شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


انقلا‌ب مظهری برای آزادی‌


انقلا‌ب مظهری برای آزادی‌
«انقلاب» نام کتابی است که ‌هانا آرنت (۱۹۷۵۱۹۰۶) آن‌را در سال ۱۹۶۳ نوشت. وی در این کتاب ضمن نقدی شدید به یکی از مفاهیم مهم، رایج و مطرح درعلوم سیاسی، دیدگاه‌های خاصی مطرح می‌کند که بسیار قابل تامل است.
وی با تکرار مقوله‌های مطرح در کتاب مهم «وضع بشر» تعریفی از انقلاب به دست می‌دهد و هم تاریخ نقادانه انقلاب را از قرن هجدهم به این طرف ارائه می‌دهد. وی انقلاب‌های براستی سیاسی و مدرن را دارای ویژگی‌ آگاهانه و آزادانه می‌داند و معتقد است انقلاب‌هایی که صرفا معلول فقر و ضروریات معاش؛ (مثل انقلاب‌های مارکسیستی) هستند، انقلاب‌هایی طبیعت زده و غیرمدرنند. در این نوشتار مفهوم انقلاب در اندیشه آرنت به صورت اجمالی معرفی شده است.
هانا آرنت، سه وجه فعالیت بشر را از هم تمیز داده که عبارتند از: تلاش برای معاش، کار خلاق و عمل. به نظر او تلاش برای معاش ترکیبی از ضرورت و بیهودگی است و دور فاسد تولید و مصرف در آن تکرار می‌شود. حاصل تلاش برای معاش، باز تولید مکرر حیات آدمی است که غایتی فراتر از خود ندارد و طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است. نشانه تلاش برای معاش به طور کلی این است که هیچ اثری از خود برجای نمی‌گذارد. نتیجه آن بسرعت مصرف می‌شود، همچنان‌که کوشش لازم برای کسب آن چنان پایدار نخواهد ماند؛ اما کارخلاق، فعالیتی است که از طبیعت فراتر می‌رود و روی آن عمل می‌کند، آن‌ را تغییر می‌دهد و جهان مصنوعی را می‌سازد. فرهنگ و تمدن محصول این کار است. کار خلاق، تکراری و بیهوده نیست، بلکه فعالیتی آزادانه و مظهر اختیار آدمی است.
● عالی‌ترین فعالیت انسان‌‏
آرنت، عمل را عالی‌ترین نوع فعالیت انسان می‌دانست. به عقیده وی عمل وجوهی تجربی از زندگی آدمی را در بر می‌گیرد که با آزادی در ارتباط است و درعمل است که انسان‌ها خود را به منزله افرادی بی‌همتا آشکار می‌سازند و در واقع مفهوم «عمل»، اساس فلسفه سیاسی آرنت به شمار می‌رود.
نتایج عمل برخلاف دو نوع پیشین، بر افراد آشکار نیست و از همین‌رو عمل فعالیتی آزاد است. عمل تنها فعالیتی است که مستقیما میان انسان‌ها جاری است، بدون آن‌که اشیا یا مواد در آن دخیل باشند. عامل نمی‌تواند پیامدهای عمل خویش را تعیین و تنظیم کند؛ بنابر این نتیجه عمل را نمی‌توان از نیت او حدس زد. همین نظم ناپذیری و پیش‌بینی‌ناپذیری عمل آزاد انسان سرشت تاریخ و سیاست را رقم می‌زند.
در اندیشه آرنت، عمل وجوهی تجربی از زندگی آدمی را در برمی‌گیرد که با آزادی در ارتباط است. از این‌رو، در اندیشه آرنت عمل سیاسی آزاد، به مثابه آرمان اصلی انسان بر بهزیستی و رفاه، که آرمان غالب عصر مدرن است، اولویت می‌یابد. به گمان وی سنت سراسر فلسفی غرب به فعالیت انسانی اهمیت نداده و اندیشه را از عمل برتر شمرده است.
● عالی‌ترین شکل عمل سیاسی
عمل، اقدام، مبادرت، انقلاب، حضور در عرصه عمومی، ابتکار و تجربه عمل آزاد را شامل می‌شود. به نظر آرنت، انقلاب یکی از جلوه‌های اصلی عمل در حوزه عمومی است و مهم‌ترین کار ویژه آن بازگشایی فصلی نو در تاریخ است یا باید چنین باشد. بدون آغازی نو، انقلاب معنا ندارد.
در اندیشه آرنت مفهوم جدید انقلاب از این تصور جدا شدنی نیست که مسیر تاریخ ناگهان از نو آغاز می‌شود و داستانی سراسر نو که هیچ گاه قبلا گفته یا دانسته نشده است به‌زودی شروع خواهد شد. بنابراین انقلاب مظهر آزادی سیاسی و تاریخی انسان است و این نظریه را که تاریخ فرآیندی پیوسته و فاقد گسست است، نفی می‌کند.
آرنت در کتاب مشهور انقلاب در فصل معنای انقلاب می‌نویسد: «انقلاب تنها رویداد سیاسی است که ما را مستقیما و به‌گونه‌ای پرهیزناپذیر با مساله بدایت و آغاز روبه‌رو می‌کند. انقلاب به هر نحوی که تعریف شود، فقط به معنای دگرگونی نیست.» وی در ادامه تعریف خود از انقلاب، انقلاب‌های عصرجدید را از مفاهیم دگرگونی امور درتاریخ روم و کشمکش و شورش در درون دولت ‌شهرهای یونان و تبدیل نیمه طبیعی صورتی از حکومت به صورت دیگر از دیدگاه افلاطون و یا دیدگاه پولوبیوس، یعنی دور یا چرخه معینی که امور بشری به علت ان‌که همیشه از کرانی به کرانی دیگر می‌رود، جدا می‌کند و دامنه مفهومی انقلاب را از دیدگاه خودش در دامنه محدود این مفاهیم محدود نمی‌کند.
وی معتقد است برای فهم انقلاب‌ها در عصر جدید توجه به این نکته ضروری است که تصور آزادی و تجربه آغازگری باید با هم منطبق و مقارن باشند و این‌که تا کجا حاضر به پذیرفتن این نکته باشیم به فهم ما از انقلاب وهمچنین تصورمان از آزادی که آن هم به نوبه خود از انقلاب مایه می‌گیرد، وابسته است. این بدان سبب است که به موجب برداشت جاری در جهان آزاد، بالاترین ملاک سنجش اساس هر کشور را باید آزادی قرار داد نه بزرگی و دادگری.
در اندیشه آرنت، انقلاب‌هایی که در آن نقش عمل آگاهانه و آزادانه در تاسیس فضا و عرصه عمومی عمل سیاسی به کمال برسد، انقلابی مدرن است و انقلاب فرانسه نه در عرصه عمل آزاد، بلکه در عرصه طبیعت و تلاش برای معاش قوام یافت. درانقلاب فرانسه فقرو نابرابری اجتماعی و ضرورت تامین معاش، انقلاب را طبیعت زده کرد و از مسیر اصلی‌اش خارج ساخت. هدف انقلاب فرانسه تامین شرایط آزادی مثبت، یعنی عمل سیاسی آزاد درعرصه عمومی بود و لیکن در برخورد با مساله اجتماعی و ضرورت تامین معاش از آن منحرف شده و درعوض به تامین آزادی منفی، یعنی رهاندن توده‌ها از چنگال فقر، کشیده شد و سرانجام به همین بهانه دیکتاتوری جدیدی ایجاد کرد.
آرنت معتقد است اگر درانقلابی مسائل اجتماعی، یعنی مشکل هولناک فقر توده‌ها که حادترین و از نظر سیاسی چاره ناپذیرترین مساله در هر انقلاب به شمار می‌رود، وجود نداشته باشد و بالعکس با مسائل سیاسی و آزادی و شکل حکومت مورد توجه باشد انقلاب پیروز و کامیاب خواهد بود. او می گوید: «ظهور توده‌های فقیر در انقلاب فرانسه آن انقلاب را تابع استبداد طبیعت و ضرورت معاش کرد و در نتیجه آزادی، تسلیم ضروت اجتماعی و اقتصادی شد. همین سرنوشت برای انقلاب روسیه هم به‌وجود آمد. در انقلاب روسیه بلشویک‌ها از جریان رخدادهای انقلاب فرانسه تقلید کردند و در نتیجه قربانی ایدئولوژیک آن شدند.» این گفته به این معناست که معیار متعارف که هم دستاوردهای موفقیت‌آمیز و هم شکست‌های انقلاب نسبت به آن سنجیده می‌شود، مفهوم امر سیاسی است. انقلاب‌های حقیقی در واقع بیش از آن‌‌که تولدی تازه باشند احیا و بازگشت‌اند. آزادی سیاسی فقط در صورت مشارکت مستقیم فردی تضمین می‌شود.
از نگاه آرنت، انقلابی موفق است که رهبرانش بتوانند آرمان انقلابی خود را در آرامش بعد از طوفان و فرو خوابیدن تب مبارزه نیز اجرا کنند و این امر را مستلزم داشتن نوعی آینده‌نگری سیاست‌مآبانه می‌داند؛ آینده‌نگری‌ای که به رهبران اجازه می‌دهد برای آرامش بعد از انقلاب نیز برنامه‌های اجرایی موفقی داشته باشند.
آرنت معتقد است افتی در طول تاریخ، همواره انسجام و موفقیت قطعی و پایدار انقلاب‌ها را تهدید کرده است؛ این افت از نگاه وی، در واقع از نداشتن بینشی روشن از حکومت و ناتوانی در تطبیق شرایط پس از فروکش کردن تب مبارزه برمی‌خیزد.
● غفلت از عمل انقلابی‌
آرنت معتقد است پس از انقلاب فرانسه، یعنی در دوران بدبینی به انسان، این دیدگاه انقلاب، مظهر آزادی سیاسی و تاریخی انسان است و این نظریه را که تاریخ فرآیندی پیوسته و فاقد گسست است را نفی می‌کند پدیدار شد و در آن نیروهای مرموز تاریخی جانشین عمل آزاد انسان شد.
بدین‌سان تفاوت تاریخ به منزله عرصه ابتکار و گسست با طبیعت عرصه استمرار و تکرار از میان رفت. در این دیدگاه تکاملی و تاریخی، انسان و عمل آزاد او در عرصه عمومی فقط ابزاری ناخوداگاه در خدمت نیروهای نهفته تاریخ تلقی شدند. در نتیجه، انقلاب‌ها نیز مراحلی پیش‌بینی ناپذیر از فرآیند تاریخ به شمار آمدند. بدین سان والاترین مظهر عمل آزاد سیاسی در چنبر ساخت‌های تکاملی تاریخ گرفتار شد. به‌علاوه، علم‌گرایی قرن نوزدهم و بیستم از عوامل اصلی غفلت از عمل انقلابی بوده است و بدین ترتیب مفهوم فرآیندها و نیروهای اجتناب‌ناپذیر تاریخی در علوم اجتماعی جدید اندیشه انسان مدرن را در حوزه تاریخ و سیاست اشغال و فلج کرده است.
● انتقاد از انقلاب مارکسیستی‌
از دیدگاه آرنت، انقلابی که در عرصه طبیعت و تلاش برای معاش قوام یابد، دوامی ندارد. به زعم وی نظریه انقلاب مارکسیستی نیز این انحراف بزرگ در اندیشه انقلاب را جوهر انقلاب تلقی و تسجیل کرد. مارکس فقیران را معتقد ساخت که خود فقر پدیداری سیاسی است نه طبیعی و در نتیجه خشونت و تعدی به وجود می‌آید نه کمبود و قحطی. در نتیجه سیاست و عمل سیاسی صرفا روبنای ضرورت اقتصادی پنداشته شد. به نظر آرنت مارکسیسم در این باره طبیعت‌گرا و غیرسیاسی بوده است. وی استدلال می‌کند که با این حال اندیشه‌های خود مارکس در این خصوص دارای تناقض است؛ زیرا مارکس از سویی بر کار و تلاش برای رهایی از فقر تاکید می‌کند و از سوی دیگر امیدوار است در نتیجه آن آدمی از عرصه نیاز طبیعی به عرصه آزادی سیاسی گام بگذارد.
به نظر آرنت مارکسیسم در طبیعت‌زدگی جامعه مدرن سهم داشته است. هیچ فکری منسوخ‌تر و بی‌فایده‌تر و خطرناک‌تر از فکر استفاده از وسایل برای رهانیدن بشر از چنگال فقر نیست. تاریخ انقلاب‌های گذشته بی‌هیچ شبهه‌ ثابت می‌کند که هر کوششی که با وسایل سیاسی برای حل مساله اجتماعی انجام گرفته، به حکومت وحشت انجامیده و ارعاب همه انقلاب‌ها ‌را به کام نیستی فرستاده است.
به نظر آرنت احزاب سوسیالیستی و کمونیستی نیز گرفتار ملاحظات ضرورت طبیعی و اندیشه اجتناب‌ناپذیری و طبیعی بودن فرآیند تاریخ و جامعه بوده‌اند و در عوض شوراهای کارگری، که مظهر عمل خودجوش و عرصه عمومی و آزادی بوده‌اند، در همه انقلاب‌ها، از انقلاب فرانسه تا انقلاب روسیه، سرکوب شده‌اند. شوراهای مردمی لازمه حفظ عرصه عمومی در سیاست‌اند و وظیفه اصلی آن‌ها باید سیاسی باشد نه اداری و اقتصادی.
● ریشه‌های مشکلات عصر مدرن
آرنت معتقد است در عصر حاضر، علوم اجتماعی رفتارگرا شده‌اند و با عمل کاری ندارند. بنابراین، رفتار جانشین عمل به منزله عالی‌ترین شکل رابطه انسانی شده است. وی معتقد است دولت‌ شهر یونانی از مظاهر اصلی عمل عمومی و آزاد بوده‌اند.
به زعم آرنت امروزه هم امکان عمل آزاد وجود دارد؛ اما لازمه آن برقراری حوزه‌ای عمومی است که در جامعه مدرن رو به زوال بوده است. به این تعبیر، در دنیای مدرن سیاست رو به زوال است.
وی می‌گوید: توسعه اقتصادی به معنای امروزی تلاش برای معاش را جانشین کار خلاق و عمل سیاسی کرده و انسان را هرچه بیشتر بی‌جهان و بی‌سیاست ساخته است.
امروزه هدف بشر دستیابی به رفاه اجتماعی واقتصادی است؛ اما آرنت معتقد است این از معایب عصرمدرن است که در آن، با رشد سرطانی بخش فایده‌گرای وجود انسان، آدمی از هدف اصلی و باستانی خود دور شده و ان‌ را فراموش کرده است.
آرنت می‌گوید: در سنت فلسفه سیاسی غرب، آزادی یا در قالب سنت فلسفی ما‌بعدالطبیعی و ضد‌سیاسی یا در سنت مذهبی مطرح شده است و به همین علت ویژگی اصلی و سیاسی خود را که به عمل در عرصه حیات عمومی مربوط می‌شود، از دست داده است.
● زندگی به مثابه آزادی‌
در اندیشه آرنت، زندگی انسانی با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق می‌یابد و با آزادی عجین است. آزادی نیز مستلزم خود جوشی و عمل پیش‌بینی ناپذیر است؛ اما امروزه با ظهور رفاه به منزله سعادت و به جای آزادی در عرصه عمل عمومی،اقتصاد به سیاست حمله ور شده و سیاست جزو زندگی خصوصی و خانوادگی شده است. سیاست به منزله عرصه عمل صرفا بازتابی ازفعالیت اقتصادی و اجتماعی نیست، بلکه حیاتی جداگانه و خاص خود دارد که نمی‌توان آن ‌را به زندگی اجتماعی و اقتصادی فرو کاست. آرنت، بر انسان به منزله فاعل و کارگزارعمل آزاد تاکید می کند؛ اما دردنیای معاصرانسان به منزله سوژه جایگاهی ندارد. پیشتر اقتصاد در خدمت سیاست بود؛ اما درعصر مدرن معاصر سیاست در خدمت اقتصاد قرار گرفته است. سیاست در گذشته رابطه‌ای عمومی میان افراد آزاد و برابر بوده؛ اما اکنون به رابطه‌ای آمرانه میان حاکم و محکوم درامده است. لازمه سیاست وجود حوزه‌ای عمومی است نه دستگاه حکومت و حاکمیت. در اندیشه باستان، سیاست به معنای انجام کاری برای رسیدن به هدفی مانند کار خلاق بود. اما در اندیشه سیاسی عصرجدید، سیاست با مفهوم تلاش برای معاش و تامین ضرورت پیوند یافت و ابزار رفع نیاز و تامین رفاه و شادی فرد در عرصه خصوصی شد و باز هم بدین سان از مفهوم راستین خود دور افتاده است. در نتیجه شهروند به شخص خصوصی بدل شد.
سیدعظیم اسماعیل‌زاده‌
منبع : آتی بان


همچنین مشاهده کنید