جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
هویت معرفتی دین و سنت
سنت اغلب، در مقابل مدرنیته قرار میگیرد و برای آن تعاریفی ذكر میشود. برخی از تعاریف از ناحیهٔ كسانی است كه در خارج از حوزهٔ سنت قرار گرفته و بعضی دیگر مربوط به كسانی است كه حیات و زندگی را در پرتو سنت معنا میكنند.
در تعاریف مدرن - سنت فاقد هویت معرفتی است و بیشتر شیوهای از عمل و زیست است كه ریشه در عادات پیشین دارد و ناخودآگاه به آن عمل میشود، ولیكن در تعاریف دیگر سنت گرچه نوعی از عمل و زندگی است، راه و روش معرفت نیز میباشد. در این تعاریف سنت مشابهتی با منطق پیدا میكند، با این تفاوت كه منطق مسیر تردد و آمد و شد دانش حصولی است و سنت طریق دانش شهودی و آگاهی متعالی دینی سنت شیوهای است كه از متن معرفت و علم دینی طلوع میكند و سالكان خود را با سر و رازی كه در متن آن حضور دارد، آشنا میگرداند و به همین دلیل سنت را پیوند ناگسستنی با علم دینی است.
● سنت و معرفت
سنت و ایدئولوژی در دنیای متجدد امروز منسوخ و مهجور میباشند و این در حالی است كه هر یك از این دو، در دورههایی كوتاه یا طولانی از تاریخ مطلوب بوده و از اعتبار شایستهای برخوردار بودهاند. اعتبار پیشین و مهجوریت امروز، تابع علل و عواملی است كه در این مقال مورد توجه قرار خواهند گرفت.
سنت علیرغم آن كه در دنیای متجدد و با حاكمیت مدرنیسم، غیرقابل تحملتر از ایدئولوژی است ولیكن از پیشینهای بسیار طولانیتر برخوردار بوده و ایدئولوژی در قیاس با آن عمری كوتاه و محدود دارد. سنت هزارههایی چند را در اوج اقتدار و اعتبار سپری كرده و اقتدار و حاكمیت آن درگذشته تاریخ همواره موجب شده تا آنچه سنت نبوده است نیز در قالب سنت تقلب شود و با نام سنت عرضه گردد؛ چه این كه تقلب را همواره به قالب سكهای میزنند كه از اعتبار برخوردار باشد.
اعتبار و بیاعتباری سنت تابع نحوهٔ معرفت و آگاهی است، در حالی كه ظهور و افول ایدئولوژی مرهونِ بود و نبود نوعی دیگر از معرفت و آگاهی است. تجدد و مدرنیسم نیز، در مقطعی كه در ستیز با سنت و ایدئولوژی قرار میگیرد، حامل پیدایش و بروز دیدگاه معرفتی نوینی است كه اینك بر حوزههای علمی دنیای معاصر سنگینی میكند.
● تعاریف سنت
قبل از ورود به بحث، ناگزیر باید تعریف خود را از سنت و دیگر مفاهیم مورد نظر ارائه دهیم، هرچند تعریفی كه برای هر یك از آنها ارائه میشود تابعی از دیدگاه معرفتی تعریف كننده است. برخی از این تعاریف مبتنی بر نگاهی دینی و بعضی دیگر از منظر دنیای مدرن است.
سنت در برخی از این تعاریف، حقیقتی آسمانی، الهی، مقدس و واقعیتی پرنشاط، زنده و مجرای زندگی و حیات و مسیر مستمر افاضات متجدد و متحولی است كه همواره نو و تازه است. سنت در این تعریف در برخی از موارد با حفظ خصوصیات یاد شده، از دوام، ثبات و استمرار زمانی برخوردار است و در مواردی هم كه تغییر زمانی را میپذیرد، همچنان از چهرهای ازلی و باطنی ابدی بهرهمند میباشد.
اما در برخی تعاریف دیگر، مرگ از همهٔ اندام سنت میبارد. فرسودگی، قالب آن است و كهنگی از آن استشمام میشود. دوام، استمرار و قداست نیز عارضهای است كه به اصرار پیروان، بر آن تحمیل میشود.
● تعاریف مدرن سنت
در تعاریف مدرن، سنت همان چیزی است كه مربوط به حال نیست و متعلق به گذشته است. چیزی كه در گذشته سنت نبوده است چون از ظرف خود عدول كرده و تا زمانی دیگر كه در حقیقت متعلق به آن نیست دوام آورده، تبدیل به سنت شده است. سنت لاشه و نعش رفتار است. رفتار تا زمانی كه در ستیز و پیكار با محیط و عوامل ناسازگار، به قوت اندیشه و ابداع شكل میگیرد، زنده است و اینگونه از رفتار، سنت نیست. ولی همان رفتار زنده وقتی كه به دلیل انس ذهنی عاملان به آن، به شكل قالب زندگی درمیآید و تحرك و پویایی خود را كه از ناحیهٔ تعقیب آرمانها و اهداف است، از دست میدهد و بلكه خود به صورت هدف و آرمان درمیآید، تبدیل به سنت میشود.
سنت در نگاه جامعهشناختی رایج، ترجمه"Tradition" و مرادف با آن گرفته میشود۱۴۹ و به معنای شیوهای از رفتار و كردار است كه دارای پیشینه بوده و در اثر تكرار و ممارست به صورت عادتهای مستقر و عمیق در ذهنیت مشترك جامعه رسوب مینماید.
زمینهٔ معرفتی سنت از این دیدگاه، چیزی جز یك شناخت حسی - عاطفی نیست كه در اثر ممارست و تكرار عمل پدید میآید. در مقابل سنت، تجدد و مدرنیته است كه با واقعیت متحول و متغیر انسان و جهان همساز بوده و در نهایت نیز بر سنت غالب میآید.
این تعریف از سنت با هستی شناسی مادی و معرفت حسی (آمپریسم) و دانش علمی (علم به معنای(Science كه حول محور دادههای آزمونپذیر و به صورت تئوریهای اثبات و یا ابطالپذیر و مانند آن سامان مییابد، سازگار است.
مادی بودن هستیشناسی مزبور صرفاً در چارچوب مرسوم و منسوخ ماتریالیسم و مادیت قرن نوزدهم خلاصه نمیشود بلكه مراد از مادی بودن این است كه واقعیت معلوم نزد این گروه - در صورتی كه اذعان به واقعیت داشته باشند - چیزی جز دنیای آزمونپذیر و محسوس نیست و به همین دلیل، واقعیتی كه در قالب گزارههای متافیزیكی و غیرتجربی عرضه میشود را مهمل و بیمعنا شمرده و اگر مانند دیدگاه ماتریالیستی قرن نوزدهم مطلقاً آن را انكار نكنند، مطلقاً ناشناختنی میخوانند.
در نگاه كسانی كه سنت را مبتنی بر ذهنیت انسان و متكی بر شناختی حسی - عاطفیای میدانند كه در اثر تكرار رفتار اجتماعی حاصل میشود، همانگونه كه اشارت رفت، مرگ آن از قبل پیشبینی و ظهور امر متجددی كه مخالف آن است، در نهایت نوید داده میشود. به عبارت دیگر باید گفت این تعریف، سنت را اگر حیاتی نیز داشته باشد، میخشكاند و از آن لاشهای برجای میگذارد كه سرنوشتی جز زوال و نابودی نمیتواند داشته باشد.
سنت، شیوهای از رفتار و فعل انسان است؛ شیوهای از رفتار كه زندگی و حیاتی جدای از حیات و زندگی رفتاركنندگان نمیتواند داشته باشد و وقتی عاملان رفتار، كه انسانهایند، سنت را ناشی از ذهنیت منجمد و رسوب یافته و اندیشه و عادت دورماندهٔ از واقعیت سیال و متحرك تعریف نمایند، بدون شك این تعریف به دلیل قطع ارتباط سنت با واقعیت، رنگ فرسودگی و گرد كهنگی را بر آن مینشاند و زندگی و نشاط، طراوت و حلاوت را از آن میگیرد.
● نسبت دین و سنت
سنت در هزارههایی كه پرشكوه و توانمند بر اریكهٔ قدرت نشسته بود، نزد كسانی كه به آن عمل میكردند و حتی نزد آنان كه از آن تخلف میورزیدند، از تعریف دیگری برخوردار بود. تعریف آنها همواره مبتنی بر هستیشناسی و معرفت و آگاهی دینی بود و به همین دلیل، سنت حتی نزد كسانی كه آن را بیروح و مرده میبینند، نسبتی نزدیك با دین داشته و دارد.
این عده معتقدند، سنت كه حاصل ذهنیت عقب ماندهٔ اجتماع از واقعیت متحول انسان و جهان است، همواره خود را در قالب گزارههای دینی و به صورت ادیان مختلف، توجیه میكند. به بیان دیگر، سنت ثبات و استقرار ذهنی خود را بر جهان تحمیل كرده و از این طریق، تفسیرهای دینی از هستی پدید میآید.
آگوست كنت كه تاریخ جوامع بشری را به سه مقطع تقسیم میكند، اولین مقطع آن را كه پرسابقهترین آنها نیز است، دوران تفكر دینی و ربانی"The Theological Stage" میداند و معتقد است كه هستیشناسی و آگاهی دینی، حاصل مقایسه و تشبیه جهان با احساسات و عواطفی است كه انسان در خود مییابد. فوئر باخ مدعی است كه خداوند و اندیشههای دینی، حاصل تحمیل ذهنیت و خواستههای انسانی به جهان خارج است. این گونه توجیهات در مورد دین اعم از این كه در قالب اندیشههای كنت یا فوئر باخ و یا به صورت تفاسیر فروید، ماركس، دوركیم و ... باشد، همگی به دنبال انكار حقیقت علمی، آگاهی دینی هستند - و علیرغم این همه و با صرفنظر از نگاهی كه آنها نسبت به حقیقت سنت و دین دارند - ناگزیر از اعتراف به وجود نسبت بین دین و سنت میباشند.
نسبت بین سنت و دین به این دلیل است كه سنت، حیات و دوام خود را از ناحیه نگاه دینی و تعریفی كه دین برای آن عرضه میكند به دست میآورد. بدین لحاظ هرگاه آگاهی و معرفت دینی ارزش و اعتبار جهانشناختی خود را از دست بدهد، سنت نیز از حیات و نشاط ساقط میگردد.
● حقیقت آگاهی دینی
حقیقت آگاهی دینی و معرفت شهودی و ارزش جهانشناختی قضایای دینی نظیر قضایایی كه از وجود مبدأ و معاد یا خلود و جاودانگی نفس انسان سخن میگویند، از جمله اموری هستند كه كاوش در پیرامون آنها مباحثی فلسفی را به دنبال میآورد.
برخی از دیدگاههای فلسفی، آگاهی دینی را معرفتی علمی نمیدانند و با تعریفی كه از علم ارائه میدهند، دین را تنها موضوع علم میخوانند. همچنین در بعضی از دیدگاهها قضایای دینی با آن كه دارای نفسالامر و واقعیتی نیستند كه بتوان با آن از صدق و كذب آنها خبر داد ولیكن این قضایا با انتخاب و اختیار و ایمان انسان گزینش شده و فرهنگ و تمدنی را شكل میدهند. در نگاهی دیگر كه البته قوام دین به این نگاه است، معرفت و آگاهی دینی، متن علم است، چرا كه «اولالعلم معرفهٔالجبار: سر سلسلهٔ هر علمی شناخت خداوند است» و لازمترین علوم نیز همان علمی است كه این مهم را به انجام رساند؛ «الزمالعلم لك مادلك علی صلاح دینك و أبان لك عن فساده: لازمترین علوم برای تو علمی است كه تو را بر صلاح دین راه نماید و فساد آن را بر تو آشكار سازد.»۱۵۰
انتخاب، گزینش و ایمان نیز آن گاه كه بر مدار آگاهی و معرفت دینی كه همان علم است، نباشد، در نگاه دینی، انتخابی خطرناك و آسیبپذیر است؛ «نعم قرینالایمان العلم»۱۵۱ بهترین همراه ایمان، علم است و بدترین تعبد نیز تعبدی است كه با علم قرین نباشد؛ «المتعبد بغیر علم كالطاحونه یدور و لایبرح من مكانه: عبادتكننده بدون علم به خردوار آسیاب میماند كه دور میزند و راه به جایی نمیبرد»۱۵۲ چه این كه آگاهی و معرفتدینی خود بیشترین اقتضا را برای عبودیت و باروری ایمان به همراه دارد؛ «انما یخشیالله من عبادهالعلمأ: به درستی كه از بندگان خدا فقط عالمان هستند كه از خداوند سبحان خشیت دارند.»۱۵۳● نسبت علم و دین
داوری در مورد حقیقت آگاهی دینی و معرفت علمی و همچنین دانش فلسفی، از حوزهٔ بحث حاضر بیرون است اما با زبانی توصیفی میتوان گفت كه آگاهی دینی نزد معتقدین به آن، هویتی علمی دارد، چه این كه علم نیز در نزد ارباب دیانت از هویتی دینی برخوردار بوده و با آن بیگانه نیست. در نگاه دینی، بخشی از علم از متن دیانت جوشیده و حیات بشری بدون بهرهوری از هستهٔ مركزی دین - یعنی وحی - از آن بخش بینصیب میماند. این قسم از علم، هویتی آسمانی داشته و با وساطت انسانهایی كه از قوه قدسیه برخوردارند در دسترس همگان قرار گرفته است ولیكن بخش دیگر علم با تولد انسان و همراه با رشد و باروری ابعاد جسمانی او ظاهر شده و تا مرحلهٔ آگاهی نسبت به علوم الهی و همراهی با آن ادامه مییابد.
علم عام و گستردهای كه همگان از آن برخوردارند، همان دانش حسی است كه در نهایت در قالب آگاهی عقلی سامان مییابد. این نوع از آگاهی در تعابیر دینی، حجت درونی خداوند است كه انسان را به وجود مبدأ و معاد و ضرورت وحی و رسالت خبر میدهد و در بعد عملی نیز بر حسن تبعیت از نبی و وجوب آن حكم میكند. بنابراین، علم عام كه حجت درونی آدمیان است، چهرهٔ حسی و عقلی داشته و تحت عنوان دانش مفهومی قابل ترسیم است.
علم حصولی و مفهومی، ابزارها، شیوها و روشهای خاص خود را دارد. تعلیم و تعلم، گفت و شنود، رعایت ضوابط منطقی، بحث و درس، از ابزارها و روشهای آن است.
بخش دیگر علم كه هستهٔ مركزی دین را تشكیل میدهد، گرچه به وساطت نبی و فرشتگانی كه او را همراهی میكنند، تا افق مفهوم نازل شده و در سطح عبارات و كلمات و خطوط ظاهر میگردد، اما درس و بحث حصولی و تعلیم و تعلم مفهومی و چینش و ترتیب مقدمات منطقی، وسیلهٔ اصطیاد و تحصیل آن نیست. این نوع از علم كه آگاهی ناب و خالص است، همان دانش حضوری و شهودی است كه از طریق تماس مستقیم نبی با مبادی عالیهٔ هستی حاصل میگردد و انبیأ و اولیأ الهی برای تحصیل این نوع آگاهی از تصفیه، تزكیه، تحول، تبدل و صیرورت وجودی بهره میبرند.
● تفاوتهای علم حصولی و حضوری
تفاوت دانش حصولی و حضوری نظیر تفاوت كیفیت علم پزشك و بیمار به درد است. علم بیمار به درد، حضوری است و علم پزشك به آن حصولی است پزشك برای آن كه به درد علم حضوری پیدا كند، ناگزیر باید در واقعیت و وجود خود تغییری را ایجاد نماید.
علم حصولی كه در دسترس همگان است، از طریق مفاهیم و براهین، اصل مبدأ و معاد یا حشر انسان با اسمأ و صفات و آیات و نشانههای خداوند سبحان را اثبات میكند و علم شهودی كه انبیأ و اولیأ الهی از آن برخوردارند، مشاهده مبدأ و دیدار معاد و نظاره بهشت و دوزخ الهی است. «كلا لو تعلمون علمالیقین لترونالجحیم: نه چنین است، اگر شما از علمالیقین بهره داشته باشید، دوزخ را نیز خواهید دید.»۱۵۴
تفاوت دیگر علم حصولی با علم حضوری در این است كه علم حضوری با دارایی قرین است و حال آن كه علم حصولی دانشی بیبهره از دارایی است. كسی كه از طریق علم حصولی به رحمت گسترده و بیكران الهی آگاه است، وصف بخشش را مینماید و كسی كه با دانش شهودی و حضوری به رحمت خداوند آگاه است، آن رحمت را واجد است و به همین دلیل در فلاح و رستگاری مستغرق میباشد. پس همواره در علم حضوری عنصری افزون بر آنچه در علم حصولی است، وجود دارد؛ یعنی نبی آنچه را دیگران به دانش مفهومی عقلی درك میكنند، به گونهای كه واجد و دارای آن است ادراك مینماید و میبیند.
نبی علاوه بر ادراك برتر آنچه كه با مفهوم در افق ادراك عام عقلی قرارمیگیرد، به دلیل موقعیت برتر خود، به فهم برخی از خصوصیات و جزئیاتی نایل میآید كه علم مفهومی دیگران را به آن، به طور مستقل راهی نیست. او به دلیل این كه چهرهٔ باطنی و الهی زندگی طبیعی و رفتار و اعمال همگان را به تفصیل مشاهده میكند، از خصوصیات روابطی كه بین معاش و معاد انسانها وجود دارد، باخبر میگردد، و آن گاه آنچه را كه به شهود یافته است، دیگر بار با نزول به افق فهم و دریافت دیگران در قالب مفاهیم و عبارات، به آنها منتقل میكند.
مفاهیم و عباراتی را كه نبی در مخاطبه و گفتوگو با انسانها اظهار میدارد، گاه مشتمل بر حقایقی است كه عقل نظری یا عملی آنها نیز به ادراك آن نایل میشود. در این صورت او كلامی تأسیسی نداشته و به تأیید آنچه عقل میفهمد پرداخته است یا آن كه با ارشاد خود به احیای دفینههای عقلی آدمیان همت گمارده است.
اما گاهی، مفاهیمی را كه نبی اظهار میدارد ناظر به همان خصوصیاتی است كه شناخت مفهومی دیگران پس از ادراك كلیات، نسبت به آنها ساكت است، مانند وقتی كه از جزئیات و خصوصیات اسمأ و صفات الهی و روابط آنها یا از ویژگیهای برزخ و بهشت و دوزخ، خبر داده و یا آن كه مقتضیات امور یاد شده و احكام عملی مربوط به آنها را اعلان مینماید. در همهٔ این موارد آنچه منتقل میشود، علمی نوین را كه جز با استعانت از وحی حاصل نمیشود، به ارمغان میآورد. این بخش از علم در صورتی كه در محدودهٔ آگاهی عملی انسان واقع شود و شیوهٔ رفتار و سلوك انسان را تبیین نماید، سنت خوانده میشود.
● سنت در نگاه دینی
آنچه بیان شد در حكم مقدمهای برای عبارت اخیر است كه از آن تعریف سنت در فرهنگ و نگاه دینی به دست میآید. سنت در این تعریف بخشی از علم و دانش عملی است كه با تغذیه از شهود و حضور دینی، حاصل میشود. سنت به دلیل آن كه در خطاب با مردم و در گفتوگوی با آنها عرضه میشود، در قالب دانشی مفهومی و حصولی قرار میگیرد ولیكن دانشی است كه عقل عملی به تنهایی عهدهدار اثبات یا رد آن نیست و تنها از طریق وحی و شهود دینی صحت و سقم آن بررسی میشود.
سنت شیوهای از رفتار را ارائه میدهد كه براساس آن صلاح معاش و معاد آدمی تأمین شده و فلاح و رستگاری انسان به دست میآید. سنت در حقیقت منطق معرفت و علم ناب و خالص دینی است زیرا سنت برای طالبان شهود و سالكان طریقهٔ وصول همان نقشی را ایفا مینماید كه منطق برای جویندگان دانش و علم حصولی. همانگونه كه منطق در صحنهٔ دانش حصولی مسیر تردد و آمد و شد فكری را تعیین میكند، سنت نیز در پهنهٔ آگاهی حضوری و شهودی، كه دانش راستین و دانایی همراه با دارایی است، طریق وصول را ارائه میدهد.
تفاوت منطق و سنت در این است كه منطق مسیر ذهنی تردد را نشان میدهد و سنت مسیر عملی زندگی و زیست را و این تفاوت ناشی از تفاوت دو نوع معرفت حصولی و حضوری، است. در معرفت حضوری انسان برای وصول به واقعیت معلوم ناگزیر باید به تبدیل و تغییر هستی خود دست یازد و این تبدیل و تغییر، شیوهای از زیست و زندگی را كه سنت عهدهدار آن است طلب مینماید. این شیوه از زیست همان طریق تزكیه است كه در متن رسالت انبیأ قرار گرفته است؛ «كما ارسلنا منكم رسولاً منكم یتلوا علیكم آیاتنا و یزكیكم و یعلمكمالكتاب والحكمهٔ و یعلمكم ما لمتكونوا تعلمون (بقره / ۱۵۱): همانطور كه در میان شما از خودتان رسولی فرستادیم آیات ما را بر شما تلاوت میكند، شما را تزكیه مینماید و به شما كتاب و حكمت میآموزد و آنچه را كه از نزد خود نمیتوانستید بیاموزید به شما میآموزاند.»۱۵۵
انبیأ با تزكیه، فلسفه كه دوستداری حكمت است، نمیآموزند، بلكه حكمت را تعلیم میدهند كه با شهود قرین است و كتاب را تعلیم میدهند؛ همان كتابی كه آصفبن برخیا در بیان قرآن با فراگرفتن علمی از آن و نه همهٔ آن، تخت بلقیس را در زمانی كمتر از چشم برهم زدن، از صبا به یمن آورد و بالاخره نبی، از طریق ارائه آیات الهی و تزكیه انسانها، حقایقی را میآموزاند كه آنها هرگز بدون ارتباط با وحی و از نزد خود نمیتوانند فراگیرند.
سنت كه در قالب شرایع مختلف ظاهر میشود، از متن شهود برمیخیزد و به سوی شهود نیز فرامیخواند و به همین دلیل همواره دارای عنصری است كه از دسترس دانش مفهومی و عقل عملی یا نظری بیرون است.
● رازداری و رازگشایی
عقل عملی با همهٔ همراهیای كه با سنت دارد، هرگز نمیتواند حكم و قانونی را كه جایگزین و بدیل سنتهای دینی باشد ارائه دهد. سنت، سالك را به واقعیتی آگاهانه فرامیخواند؛ واقعیتی كه دانش مفهومی و عقل نظری به اصل وجود آن به اجمال دلالت میكند و عقل عملی بر وجوب سلوك به سوی آن و در نتیجه بر وجوب متعابعت از سنت و شریعت حكم مینماید. اذعان عقل به واقعیتی كه سنت به آن میخواند و اعتراف به عجز از شناخت ذات و كنه آن واقعیت و عجز از شناخت راههایی كه به طور خاص وصول به آن را ممكن و میسر میسازند، سنت را برای عقل به صورت سر و رازی مقدس درمیآورد؛ سری كه جز با صعود از دانش مفهومی و گذر از وجود و واقعیت نفسانی و محدود سالك، آشكار نمیشود.
سنت گرچه برای دانش مفهومی رازآلود است ولی برای سالكی كه به آن عمل میكند طریقهٔ وصول به سر و گشایش راز است. نماز كه سنتی الهی است برای سالك، معراج و وسیلهٔ تقرب و حضور به بارگاه قدس است؛ «الصلاهٔ معراجالمؤمن»۱۵۶ و زكوهٔ با آن كه فعلی اجتماعی و اقتصادی به شمار میآید سنتی دینی است كه مزكی و پاككنندهٔ عامل و رفتار كننده به آن است؛ «الزكوهٔ قربان كل تقی: زكات نزدیك كننده انسان متقی به خداوند است.»۱۵۷ «خذ من اموالهم صدقهٔ تطهرهم و تزكیهم بها: ای پیامبر زكات اموال آنان بگیر، تا آن كه صدقه - زكات - آنها را طاهر و پاك گرداند و تو آنها را با آن تزكیه نمایی.»۱۵۸سنت در تعریفی كه براساس ذهنیت معاصر از آن یاد شد، شیوهای از رفتار بود كه براساس شناختی حسی - عاطفی سازمان مییافت ولیكن در تعریف اخیر، سنت بیش از آن كه شیوهای از عمل باشد، نوعی از علم است و این علم از نوع شناخت حسی و دانش تجربی و همچنین، از قبیل دانش عقلی نیست، هر چند كه با آگاهی عقل عملی از این جهت مسانخ است كه احكام و ضوابط رفتار و كردار آدمیان را بیان مینماید. سنت علمی است كه بر شهود خالص و ناب دینی استوار است؛ شهودی كه الهی بوده و از مشاهده و ملاقات با حقایق مطلق و فراگیر حاصل میشود. چهرهٔ الهی شهودی كه در متن سنت نهفته و آغاز و انجام آن را تشكیل میدهد، به سنت قداست و حرمتی الهی نیز میبخشد.
اگر سنت به شناخت حسی - عاطفی متكی باشد، ارزشی غیرعلمی و دون عقلی پیدا میكند ولی اگر به معرفت شهودی متكی باشد در عالیترین مراتب علم قرارگرفته و ارزشی فراعقلی و فرامفهومی مییابد. همچنین اگر سنت از عادتی تغذیه كند كه از تكرار یك رفتار و از احساس مستمر یك عمل پدید میآید، زوال آن نیز با ترك همان عادت و احساس و با ممارست به عملی خلاف آن واقع خواهد شد هر چند كه عمل خلاف ابتدا با اكراه یا اجبار انجام شود، ولیكن اگر سنت متكی به معرفت شهودی بوده و یا آن كه بنیانهای مفهومی آن براساس دانش عقلی استوار شده باشد، هرگز متروك نخواهد شد.
كسی كه با باطن و روح سنت مأنوس است و شهود و حضوری را كه در متن آن است، ادراك میكند، هرگز دست از آن نمیشوید زیرا او مادام كه تمام هستی و وجود خود را در مسیر آن سنت، پاك و طاهر نكرده باشد به معرفتی كه در متن آن مستقر بوده و راز و سر آن را تشكیل میدهد، نمیرسد. كسی كه واقعیت و هستی متعالی خود را در قالب یك سنت مشاهده میكند چگونه میتواند از آن دست بشوید؟
عامل به سنت اگر هم به سر آن راه نیافته باشد تا زمانی كه با دانش عقلی، واقعیتی را كه سنت روی به آن دارد را به اجمال اثبات میكند و وجوب سلوك به سوی آن را با ارشاد و هدایت عقل عملی ادراك مینماید و در نتیجه ضرورت متابعت از وحی و سنت را میفهمد، همچنان به سنت عمل خواهد نمود و به هیچ قیمتی از آن دست نخواهد شست و در راه عمل به آن هر خطری را به جان خریدار است زیرا معتقد است تا جان خود را خالصانه در مسیر سلوك ننهد، به حقیقت و روح سنت كه همان شهود و ملاقات با خداوند است، بار نخواهد یافت.
● روح و قالب سنت
زوال سنت هنگامی آغاز میشود كه یقین اعم از آن كه شهودی یا حصولی باشد، از آن گرفته شود. سنت از دل شهود میجوشد و در امتداد یقین تا نازلترین مرتبهٔ آن كه همان یقین عقلی و مفهومی است تداوم مییابد و از آن پس جز قالبی از آن باقی نمیماند. قالب سنت، لاشهٔ بیروح آن است كه به عادت متكی است و عادت، از معرفت عقلی بیبهره است و از عاطفهای بهره میبرد كه در اثر ممارست و احساس مكرر پدید میآید.
كسانی كه از معرفت عقلی و شهودی بیبهرهاند و از شناخت یقینی نصیبی ندارند و علم را تنها در محدودهٔ گزارههای محسوس، ابطالپذیر و مانند آن میبینند، ناگزیر از سنت جز قالب آن را مشاهده نمیكنند و تعریفی را كه برای سنت میدهند نیز جز بر این قالب تطبیق نمیشود.
در نگاه آنان، سنت به عادت مستقر تطبیق میشود و رویاروی تجدد و كاری قرارمیگیرد كه سابقهٔ پیشین نداشته بلكه حادث است، حال آن كه كسانی كه سنت را با نگاهی دینی شناخته و تعریف میكنند، این تعریف را تنها شایسته جسم و ظاهر سنتی میدانند كه روزگاری حیات و زندگی داشته و اینك از روح و جان خود كه همان یقین و شهود است دور مانده باشد. یا آن كه این تعریف را شایسته كسی میبینند كه تنها ظاهر سنتِ تجسد یافته را در جهان خارج مشاهده كرده و از باطن و حقیقت آن كه با وجود و واقعیت سان و سنتگذار سرشته شده، غافل است، زیرا او از سنتی كه در جامعه جریان دارد جز ظاهر و قالب آن را نمیبیند و این قالب را نیز، با فهم و ادراكی كه خود از آن دارد تفسیر و تأویل میكند.
● تقابل سنت و بدعت
سنت برای كسی كه با نگاه دینی به آن مینگرد كاری مطابق عادت نیست تا در برابر كار ابداعی و نو قرارگرفته باشد بلكه قانون و حكمی الهی است و در برابر بدعت قراردارد. بنابراین، در مقابلِ سنت، بدعت است، و بدعت هر قانون و كاری است كه براساس دریافت و شهودی الهی سازمان نیافته باشد.
سنت در معنای دینی آن كه در مقابل بدعت است، مصادیق و استعمالات مقید و خاص نیز دارد و از این جهت نباید بین دو معنای عام و خاص آن خلط شود.
سنت در معنای عام خود، شامل تمامی احكام و مقرراتی میشود كه با استفاده از شهود و حضوری الهی در قالب نقل به بشر منتقل شده است، اعم از این كه این نقل رهآورد فرشتهٔ وحی بوده و سخن مستقیم خداوند باشد و به صورت كتاب آسمانی در دسترس بشر قرار گرفته باشد یا آن كه از طریق حدیثی قدسی توسط پیامبر یا امام معصوم به دیگران ابلاغ شده باشد و یا آن كه از طریق گفتار، رفتار یا تقریر معصوم در معرض آگاهی و اطلاع دیگران واقع شده باشد. شاهد عمومیت معنای سنت نسبت به همهٔ موارد یاد شده، شمول و عموم مقابل آن یعنی بدعت است كه عدول از همهٔ موارد فوق را دربرمیگیرد.
گاه نیز سنت در مورد برخی از مصادیق یاد شده و بیشتر از همه در مورد آن دسته از احكام دینی اطلاق میشود كه در گفتار، رفتار یا تقریر پیامبر(ص) حضور داشته یا از آنها استنباط میشوند. سنت هنگامی كه در این معنای خاص به كار رود، در برابر كتاب و در برابر سنتی قرارمیگیرد كه از نظر به گفتار، رفتار و یا تقریر اولیأ و ائمه معصومین علیهمالسلام استنباط میشود.
سنت كه در لغت به معنای راه و روش است گاه نیز به معنای راه و شیوهای تكوینی به كار میرود و در این صورت سنت ناظر به قوانین واقعی و خارجی جهان و اراده تكوینی خداوند سبحان است و البته این معنای از سنت از بحث فعلی ما كه در محدودهٔ زندگی فردی و اجتماعی انسان و احكام و قواعد عملی مربوط به آن قرار دارد، خارج است.
از آنچه بیان شد دانسته میشود، قوام سنت در فضای دینی، به ثبات و تداوم زمانی آن نیست، هر چند كه سنت تاب ثبات و تداوم را نیز دارد. قوام سنت به حقیقت الهی آن است و به همین دلیل سنت همواره سنت است حتی در موقعی كه هیچ یك از افراد جامعه به آن عمل نكرده و عادت اجتماعی برخلاف آن باشد و یا حتی در موردی كه برای اولین بار به آن عمل میشود.
اگر سنت در زمرهٔ عادتهای اجتماعی دانسته شود و ثبات و قراری كه برخی از سنن مقتضی آن هستند، به عادت و مانند آن استناد یابد، هیچیك از ادیان و سنتهای دینی در هنگام پیدایش خود چهرهٔ سنتی ندارند، بلكه هر سنتی در بدو پیدایش یك امر متجدد و نوین است كه در جریان تحولات و تبدلات مستمر اجتماعی و تاریخی رخ نموده است و رفتار دینی پس از مدتی چون به صورت نهاد و سازمان اجتماعی درآید، صورت سنت را به خود گرفته و دوام و ثبات خود را بر انسان و جامعه كه نیازمند تحول و تغییر مستمر است، تحمیل مینماید. اما اگر سنت معنای دینی داشته باشد، نبی و پیامبری كه حلقهٔ اتصال انسان با آسمان الوهیت است و به تعبیر شیخالرئیس بوعلیسینا، سان همان سنتگذار است،۱۵۹ هر پیام و كلامی را كه او برای تنظیم و تمشیت رفتار انسانها بیان میدارد در همان هنگام كه اظهار میدارد، یك سنت است.
بدعت نیز كه در تقابل با معنای دینی سنت است، به تازه و نو بودن قائم نیست بلكه به بیبهره بودن از شناخت و شهود دینی است و به همین دلیل میتواند رجوع و بازگشت به رسم دیرین و شیوهٔ رایج در جامعه باشد و از همین جهت نیز بدعت حتی وقتی كه همهٔ جامعه به آن عمل كرده و به صورت عادت مستقر و رسوب یافته یا حتی قانون رسمی و مصوب اجتماع نیز درآید، همچنان بدعت است.
● سنت در تقابل یا همراهی با تجدد
تقابل بین سنت با تجدد و توسعه و مانند آن وقتی حاصل میشود كه صورت تجسد یافته آن در ظرف نگاه غیردینی تعریف شود و نگاه غیردینی كه از ادراك حقیت سنت عاجز است، به این دلیل سنت را در تقابل با تجدد میبیند كه خود از هیچ نوع ثباتی برخوردار نیست و در نتیجه، حضور سنت را تنها در چهره ثبات و دوام به صورتی ناقص احساس میكند و از تشخیص ناقص آن در حالتهای دیگری كه با حركت قرین است عاجز میماند، حال آن كه ثبات و استمرار زمانی یكی از صورتهایی است كه سنت داراست.
سنتهای دینی گاه كلی و گاه جزئی هستند. سنتهای كلی در قیاس با یكدیگر برخی مطلق و بعضی مقید هستند. احكام ثانوی در قیاس با احكام اولی از زمرهٔ سنتهای كلی و مقید میباشند، و احكام قضایی و ولایی نیز با آن كه كاملاً جزئی بوده و با زمان سرشته و عجیناند، همچنان در فضای سنتهای دینی شكل گرفته و از قداست آن بهرهمند هستند.
علیرغم ثبات و استمراری كه احكام كلی در طی شریعت دارا هستند، سنت همواره با معنایی عمیق از تجدد نیز قرین است و این معنای عمیق به صورت ثابت سنت نیز همواره محتوایی متجدد میدهد و عرضه میشود تا هیچگاه گرد كهنگی بر آن ننشیند زیرا سنت در عین آن كه سازمان معیشت است، راه و مسیر ملاقات و دیدار با خداوند نیز محسوب میشود و دیدار الهی با تجلیات نامحدود و غیرتناهی او حاصل میآید. در تجلی خداوند هرگز تكرار نیست و به همین دلیل سالكی كه از طریق سنت به وصال نایل میشود، در عمل به سنت، علیرغم صورت بظاهر یكسان آن، هرگز دیدار واحد ندارد. مشابهت و همانندی تنها قضاوت كسانی است كه جز ظاهر زندگی دنیا و صورت رفتار دینی را نمیبینند. این گروه كه تنها قالب سنت را مینگرند جز به ملال و كسالت به آن نزدیك نمیشوند؛ «ولایأتون الصلاهٔ الا و هم كُسالی و لاینفقون الا و هم كارهون: به نماز نمیآیند جز با كسالت و انفاق نمیكنند مگر با كراهت.»۱۶۰ (توبه / ۵۴)
سنت مسیر عشق است و عشق را حدیث، هرگز مكرر نیست. بنابراین سنت نه تنها با تجدد در تقابل نیست بلكه نو بودن، صفت مستمر و همیشگی آن است.
هر دم از این باغ بری میرسدتازهتر از تازهتری میرسد
سنت با بدعت، مقابل است و با تجدد نیز در صورتی ناسازگار است كه مصداق بدعت باشد، و سر این ناسازگاری در این است كه بدعت از حدیث نامكرر عشق تهی است. بدعت راه به حقیقت نیست بلكه ضلالت و گمراهی است و به همین دلیل با نفرت قرین بوده و تاب هیچ نوع قرار و دوامی را نیز ندارد. اگر نشاط و سروری هم باشد در گریز مدام از آن است و این نوع از گریز همان نوع از تجدد است كه سنت با آن در ستیز است.
حمید پارسانیا
پینوشتها:
۱. ماكس وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه: احمد صدارتی نشرمركز، تهران، ۱۳۶۷. ص ۷۲.
۲. جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحكم و دررالكلم آمدی. تصحیح: سیدجمالالدین حسینی محدث ارموی. مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۶۶، ج ۱. ص ۶۱.
۳. همان، ج ۶، ص ۱۵۹.
۴. همان، ج ۶. ص ۴۷۶.
۵. فاطر، آیه ۲۸.
۶. تكاثر، آیات ۶ و ۵.
۷. بقره، آیه ۱۵۱..
۸. مجلسی - بحارالانوار، المكتبهٔالاسلامیه. تهران، ج ۸۲. ص ۳۰۲.
۹. حرعاملی، وسائل الشیعه، تصحیح: ربانی شیرازی، ج ۴. ص ۷.
۱۰.توبه، آیه ۱۰۳.
۱۱. بوعلی - الالهیات منالشفأ، افست از طبعسنگی،انتشارات بیدار، قم، ص ۵۵۷.
۱۲. توبه، آیه ۵۴.
پینوشتها:
۱. ماكس وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه: احمد صدارتی نشرمركز، تهران، ۱۳۶۷. ص ۷۲.
۲. جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحكم و دررالكلم آمدی. تصحیح: سیدجمالالدین حسینی محدث ارموی. مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۶۶، ج ۱. ص ۶۱.
۳. همان، ج ۶، ص ۱۵۹.
۴. همان، ج ۶. ص ۴۷۶.
۵. فاطر، آیه ۲۸.
۶. تكاثر، آیات ۶ و ۵.
۷. بقره، آیه ۱۵۱..
۸. مجلسی - بحارالانوار، المكتبهٔالاسلامیه. تهران، ج ۸۲. ص ۳۰۲.
۹. حرعاملی، وسائل الشیعه، تصحیح: ربانی شیرازی، ج ۴. ص ۷.
۱۰.توبه، آیه ۱۰۳.
۱۱. بوعلی - الالهیات منالشفأ، افست از طبعسنگی،انتشارات بیدار، قم، ص ۵۵۷.
۱۲. توبه، آیه ۵۴.
منبع : فصلنامه ذهن
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
طالبان رئیسی ابراهیم رئیسی توماج صالحی حجاب گشت ارشاد سریلانکا رهبر انقلاب کارگران پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت
آتش سوزی کنکور سیل هواشناسی تهران سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل زنان
قیمت خودرو خودرو بازنشستگان قیمت دلار دلار قیمت طلا بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی ارز قیمت سکه مسکن
هوش مصنوعی مهران مدیری تلویزیون فیلم سحر دولتشاهی سینمای ایران کتاب بازیگر تئاتر شعر سینما
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال تراکتور لیگ برتر انگلیس تیم ملی فوتسال ایران
تیک تاک همراه اول بنیاد ملی نخبگان فیلترینگ ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات اپل نخبگان
مالاریا سلامت روان کاهش وزن استرس داروخانه پیری دوش گرفتن