شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مروری بر نقش مسجد در ادبیات


مروری بر نقش مسجد در ادبیات
رابطه مسجد و ادبیات در نگرش بنیامتنی(inter textualit) رابطه‌ای كاملاً‌ دو سویه و تعاملی دارند. همانگونه كه مسجد در باروری ادبیات و خلق ایده‌های جدید و سرایش اشعار و غزلیات و مضامین ادبی و شعری نقش غیرقابل انكاری دارد، ادبیات نیز در تقویت جایگاه و عمران معنوی مسجد نقش ارزنده‌ای داشته است. به گونه‌ای كه هنوز هم شاهدیم اشعار محتشم كاشانی بركتیبه‌های پارچه‌ای روی دیوار خیلی از مساجد و حسینیه‌ها، یاد و خاطره واقعه جانسوز كربلای حسینی را زنده می‌كند و سبب ماندگاری این حماسه پرشور الهی، انسانی می‌گردد. با این حال اگر بپذیریم كه در چنین رابطه‌ای مسجد سهم بیشتر و مستوفی در باروری ادبی كه اینجا مقصود بیشتر استفاده عرفانی و تربیتی و اخلاقی داشته، نباید نقش تجلیبی و تحریكی ادبیات را در روی آورد مسلمانان به مسجد نادیده انگاشت. زیرا نظم دبی به ویژه در دوران گذشته كاركرد رسانه‌ای بیشتری داشته و توانسته است، زمینه سازی عمران معنوی و محتوایی مساجد، گردد. چنانكه شاعری در مورد یكی از مساجد مشهور جهان اسلام سروده است:
اگر جنت بر روی زمین است
همین است و همین است و همین است
بخشی از این تاثیرپذیری، به لحاظ ارتباطی است كه از ناحیه مضامین احادیث و روایات اسلامی در شعر فارسی وارد شده است و بخش دیگر از منظر شهود ظاهری و پاره‌ای نیز بر اساس شهود قلبی و اشراق و تأویل و تفسیر باطنی و عرفانی از نقش و جایگاه مسجد می‌باشد. نظیر چنین رابطه دوسویه و بینامتنی البته سایر مؤلفه‌های فرهنگی نظیر: تاریخ، معماری، نقاشی، موسیقی و فلسفه و حتی علوم اجتماعی و طبیعی و مردم‌شناسی نیز به خوبی مشهود است، اما تنها در شعر و معماری است كه می‌توان به طور آشكار جلوه‌های بارز این تاثیر و تأثر را مطالعه و مشاهده كرد. شاید به این جهت كه ساحت هنری این ارتباط در این دو مقوله ادبی و هنری بارزتر و محسوس‌تر از سایر مقولات است و یا اینكه معماری و شعر و شاعری در قرون گذشته با استقبال بیشتری از سوی مردم مواجه بود، و جنبه رسانه‌ای قوی‌تری داشته است.
و چنان كه میتوآرنولد متفكر انگلیسی قرن نوزدهم معتقد است: آینده‌ای فراخ در پیش روی شعر است، زیرا در شعر نژاد ما، با گذر زمان، ماندگاری مطمئن‌تری را تجربه خواهد كرد.
● مفهوم مسجد در نگرش‌های ادبی و انواع شعری
همچنان كه شعر از لحاظ محتوایی دارای گونه‌ها و انواع مختلفی است، بر حسب این تنوع و چندگونگی موضوعاتی نیز كه در آنها اشاره می‌شود، دارای چند گونگی معنا و مفهوم می‌باشد. مثلاً موضوعی چون عشق در
۱) شعر طبیعی(شعری كه با اشیا و امور طبیعی و مادی سروكار دارد.)
۲) شعر افلاطونی و متافیزیكی(كه بر اندیشه به صورت تمثیلی و مجازی دلالت دارد)
۳) شعر عرفانی و عاشقانه(كه كاملاً‌ عاطفی و احساسی است، معانی و مفاهیم متعدد می‌یابد.)
به طوری كه از مرتبه عشق مجازی و واسطه حقیقی و حقیقت محض ارتقا می‌یابد. موضوع مسجد نیز در هریك از این گونه‌ها، متفاوت است. مثلاً در اشعار حافظ به عنوان نماینده شعر عرفانی و عاشقانه، مولوی سرایند.
اشعار حكمتی و فلسفی و متافیزیكی با سایر شعرا كه هریك به فراخور جلوه ظاهری و صوری و شكلی را مدنظر داشته‌اند، مسجد معانی مختلفی یافته و در هر نوع از منظر خاص خود به آن پرداخته شده است كه مطالعه فرآیند معنوی این واژه، در آثار شاعران هر گروه جالب توجه می‌باشد.
● نگرش‌های ادبی
به طور كلی در مورد ادبیات دو نگرش وجود دارد:
۱) ادبیات بازگویی و تقلیدگر عواطف، احساسات و خواسته ملل و اقوام است. در چنین نگرشی احساس و هیجان بر تعقل و دانایی غلبه دارد و چنانچه هدف از ادبیات را تحریك احساسات و هیجانات و عواطف صرف تعریف كنیم، هر قطعه شعر یا داستان و یا مضامین ادبی تنها در همین حوزه برخورد می‌كنیم و سطح انتظاراتمان نیز در همین حد است، نه بیشتر. در این نگرش زیبایی متون و آثار ادبی مطمح نظر است و از ادبیات توقع ارائه پیام و رسانه بودن نمی‌رود. الكسی تولستوی در كتاب خود«رسالت زبان و ادبیات» با این نگرش به مخالفت برخاسته و معتقد است ما نیازی به سرگرمی‌هایی داریم كه راه به جایی ببرند.
۲) در نظریات جدیدتر ادبی كه منتقدین ایراد كرده‌اند از نگرشی دفاع شده كه ادبیات را علاوه بر جنبه‌های زیباشناسانه و هنری صرف، دارای پیام و تعلیم و مضمونی می‌داند كه باعث كمال انسان می‌گردد.
حتی در دوران اخیر ادبیاتی به عنوان«ادبیات شگرف» از سوی منتقد مشهور بلغاری، تزوتای تودورف مطرح گردیده ه بر اساس آن:
نویسنده، خواننده‌اش را با باز نمودی از واقعیت در دنیای رمان یا هر اثر ادبی درگیر می‌كند، نتیجه این كه خواننده خود را در بطن داستان حس می‌كند. در واقع نویسنده با استفاده از واقعیت و رویا تركیبی بدست می‌آورد كه در درجه اول حس واقعی بودن را به خواننده انتقال می‌دهد و سپس او را با شك و تردید و ابهام مواجه می‌سازد(ابهام حالت تردیدی است كه حس كنجكاوی را در خواننده تحریك نموده و نهایتاً باعث شناخت كامل‌تر وی می‌گردد.)
طبیعی است كه این دو طرز تلقی و نگرش در آثار شاعرانی هم از دیرباز وجود داشته و هریك بر اساس برداشت ادبی خود، به سرودن مضامین ادبی پرداخته‌اند.
بنابراین موضوعی مانند مسجد، مانند سایر موضوعات نمی‌تواند از این دو طرز تلقی و برداشت جدا باشد. از این رو مطالعه موضوع مسجد در دیوان حافظ نسبت به آثار مولوی یا سعدی و آثار دیگر شاعران متفاوت است و نباید انتظار داشت كه حتی شاعران یك عصر به نحوی مشابه و یكنواخت و با یك طرز تلقی به این موضوع و دیگر موضوعات پرداخته باشند.
● مسجد در شعر حافظ
علاوه بر انواع شعر و انواع نگرش ادبی كه اشاره گردید، نوع گفتمان نیز از مسائلی است كه باعث می‌شود شاعر و خالق اثر ادبی و هنری، آثار خود را با مضامین مختلف و متفاوت خلق كند. هر واژه در گفتمان اداری دارای دو معنای
۱) صوری
۲) ضمنی است. مثلاً در «غم» واژه‌ای است كه معنای صوریش«اشك» است و معنای ضمنی آن همان غم و اندوه است كه از مسائل و مفاهیم عاطفی و روحی می‌باشد.
مسجد نیز به عنوان یك واژه، در معنای صوری گفتمان، به معنای محل سجده و خاكسپاری در برابر خداوند است. اما در بعد ضمنی گفتمان به معنای خاكساری، تواضع و احترام است كه مقوله‌ای كاملاً روحی و قلبی است. سایر اركان مسجد نیز نظیر: گلدسته‌ها، محراب، شبستان، گنبد و حتی ستون‌ها و منبر نیز در گفتمان دارای این دو معنا می‌باشد.
در آثار حافظ مسجد تنها در گفتمان ضمنی مطرح شده و هیچگاه از این واژه صراحتاً معنای صوری اراده نشده است و این سبك و شیوه و گفتمان خاص اشعار حافظ است كه به هیچ موضوعی به صورت صریح و حقیقی نمی‌پردازد و بدون كنایه و مجاز و استعاره از آن نمی‌گذرد. به تعبیر دیگری هر واژه‌ای در گفتمان دو مشخصه ضدونقیض دارد:
۱) فشردگی
۲) گستردگی و فراخی
هر واژه در معنای ظاهری‌اش دارای یك معنا و مضمون كاملاً فشرده است اما همین واژه‌ها دارای معنای گسترده‌تر و تأویلی و استعاری نیز می‌باشند كه دارای گستردگی و فراخی است. مثلاً معنی فشرده مسجد همان معنی ظاهری و معنای گسترده آن معنای كنایی آن است. حافظ در هر ۷ باری كه صراحتاً واژه مسجد را در اشعار خود آورده، معنای گسترده و فراخ راكه عبارت اخرای كنایه و استعاره است به كاربرده است و اگر در جایی نیز معنای ظاهری آن قصد شده، در كلیت بیت مفهومی استعاری و تأویلی ۰۰۰ نهفته است. به اشعار زیر دقت كنید:
دوش از مسجد سوی میخانه، آمد پیرما
چیست یارای طریقت بعد از این تدبیر ما
واژ‌ه‌هایی چون: دوش، میخانه، پیر، یاران طریقت كه در كنار مسجد آمده خود بخود مفهوم ظاهری را از مسجد گرفته و معنایی ضمنی به آن بخشیده، بنابراین هرچند در این بیت مسجد به همان معنای حقیقی و ظاهری خود(محل سجده) است، اما معنایی گسترده‌تر یعنی شریعت و ظاهر دین به خود گرفته كه اگر نگوییم در مقابل طریقت و باطن شریعت قرار دارد، حداقل مرحله نازل طریقت است. بنابراین در این بیت حافظ حركت سالك و پیر را از ظاهر شریعت به باطن آن مدنظر دارد.
همه كس طالب یاراند، چه هشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كِنِشت
كِنِشت همان كنیسه محل عبادت یهودیان است، كه در برابر مسجد، خانه عبادت مسلمانان قرار دارد. با توجه به این كه دشمنی یهود با مسلمانان از صدر اسلام مطرح بوده و حافظ با این بیت وحدت ادیان و هدف رسالت انبیاء را خاطر نشان می‌سازد كه همان یكتاپرستی است.
در واقع این نوع نگرش از دیدگاه وسیع توحیدی و عرفانی و وحدت وجودی حافظ نشأت می‌گیرد كه در آن ظاهر خشك شریعت نسبت به باطن آن و حقیقت مطلق اصالت دارد و در این اصل «عشق» فرقی میان مكان و ظاهر و صورت عبادت نیست. این بیت در حافظ در اصل تفسیر آیه شریفه: «اینما تولوا فثم و جه‌الله» می‌باشد. كه در روایت نبوی (صد) نیز بدان اشارت رفته است: « جعلت لی الارض المساجد.»
حافظ در همین مضمون می‌سراید:
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال، ندارم خدا گواه من است
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و كمانچه ز دو ابروی تو سازم
برای حافظ ابروی یار حالتی كمانی محراب و مژ‌ه‌ها نیز حالت كمانچه را در دست مطرب تداعی كرده و چنین استعاره‌ای با عرفان رندانه حافظ متناسب است. دو ابروی یار یكی تشبیه به محراب و دیگری كمانچه شد، كه این دو مفهوم با توجه به اینكه محراب در مسجد و كمانچه در میخانه كاربرد دارند، معنایی متضاد ساخته كه باز هم اشاره به شریعت و طریقت در عرفان حافظ و اصل بودن طریقت نسبت به شریعت دارد و در همین معنای ضمنی سروده است:
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
حافظ در بیت زیر، سیر صعودی از شریعت به طریقت را ابتدا به سیری نزولی تشبیه نموده كه اشاره‌ای است به داستان آفرینش انسان و خوردن میوه ممنوعه توسط حضرت آدم است، ضمن آنكه در آن معنایی لطیف‌تر نیز لحاظ شده، این كه همه این حوادث و سلوك‌ها غیر ارادی و به دست توانای قادر متعال است: همان كه اراده سالك در اختیار اوست و او را می‌برد هرجا كه خاطرخواه اوست:
من ز مسجد به خرابات نه به خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
منظور از مسجد همان ظاهر شریعت و خرابات باطن آن (طریقت) است كه اشاره به اكل میوه ممنوعه و در نهایت فلسفه آفرینش دارد.
می‌بینیم كه حافظ درهمین یك بیت چه مضامین ژرف و گسترده‌ای را در قالب چند لفظ و واژه به صورت استعاره به تصویر كشیده، بنابراین در اینجا نیز حافظ معنای ضمنی و گسترده‌تر مسجد را مد نظر قرار داده است كه چنین نگرشی بر همان مفهوم«ادبیات شگرف» تزوتان تودورف بلغاری منطبق است. زیرا حافظ در شعر خود با استفاده از عناصر تخیلی و ایماژها و كنایات و استعارات، تركیبی از مفاهیم و مضامین استعلایی از واژگان می‌آفریند كه نهایتاًًً با ایجاد حالت ابهام گونه، خواننده را به شناخت بیشتر و معرفت كامل‌تر رهنمون می‌سازد.
به عبارت دیگر از آنجا كه شعر حافظ از نوع افلاطونی و متافیزیكی است، مفاهیم هم بر اندیشه تمثیلی و مجازی دلالت دارند، هرچند از زیبایی‌های لفظی و صنایع ظاهری شعری نیز به نحو حیرت آوری بهره كامل جسته است.
یاد باد آن كه خرابات نشین بودم و مست
و آنچه در مسجد امروز كم است آنجا بود
در این بیت مسجد به معنای مجازی به كار رفته و از آن شخص و وجود خود حافظ بعنوان یكی از مراجعین به مسجد قصد شده كه، معنای آن چنین است:
یاد آن زمان كه من فارغ از ظاهر شریعت بودم به خیر كه در آن حال و زمان مقامات و صفاتی داشتم كه امروز در سیرت شریعتی و مسجدیم نیست.● مسجد در نمونه‌های شعر طبیعی
حتماً این شعر ساده را بارها شنیده‌ایم كه:
یك دل غمزده را گر ز كرم شاد كنی
به ز صد مسجد ویرانه كه آباد كنی
مطابق آیه شریفه: انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر، عمران مسجد عملی بسیار نیكو و مستحب و از صفات مؤمنین به خدا و روز جزا می‌باشد. اما به اتفاق مفسران در اینجا عمران تنها همان آبادانی ظاهری مسجد نمی‌باشد، بلكه مراجعه مسلمانان و حضور در این مكان مقدس مهم‌ترین معنای آبادانی مسجد می‌باشد.
اما در شعر فوق معنای والارت و گسترده‌تری از عمران نیز لحاظ شده كه همان شادكردن دل غمزده است. این عبارت هرچند به ظاهر به مسجد ربطی ندارد، اما از آنجا كه از اصول تعلیمی و اخلاقی نشأت گرفته از مراجعه به مسجد و آموزش‌های دینی مبلغین در آن است، به یك معنا فعلی عمرانی است.
با این حال این نوع اشعار و مفاهیم مطرح شده در آنها از آنجا كه به معنای صوری و ظاهری مساجد سروكار دارد، به نوع خاصی از شاعران و اشعار آنان اختصاص دارد كه اصطلاحاً شعر طبیعی یا تعلیمی محض گفته می‌شود. بسیاری از شعرا در اشعار خود همین مفهوم را مدنظر قرار داده و تنها آبادی ظاهری یا باطنی از نوع اول آن را مطرح كرده‌اند كه از میان آنها می‌توان فردوسی، سعدی و مولوی را نام برد.
با این تفاوت كه اشعار مولانا، بیشتر بر عمران معنوی مسجد، آن هم از نوع دوم تاكید دارد. از مطالعه این اشعار و دقت در مضامین آنها، به طور ناخواسته به تفاوت این نوع نگرش با نگرش و سبك شعری حافظ، در مواجهه بامسجد، پی خواهیم برد.
● مسجد و اشعار تعلیمی
اشعار تعلیمی كه به موضوع مسجد پرداخته معمولاً ناظر به سه معنا و مفهوم عمده است:
۱) بیان عظمت و اهمیت و فضیلت جایگاه مسجد
۲) بیان كاركردهای مسجد
۳) بیان اهداف و اغراض از مسجد و رفتن به مسجد
در مورد نوع اول اشعار زیادی وجود دارد كه نظیر شعر زیر:
اگر حق پرستی به مسجد در آی
كه با جمع بینی تو دست خدای
یا این شعر مولوی:
آن یكی تا كعبه حافی می‌رود
و آن دگر تا مسجد از پای می‌فتد
آن یكی در پاكبازی جان بداد
و آن دگر جان داد تا یك نان بداد
حافی به معنای پابرهنه و اشاره به بایزید بسطامی و یا عرفای دیگر است كه با پای پیاده به حج می‌رفتند، مولوی در این ابیات به سرزنش كسانی كه حاضر نیستند برای عبادت خدا كمترین قدمی بردارند، پرداخته است. هدف از چنین اشعاری جنبه تحلیلی دارد كه بیشتر خود مسجد و عظمت و جایگاه آن را مدنظر دارد.
در نوع دوم بحث كاركردی مسجد مورد اشاره قرار گرفته و به مسجد از جهت كاركردهای متنوع و مفیدی كه دارد پرداخته شد. به عنوان نمونه خاقانی به كاركرد اقامتی مسجد در زمان خود به این شعر اشاره كرده است:
در مسجدند و ساخته چون مهد كودكان
هم آبخانه در وی و هم جای خوابشان
بیشترین كاركردی كه در این نوع اشعار، مطرح گردیده، كاركرد عبادی مسجد است چرا كه تنها در دوران معاصر كاركردهای متنوع‌تری برای مسجد در نظر گرفته شده و پیش از این بیشتركاركردهای عبادی، آموزشی، نظامی و گاه اقامتی(صحن مساجد) مطرح بوده است. در فقه اسلامی خوابیدن در مسجد مكروه دانسته شده، اما كاروان‌ها و غافله‌ها معمولاً در صحن مساجد اطراق می‌كردند كه بدین منظور حجره‌ هایی نیز در صحن مساجد می‌ساختند تا مسافران برای غیرعبادت داخل شبستان مساجد نشوند. حكایت مشهور«مسجد میهمان كُش» مولانا نیز در دفتر سوم مثنوی(۳) اشاره به همین موضوع دارد:
یك حكایت گوش كن ای نیك پی
مسجدی بد بر كنار شهر ری
هیچ كس در وی نخفتی شب ز بیم
كه ز فرزندش شدی آن شب یتیم
البته مولانا، یك استفاده روانشناسانه عمیق از این حكایت نموده كه به بحث تلقین و خودباوری باز می‌گردد و جالب آنكه مسافر میهمان در این حكایت باز به مدد همان مسجد بر سحر و جادو طلسم ادعا شده در مورد آن مسجد، غلبه می‌كند و شب را تا صبح بدو دچار شدن به هیچ مصیبتی در آن اقامت می‌كند.
در این مورد مولوی از زبان میهمان گفته است:
مسجد اگر كربلای من شوی
كعبه حاجت روای من شوی
همچنین گاهی كاركرد بهداشتی مساجد در اشعار شاعران كه خود مقدمه پاكی روح مسجدروندگان است، مطرح گردیده كه می‌توان آن را جزء بخش سوم اشعار تعلیمی، یعنی اشعاری كه ناظر به اهداف و اغراض ورود به مسجد است، دانست. مانند این اشعار این سعدی:
مه آبدان گفت روزی به مرد
كه خاشاك بیفشان و گرد
همان كاین سخن مرد رهرو شنید
برون رفت و بازش نشان كس ندید
□□□
گل آلوده‌ای راه مسجد گرفت
ز بخت نگون طالع اندر شگفت
یكی زجر كردش كه تبت یداك
مرو دامن آلوده بهر جای پاك
مرا رقتی در دل آمد بر این
كه پاك است و خرم بهشت برین
در آن جای پاكان امیدوار
گل‌آلوده معصیت را چكار
□□□
گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا
سر ز حكمت بر ندارم چون مریداز گفت پیر
□□□
روی در مسجد و دل ساكن خمار چه سود؟
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟
هركه او سجده كند پیش بتان در خلوت
لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود
□□□
البته بخش بسیاری از غزلیات سعدی كه واژه مسجد در آنها آمده ناظر به مضامین عرفانی و عاشقانه است، نظیر همان شیوه‌ای كه در حافظ مشاهده كردیم.
● مسجد در اشعار تعلیمی مولوی
اما مولوی در مثنوی خود در بحث از مسجد بیشتر به نوع سوم اشعار تعلیمی پرداخته است. حتی در حكایت «مسجد میهمان كش» نیز مفهوم روانشناسانه عمیقی چون: خودباوری و اثرات خارق‌العاده تلفیق مطمح نظر او بوده، كه با این كه صراحتاً‌ نقش مسجد در آن مطرح شده اما استفاده غیرمستقیم از آن شده، البته این نوع برداشت‌ها و استفاده‌های عرفانی در اشعار همه شعرا وجود دارد كه به نمونه‌هایی از آنها اشاره رفت، اما هدف از رفتن به مسجد به عنوان بارزترین مكان خودسازی و پاكی و طهارت درونی و باطنی بین نحو عمیق‌تری مطرح شده كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
حكایت تاریخی بنای مسجد ضرار كه مولوی بدان نیز پرداخته، نمونه‌ای بارز از این نوع تعلیمات است. وی در دفتر دوم مثنوی می‌گوید:
این چنین كژ بازئی می‌باختند
مسجدی جز مسجد او ساختند
فرش و سقف و قبه‌اش آراستند
لیك تفریق جماعت خواستند
□□□
چون پدید آمد كه آن مسجد نبود
خانه حیلت بد و دام یهود
پس نبی فرمود كان را بركنید
مطرحه خاشاك و خاكستر كنید
صاحب مسجد، چو مسجد قلب بود
دانه‌ها بر دام ریزی، نیست جود
و از نقل این داستان چنین نتیجه‌گیری می‌كند:
بر محك زن كار خود ای مرد كار
تا نسازی مسجد اهل ضرار
□□□
مشخص است كه مولانا اینجا قلب عارف را نشانه رفته و هشدار می‌دهد كه مبادا آن را خانه حیلت و مكر و غدر و تظاهر سازد. چنان كه در جای دیگری به صراحت استعاره خود را كامل ساخته:
مسجد است این دل كه جسمش ساجد است
یار بد خرنوب هرجا مسجد است
خرنوب همان خرنوب نبطی، گیاه و بوته‌ای است خاردار دارای شاخه‌های پراكنده و گل‌های زرد رنگ. چنین بوته‌ای در هرجا مزاحم راهروان است، چنان كه در كنار مسجد مانع مسجد روندگان می‌شود و دوست بد نیز مانند خرنوب مانعی در راه هموار و راست است.
در جای دیگری مولوی همین مضمون را در مورد مسجد به كار گرفته است.
ابلهان تعظیم مسجد می‌كنند
در جفای اهل دل جدّ می‌كنند
آن مجاز است این حقیقت ای خران
نیست مسجد جز درون سروران
مسجدی كان اندرون اولیا است
سجده‌گاه جمله است، آن جا خداست
در حكایت امیر سنقر و غلامش در دفتر سوم نیز مولوی از مسجد همان معنای ظاهری و هدفی را كه با رفتن و ماندن در آن برای انسان حاصل میی‌گردد، نظر دارد.
غلام سنقر انس زیادی به مسجد داشته و مدام به مسجد رفته و دیر از آن خارج می‌‌شود. روزی امیر سنقر هفت‌بار او را فرا می‌‌خواند اما هر هفت‌بار ندیمان می‌روند و برمی‌گردند و می‌گویند: می‌گوید صبركن و به دعا و نماز مشغول است. تا این كه بار آخر غلام به ندیمان پیغام می‌دهد كه به امیر بگویید:
همان كسی كه تو را آنجا، بیرون از مسجد بسته است كه داخل مسجد نشوی، مرا هم به اینجا (مسجد) بسته است، درست مثل ماهی در آب:
اصل ماهی آب و حیوان از گل است
حیله و تدبیر اینجا باطل است
در دفتر ششم به همین مضمون می‌گوید:
آن یكی در كنج مسجد مست و شاد
و آن دگر در باغ ترش و بی‌مراد
تحقق معنای باطنی مسجد هم از اهدافی است كه رسیدن به آن در اشعار مولوی بارها مورد اشاره قرار گرفته است:
پای زاهد در صف مسجد صواف
پای معنی فوق گردون در طواف
«صواف» یا «صوافی»، قسمتی از غنایمی را گویند كه به پیامبر و امام می‌رسید و از سایر غنایم كه به عموم می‌رسید جدا بود.(املاك خالصه) طبیعی است كه به دست آوردن چنین غنایمی هدف واقع اولیاء الله نیت و آنچه فوق گردون و در عرش است، هدف اصلی اوست.
در دفتر سوم نیز مولانا اشاره‌ای به معنای معنوی و اصلی مسجد دارد كه با معنای ظاهری متفاوت بوده و هدف از رفتن به مسجد رسیدن به آن مكان معنوی و روحانی است:
مسجد طاعاتشان پس دوزخ است
پای بند مرغ بیگانه فخ است
معبد مرد كریم اكرمته
معبد مرد لعیم اسقمته
لاجرم حق دو مسجد آفرید
دوزخ آنها را و اینها را مزید
مولوی در این ابیات نشان می‌دهد كه چگونه ممكن است، مسجدی كه در ظاهر باید برای تقرب به خدا مورد استفاده و بهره‌برداری قرار گیرد، ممكن است بر اثر نیت نامطلوب و شّر تبدیل به دوزخ و سبب ورود به جهنم گردد.
چنانكه میان مسجد قبا و مسجد ضرار این تفاوت به عینه به وجود آمده بود كه پیامبر اسلام صلی‌الله علیه‌وآله دستور به هدم یكی و تقویت دیگری نمود. بنابراین مسجد فی‌النفسه اسباب تقرب نیست. این فرد مؤمن است كه با نیت پاك خود آن را شرف و بزرگی می‌بخشد.«شرف المكان بالمكین»
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی


همچنین مشاهده کنید