جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گفتمان فلسفی نوصدرایی


گفتمان فلسفی نوصدرایی
جستاره
منتقدان و منكران فلسفه‏ی اسلامی از گروهها و گرایشهای گوناگونی تشكیل می‏شوند، نص‏بسنده‏گان، اشعری مسلكان، شهودگرایان، اصحاب مكتب تفكیك، تجربیان، علم‏پرستان، از جمله‏ی آنانند كه هر یك به سیاقی زبان به قدح و جرح فلسفه‏ی اسلامی گشوده‏اند، گروههای یاد شده، گاه معرفت عقلی را انكار كرده‏اند، گاه اسلامیّت فلسفه، و گاه كارایی حكمت اسلامی را. تهمت كافری و طعنه‏ی بیگانه تباری، داغهای سنتی‏یی بودند كه هر از چندی در مجامع عالمانه و عامیانه از سوی كسی یا گروهی بر پیشانی سپید و ستبر حكمت اسلامی نهاده می‏شد، و اكنون تحت تأثیر گرایشهای تحصّلی یا فرامدرن، با عناوین «ناكارآمدی و اندراس» نغمه‏های تازه‏تری علیه فلسفه‏ی استوار و دیرپای اسلامی ساز شده است.برغم آنكه عقلانیّت اسلامی هنوز از غنی‏ترین و استوارترین جریانهای فكری جامعه‏ی بشری است،امّا به نظر نگارنده، حكمت اسلامی امروز نیازمند احیاء و تحوّل اساسی است و این احیاگری و دگرگونسازی باید دقیقا ناظر به چالشهای طرح شده از سوی گرایشهای نامبرده و نیازهای زمانه صورت بندد، خوشبختانه چندی است این تحوّل فرخنده فام آغاز شده است. گفتمان فلسفی‏یی كه از دهه‏ی بیست قرن حاضر خورشیدی (دهه‏ی چهل قرن بیستم میلادی) با علمداری علامه‏ی بزرگ سید محمدحسین طباطبایی و قلمداری شهید سترگ استاد مرتضی مطهری و دیگر تلامیذ علامه در ایران آغاز گردید مطلع این دگرگونی بود، هرچند عهد طفولیّت این جنبش حكمی به درازا كشید، امّا چالشهای تازه‏یی كه طی دهه‏ی هفتاد شمسی در حوزه‏های شناختارپژوهی، هستی‏شناسی و الهیّات، در ایران ظهور كرده است، بستر بسیار مساعدی را برای بالیدن و بارور شدن این نهال جوان فراهم ساخته است. در این نگاره پس از اشاره به ادوار پیدایش و بالش حكمت و عقلانیّت اسلامی، به اختصار به تبیین مختصات ساختاری، روشی و محتوایی گفتمان فلسفی معاصر ایران كه به نظر نویسنده، زیبنده‏ی عنوان «مكتب نوصدرایی» است، پرداخته شده، عقلانیّت اسلامی پنج دوره را سپری كرده است و اكنون در دوره‏ی ششم حیات بارور خویش بسر می‏برد:دوره‏ی نخست: حجاز هیچگاه پیشینه‏ی حكمی نداشته و جز در عصر ابراهیمی هماره در تیه جاهلیّت بسر می‏برده، با ظهور شریعت اسلامی چراغ خردورزی در آن دیار فروزان شد، نخستین آیات فرود آمده به لحن اندیشه برانگیز و بیدارگرانه‏یی از «قرائت و كتابت»، «علم و حكمت»، «آفرینش و انسانشناسی»(۲) سخن گفت، وحی اسلامی حكمت را قرین كتاب (قرآن) و سایر كتب آسمانی قرار داد،(۳) و خرد را عِدل وحی قلمداد كرد، هم از این رو در اسلام عقل به همان طراز ارجمند است كه وحی، عقل و وحی دو منبع دریافت دین‏اند،(۴) سهم خرد در دست‏یابی به اصول (جهان‏بینی و انسانشناسی) پررنگ‏تر از نصّ است و در درك احكام و اخلاق نیز سهمی كمتر از وحی ندارد، كلیدفهم نصوص وحیانی نیز عقل است،قرآن‏درافزون‏برسیصد آیه آدمی را به تعقّل و اندیشیدن فرمان داده است،(۵) سراسر متون و نصوص مقدس اسلامی آكنده از لطایف حكمی، مضامین فلسفی، و مدّعیات عقلانی است.(۶) با عنایت به نكات پیشگفته عهد نزول قرآن و عصر صدور روایات اسلامی دوره‏ی طلوع حكمت و عقلانیّت اسلامی است، هرچند ـ چون دیگر معارف اسلامی ـ مجموع آموزه‏های حكمی اسلامی در آن روزگار به صورت متنی مجزا از متون مقدس، تبویب و تدوین نگردید و این علل و دلائل بسیاری دارد، یكی از علل آن درهم تنیدگی اصول احكام عقلانی و وحیانی و دوگانه قلمداد نشدن آنها در متن این دین است. مختصّات این دوره عبارت است از: ۱. فهم امّی و فطری و اخذ بلاواسطه‏ی عقاید از محضر پیامبر و نصوص اوّلیّه‏ی دینی، ۲. بساطت مباحث و عقاید، ۳. فقدان نحله‏ها و مسالك نظری تعریف شده، ۴. طرح مباحث، عاری از تعبیر و اصطلاح و سازمان علمی. مورّخان مطّلع فلسفه و فیلسوفان متضلّع، شرقشناسان منصف، با ما در برداشت‏های فوق همدل و همراهند. دوره‏ی دوم: درحالی كه خورشید حكمت و معرفت در مغرب‏زمین در محاق قرون وسطا می‏افتاد، آفتاب دانش و آگاهی در شرق جدید (اسلامی) طلوع می‏كرد، چنین بود كه با رونق بازار تعقّل و تدبّر و، توسعه‏ی حوزه‏ی نفوذ جغرافیایی و قومی اسلام، و تكثّر فهمها از متون و عقاید دینی، و نیز دخالت نفسانیّت‏ها، بحث‏های بسیاری پیرامون مبادی و مبانی گزاره‏ها و آموزه‏های اسلامی درگرفت و در نتیجه مكاتب و مشارب حكمی و كلامی اسلامی ظهور كردند، در این میان آیات قرآنی و روایات نبوی كه به روش عقلانی به تبیین گزاره‏ها و آموزه‏ها پرداخته بود مورد ژرفكاوی بسیار قرار گرفت و اصول و قواعد فراوانی پی افكنده شد. این مقطع دوره‏ی تدوین و ساماندهی تفكر عقلانی در دنیای اسلام بود. مختصات این دوره عبارت است از: ۱. پیدایش اصطلاحات و راه یافتن تعبیر و تاویل به حوزه‏ی عقلانیت دینی، ۲. گسترش تشكیك و تشقیق در عقاید، ۳. ظهور مكاتب و نحله‏های فكری اسلامی، ۴. رواج تدوین منابع و تألیف آثار، ۵. صدور تفكر و عقلانیت اسلامی به نقاط عالم. با اینكه هر یك از دوره‏های ششگانه‏ی عقلانیّت اسلامی دارای مختصّات خاص خویش است امّا مجموعه‏ی دارایی عقلانی دو دوره‏ی فوق، جوهر حكمت اسلامی را طی دوره‏های بعدی تشكیل می‏دهد. دوره‏ی سوم: قرن دوم اسلامی (هشتم مسیحی) سرآغاز عهد شكوه و شكوفایی تمدن اسلامی است، قرن سوم روزگار فربهی و تناوری حكمت و معرفت در دنیای اسلام است، هاضمه‏ی فرهنگ مقتدر اسلامی معارف بشری را از چهار سوی گیتی جذب و هضم می‏كند، دست‏آوردهای فكری اقوام و ملل، و مواریث فرهنگهای كهن یونانی، ایرانی، اسكندرانی، مصری، هندی و... به طور گسترده از زبانهای مختلف به زبان عربی كه زبان دینی مسلمانان و لسان علمی عصر است برگردانده می‏شود، نهضت ترجمه از نیمه‏ی قرن دوم در عهد منصور عباسی (۱۵۸ ـ ۱۳۶/ ۷۷۵ ـ ۷۵۴) آغاز و در قرن سوم به اوج رسیده در پایانه‏ی قرن چهارم فروكش كرد، هرچند اكثر مترجمان و شارحان برجسته‏ی حكمت و طب و طبیعیات در جهان اسلام، به قرن ســوم یا چـــهارم اسلامی تعلّق دارند: عبدالمسیح ابن ناعمه‏الحمصی (متوفی ۲۳۰ ه··/۸۳۵ ه··)، حُنین بن اســــحاق (۲۶۰/۸۶۹)، جُبیش خواهرزاده‏ی حنین، عیسی بن یحیی شاگرد حنین‏ثابت‏بن قرّه‏ی حرّانی، یحیی بن البطریق (پاتریكیوس)، قسطا بن لوقا(۳۱۰/۹۰۰)، ابوعثمان دمشقی (۳۱۰/۹۰۰)، ابوبشر متی (۳۲۹/۹۴۰)، یحیی بن عدی المنطقی (۳۴۶/۹۷۴)، ابوعلی بن زرعه (۳۹۸/۱۰۰۸)، و...، امّا به موازات گسترش پرشتاب نهضت ترجمه، با تأسیس بیت‏الحكمه به امر مامون (۲۱۵/۸۳۰) و ریاست یحیی بن ماسویه، و ظهور فیلسوفانی چون ابویوسف یعقوب كندی (م۲۵۸/۸۶۶) كار پژوهش و گوارش عناصر حكمی سایر تمدنها در دستگاه عقلانیّت اسلامی نیز پی‏گرفته می‏شد و بدین سان بذرتكوّن دوره‏ی چهارم عقلانیّت اسلامی نیز كشته می‏شد. در این دوره، عقلانیّت اسلامی هنوز هویّت كلامی داشت و مباحث هستی‏شناسانه در آن بسیار كم‏رنگ بود والبته غلبه با جریان اعتزال بود، وجوه متقدمان كلام عقلگرای اسلامی به این دوره تعلّق دارد، متألّهانی چونان: واصل بن عطا (۱۳۰/۷۴۸) مؤسّس معتزله، عمروبن عبید (۱۴۵/۷۶۲) بشربن معتمر(۲۱۰/۸۲۵)، ثمامهٔ بن اشرس (۲۱۳/۸۲۸)، ابوموسی مردار (۲۲۶/۸۴۱)، ابوالهذیل علاف (۲۲۶/۲۳۵ ۸۴۱/ یا ۸۴۹) ابوبكر اصمّ، ابراهیم نظّام (۲۲۰ یا ۲۳۰/۸۳۵ یا ۸۴۵) علی اسواری و معمّر بن عبّاد معاصران نظّام، هشام فوطی ابو یعقوب شحام (۲۳۲/۸۴۷)، جعفربن مبشّر (۲۳۵/۸۴۹)، اسكافی (۲۴۰/۸۵۵)، عبّادبن سلیمان (۲۵۰/۸۴۹)، عمروبن بحرجاحظ (۲۵۵/۸۶۸)، ابوالحسن خیّاط (۲۸۹/۹۰۲)، ابوعلی جبائی (۳۰۳/۹۱۵)، ابوهاشم جبائی (۳۱۲/۹۳۳)، ابوقاسم بلخی كعبی (۳۱۹/۹۳۱)، و قاضی عبدالجبّار معتزلی (۴۱۵/۱۰۲۵) كه وجود وی استثناء پس از غلبه‏ی كلام اشعری قلمداد می‏شود، نقش بارز و آراء دقیق امامان شیعه(ع) كه مؤسّس مكتب الهیّاتی عقلگرایی هستند كه جانب نصوص دینی را نیز تؤأما نگاه می‏دارد و بیشتر آنان به همین دوره تعلق داشتند سزاوار توجّه عمیق است، آنان سهم عظیمی در باروری عقلانیت اسلامی دارند. ظهور مالك بن انس (۱۷۹/۷۹۵) و احمدبن حنبل (۲۴۱/۸۵۵) سپس اشعری (۳۳۰/۹۳۵) كه نوعی مقاومت در قبال جریان عقلانیت خردورز اسلامی تلقی می‏شود نقطه‏ی عطفی در این دوره بشمار است.مختصات این دوره عبارت است: ۱. تعامل فرهنگ و معارف اسلامی با فرهنگهای دیگر جوامع و اصتیاد و جذب عناصر سازگار حِكَم و معارف بشری، و پیدایش اندیشه‏های التقاطی، ۲. تشدید منازعات نظری میان فرق اسلامی و رواج مناظرات علمی بین فرقه‏یی و بین دینی، ۳. پدید آمدن آثار فلسفی مترجَم، و متون كلامی مدوّن فراوان و توسعه‏ی كتابخانه‏ها و مراكز علمی، ۴. بودجود آمدن زمنیه‏ی ظهور فلسفه‏ی اسلامی به مفهوم مصطلح و مستقل از كلام، ۵. پیدایش جریانهای مقابله با عقلگرایی. دوره‏ی چهارم: هر چند ـ چنانكه اشارت رفت ـ كِندی نخستین فیلسوف ـ به معنی مصطلح آن ـ در دنیای اسلام است، ابن ندیم در الفهرست ۲۴۲ اثر را به او نسبت داده است و این آثار عموما در زمینه‏های منطق، فلسفه‏ی اولی، حساب، كرویّات، موسیقی، نجوم، هندسه، پزشكی، تنجیم، الهیّات، علم‏النفس، سیاست، اقلیم‏شناسی، كیمیا... تألیف شده است،(۷) امّا دوره‏ی چهارم در نیمه دوم قرن چهارم، با ظهور فیلسوفان تمام و حكیمان نام‏آوری چون محمدبن محمدبن طرخان فارابی كه در غرب معروف به Abunaser است، و ابوعلی حسین بن سینا كه در مغرب به نام Avicennaشناخته است آغاز می‏گردد. این دو فیلسوف عقلانیت اسلامی را به اوج قلّه‏ی قوّت و انسجام رسانیدند. آنان بسیار هنرمندانه دست‏آوردهای فلسفی یونانی ـ اسكندرانی را با تعالیم دینی اسلامی درآمیخته با تكیه بر قدرت فكری و نبوغ فوق‏العاده‏ی خود دستگاه فلسفی بس استواری را پی افكندند كه طی قرون متمادی افكار و آثار آنها شرق اسلامی و مغرب زمین را سیراب می‏ساخت، ظهور و مقابله‏ی عرفان‏پژوهان فلسفه‏ستیزی چون ابوحامد محمّد غزّالی (۴۵۰/۱۰۸۵) و فیلسوفان شهودگرایی چونان شیخ اشراق شهاب‏الدین یحیی سهروردی (۵۸۷/۱۱۹۱)، متكلّمان فلسفه‏گریزی مانند فخرالدین رازی (۶۰۶/۱۲۰۹) متفكران بلند مرتبه‏یی بسان نصیرالدین طوسی (۶۷۱/۱۲۷۳)، و فیلسوفان تاریخ و تاریخنگاران ضد یونانی‏یی مثل ابن خلدون (۸۰۹/۱۴۰۶) هرگز و هرگز چیزی از عظمت كار آنان نكاست. باالهام از فیلسوف برجسته‏ی معاصر ایران مرتضی مطهری (۱۴۰۰ق/۱۹۷۹) به اختصار به دست آوردهای دوران اسلامی فلسفه كه به طور عمده در دوره‏ی چهارم پدید آمده است اشاره می‏كنیم، وی چهار نقش و سهم را برای فیلسوفان مسلمان درباره‏ی حكمت انتقال یافته به جهان اسلام ذكر می‏كند: ۱. حفظ بخشی از مباحث بدون هرگونه تصرف، ۲. تكمیل فلسفه از رهگذر تحكیم مبانی مدّعیات، تكثیر برهان یا ارائه‏ی تقریر جدید، ۳. منقح‏سازی و بازپژوهی بخشی از مباحث فلسفی، ۴. افزودن مباحث و قواعد جدید. «از قسم اول... اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات ده‏گانه‏ی ارسطو و علل اربعه و تقسیمات علوم ارسطویی و تقسیمات قوای نفس را می‏توان نام برد...، اما قسم دوم: این قسمت زیاد است [و برای نمونه]... می‏توان مساله‏ی امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحید واجب، امتناع صدور كثیر از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهریت صور نوعیه را نام برد،... اما قسم سوم، برای این قسمت رابطه‏ی حركت با علت و رابطه خدا و عالم، مساله‏ی معروف مثل افلاطونی، و مساله‏ی صرف‏الوجود بودن واجب را می‏توان نام برد... از جمله مسائلی كه در این ردیف باید شمرد... بیان اقسام تقدّم، اقسام حدوث، انواع ضرورتها و امكانها، اقسام وحدت و كثرت [است] امّا قسم چهارم یعنی مسائلی كه برای اولین بار در جهان اسلامی طرح و عنوان شده است. این مسائل، هم زیاد است و هم دارای ارزش و اهمیت بیشتری است. از این مسائل است مسائل عمده‏ی وجود، یعنی: اصالت وجود، وحدت وجود، وجود ذهنی، احكام سلبیّه‏ی وجود، همچنین مساله‏ی جعل، مناط احتیاج شی‏ء به علت، قاعده‏ی بسیط‏الحقیقه، حركت جوهریه، تجرد نفس حیوان و تجرد نفس انسان در مرتبه‏ی خیال، اعتبارات ماهیت، احكام عدم خصوصا امتناع اعاده‏ی معدوم، معقولات ثانیه، قاعده‏ی امكان اشرف، علم بسیط تفصیلی باری، امكان استعدادی، بعد بودن زمان، فاعلیّت بالتّسخیر، جسمانیّهٔ الحدوث بودن نفس، معاد جسمانی، وحدت نفس و بدن، نحوه‏ی تركیب ماده و صورت كه آیا انضمامی است یا اتحادی، تحلیل حقیقت ارتباط معلول با علت، وحدت در كثرت نفس و قوای نفس. اما در منطق، این مسائل را باید نام برد: انقسام علم به تصور و تصدیق، كه ظاهرا ابتكار آن از فارابی است، اعتبارات قضایا و تقسیم قضیه به خارجیه و حقیقیه و ذهنیه كه زمینه‏اش از بوعلی است و به دست متأخّرین شكل گرفته است، تكثیر موجّهات كه در اثر غور و كنجكاوی در قضیه مطلقه‏ی ارسطو و ابهامی كه در آن بوده و ایراداتی كه متوجه آن بوده است پیدا شده، مثلاً قضیه‏ی عرفیه‏ی عامه كه یكی از شقوق قضیه‏ی مبهم ارسطویی است اولین بار به نقل خواجه نصیرالدین طوسی وسیله‏ی فخرالدین رازی عنوان شده است هرچند زمینه‏ی آن به وسیله‏ی ابن سینا به وجود آمده است».(۸) درخور ذكر است كه:
۱. در اكثر موارد قسم اوّل، بسیاری از فیلسوفان مسمانان آراء دیگری اتخاذ كرده‏اند.
۲. مصادیق اقسام ۲ و ۳ و ۴ نیز بسی بیش از نمونه‏های یاد شده است، علامه طباطبائی بزرگترین حكیم معاصر اسلامی مدّعی است همه‏ی مباحث و مسائل انتقال یافته از دویست مورد تجاوز نمی‏كرده كه فلاسفه‏ی اسلامی آن را به هفتصد مبحث و مسأله افزایش داده‏اند.
۳. همه‏ی دست‏آوردهای باز گفته، در دوره‏ی پنجم نیز استمرار و تكمیل یافته و اصولاً بخشی از آنها در این دوره پدید آمده است.
۴. سهم و نقش فیلسوفان اسلامی محدود به حد مواردی یاد شده نیست، بلكه ابداعات و اضافات محتوایی روش‏شناختی و كاربردی صورت پذیرفته توسّط مسلمانان به حدّی است كه سبب تبدیل هویّت معارف مهاجر گردیده است. و این تحولات را باید در فرصتی فراخ تشریح كرد.
۵. در جریان سنت چرخه‏ی دوری تبادل حكمت و معرفت بین شرق و غرب، اعصار پس از فارابی، ابن سینا و ابن رشد، به یمن قدرت فكری و همت همین فیلسوفان، دور صدور حكمت از مشرق به مغرب زمین قلمداد می‏گردد، میزان آثار ترجمه شده‏ی حكمای اسلامی بزبانهای لاتین طی این دوره دو چندان افزون‏تر از مجموعه‏ی آثار یونانی و اسكندرانی است كه طی قرن سوم و چهارم اسلامی به عربی برگردانیده شد.
دوره‏ی پنجم: مبدع و مبدء این دوره فیلسوف سترگ، عارف بزرگ صدرالدّین محمد قوامی شیرازی (زاده‏ی ۹۸۰/۱۵۷۲) و درگذشته‏ی ۱۰۵۱/۱۶۴۱) بود. برخی به خطا، كار او را اقتباسی خالی از ابتكار امّا زیركانه از حكمت مشاء بویژه ابن سینا پنداشته(۹) بعضی دیگر به جفا مكتب وی را توسعه‏ی حكمت اشراق بویژه سهروردی انگاشته‏اند!(۱۰) جمعی نیز تلاش او را تنها نوعی تلفیق ناسازگار سه حوزه‏ی معرفتی فلسفه، كلام و عرفان یا چهار مشرب حكمت مشائی، حكمت اشراقی، كلام و عرفان قلمداد كرده‏اند.(۱۱) رمز خطای هر سه دیدگاه عدم درك صحیح ماهیّت و مختصّات حكمت صدرالمتألهین بوده است. صدرالمتألهین خود در مقدمه‏ی اسفار اربعه كه بزرگترین اثر مكتوب وی و جامع‏ترین دانشنامه‏ی فلسفی مسلمانان بشمار می‏آید. پس از اشاره به سرگذشت علمی و سلوكی خویش و شكوه‏ی صریح و بسیط از ستم زمانه بر حكمت، و جور همروزگارانش بر او ـ كه سبك ادبی و سیاق معنوی آن شكوانامه‏های علی(ع) را تداعی می‏كند ـ به ریاضات و تضرّعات روحانی، و عزلت‏گزینی و كنج‏نشینی طولانی خود اشاره كرده، چگونگی تحوّل حال و تكشّف حقایق بر خویش را شرح می‏دهد. صدرا این تحوّل را موهبت الهی تلقی كرده به زبانی پررمز ماهیّت و مختصّات مكتب خود را تبیین داشته است، وی درخصوص منشأ و ماهیّت مسلك خویش چنین می‏گوید: «پس عزیزانه به سوی خدای سبب‏ساز روی آوردم و از سرفطرت به بارگاه آسان سازنده‏ی سختیها تضرّع كردم، چون زمانی دراز و مدتی بلند به حال استتار و انزوا، خلوت و عزلت سپری نمودم، به خاطر مجاهدات نفسانی جانم شعله‏ور گردید، و به سبب ریاضت‏های طولانی زبانه‏های آتش از دلم سركشید، و انوار ملكوت از آن فیضان كرد، و خرگاه جبروت برآن افراشته شد... پس آنگاه بر اسراری آگاهی یافتم كه پیش از آن تاكنون برآن آگاه نبودم، و رموزی بر من آشكار شد كه هرگز اینگونه به برهان برمن مكشوف نبود، بلكه اسرار الهی و حقایق ربّانی و ودایع لاهوتی و پرده‏نشینان صمدانی‏یی را كه به برهان فراگرفته بودم با اضافاتی به شهود و عیان دیدم و یافتم».(۱۲) آنچه به دست صدرا در حوزه‏ی معرفت و حكمت اسلامی روی داد در تاریخ اسلام پدیده‏یی بی‏مانند بود، هرچند فضل تقدم از آن كندی، فارابی، ابن سینا و سهروردی است امّا هرگز كار هیچیك از آنان ارزش قیاس با تطوّرات و تأسیساتی كه صدرالمتألهین در این عرصه پدید آورد ندارد. او از لحاظ روش، ساختار و مضمون، به نوآوریهای چشمگیری دست یازید:
در روش استدلال و اثبات مدّعیات فلسفی، او سعی كرد نزاع سنتی مشائی و اشراقی را كه با ظهور ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد و معارضه با استادش افلاطون آغاز گردید و طی بیست قرن استمرار داشت پایان بخشد. او توانست به شیوه‏یی هنرمندانه، روشمند و ابتكاری حكمت اشراق و حكمت مشاء، كلام و عرفان را در آمیخته دستگاه فلسفی و معرفتی واحدی را پی افكند. او نظام فلسفی‏یی را سامان داد و سازمان فكری را بنیاد نهاد كه از ساختاری منطقی، استوار، منسجم و سازگار برخوردار است آنسان كه عناصر اصلی تفكرش مانند اصالهٔ‏الوجود، حركت جوهری، و... در جای جای مدّعیات او چونان جان در كالبد سریان دارد. ابتكارات مضمونی و ابداعات محتوایی صدرا از لحاظ كیفی ارجمندتر و افزون‏تر است از همه‏ی ابداعات هفت قرنه‏ی دوره‏ی سوم و چهارم حكمت و عقلانیّت اسلامی. ظهور صدرالمتألهین خط بطلان بر انگاره‏ی مستشرقینی بود كه می‏پنداشتند: پس از تازش سنگین و سهمگین غزالی فلسفه‏ی اسلامی دیگر نتوانست قامت راست كند، و ابن رشد (۵۶۴/۱۱۶۹ ـ ۵۹۴/۱۱۹۸) كه غربیان او را Averroes می‏خوانند، واپسین تلاش (امّا ناكامِ) متفكّران مسلمان در دفاع از فلسفه بود و پس از او فلسفه‏ی اسلامی عقیم ماند!،(۱۳) البته ظهور حكمت صدرایی موازی شد با عصر نوزایی در فرنگ و پیدایی فلسفه‏های جدید از سویی و افول منزلت علمی مسلمانان از دیگر سو، همچنین بی‏مهری عمدی غربیان از سویی و بی‏رمقی اتباع صدرا از دیگر سو، لهذا این فیلسوف سترگ در غرب ناشناخته ماند. اینجا با درج فهرستی كه استاد مطهری از دست‏آوردهای محتوایی صدرا به دست داده استـ هرچند اختصاصات فلسفی او فراتر از این فهرست است و درخور پژوهشی مشبع ـ، به عمده‏ی عناوین نظریّه‏ها و ره‏آوردهای او اشاره می‏كنیم، استاد مطهری اركان حكمت صدرایی را به ترتیب زیر ذكر می‏كند:
«۱. اصالت وجود.
۲. وحدت وجود.
۳. حل اشكال از وجود ذهنی.
۴. تحقیق در حقیقت وجوب ذاتی ازلی و حقیقت امكان در ممكنات و كشف نوعی امكان به نام «امكان فقری».
۵. تحقیق در مناط احتیاج به علت.
۶. تحقیق در حقیقت علّیت و نحوه‏ی ارتباط معلول به علت و اینكه اضافه‏ی معلول به علّت اضافه‏ی اشراقی است و بازگشت معلولیّت به تجلّی و تشأّن است.
۷. اثبات حركت جوهریّه.
۸. تحقیق در رابطه‏ی میان متغیّر و ثابت و حادث و قدیم.
۹. اثبات اتّحاد عاقل و معقول.
۱۰. اثبات حدوث زمانی عالم.
۱۱. اثبات نوعی وحدت كه آن را «وحدت حقّه‏ی حقیقیّه» می‏نامد.
۱۲. اثبات اینكه تركیب جسم از ماده و صورت، تركیب اتحادی است.
۱۳. برهان «صدّیقین» برای اثبات واجب.
۱۴. برهان خاص مبتنی بر برهان صدّیقین بر توحید واجب.
۱۵. تحقیق علم واجب به اینكه علم واجب به اشیاء علم بسیط اجمالی در عین كشف تفصیلی است.
۱۶. تحقیق در قاعده‏ی «بسیط الحقیقهٔ كلّ الاشیاء»
۱۷. اثبات اینكه نفس جسمانیهٔ الحدوث و روحانیهٔ‏البقا است.
۱۸. تحقیق در حقیقت اِبصار و سایر إدراكات حسّی.
۱۹. تجرّد قوه‏ی خیال.
۲۰. اثبات اینكه «النّفس فی وحدتها كلّ القوی».
۲۱. اثبات اینكه «كلّی» به نحو تعالی است نه صِرف تجرید و انتزاع.
۲۲. اثبات معاد جسمانی».(۱۴)
دوره‏ی ششم: برغم آنكه عقلانیّت و حكمت اسلامی ـ كه ایران در آن سهمی گران دارد ـ هنوز از استوارترین وپربارترین مواریث و جریانهای فكری جامعه‏ی انسانی است اما امروز این گوهر گرانبها نیازمند بازپیرایی، بازپژوهی، و سامان‏بخشی جدی است، در این نوسازی و دگرگونگری نیازهای عصری، دست‏آوردهای نوین حكمت علمی جهانی ، و پرسشهای نوپیدایی كه امروز تفكر اسلامی را به مصاف می‏خواند، و نیز چالش‏هایی كه فلسفه و الهیات اسلامی در گذشته با آن روبرو بوده باید منظور نظر نظریه‏پردازان و متفكّران اسلامی باشد. منتقدان و منكران سنتی فلسفه‏ی اسلامی گروهها و گرایشهای گوناگونی را تشكیل می‏دهند، نص‏بسنده‏گان، اشعری مسلكان، شهودگرایان، اصحاب مكتب تفكیك، تجربیان، علم‏پرستان، از جمله‏ی آنانند كه هر یك به سیاقی زبان به قدح و جرح فلسفه‏ی اسلامی گشوده‏اند، گروههای یاد شده، گاه معرفت عقلی را انكار كرده‏اند، گاه اسلامیّت فلسفه را، و گاه كارایی حكمت اسلامی را. تهمت كافری و طعنه‏ی بیگانه تباری، داغهای سنتی‏یی بودند كه هر از چندی در مجامع و عامیانه از سوی كسی یا گروهی بر پیشانی سپید و ستبر حكمت اسلامی نهاده می‏شد، و اكنون تحت تأثیر گرایشهای تحصّلی یا فرامدرن، با عناوین «ناكارآمدی و اندراس منطق و فلسفه‏ی ارسطویی ـ اسلامی» نغمه‏های تازه‏تری علیه فلسفه‏ی استوار و دیرپای اسلامی ساز شده است. خوشبختانه چندی است تحوّلی فرخنده فام در حوزه‏ی حكمت و الهیات در ایران آغاز شده است. به نظر ما گفتمان فلسفی‏یی كه از دهه‏ی بیست قرن حاضر خورشیدی (دهه‏ی چهل قرن بیستم میلادی) با علمداری علامه‏ی بزرگ سیدمحمد حسین طباطبایی و قلمداری شهید اندیشه، استاد مرتضی مطهری و دیگر تلامیذ علامه در ایران آغاز گردید باید مطلع این دگرگونی قلمداد گردد. گذشته از پیشینه‏ی تاریخیِ فلسفی ایران، این خطه پس از ظهور اسلام نیز هماره پررونق‏ترین چالشگاه اندیشه‏ها و بارورترین بستر رویش و رشد حكمت و معرفت بوده است، پرآوازه‏ترین فیلسوفان و برجسته‏ترین متفكران به این سرزمین تعلق دارند. ایران نبضگاه دانش و اندیشه‏ی مشرق است، هم از این رو ایران غالبا مبدء یا معبر یا مئاب جنبش‏های فكری بوده است.(۱۵)تأسیس دانشگاهها و مراكز آموزش عالی برابر الگوهای غربی و تحول نظام آموزشی در ایران، آغاز دور جدید ترجمه‏ی منابع فلسفی غربی، پیدایش پرسشهای جدید كلامی فلسفی،مجاورت ایران با اتحاد جماهیر شوروی كه قطب نهضت ماتریالیستی ماركسی بود، ظهور چالش‏ها و صف‏آراییهای نوین فلسفی میان اندیشه‏های الحادی و تفكر الهی در دنیای اسلام به طور عام و در ایران به طور خاص، و از همه مهمتر ظهور شخصیّت بارز و برجسته‏یی چون علامه طباطبایی، ضرورت‏ها و زمینه‏های این دگرگونی و نوسازی را فراهم ساخت. هرچند عهد طفولیّت این جنبش حكمی به درازا كشید، اما چالشهای تازه‏یی كه طی دهه‏ی هفتاد قرن حاضر شمسی در حوزه‏های شناختارپژوهی، هستی‏شناسی و الهیات، در ایران ظهور كرده است، بستر بسیار مساعدی را برای بالیدن و بارور شدن این نهال جوان فراهم آوده است.(۱۶) اگر بازپیرایی و بازسازی یك مكتب فلسفی و فكری متناظر به دانش‏ها و چالش‏های عصری، ضمن تحفّظ بر مبانی و عناصر جوهری آن جریان نوسازی آن بنامیم، حق داریم جنبش جدید فلسفی ایران را «مكتب نوصدرایی» بنامیم. استاد مطهری سرآغاز و سرمنزل این جنبش را چنین وصف و وعده می‏كند: [علامه] در این فكر هستند كه تألیف یكدوره فلسفه بپردازند كه هم مشتمل بر تحقیقات گرانمایه‏ی هزار ساله‏ی فلسفه اسلامی باشد و هم آراء و نظریات فلسفی جدید مورد توجه قرار گیرد، و این فاصله‏ی زیاد كه بین نظریات فلسفی قدیم و جدید ابتداء بنظر میرسد و این دو را بصورت دو فن مختلف و غیر مرتبط بهم جلوه‏گر می‏سازد مرتفع شود و بالاخره بصورتی درآید كه با احتیاجات فكری عصری بهتر تطبیق شود، و مخصوصا ارزش فلسفه الهی كه جلودار آن دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه‏ی مادی در تبلیغات خود دوره‏ی آنرا خاتمه یافته معرفی میكند بخوبی روشن شود. نشریات روزافزون فلسفی اخیر و توجه جوانان روشن فكر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا كه هر روز به صورت ترجمه یا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر می‏شود و این خود نماینده‏ی روح كنجكاو و حقیقت‏جوی این مردم است كه از هزار سال پیش سابقه دارد، و از طرف دیگر انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسی و حزبی فلسفه‏ی مادی جدید (ماتریالیسم دیالكتیك)، بیش از پیش حضرت معظم‏له را مصمم نمود كه در راه مقصود خود گام بردارند، لهذا از چند سال پیش ابتداء به تشكیل یك انجمن بحث و انتقاد فلسفی مركب از عده‏ای از فضلاء مبادرت كردند... این روشی كه حضرت معظم‏له آغاز كرده‏اند یك اقدام اساسی است و فلسفه را در ایران وارد مرحله جدیدی می‏كند».(۱۷) كما اینكه هانری كربن نیز كه سالها در مباحثات فلسفی با علامه طباطبایی حضور داشته در كتاب تاریخ فلسفه اسلامی جنبش فلسفی نوین ایران را می‏ستاید.(۱۸) در این مقال كوتاه مجال طرح و بررسی درخور مختصات نشاط فلسفی كنونی میسور نیست، ما تفصیل بحث و تكثیر شواهد را به فرصتی فراخور وانهاده، اینجا به اشاره‏یی اجمالی و مختصر به نمونه‏هایی از ویژگیها و ره‏آوردهای آن بسنده می‏كنیم. در گفتمان فلسفی معاصر ایران در سه زمینه دگرگونی روی داده است: الف ـ صوری و شكلی، ب ـ روشی، ج ـ محتوایی. در باب تحول صوری، از باب نمونه به تغییر ساختار و چینش مباحث می‏توان اشاره كرد، به عكس سنت ساختاری فلسفه‏ی اسلامی ـ كه هستی‏شناسی مدخل آن بشمار می‏رفت ـ برای نخستین با در كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بحث‏های شناختارشناسی و بررسی مسأله‏ای ادراكات بخش اول اثر قرار گرفته است،(۱۹) علاوه بر علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری در شرح مبسوط منظومه(۲۰) و استاد مصباح یزدی در كتاب آموزش فلسفه بر این(۲۱) چینش تأكید می‏ورزند. در بخشهای متعدد دیگر نیز جابجایی مباحث صورت پذیرفته و به تعبیر استاد جوادی آملی حكمت صدرا توسط علامه طباطبایی سازمانی ریاضی‏وار پیدا كرده است.(۲۲)برای نوآوری در روش هانیز به سه نمونه می‏توان اشاره كرد: ۱ـ پرهیز از خلط برهان و شهود در عین ایمان به یگانگی مسیر و مقصود برهان و عرفان و قرآن،(۲۳) ۲ـ تبارشناسی و پیشینه‏پژوهی مباحث و قواعد و تبیین مسائل با توجه به تطّورات وارد بر آن در طول تاریخ فلسفه،(۲۴) ۳ـ اهتمام به طرح تطبیقی مباحث، بین فلسفه اسلامی و سایر فلسفه‏ها، و گاه بین مشارب حكمی اسلامی با هم.(۲۵) در خصوص تحوّل و تكامل محتوایی نیز به چند نمونه نوآوری می‏توان اشاره نمود: ۱ـ بازپیرایی فلسفه از طبّ و طبیعیات قدیم و بهره‏گیری از نظریات جدید در علوم بخصوص فیزیك مدرن، به مثابه اصول موضوعی،(۲۶) ۲ـ ارائه‏ی تقریرهایی نو برای برخی قواعد و مسائل فلسفی مانند: تقریر جدید علامه‏ی طباطبایی از برهان صدّیقین،(۲۷) ۳ـ توسعه‏ی ب رخی مباحث به نحو طولی از رهگذر طرح نظرات جدید مانند: تبیین منشأ اداركات اعتباری،(۲۸) و مانند اهتمام خاص و مستقل به فلسفه‏ی معرفت و سایر فلسفه‏های مضاف مانند فلسفه‏ی ذهن، فلسفه‏ی دین، فلسفه‏ی اخلاق، فلسفه‏ی حقوق،(۲۹) ۴ـ گسترش مباحث به نحو عرضی مانند تكثیر برهان در برخی قواعد و مسائل مانند مسأله‏ی ابطال دور و تسلسل،(۳۰) و نیز تفصیل و توسعه‏ی مباحث مطرح در فلسفه‏های جدید مانند: مبحث حركت، زمان، علّیّت، و نیز پرداختن به مسائل كلام جدید البته و صدالبته چنانكه گفتیم: صرفا از باب ذكر نمونه به موارد بالا اشاره شد، و الّا ابدعات علامه و تلامزه‏ی او در حوزه‏های شناختارشناسی، هستی‏شناسی، الهیّات، فلسفه‏های مضاف، به دهها مورد بالغ می‏شود، اما این مقال و مقاله ذكر بیش از نمونه‏های پیشگفته را بر نمی‏تابد، بر فضل دلسوز و صاحب جودت و ذكاوت است كه با استقرار نام، همه‏ی موارد را استخراج و تبیین و سپس در توسعه، تكثیر و تعمیق آنها اهتمام نمایند.
پاورقیها:
۱۰ـ مانند حكیم جلوه (ره)، رك: مطهری، مجموعه‏ی آثار، ج ۱۳، صدرا، تهران، ص ۲۵۰.
۱۱ـ فخری، ماجد: همان كتاب، صص ۳۲۶ ـ ۳۲۵.
۱۸ـ تاریخ فلسفه‏ی اسلامی، ترجمه‏ی جواد طباطبایی، ج ۲، نشر كویر، ص ۱۹۹.
۱۹ـ نخستین مقالات اصول فلسفه عنوانهای «پیدایش كثرت در علم» و «ادراكات اعتباریه» است.
۱ـ این مطلب صورت ویراسته و مستند شده‏ی سخنرانی مولف در جمع استادان و دانشجویان دانشكده‏ی فلسفه‏ی دانشگاه آتن ـ یونان، در سال ۱۳۷۵ شمسی است.
۱۲ـ اسفار، ج ۱، مقدمه المولّف، مكتبهٔ‏المصطفوی، تهران، ۱۳۷۶، ص ۸.
۱۳ـ و همین گمانه از جمله موانع شناخت و شهرت فیلسوفان دوره‏های چهارم ـ به جز فارابی، ابن‏سینا، سهروردی و پنجم است.
۱۴ـ مطهری، مرتضی، مجموعه‏ی آثار، ج ۱۳، ص.۱۵ـ این تعابیر را نه از سر تعصّب ملّی، و نه به قصد انكار سهم ارجمند متفكران دیگر نقاط جهان اسلامی مانند مصر و شامات، بلكه به عنوان بازگفت بخشی از واقعیتهای تاریخی، به قلم راندم.
۱۶ـ به نظر ما امروز در حوزه‏ی دین‏پژوهی ایران، سه جریان عمده حضور دارد: جریان مقلّد سنتی، جریان متجدد مقلّد، جریان مجدّد مستقل. گرایش نخست متصلّیانه اسیر گذشته است، گرایش دوم مترجمانه دل در گرو معرفت و الهیات مدرن غربی سپرده، جریان سوم در عین بهره‏وری و حرمت نهادن به ذخائر خود داشته و مواریث گرانسنگ اسلامی از سویی، و مطالعه‏ی بصیرانه و محققانه‏ی دست آوردهای فكری معاصر از دیگر سو، در صدد احیاء اندیشه‏ی اصیل اسلامی و گشودن راهی نو اما مستقل از میان دو گرایش دیگر در حكمت و الهیات اسلامی است
۱۷ـ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۱، مقدمه، مطبوعات دارالعلم، قم، بی‏تا.
۲۰ـ شرح مبسوط منظومه، ج ۱، حكمت، تهران، ص ۱۴۲ (پاورقی) و ص ۱۵۵.
۲ـ «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحیم اقرء باسم ربك الّذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرء و ربك الاكرم، الّذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم» / سوره‏ی علق، آیه‏ی ۶ ـ ۱.
۲۴ـ مرحوم استاد مطهری در مجموعه‏ی چهار جلدی شرح مبسوط منظومه، ضمن تأكید بر اهمیت این روش در جای جای كتاب، و اكثر مباحث این شیوه را اعمال كرده‏اند.
۲۸ـ اصول فلسفه، مقاله‏ی دوم.
۲۱ـ آموزش فلسفه، ج ۱، مقدمه، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۵، تهران، و تعلیقه‏ی بر نهایهٔ‏الحكمه، ص ۴۰.
۲۳ـ مرحوم علامه‏ی طباطبایی در نهایهٔ‏الحكمه و بدایهٔ الحكمه و اصول فلسفه، هرگز متعرض مباحث عرفانی و نقلی نشده‏اند، این سه اثر مستقل فلسفی ایشان یكسره برهانی است. وی در سرآغاز نهایهٔ تحت عنوان «كلام بمنزله المدخل لهذه الصناعهٔ» نیز بر این مهم تأكید ورزیده‏اند.
۲۷ـ علامه‏ی طباطبایی، تعلیقه‏ی اسفار، ج ۶، ص ۴۱، نهایه، مرحله‏ی ۱۲، فصل اول.
۲۹ـ تك نگاره‏های منتشره از سوی فلاسفه‏ی معاصر گواه چنین تحول و توسعه‏یی در فلسفه‏ی اسلامی است.
۲۲ـ مرحوم استاد مطهری(ره)، در مقدمه‏ی اصول فلسفه، كار ملاصدرا و سازمان دستگاه فلسفه‏ی صدرایی را بدین سان وصف می‏كنند.
۲۵ـ كتابهایی چونان: اصول فلسفه، شرح مبسوط، آموزش فلسفه و تك نگاره‏هایی كه فلاسفه‏ی معاصر ایران در مباحث خاص مانند معرفت‏شناسی نوشته‏اند غالبا به روش مقایسه‏یی مباحث اهتمام كرده‏اند.
۲۶ـ از باب نمونه، علامه در نهایه، مرحله‏ی ششم، آخر فصل چهارم ضمن اشاره به نظریات جدید فیزیكی و «امكان تبدل اجسام به انرژی و اینكه جسم انرژی متراكم است» می‏فرماید: «بایسته است در مباحث فلسفی، انرژی نوع عالی مترتب بر جوهر ـ پیش از جسم ـ انگاشته شود و بر این اساس مباحث [مقولات] را سازمان دهیم. نهایهٔ الحكمهٔ، ص ۸۹.
۳۰ـ اسفار، ج ۲، همان، ص ۱۶۶، تعلیقه شماره‏ی ۲.
۳ـ در منظر وحی اسلامی حكمت موهبتی منزل از ناحیه‏ی خداوند تلقی می‏شود: آیه‏ی ۲۶۹/سوره‏ی۲، ۳۹/۱۷، ۱۲/۳۱، ۲۰/۳۸. در قرآن كریم، حداقل ۹ بار نزول یا تعلیم قرآن یا سایر كتب آسمانی قرین با نزول و تعلیم حكمت قلمداد شده است، مانند: آیه‏ی ۱۲۹/سوره‏ی۲، ۱۵۱/۲، ۲۳۱/۲، ۴۸/۳، ۸۱/۳، ۱۶۴/۳، ۵۴/۴، ۱۱۳/۴، ۱۱۰/۵، ۳۴/۳۳. ۲/۶۲.
۴ـ احادیث متعددی با عباراتی شگفت عقل را توصیف كرده‏اند و گاه عقل را حجت و پیامبر درونی، و انبیاء را حجج و پیامبران برونی قلمداد كرده‏اند. از جمله‏ی آنها خبری است كه حاوی تعلیمات بلند امام هفتم موسی بن جعفر(ع) به هشام بن الحكم است / الكلینی، محمد، الاصول من الكافی، ج ۱، دارالكتب الاسلامیه، چاپ، ۱۳۶۳، ص ۲۰ـ۱۳.
۵ـ علامه‏ی طباطبایی در تفسیر گرانسگ «المیزان»، ج۵، صص ۲۵۴ تا ۲۷۱، در باب نسبت دین و عقل و نقد یازده نظریه یا شبهه‏ی مطرح در این زمینه، بحث مبسوطی فرموده است، همانجا می‏فرمایند: قرآن در افزون بر سیصد آیه آدمی را به تفكّر و تعقّل امر می‏كند. اهل طلب بدانجا مراجعه كنند.
۶ـ در رساله‏ی «علی و علم الهی» تألیف علامه‏ی طباطبایی(ره) ترجمه‏ی سیدابراهیم سیدعلوی، دفتر انتشارات اسلامی و رساله‏ی علی بن موسی‏الرّضا و الفلسفهٔ الالهیهٔ، تألیف استاد آیت‏الله جوادی آملی، دارالاسراء للنّشر، شواهد بسیاری بر طرح دقائق فلسفی در كلمات معصومان ذكر و شرح شده است.
۷ـ فخری، ماجد: سیر فلسفه در جهان اسلام، مترجمان، مركز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۷۲.
۸ـ مطهری، مرتضی: مجموعه آثار، ج ۱۳، (مقالات فلسفی، ص ۹، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه، ص‏یج.
۹ـ اصول فلسفه، مقدمه.
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۱۰
نویسنده:علی‏اكبر رشاد
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید