جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نقد رادیکال تاریخ روشنفکری ایران


نقد رادیکال تاریخ روشنفکری ایران
در تعریفی جامعه شناختی روشنفکران به عنوان قشری اجتماعی تلقی می شوند که در توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند. از طرف دیگر برای درک دنیایی که در آن مردمانی اندیشیده اند و احساس و عمل کرده اند، ضروری است که تاحد امکان الگوی غالبی را که بر آن فرهنگ مسلط است، از سایر الگوها جدا کنیم. از همین روست که نقش اساسی روشنفکران در ایجاد ارزش های جدید و یا پوشاندن جامه نو به ارزش های قدیم و به تبع آن شکل دهی فرهنگ مسلط غیرقابل انکار است.
مرتضی مردیها در «مبانی نقد فکر سیاسی» در حقیقت مبانی فکری سنت روشنفکری مدرن را به نحوی رادیکال مورد انتقاد قرار می دهد. نویسنده در نگارش کتاب خود با زیر سوال بردن این مبانی و «خرق عادتی» کم نظیر نوع فرهنگ سیاسی ناشی از این سنت را نیز به چالش می کشد. فی الواقع نقد این مبانی از آنجا که در سنت فکری ایرانی نیز جایگاهی ویژه داشته، خواننده ایرانی را ناگاه مواجه با خیل واقعیت های جدیدی می کند که با آنچه طی سالیان سال ساختار اندیشه گی اش را شکل داده کاملا متعارض می یابد.
شاید از این روست که مردیها مخاطب کتاب خود را «کسی می داند که با اندکی فاصله گرفتن از باورهای رایج، نسبت به بعضی از این سخنان متقاعد شود.» (۱) وی با تمرکز بر شش مفهوم کلیدی در اندیشه سیاسی - دولت، انقلاب، رفرم، بیگانه، وطن و جهان - نگاه و تلقی باژگونی نسبت به قرائت رایج و گفتمان مسلط ارائه می دهد. نویسنده«آنارشیسم پنهان»، «رمانتیسیسم روسویی» و «آنتاگونیسم طبقاتی مارکس» را به مثابه ارکان اساسی اندیشه روشنفکری عنوان کرده و به بررسی بازتاب های این سه رکن درنظام فکری روشنفکری و فرهنگ سیاسی منبعث از آن می پردازد.
اما نقد مردیها براین مبانی از آن رو در ایران کنونی دارای اهمیت است که به سادگی می توان ردپای این سنت را در سرنوشت سیاسی اجتماعی مردمان این دیار جست وجو کرد. درحقیقت تامل بر سنت روشنفکری ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی به خوبی موید این ادعا بوده و بر اهمیت آن می افزاید.
نکته قابل توجه اینکه این نقد بیش از هر چیز دامان چپ ایرانی را می گیرد که بر خلاف گذشته که تنها بنیادگرایی دینی را منتقد خود می دید این بار یک لیبرال ایرانی کلیت و زیربنای نظام فکریش را به چالش می کشد. طرفه آنکه با تامل در انگاره غیر قابل انکار «غلبه سنت چپ بر روشنفکری ایرانی»، چپ خود را در مرکز سیبل این انتقادات دیده و ناگزیر به ارائه پاسخ هایی دربرابر این چالش های اساسی خواهد بود.
نویسنده بحث را از دولت آغاز می کند. از نوعی دولت ستیزی و نفی اقتدار صحبت می کند که هرچند به صورت آنارشیسم آشکار جنبه عملی نیافت ، اما به صورت پنهان و در قالب ایده هایی که مقابله رادیکال را با دولت تقویت می کرد به خوبی نمود عملی خود را نشان داده، از جمله ایده هایی که خشونت و براندازی را تقویت می کرد. البته که نوعی آنتاگونیسم طبقاتی نیز همواره با قرار دادن مردم مقابل دولت در تقویت هر چه بیشتر خشونت و براندازی موثر واقع شد. همین ایده سبب شده که در پس ذهن روشنفکران و مردم، همواره دولت به عنوان شر و مبدا و منشا تمامی مشکلات تلقی شده در آتش نوعی مبارزه آشتی ناپذیر در این راستا دمیده شود.
نویسنده در ادامه به انقلاب و نقش اساسی تقارن به عنوان «ترکیب اتفاقی علت هایی که به ندرت در کنار هم جمع می شوند»(²) در وقوع آن، می پردازد. مردیها در اصل تقارن را در نقطه مقابل اراده یعنی «این عقیده که چیزها ساختاری ندارند و اینکه انسان می تواند چیزها را بدان گونه که می خواهد شکل بخشد و چیزها در نتیجه همین فعالیت شکل بخشی انسان به وجود می آیند.» ( ۳) پررنگ می کند. نویسنده با گذاشتن علامت سوالی بزرگ در مقابل نظریه پردازان انقلاب، «کلیه نظریه پردازی هایی را که می کوشند انقلاب ها را به ویژه از منظری تاریخی، ایجاب شده، ضروری و غیرقابل اجتناب جلوه دهند دچار خطایی جدی می داند.» (´) از همین روست که فردی چون همایون کاتوزیان نیز از انتقادات مردیها مصون نمی ماند.
وی ایده مبارزه را ناشی از تقویت سه رکن اساسی یاد شده نظام روشنفکری می داند و در مجموع برناکامیابی اکثر انقلاب ها با توجه به شعارهایشان تاکید و تحول انقلابی را به مثابه نوعی کژکارکرد به بحث می گذارد. و از همین روست که وی رفرم و ایده اصلاح را به عنوان بدیل اندیشه انقلابی معرفی می کند. هنگامی که اصلاح و رفرم به عنوان نوعی تلاش در جهت دگرگونی همراه با تغییرات جزئی و روبنایی و بدون خشونت مطرح می شود، اصولا دیگر از اتوپیا و آرمانشهر اندیشه انقلابی خبری نیست.
این نظر آنگاه قابل تامل می شود که با نگاهی گذرا به فرهنگ ایرانی به ایده های قهرمان پرورانه و حماسی بر می خوریم که تا به امروز نیز تداوم داشته است. در حقیقت نفی طراحی اتوپیا و آرمانشهر و عدم اتکا به قهرمانان و حماسه و در عوض تعقیب راه اصلاح و مهندسی اجتماعی توسط بین المللی معمولی نوعی باژگونی فرهنگ سیاسی ایرانی است.هر چند به نظر، مردیها این سوال را در اینجا بدون پاسخ می گذرد که در صورت بسته شدن تمامی راه ها و منافذ پیگیری ایده اصلاح توسط یک حکومت، آنگاه چه راهی می تواند فرا روی کنشگران خواهان اعمال تغییر قرار گیرد؟
یکی از «آشنازداترین» بخش های کتاب جایی است که وی با زیر سوال بردن مفهوم استعمار، عقبه کلیه ایده های «بیگانه ستیزانه» و «ضد امپریالیستی» شکل گرفته در پس اذهان روشنفکری را همان تفکراتی می داند که در قبل، سخن از آنها آمد و در درون، راه حل تمامی مشکلات را در انقلاب علیه دولت و در بیرون راه حل کل دشواری ها را در انقلاب علیه دولت بزرگ یا مبارزه با امپریالیسم می بیند. (۵) بنابراین سنت چپ باردیگر به سبب تقویت انگاره استعمار، به یمن ادبیات مارکسیستی و پیوند استعمار با تعبیر امپریالیسم انتقاداتی جدی را متوجه خود می بیند.
در ادامه نویسنده در ذیل مفهوم «وطن» به تبیین دو مفهوم متعارض «ناسیونالیسم قومی» و «ناسیونالیسم ملی» پرداخته «فرآیند ملت سازی» را تشریح می کند و در حقیقت کارکردها و کژکارکردهایی که تکیه بر مفهوم مصنوع «هویت ملی» می تواند به دنبال داشته باشد را ارزیابی می کند.
اینکه تاکید بر «همبستگی ملی» به مثابه ابزاری در اختیار نظام های توتالیتر قرار گرفته نوعی «گسست بین المللی»را سبب می شود، ازهمین مسیر نویسنده در بخش بعد بحث جهانی شدن را پی می گیرد که البته سنت روشنفکری با دامن زدن به این ایده که به دنبال جهانی شدن بازی با حاصل جمع صفر بین مرکز و پیرامون برقرار بوده و «جهانی شدن مسابقه ای است که اگر کشورهای بزرگ صنعتی برنده آن هستند جهان سوم جز بازنده آن نتواند بود»(۶) سعی در انکار و رد آن داشته است.
نویسنده عمده مخالفت جریان روشنفکری سنتی با این مباحث را ناشی از این می داند که «روشنفکر که خود را طراح و مدیر تغییرات کلان اجتماعی معرفی کرده “اگر ضرورت یا دست کم ترجیح جهانی شدن را برقومیت و ملیت و علیت و کلا خاص گرایی بپذیرد، چه بسا، به بازنشستگی ابدی خود حکم کرده است که البته مطلوب او نیست...»
و اما در یک منظر کلان مرتضی مردیها در ادامه نظریه پردازی خود که مبتنی بر نوعی خاص از نگاه به انسان و معرفت شناسی جدید است به نگارش این کتاب پرداخته که هر چند بیش از پیش و با صراحت هر چه بیشتر در قامت یک لیبرال ظاهر گشته، اما دامنه نظریه پردازی او نه تنها متفاوت از نظر بسیاری از روشنفکران چپ است که به مذاق بسیاری از لیبرال ها نیز خوش نخواهد آمد. در یک کلام «خرق عادت» او از آن رو که بسیاری از انگاره های غالب جریان «گفتمان مسلط» را از چندین سو به چالش کشیده می تواند برانگیزنده بحث هایی جدی در سپهر اندیشه سیاسی ایران باشد.
پی نوشت:
۱-مردیها، مرتضی، مبانی نقد فکرسیاسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵، ص ۱۰
۲-همان، ص ۴۶
۳-برلین، آیزایا، ریشه های رومانتیسم، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نشر ماهی، ۱۳۸۵، ص ۲۰۴
۴-مردیها، مرتضی، مبانی نقد فکر سیاسی، پیشین، ص ۵۴
۵-مردیها، مرتضی، مبانی نقد فکر سیاسی، پیشین، ص ۱۰۱
۶-همان، ص ۱۵۵
مهدی میربد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید