جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


رد پای انسان شناسی در سینما


رد پای انسان شناسی در سینما
● نگاهی به کتاب «سینمای مردم شناختی ایران»
حوزه فیلم مردم نگارانه، از حوزه هایی است که چند سالی می شود در کشور مورد توجه متخصصان، به ویژه مردم شناسان قرار گرفته است. با این وجود، تاکنون منبع قابل توجهی در این زمینه تالیف نشده بود و آثار موجود، که تعدادشان به انگشتان دست نمی رسد، نیز عمدتاً یا مقالاتی بودند که تنها به نقد مردم شناختی یک اثر می پرداختند یا یک فیلم مردم نگارانه را معرفی می کردند. اخیراً به همت پژوهشکده مردم شناسی، کتاب سینمای مردم شناختی ایران به علاقه مندان این حوزه ارائه شده است؛ کتابی با یک پیشگفتار و در سه بخش.
بخش اول که کلیات و تعاریف را شامل می شود، خود دارای سه فصل است. در فصل اول به قوم پژوهی، قوم شناسی و انسان شناسی می پردازد. به جز صفحات ۸ و ۹ که به تفاوت مردم نگاری و مردم شناسی به نقل از ریویر می پردازد، مابقی صفحات این بخش، صرفاً به تاریخچه این علم پرداخته اند.
از آنجا که این کتاب قرار است فیلم های قوم پژوهی را مورد نقد و بررسی قرار دهد، بنابراین در وهله اول باید مشخص سازد که علم قوم شناسی یا همان انسان شناسی (فارغ از بحث های تاریخی مربوط به جایگزینی این دو واژه)، به چه مسائلی می پردازد؟ موضوعاتش را چگونه انتخاب می کند؟ روند تحقیق درباره موضوعات چگونه است؟ و چگونه باید داده های گردآوری شده، به صورت مکتوب درآیند و در این راه، مردم نگار با چه مسائلی روبه رو است؟
ضرورت بیان این دست مسائل در کتاب حاضر زمانی پررنگ می شود که در بخش های بعدی و هنگام بررسی فیلم ها می بینیم که مولف دائم از داشتن موضوع مردم نگارانه فیلم، نداشتن پشتوانه تحقیقی مردم نگارانه برای فیلم و... سخن می گوید. بنابراین لازم است خواننده از پیش با موضوعات مردم نگاری یا چگونگی انجام یک مردم نگاری صحیح آگاه شود. یقیناً این کتاب، جای اینگونه مباحث نیست؛ اما حداقل آگاهی ها در این زمینه برای خوانندگان آن ضروری می نماید. به ویژه زمانی که می بینیم تنها ۱۰ صفحه ای که به معرفی مردم شناسی می پردازد، به تاریخچه آن پرداخته که هیچ ضرورتی ندارد.
لااقل می شد در همین حد درباره موضوعاتی ضروری تر بحث کرد. وی به علت آشنایی ناکافی با مکاتب مردم شناسی، از دبستان (مکتب) ساخت غگراف به عنوان «آخرین دبستانی که در سیر تحولی مردم شناسی به وجود آمد» (ص ۱۶) یاد می کند. در حالی که می دانیم مکاتب بسیاری پس از ساختارگرایی در مردم شناسی مطرح شدند. مثلاً مکتب «فرهنگ و شخصیت» که بسیاری از فیلم های مردم نگارانه بر اساس دیدگاه منتسب به این مکتب ساخته شده اند. بهترین مثال در این زمینه، فیلم های مردم نگارانه «مارگارت مید» است که اتفاقاً در این کتاب هم به وی اشاره شده است.
فصل دوم این بخش، به «پیشینه قوم پژوهی در سینمای مستند جهان» می پردازد. این فصل با ارائه توضیحاتی مختصر از نخستین فیلم های مستند جهان که در اواخر قرن نوزده ساخته شده اند، آغاز می شود و در ادامه به معرفی اجمالی برخی از سازندگان فیلم های قوم نگار و آثارشان می پردازد؛ «رابرت فلاهرتی» که با فیلم «نانوک شمالی» مطرح است، «مریان سی کوپر» و«شودساک» به خاطر فیلم «علف»، مارگارت مید به خاطر فیلم هایش در بالی، «گاردنر» و گروه «مارشال» و بالاخره به «ژان روش» می رسد. پس از این است که مولف در فصل سوم نگاه خود را به «پیشینه قوم پژوهی در سینمای مستند ایران» معطوف کرده است.
بخش دوم که «نقد و بررسی آثار برجسته» نام دارد،به پانزده قسمت تقسیم شده که در هر قسمت، یکی از سازندگان فیلم های این حوزه را با تأکید بر شاخص ترین اثرشان مورد بررسی قرار می دهد. امامی در هر قسمت ابتدا به معرفی فیلمساز و شرح چگونگی ورودش به این حوزه می پردازد. این اطلاعات را نویسنده کتاب عموماً به واسطه مصاحبه با فیلمسازان به دست آورده؛ هر چند در کنارش از منابع دیگر نیز استفاده کرده است.
غیر از فیلم «علف» (۱۹۲۵) که ساخته کوپر و شودساک است، بقیه آثار مربوط به سازندگان ایرانی است. «شقایق سوزان» (۱۳۴۱) ساخته هوشنگ شفتی؛ «فیلمی که پس از ۴۲ سال از ساخته شدن «علف»، یک بار دیگر به کوچ ایل بختیاری می پردازد» (ص۷۰) پس از علف، دومین فیلمی است که مورد بررسی نگارنده کتاب قرار گرفته است.
نویسنده کتاب ضمن برشمردن برتری های این فیلم نسبت به «علف»، معتقد است که بر برخی موارد زندگی ایلی از جمله لباس، شیوه های گویش، ابزار، مسکن، خانواده، درآمد و غیره تاکیدی به عمل نمی آورد. (ص۷۱) در اینجا نکته ای که باید یادآور شد این است که بسیاری مشکلات گریبان گیر یک فیلم مردم نگارانه، دقیقاً همان هایی است که گریبان یک پژوهش مردم نگاری را می گیرد.
در پژوهش های مردم نگاری، ما با تحدید موضوع (یا قلمرو موضوعی) مواجه هستیم؛ عملی که الزاماً و ناچاراً باید صورت بگیرد تا پژوهشگر بتواند نگاه خود را بر موضوعی واحد (یا معدود) متمرکز کرده و به جای سطحی نگری به همه زوایا، یک موضوع و زاویه را ژرفانگرانه مورد بررسی قرار دهد. بنابراین در یک فیلم مردم نگارانه هم نمی توان به تمامی ابعاد یک قوم پرداخت.
نادر افشارنادری مردم شناس و سازنده فیلم «بلوط» (۱۳۴۷) که اعتقاد عموم متخصصان بر این است که فیلم وی نمونه شاخصی از یک فیلم مردم نگارانه در ایران است، با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گرفته است، «از آنجا که بلوط یکی از معدود فیلم های قوم پژوهی است که توسط یکی از کارشناسان چیره دست مردم شناسی ساخته و پرداخته شده است؛ می کوشیم با دقت بیشتری بر جزئیات آن، ویژگی های شاخص آن را به عنوان یک الگو، از درون اثر بیرون بکشیم.» (ص ۸۶) متکی بر پژوهش علمی بودن، مهمترین خصیصه ای است که عموماً برای برجسته بودن فیلم «بلوط» به عنوان یک فیلم مردم نگار بیان می شود.
غیر از این، امامی تنها به ذکر وقایع فیلم پرداخته و آنگونه که باید و خود می گوید،«ویژگی های شاخص فیلم را به عنوان یک الگو، از درون اثر بیرون» نمی کشد. «فیلم اگرچه به گونه ای پیوسته به معرفی ایل بهمئی نمی پردازد و به صورت سکانس هایی مستقل موضوع کار خود را تشریح می کند، ولی از این بابت که با دقتی درخور توجه از ثبت کوچک ترین سند مردم شناسانه مرتبط با فیلم نیز خودداری نمی کند، حائز اهمیت است... نادری می کوشد با گزینش زوایای متعدد و نمایش موضوع تحت آن، امکان رسیدن به شناخت نسبتاً کاملی از آن پدیده را فراهم کند.» (ص ۹۲) البته باز هم در اینجا ایرادی به افشارنادری وارد می شود که به شفتی در «شقایق سوزان» وارد شده بود و آن هم «درباره موقعیت خانواده، تعداد متعارف جمعیت هر واحد، نوع روابط، ازدواج، طلاق و موقعیت قضایی (شیوه های حل اختلاف، ریش سفیدی یا غیره)، فیلم ساکت است.» (ص ۹۳) پرواضح است که موضوع خاصی مانند درست کردن نان از بلوط نمی تواند به ریش سفیدی و موضوعاتی از این دست بپردازد و ارائه اطلاعات درباره همه این موضوعات، در یک مجموعه هم به سختی می گنجد.
آثار غلامحسین طاهری دوست که او هم یک فیلم به نام «بلوط» (۱۳۵۰) ساخت نیز مورد بررسی قرار گرفته اند. نکته ای که در نقد این اثر باید مورد توجه قرار گیرد، تضادی است که به نظر می رسد امامی نتوانسته خود را از آن برهاند. چنانکه دیدیم، وی در نقد فیلم «بلوط» (افشارنادری) و «شقایق سوزان» (شفتی) این ایراد را وارد می کند که چرا تنها به یک موضوع از زندگی ایلی و قومی پرداخته و سایر موارد زندگی ایشان مورد توجه قرار نمی گیرد.
در حالی که در نقد فیلم «بلوطً» طاهری دوست، نظری کاملاً برعکس دارد؛ «غصحنهف ذبح بزغاله و استفاده از پوست گرم آن در مداوای پای آسیب دیده مرد، خود داستان و موضوع دیگری است که ارتباط چندانی به بلوط و نحوه فراوری آن پیدا نمی کند.» (ص۱۳۴)
بخش سوم و نهایی کتاب، «قوم پژوهی در سینمای مستند امروز ایران» نام گرفته است. در این بخش، امامی پس از مقدمه ای کوتاه به معرفی و نقد کوتاه بیست فیلم قوم پژوه ساخته شده در سال های اخیر می پردازد. برخی از این نقدها، نوشته های نگارنده کتاب است که قبلاً در نشریات مختلف به چاپ رسیده بود.
البته باید تاکید کرد که «سینمای مردم شناختی ایران»، کتابی است که نقاط مثبت زیادی در خود دارد. تسلط نگارنده کتاب بر فیلم های مردم نگارانه، مستند اجتماعی و... از خلال متن به خوبی هویداست و خود را به ویژه در معرفی فیلم ها نشان داده است. به طوری که اگر خواننده این اثر، فیلم هایی که به آنها پرداخته شده را ندیده باشد، با توصیفی که در کتاب از آنها به عمل آمده، به خوبی می تواند تصویری کلی از فیلم را در ذهن خود مجسم کند.
همچنین معرفی فضای خانوادگی، تحصیلی، اجتماعی و... سازندگان فیلم های قوم پژوهی که در کتاب به خوبی به آنها پرداخته شده، زمینه ساخت و تولید این دست فیلم ها را برای خواننده روشن می سازد. آشنایی و دوستی دیرینه مولف با بسیاری از سازندگان این فیلم ها باعث نشده وی قلم نقد را با تمجیدات وافر جابه جا کند. وی هرجا لازم بوده، نقدهای خود را بر فیلم وارد کرده و در بسیاری موارد هم جانب انصاف را نگه داشته و نقاط قوت فیلم را متذکر شده است. ضمن آنکه مولف تقریباً برای نخستین بار دست به تالیف کتابی در این زمینه زده است که جای خالی آن مدت هاست احساس می شود. شاید همین نخستین تجربه بودن در این زمینه، باعث بروز کاستی های ذکر شده در آن شده باشد.
به عنوان نمونه در متن کتاب بارها به واژه های مردم شناسی، مردم نگاری، قوم پژوهی برمی خوریم، بدون اینکه بین آنها تفکیک دقیقی صورت گرفته باشد. اگرچه در بخش نخست کتاب، تفاوت مردم نگاری و مردم شناسی از کتاب ریویر نقل شده است (ص ۹) ولی پایبندی به این تفکیک در کتاب رعایت نشده است.
یعنی امامی به طور دقیق و منسجم، مشخصه های لازم را برای یک فیلم مردم نگارانه بیان نمی کند و خواننده این ویژگی ها را باید به صورت پراکنده و از لابه لای نقد فیلم ها به دست آورد. حتی در صفحه ۱۸۵، از «موازین جهانی سینمای قوم پژوه» یاد می کند، اما روشن نمی سازد که این موازین کدامند. نداشتن کتابنامه در پایان کتاب (یا حتی در پایان هر بخش)، شیوه ارجاع نویسی غیرعلمی و نیاز به یک ویرایش کلی متن کتاب از دیگر نقاط ضعف این اثر به شمار می آید. ایراداتی که اگر برطرف می شد، بر ارزش فعلی کتاب می افزود. ارزشی که به ناشناخته بودن حوزه فیلم مردم نگارانه در کشورمان ارجاع دارد و اقدام نگارنده در این زمینه گامی موثر برای شناخت آن به شمار می رود.
مترجم : امیر هاشمی مقدم
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید