۵. Sterns & Grage

۶. Garion, Troy & Serfaty

۷. Nord

۸. singol

۹. Thompson & Carter

۱۰. Dollinger

۱۱. Radkowsky & Siegal

۱۲. Smoke

۱۳. Revilla

۱۴. Anomie

۱۵. Pick

۱۶. Koese

۱۷. Deng

۱۸. Eldering & Knorth

۱۹. Silva & Leong

۲۰. Reverse Intermetamorphosis

۲۱. Dettachment

۲۲. Assertive Training

منبع: مجله مشاور مدرسه، شماره ی ۱۲