یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


امین‌پور نجابت کلام بود


امین‌پور نجابت کلام بود
خبر مرگ عمران صلاحی، رسول ملاقلی‌پور و خیلی از دوستان شاعر و هنرمند را از این طریق به من رسانده بودند. وقتی اول صبح صدای لعنتی این گوشی در آمد ترسیدم. فکر اینکه این‌بار قرار است چه خبری داده شود فکرم را مشغول کرد و خبر این‌بار به قول خود امین پور مثل شعر ناگهان، بود. قیصر امین پور درگذشت. امین پور شاعری بر آمده از سنت شعری دوران جنگ بود. شاعرانی که به آنها لقب شاعران جنگ، شاعران حوزه هنری و شاعران انقلاب داده بودند. این خط‌کشی‌ها در طول سال‌های اصلاحات تبدیل به خط کشی‌های جناحی شد. شاعران اصولگرا، شاعران اصلاح طلب، شاعران چنین و شاعران چنان و این همه بخاطر مواضعی بود که نویسندگان و شاعران در آن سال‌ها اتخاذ می‌کردند. بعدها پررنگ شدن این خط‌کشی‌ها چنان بالا گرفت که بسیاری از این دوستان در محافل خصوصی از ترکیب شاعران خودی و غیر خودی استفاده می‌کردند.
و برای هر کدام از این طیف‌ها حجت، همسویی فکری و دیدگاه‌های سیاسی شاعران بود نه شعر و کلماتشان. این خط‌کشی‌ها باعث شد در بسیاری از مواقع دو طرف برای اثبات حقانیت خود و زیر سوال بردن دیگری‌های به زعم خودشان غیر خودی آنها را نادیده بگیرند و به‌طور مثال در نقد‌های مکتوب، جلسات شعر و برخوردهای مطبوعاتی سعی در حذف طرف دیگر داشته باشند، اما قیصر امین‌پور جزو معدود کسانی بود که از طرف همه احترامش حفظ می‌شد. این علاقه به امین‌پور تا حدی بود که در شرایط گوناگون طیف‌های مختلف حتی آنانی که به دلیل تفاوت زیبایی‌شناسی با شعرهای امین پور موافق نبودند هم او را به خودشان نزدیک‌تر بدانند.
امین پور جزیره‌ای تنها بود که دیگران سعی در به نام زدنش داشتند. چند سال اخیر برای او که مسلکش دوری از حواشی اینچنینی بود سال‌های عجیبی محسوب می‌شد. ادعای همسو بودن امین‌پور با جریان‌های مختلف در چند ماه گذشته تبدیل به منازعه‌ای مطبوعاتی میان افراد برجسته این طیف‌ها گردید. اما به واقع دلیل این برجسته بودن امین پور در میان دوستانی که هم دوره با او در دل جامعه ادبی معاصر رشد کرده بودند چیست؟
چه چیزی او را به جایگاهی می‌رساند که از طرفی چهره‌ای چون مرحوم سیدحسن حسینی او را برای بعد از مرگش وکیل و قیم آثارش انتخاب کند و هم شاعرانی که از طرف دوستان نزدیک امین‌پور غیرخودی تلقی می‌شوند هم در نوشته‌ها و گفته‌هایشان پیرامون ادبیات معاصر نام او را از قلم نیندازند؟ من فکر می‌کنم مهم‌ترین خصوصیت اخلاقی امین پور که سبب می‌شد حتی از طرف مخالفان شعرهایش هم مورد احترام واقع شود این بود که او هرگز حاضر نشد نجابت و پاکدامنی کلماتش را بر سر مسائل گوناگون سیاسی و دسته‌بندی‌های سال‌های اخیر حراج کند. قیصر امین‌پور برای من و بسیاری از دوستانی که از لحاظ شیوه شاعری با او متفاوت بودیم مردی بزرگ و عزیز بود زیرا هرگز به واسطه اختلاف‌های ادبی حاضر نشد ما را متهم به بسیاری از مسائلی کند که دوستان به ظاهر نزدیکش کوچکترین ابایی از این تهمت زدن‌ها نداشتند. در یکی دو برخوردی که با او داشتم درس‌های زیادی از شرافت ادبی او آموختم. از احترامی که برای هر اهل قلمی قائل بود. از تحملش در شنیدن نظریات مخالف ولو تند و پرخاش گرایانه. از تواضع و صبوری‌اش وقتی می‌دید دیگران حاضرند برای پیشبرد منافعشان نام او را وسیله قرار دهند.
امروز وقتی برای چند دقیقه به بیمارستان دی سر زدم جدا از حضور شاعران همسو با شیوه شاعری امین‌پور. دوستانی را دیدم که گرچه در طول سال‌های اخیر با فضای بسیاری از شعرهای امین پور دور بودند اما به احترام نجابت او به بیمارستان دی آمده بودند و برای اینکه حضورشان باعث در گرفتن بحث‌های همیشگی میان دو طرف نشود از دور به تماشای مکانی نشسته بودند که امین پور را به آرامش رسانده بودند. آرامشی که او مدت‌ها حسرتش را می‌کشید.
اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود ما خورده‌ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم
امین‌پور خون دل‌‌های زیادی از اختلاف و جدا افتادن دوست‌های سال‌های دورش کشیده بود. به قول خودش فاجعه است که اهل کلمه را دیگرانی به جان هم بیندازند که نه ذوق این افراد را دارند نه توان درک و فهم کلمات اینها را. در شعرهای سال‌های اخیر او خستگی و رنج سنگ صبور بودن دیگران به چشم می‌خورد. او محرم اسرار خیلی از شاعران و هنرمندان بود. مهربانی‌اش را وقتی باور کردم که در حاشیه یکی از معدود جلساتی که در آن حضور یافته بود. چند دقیقه بدون اینکه کلمه‌ای به زبان بیاورد اجازه داد یکی از جوانان کم سن و سال به او و شعرهایش بتازد و حتی او را متهم به ایجاد مافیای ادبی کند، چیزی که اکثر افراد ادبیات می‌دانند قبایی نبود که به تن او دوخته باشند. اما او تمام اعتراض‌های پسرک ۱۵ یا ۱۶ ساله را شنید و در آخر تنها از او خواست یکی از ایرادهایی که به شعر امین‌پور گرفته را برایش مکتوب کند و همراه با پیشنهادی که برای بهتر شدنش دارد به او بدهد. وقتی دوست همراه من که از شیفتگان امین‌پور است دلیل این کار را پرسید گفت: در این مورد حق با او بود. فکر کنم پیشنهادی که دارد شعرم را بهتر می‌کند.
دو سال پیش در جلسه نقد کتابی به این مساله اشاره کردم که اگر یک درصد از هوشیاری ادبی امین‌پور را همه شاعران داشته باشند مساله‌ای به نام خط کشی‌های خودی و غیر خودی دیگر وجود نخواهد داشت. زیرا او فهمیده بود که نباید تن به خیلی از مناسبت‌های غیر ادبی بدهد و البته همین دوری جستنش از مسائل رایج باعث شده بود به زعم بسیاری از طرفدارانش آدمی کم کار جلوه کند. ولی در حقیقت قیصر امین‌پور با تمام تلاشش نوشت تا به جرات بتوان در مورد کارنامه ادبی‌اش گفت از معدود شاعرانی‌ست که شعرش زندگی‌ست.
وقتی به سایت‌های مختلفی که خبر مرگش را منتشر کرده بودند نگاه می‌کردم متوجه شدم بیشترشان به این شعر او توجه نشان داده‌اند.
قاف حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من آغاز می‌شود
ناخودآگاه به این فکر افتادم که حرف میانی و مرکزی مرگ حرف آخر اسم کوچک او بود. انگار نامش را گرداب مرگ بلعیده باشد. ولی نه مرگ نمی‌تواند کسی را ببلعد که نامش با جاودانگی کلمات پیوند خورده. قیصر امین‌پور و هر شاعر موفق و ماندگار دیگری زنده است تا وقتی که نسل‌های پی در پی کلماتش را به جزئیات زندگیشان گره می‌زنند. و این همه به‌خاطر این است که او کلماتش با کلمات همین مردم و درد‌دل شعرهایش با دردهای مردم زمانه‌اش یکی بود.
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند
او با مردمی هم‌صدا شد که صدایشان را درست شنیده بود و اجازه داده بود با او که شاعر همین حرف‌هاست احساس نزدیکی کنند.
حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!
و حقیقت این است برای امین‌پور زود بود خیلی زود و برای ما که می‌توانستیم بیشتر از او بخوانیم امروز خیلی دیر است. رسمی در میان شاعرهاست که اعتقاد دارند بعضی از شاعران مرگ خودشان را پیشگویی می‌کنند و بعضی دیگر در شعرهایشان وصیت می‌نویسند. برای مثال فروغ وقتی اواخر عمر می‌گوید: به مادرم گفتم دیگر تمام شد. گفتم همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می‌افتد. انگار برای مرگ خودش تسلیت نوشته است. امروز در میان شعرهای امین‌پور بارها بارها به شعرهایی برخوردم که انگار مرگ با او و کلماتش سایه به سایه آمده بود. شعرهایی خواندم که انگار او برای خودش در همین لحظه‌ها نوشته بود. و شعرهایی که حاکی از خسته بودن او داشت و چه زیاد بودند شعرهای این دسته سوم.
دلم خوش است به گل‌های باغ قالی‌ها
که چشم باران دارم ز خشکسالی‌ها
به باد حادثه بالم اگر شکست، چه باک!
خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها!
چه غربتی است، عزیزان من کجا رفتند؟
تمام دورو برم پر زجای خالی‌ها
من همیشه وقتی نام امین‌پور را می‌شنیدم یاد دو غزل از او می‌افتادم. اولی غزلی با مطلع: آواز عاشقانه ما در گلو شکست / حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
که بیت آخرش بسیار با حال و هوای امروز افرادی که می‌شناختندش نزدیک است
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم / بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست
و غزل دوم غزلی‌ست که فکر می‌کنم حسی‌ترین شعر قیصر امین پور باشد. غزلی که انگار او با تمام زخم‌هایی که در طول سال‌های زندگی‌اش برداشته نوشته است
برای پایان این مطلب چند بیت از این غزل شفاف‌ترینِ کلمات است
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف، پشت میله‌ها رها
این منم در این طرف، پشت میله‌ها اسیر
دست خسته مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته‌ام از این کویر!
رضا حیرانی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید