جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


فردوسی هویت ایرانی را حفظ کرد


فردوسی هویت ایرانی را حفظ کرد
از روزگاران گذشته، آن‌گاه که به دبستان می‌رفتم و سپس که به دبیرستان و دانشگاه راه یافتم از آموزگاران و استادان خود آموختم که ایران‌زمین ما دیار عاشقان و دلبستگان گردن فراز است که هر یک در طول حیات پرثمر خود سعی کرده‌اند که به این مرز و بوم کهن خدمت کنند و در تداوم و جاودانگی فرهنگ و تمدن این دیار بکوشند و از میان آن‌همه گردن‌فرازان تاریخ وطن‌مان فردوسی بزرگ جایگاه ویژه‌ای را در روح و جان مردم ایران به‌خود اختصاص داده است. پس از تحولات و دگرگونی‌های دردناکی که از دیرباز در این سرزمین به وقوع پیوسته توجه اندکی به شاهنامه فردوسی و عظمت کار شگرف او در خلق این اثر حماسی معطوف گردیده است و به عقیده من هم آن ایرانی نژاده و هم شاهنامه او به نوعی مظلوم واقع شده‌اند در صورتی‌که فردوسی با سرودن شاهنامه به هویت ملی ما جان تازه‌ای بخشید و زبان شیرین و شیوای فارسی را با همت والای خود با قبول درد و رنج سی‌ساله زنده کرد و من می‌خواهم در حد بضاعت خود، به‌عنوان یک ایرانی از آن وجود عزیز و گرامی و ”نامه‌نامور“ او سخن بگویم.از میان انبوه شاعران گذشته این سرزمین که طی هزار سال شعر سرده‌اند حدود چند تن در درجات مختلف شهرت خود را حفظ کرده و جاودانه شدند. اما فردوسی و شاهنامه او به‌مثابه خورشید در آسمان شعر و ادب فارسی می‌درخشد و گذر قرن‌ها و حکومت جباران و ستیز فرانفرمایان غیرایرانی نتوانسته است فروغ این مهر تابان را خاموش کند.شاهنامه فردوسی در محدوده جغرافیائی ایران جاودانه نشد، بلکه به دیار بیگانه هم‌چون سیمرغ بال گشود و ادب‌شناسان اروپائی پیام‌های دلنشین و پاکیزگی اندیشه انسانی فردوسی را به‌خوبی دریافته‌اند و این حکیم فرزانه را به‌عنوان خالق بزرگترین حماسه تاریخ بشری می‌شناسند و برای شاهنامه که یکی از میراث‌های جاودانه بشری است، ارزش بسیار قائلند و به قول شادروان دکتر زرین‌کوب ”در مقام سنجش تصدیق باید کرد که ایلیاد سحرآسای امیروس که دانشمندان اروپائی کتب آسمانی شعر دانسته‌اند در عظمت و کمال با شاهنامه معجزنمای فردوسی پهلو نتوان زد. در شاهنامه حقایق زندگانی بی‌پرده و گاه در پرده لطیف و نازکی از خیال تجلی می‌کند. قهرمانان شاهنامه گر چه به اوصاف خیالی آراسته‌اند اما جزء از ارواح بزرگ مردم روزگار خویش نشان نمی‌دهند. می‌گویند عظمت حماسه در شگفت‌انگیزی وقایع آن است و هر خامه‌ای که پرده‌های سحرانگیز و حیرت‌آمیز را بهتر نگارگری و نقش‌بندی کند دل خواننده را بهتر مفتوت عظمت و قدرت خویش تواند کرد و اگر این بیان را بتوان پذیرفت باید اذعان کرد که از همه آثار حماسی جهان متمدن ، شاهنامه و فقط این کتاب جاوید بزرگ است که می‌تواند در همه سحرانگیزی و دلفریبی کرده و به مقام عالی‌ترین حماسه جهان برآید. ”نامه نامور“ صفحهٔ ۱۵. هدف غائی و نهائی حکیم فرزانه توس احیاء زبان خوش آهنگ فارسی و جان بخشیدن به شیرازه ملتی بود که می‌رفت در زیر سایه حکومت‌های بیگانه و بیگانه‌تبار راه‌نشینی در پیش گیرد.او نمی‌توانست خاموشی برگزیند و شاهد فنای سرزمین، زبان و فرهنگ قوم خود باشد. دهقان‌زاده توس برای بازپس گرفتن آزادی، سروری و سالاری قوم خویش در گذر سده‌های پرآشوب چیرگی بیگانگان عرب‌تبار و ترک‌تبار فرزند هوشیار و دردمند چنین روزگار هراس‌آور و در حقیقت وجدان بیدار و بی‌قرار چنین زمانه‌ پرآشوبی بود. وی از یک‌سو گذشته پرفراز و نشیب میهن، از سوی دیگر دورنمای تاریک و فضای زهرآگین خشک‌اندیشی و جزم‌باوری، یک‌سونگری و فرهنگ ستیزی را در افق روبرو می‌نگریس و در جست‌وجوی راهی به بیرون از دیار تاریکی بود. در زمان او کسان دیگری هم بودند که جزء ”به حیله“ نمی‌اندیشیدند. آنها جرأت و شهامت و آن دلبستگی دلنشین به آب و خاک را که فردوسی برای آن به‌سوخت و می‌گداخت، نداشتند. ولی این فرزند راستین ایران‌زمین می‌خواست ایران را زنده کند و به زبان خویش طنین فارسی جان تازه‌ای ببخشد و به روند تاریخ میهن بزرگ جنبش و حرکت تازه‌ای بدهد.فردوسی در این هنگامه واویلا سه راه در پیش داشت، یا کنج عافیت گزیند، یا به خدمت خودکامگان درآید و یا آنکه بر چکاد اندیشه و فرهنگ قوم خود به پرواز درآید. او در برابر سه راه پیش‌رو هوشیارانه و آگاهانه دشوارترین و تاب‌سوزترین راه را برگزید. او سیمرغ بلند پرواز کوهساران حماسه بود و پژواک سرود شکوهمند او پس از گذشت قرن‌ها هنوز همچون سنفونی عظیمی تاروپود جان ایرانیان را به لرزه در می‌آورد.فردوسی با سرودن شاهنامه نه تنها یک سند جاودانه ملی را از خود به یادگار گذاشته است، بلکه شاهنامه به‌مثابه یک منبع لایزال نور راه‌های تاریک و ظلمانی را پیش‌پای رزمندگان رهائی ایران‌زمین گشوده است و در وجود مردان نامی این دیار شور، غیرت و حمیت را برای برخاستن و ساختن پدید آورده است. در هر یک از بخش‌های این کتاب جاویدان صفحات درخشانی از تاریخ و تمدن ایران با استادی نقاشی شده است که اندیشه هر خواننده را به آن روزگاران پرماجرا پرواز می‌دهد.بخش اساطیری شاهنامه که حکیم فرزانه ما کتاب را با آن آغاز کرده است و حدود یک‌دهم کل شاهنامه را تشکیل می‌دهد، شامل داستان هوشنگ و سیامک، پیدایش آتش است. بخش حماسی که در میان شاهنامه قرار دارد، شامل بهترین روایت‌ها و داستان‌های ملی از قبیل سرگذشت پرشکوه و عبرت‌آموز رستم، قهرمان ملی ایران دیار کهن ما، سهراب، رستم و اسفندیار، داستان‌های هفت‌خوان، داستان سیاوش بی‌گناه، داستان بیژن و منیژه، جنگ پازده رخ و داستان‌های شورانگیز دیگر است.رستم، قهرمان و پهلوان یگانه و چهره برجسته و مقاوم و شکست‌ناپذیر این بخش است. رستم پسر زال و پرورش‌یافته سیمرغ، مرغ افسانه‌ای ایران‌زمین است و ماجرای عشق شورانگیز زال با رودابه و شور و دلدادگی آنها از زیباترین و دلنشین‌ترین داستان عشق و شوریدگی در تاریخ بشری است.بخش تاریخی شاهنامه از سرگذشت دارا و هجوم اسکندر به ایران آغاز می‌گردد و با حمله اعراب پایان می‌یابد. در این بخش داستان اسکندر (گجستک) با افسانه درآمیخته است و از روزگاران اشکانیان که پس از اسکندر در ایران پدید آمدند سخنی به میان نیامده است اما دوران ساسانیان با شرح و تفصیل بیشتری به نظم درآمده است. جوانان و عاشقان ایران‌زمین باید با مطالعه شاهنامه، این سند جاودانه هویت‌مان در ژرفای تاریخ این مرز و بوم فرو روند و گذشته خود را به‌خوبی بشناسند. چه دردناک است که نسل امروزی ما با گذشته تاریخی خودش پیوندی در خور ندارد و در تمام کتاب‌های درسی دبستانی، راهنمائی و دبیرستانی از نام‌های درخشان و سرافراز قهرمانان ملی و حماسی سخن بسیار اندک به میان آمده است و آن فرازهای کوتاه هم که به‌مثابه سایه‌های زودگذر و بی‌دوام ذکر شده است، اهمیت چندانی ندارد.داستان عشق زال به رودابه که قبلاً بدان اشارتی کوتاه رفته است، از شورانگیزترین و دلنشین‌ترین داستان‌های دلدادگی بشری است به‌خصوص ماجرای زاده شدن رستم که حکیم فرزانه توس با اندیشه سترگ و خلاقش عمل سزارین را به تصویر کشیده است که نمونه آن را در هیچ‌یک از ادبیات جهان نمی‌توان یافت.
بیامد یکی موبدی چیره‌دست
مر آن ماهرخ را به می کرد مست
بکاوید بی‌رنج پهلوی ماه
بنامید مر بچه را سر ز راه
چنان بی‌گزندش برون آورید
که کس در جهان آن شگفتی ندید
به یک‌روز گفتی که یک‌ساله بود
یکی توده سوسن و لاله بود
بگفتا برستم غم آمد به‌سر
نهادند رستمش نام پسر
اکنون، به روزگار ما که به تاریخ می‌نگریم در می‌یابیم که چه ملت‌هائی که در جهان وجود داشتند و دارای تاریخ، فرهنگ و تمدن بودند اما امروزه از آنان جز نامی در تاریخ بشری باقی نمانده است و از نظر جغرافیائی محو شدند اما ایران عزیز ما از هزاران سال پیش با آن‌همه هجوم‌ها و ایلغارهای بزرگ به‌عنوان یک سرزمین و با مرزهای مشخص جغرافیائی به نام ایران وجود دارد و دارای تاریخ، زبان، فرهنگ و تمدن است و از پربارترین شاخه‌های علم بهره دارد و علی‌رغم آن همه فراز و نشیب‌ها و حوادث تلخ و بادهای صرصر هنوز با توانائی‌های بالقوه برپای ایستاده است و نفس می‌کشد و سخن‌های فراوانی برای گفتن دارد. ایران چگونه توانسته است برجای بماند؟چگونه توانست است هویت و اصالت ملی خود را حفظ و حراست کند؟این جاودانگی و نمیرائی او فقط و فقط به خاطر وجود آن بزرگ‌مرد خفته در خاک توس است که با درد و رنج سی‌ساله‌اش زبان خوش‌آهنگ فارسی را که تنها نمونه بارز هویت و ملیت ما است زنده کرد. و اگر آن پیر فرزانه توس نبود و اندک‌اندک از جان خویش فرو نمی‌کاست و بر اوراق شاهنامه نمی‌دمید بر ما چه می‌گذشت و چه بر سر ما می‌آمد؟و کدام شاعر بعد از او می‌توانست به زبان فارسی شعر بسراید و آیا ما می‌توانستیم امروز به‌وجود ادبیات غنی و پربار فارسی مباهات کنیم؟ شورانگیزی اشعار حافظ و نغز اشعار سعدی و مولوی و نظامی به خاطر صوت دلنشین واژه‌های زبان فارسی است.”باژ“ روستای کوچکی بود که ایران عزیز ما را بلندآوازه کرد. با شاهنامه فردوسی ایران جان گرفت. برخاست و بال گشود. با شاهنامه فردوسی ایران‌زمین شعله‌ور شد، زبانه کشید و بالنده شد. این ”نامه‌نامور“ نه تنها نگین تاریخ ادبیات ایران ما است، بلکه در میان تاریخ ادبیات جهان چون گوهری تابان می‌درخشد.فردوسی ”سخنگوی پیروزی نیکی بر بدی است“ در کتاب ”چهار سخنگوی وجدان ایران“ نگارش دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن آمده است:”شاهنامه چند خصوصیت دارد که هیچ کتابی در زبان فارسی ندارد و اگر بر من خرده نگیرند خواهم گفت که هیچ کتاب دیگری در دنیا این خاصیت را ندارد. هر کتابی در جهان واجد یک و یا چند خصوصیت است و نه بیشتر ولی این جامعیت همه‌جانبه مخصوص شاهنامه است.“
فردوسی آموزگار داد و دهش است:
ز ما باد بر جان آنکس درود
که داد و دهش باشدش تاروپود
و خرد آدمی چراغ راه‌بشر است:
خرد راهنما و خرد دلگشا
خرد دستگیرت به هر دو سرا
از او شادمانی و زویت غمت
ازویت فزونی و زویت کمت
ازوئی به هر دو سرا ارجمند
بریده خردپای دارد به بند
بهرام گور در زمان پادشاهی خود به‌صورت ناشناس سفرهای شبانه می‌کرد تا از حال و روزگار مردم دیار خود آگاه شود و فردوسی چه زیبا و باشکوه گردش شبانه شاه ایران را شرح می‌دهد:
چنین داد پاسخ که بگشای در
تو مهمان ندیدیشی ایدر مگر
کنیزک دوان رفت و بگشاد در
به بهرام گفت اندر آی ای پسر
چو شاه اندر آمد چنان جای دید
پرستنده هر جای بر پای دید
چنین گفت کار دادگر یک خدای
به‌خوبی توئی بنده را رهنمای
گر افزون بود دانش و داد من
پس از مرگ روشن بود یاد من
می‌خواهم این دفتر را پایان دهم و سخن‌ها را استادان زبان و ادبیات فارسی به‌حق و به‌درستی گفته‌اند و این کوتاه مقال برگ سبزی است تحفه درویش.اما دلم گواهی می‌دهد که شعر پرشور و دردآلود زیر را که استاد بزرگوار توس از زبان رستم در رثای سیاوش بی‌گناه سروده است، بنویسم و من هر زمان که این ابیات را زمزمه می‌کنم ”باران“ آغاز می‌شود.
به یزدان که تا در جهان زنده‌ام
ز خون سیاوش دل‌آکنده‌ام
در آن تشت زرین کجا خون اوی
فرو ریخت ناکار دیده گروی
بمالید خواهم همی روی چشم
مگر کم شود از دلم درد خشم
مگر همچنانم بود بسته چنگ
نهاده به گردن درون پالهنگ
به خاک اندرون خوار چون گوسفند
کشندم دو بازو به خم کمند
وگرنه من و گرز و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز
دو چشمم نبیند مگر گرد رزم
حرام است بر من می و جام و بزم
و سخن آخر این‌که اگر آن بزرگوار خفته در خاک توس مظلوم واقع شده و امروز در سرزمین ما که فردوسی بدان عشق می‌ورزیده و از وجود گرامی او و شاهکار جاودانه‌اش کمتر سخن شنیده می‌شد، چه باک.
فردوسی و شاهنامه او در دل مردم این دیار کهن رخنه کرده و جزئی از وجدان روشن ملت ایران است.

منابع:
۱. نامورنامه دکتر زرین‌کوب
۲. آفرین فردوسی دکتر محمدجعفر محجوب
۳. فردوسی دکتر محمدامین ریاحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید