جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خانه خورشید، پناهگاه زنان معتاد


خانه خورشید، پناهگاه زنان معتاد
این‌جا خانهء خورشید است، اولین مركز گذری كاهش آسیب‌اعتیاد زنان كه از بهمن ماه سال گذشته كار خود را در زمینهء كاهش آسیب با دادن متادون، سرنگ، سوزن، كاندوم، لباس و شامپوی ضد شپش به معتادان زن در منطقهء شوش آغاز كرده تا جلوی عوارض ناشی از سوء مصرف مواد و بیماری‌های عفونی را در منطقه بگیرد و از آن‌مهم‌تر كیفیت زندگی زنان معتاد را افزایش دهد.
زنانی كه به اعتقاد مدیر مركز «بیش‌تر آن‌ها به خاطر مشكلات اقتصادی، خانوادگی و كمبودهای عاطفی به مصرف مواد روی آورده‌اند و سال‌هاست كه از اعتیاد رنج می‌برند. دلخراش‌تر این كه كودكان چند ماههء بعضی از آن‌ها نیز ناخواسته درگیر اعتیاد شده‌اند.»
اكنون كه چهار ماه از آغاز كار این مركز می‌گذرد، ۱۷۰ معتاد زن از خدمات این مركز استفاده می‌كنند طوری كه روزانه ۸۰ زن برای متادون درمانی، مشاوره و گرفتن آموزش‌های بهداشتی و صرف چای و یك وعده غذای گرم به خانهء خورشید می‌آیند.
جلوی در ورودی این خانه پرده‌ای آبی‌نصب شده و پشت پرده راهروی باریكی است كه به حیاط منتهی می‌شود. به دیوار راهرو پوسترهایی برای هشدار در مورد بیماری ایدز و هپاتیت به چشم می‌خورد و پوسترهای دیگری كه فرد مراجعه كننده را تشویق می‌كنند: «اراده و پشتكارت قابل تحسین است»، «رهایی از اعتیاد را جشن بگیرد.»
در همین راهرو دو اتاق روبه‌روی هم قرار گرفته كه یكی از آن‌ها دفتر مشاوره و درمان و دیگری دفتر مدیر موسسه است. لیلا ارشد، مدیر موسسه، زن ریز نقشی است با چشمانی روشن. كمد پشت سرش پر از عروسك‌هایی است كه اسباب سرگرمی كودكانی است كه همراه مادرانشان به این مركز می‌آیند. حالا دیگر ظهر شده و آفتاب كف حیاط كوچك مركز را پوشانده. زنان دو سه نفری مشغول صحبت در سایهء كنار دیوارهای حیاط هستند و بعضی هم مشغول كشیدن سیگار.كنار درخت انگور پیچیده روی داربست كه نیمی از حیاط را پوشانده، سالنی است كه در آن حدود ۱۵ نفر از زنان پس از صرف ناهار مشغول تماشای فیلم هستند. روی دیوارهای این سالن هم پوسترهایی با پیام‌های تندرستی دیده می‌شود و در گوشهء سالن كتابخانه‌ای هم برای استفادهء این زنان گذاشته شده است.
زنی مسن با موهای جوگندمی كه تازه غذای خود را گرفته در گوشهء اتاق روی صندلی نشسته است، اما در حین خوردن غذا خوابش برده. با وجود ظاهر مرتبی كه دارد، دوستانش می‌گویند كه او شب‌ها در پارك می‌خوابد و تازه مصرف متادون را شروع كرده است. هرازگاهی دوباره بیدار می‌شود و چند قاشقی غذا می‌خورد، اما دوباره با ظرف غذایی كه در دست دارد، به خواب می‌رود.
بقیهء زنان نیز سرگرم تماشای فیلم آموزشی دربارهء مضرات كراك هستند. وقتی از زهره، زن ۳۳ ساله‌ای كه دندان‌های جلویش را بر اثر اعتیاد از دست داده می‌پرسم كه روزها را در این‌جا چگونه می‌گذراند، سرش را برمی‌گرداند و می‌گوید: «بگذار فیلم را ببینم بعدا برایت توضیح می‌دهم.» به جای او زن لاغر اندام ۴۲ ساله با آرایشی مختصر و ظاهری آراسته جلو می‌آید تا به سوالم پاسخ دهد: «ما معتادان را همه جا طرد می‌كنند، اما این‌جا برخوردها محبت‌آمیز است. به خاطر همین احساس خوشحالی می‌كنیم از این كه می‌بینیم ما هم به حساب می‌آییم. رفتار مسوولان مركز این انگیزه را به ما می‌دهد كه درست باشیم و سالم زندگی كنیم.»
او كه از همسرش جدا شده و با پسر ۱۹ ساله‌اش در زیرزمین خانه‌ای زندگی می‌كند، می‌گوید: «اما متاسفانه با محبت شكم سیر نمی‌شود، مشكل اصلی بیش‌تر ما مالی است. مشكل مالی فكر آدم را به هم می‌ریزد طوری كه دوباره به سمت مصرف مواد برمی‌گردیم.»
او می‌گوید: «به سازمان‌های حمایتی هم كه مراجعه می‌كنم به خاطر ظاهر آراسته‌ام، باور نمی‌كنند، تنها از اهل محل پرس‌وجو می‌كنند كه آن‌ها فقط ظاهر مرا می‌بینند.»
سعیده ۳۳ ساله با ابروهای تاتو كرده جلو می‌آید و حرف‌های زهره را تایید می‌كند در حالی كه جرم قهوه‌ای رنگ لابه‌لای دندان‌هایش حكایت از اعتیاد او دارد، می‌گوید: «من و همسرم هر دو با هم مصرف كراك را شروع كردیم، اما حالا متادون مصرف می‌كنیم.»
او نیز از وضعیت مالی خود می‌نالد: «من و همسر و فرزندم در یك زیرزمین ۲۰ متری زندگی می‌كنیم اما صاحبخانه جوابمان كرده. شوهرم با موتور كار می‌كند، اما درآمد ندارد. چرا فكری به حال ما نمی‌كنند. حتی بعضی از زنانی كه این‌جا هستند كارتن خوابند.»
او سپس زهرا، زن كارتن خوابی كه مانتو و روسری مشكی به تن دارد را نشانم می‌دهد. به سراغ زهرا می‌روم. او خود را ۳۳ ساله عنوان می‌كند، اما سنش ۲۰ سال بیش‌تر به نظر می‌رسد.
ازدواج دومش با مردی افغان بوده كه اكنون او را ترك كرده است و حالا شب‌ها در پارك خواجوی كرمانی در دروازه غار می‌خوابد، او می‌گوید: «به خاطر اعتیاد از خانواده جدا شده‌ام. شب‌ها كه در پارك می‌خوابم هر كس به یك چشم به من نگاه می‌كند. دو شب پیش كه در پارك خوابیده بودم. پولم را از جورابم زدند و شب قبل هم مردی كه مشروب خورده بود مدام اذیتم می‌كرد و از من می‌خواست كه با او بروم.»
سعیده رو به من می‌گوید: «زهرا چند روز پیش ۵۰ تا قرص لورازپام و دیازپام خورده بود و می‌خواست خودكشی كند.»
زهرا تصدیق می‌كند: «دیگر چه می‌توانستم بكنم.» اشك در چشمانش جمع می‌شود و بغضی كه گلویش را گرفته او را مجبور به سكوت می‌كند.
وقتی فیلم تمام می‌شود، زهره هم آمادهء گفتن حرف‌های خود می‌شود: «ما بیش‌تر مواقع یا در چرت بودیم یا دنبال مصرف مواد. هر چند كه حالا مصرف نمی‌كنیم، اما این وقت اضافی كه داریم ما را وسوسه می‌كند تا دوباره به سمت مواد برویم. ای كاش به كاری مشغول می‌شدیم تا این وسوسه به سراغمان نمی‌آمد.»
حالا دیگر همه دورتادور میز جمع شده‌اند. زهره می‌گوید:‌«اگر مردی معتاد باشد می‌گویند خرج اعتیادش را از راه كار كردن می‌دهد، اما اگر زنی معتاد باشد فكر دیگری می‌كنند.»
لیلا ارشد، مدیرعامل خانهء خورشید كه خود مددكار اجتماعی است نیز دربارهء مشكلات این زنان می‌گوید: «ما از مدت‌ها قبل تجربهء كار در این منطقه را داشتیم. در این منطقه زنان آسیب‌دیده زیاد هستند. بیش‌تر آن‌ها مهاجرانی هستند كه به حاشیهء تهران آمده و به تدریج در منطقهء شوش اقامت گزیده‌اند.»
او می‌گوید: «بیش‌تر آن‌ها كم‌سواد یا بی‌سواد هستند و در خانواده‌هایی زندگی می‌كنند كه مشكل اعتیاد از گذشته در آن‌ها وجود داشته و یا به خاطر برآورده نشدن نیازهای عاطفی‌شان و نداشتن مهارت‌های زندگی در دوران كودكی و نوجوانی و جوانی به مصرف روی آورده‌اند.»
به عقیدهء ‌او مقولهء اعتیاد زنان بسیار متفاوت از اعتیاد مردان است: «زنان تنها نمی‌آیند و فقط مسایل شخصی خود را نمی‌آورند بلكه با كودكان پنج یا شش ساله‌ای می‌آیند كه سعی می‌كنیم آن‌ها را هم سرگرم كنیم.»
او كه معتقد است درمان اعتیاد تنها با دارو دادن و مشاور قابل حل نیست، می‌گوید: «باید حمایت همه‌جانبه‌ای از این زنان صورت گیرد. بسیاری از این زنان شناسنامه ندارند، چرا كه شناسنامه‌های خود را گرو گذاشته‌اند یا گم كرده و یا فروخته‌اند. فرزندانشان نیز كه بیش‌تر از طریق ارتباط صیغه‌ای به دنیا آمده‌اند، شناسنامه ندارند. حتی بعضی از پسران نوجوان آن‌ها هنوز ختنه هم نشده‌اند. به همین خاطر باید از این زنان حمایت‌های قانونی و به آن‌ها حرفه‌آموزی شود تا بتوانند سلامتی خود را حفظ كرده و نگه دارند.»
ارشد به كمبود امكانات بهداشتی برای این زنان اشاره كرده و می‌گوید: «بیش‌تر این زنان امكان دسترسی به فضاهای بهداشتی را ندارند چرا كه در خانه‌هایی زندگی می‌كنند كه ۱۵ تا ۲۰ خانوار با هم هستند. خانه حمام ندارد و تنها دستشویی خانه هم مشترك است. زنان برای استحمام باید به بیرون از خانه بروند كه هزینهء حمام روزانه هزار تومان است و اكثرا از پس این هزینه برنمی‌آیند.»
ارشد همچنین می‌گوید: «بیش‌تر آن‌ها یا از پس اجاره‌خانه برنمی‌آیند یا فاقد سرپناه هستند كه این سلامت آن‌ها را تهدید می‌كند. بعضی از آن‌ها شبی سه هزار تومان بابت اجاره یك زیرپله می‌دهند. زیرپله‌های كثیف و نمناكی كه بیش‌تر شبیه به لانهء كفتر است.»
ارشد دربارهء خدمات رایگان این مركز می‌گوید: «برای این‌كه بتوانیم زنان را ساعت‌های بیش‌تری در این‌جا نگه داریم، یك وعده غذای گرم و چای هم به آن‌ها می‌دهیم و معمولا فیلم‌هایی سرگرم‌كننده و گاه آموزشی هم برایشان نمایش می‌دهیم و گاه خدمات مشاوره، مددكاری و روانشناسی را به آن‌ها می‌دهیم. در عین حال آن‌ها را تشویق می‌كنیم تا آزمایش‌های مربوط به ایدز و هپاتیت را هم بدهند تا از وضعیت سلامتی خود با خبر شوند هر چند كه آن‌ها را مجبور نمی‌كنیم.»
ارشد یكی از كمبودهای فعلی را نبود خدمات دندان‌پزشكی و عدم ارایهء ساك بهداشتی به زنان مراجعه‌كننده دانسته، می‌گوید: «اگر این امكانات وجود داشت كه به آن‌ها ساك بهداشتی شامل تیغ، ناخن‌گیر، حوله، شانه و مسواك داده می‌شد، امكان انتقال بیماری اچ آی وی مثبت یا هپاتیت به فرزندانشان بسیار كم می‌شد.»
او به مراجعهء روزافزون زنان به این مركز اشاره كرده و فضای فعلی را ناكافی می‌داند. دغدغهء‌دیگر مدیر مركز تهیهء امكانات ورزشی، آموزش مهارت‌‌های زندگی به صورت گسترده و حرفه‌آموزی به این زنان است.
او می‌گوید: «باید از كارهای ساده شروع كنیم، كارهایی مانند مونتاژ، اما اكنون امكانات لازم را نداریم.»
صادقی، زن ۴۴ ساله و از دیگر همكاران این مركز كه ۲۴ سال سابقهء اعتیاد به هروئین داشته از معتادلان بهبود یافته است. او كه سرحال و پرانرژی به نظر می‌رسد با همكار مرد خود سه روز در هفته به پارك‌های این منطقه می‌رود تا به زنان و مردانی كه در حال تزریق در پارك هستند آموزش بدهد و مركز را به آن‌ها معرفی كند.
او می‌گوید: «ما با آن‌ها با حالت دستوری صحبت نمی‌كنیم، به جایش احساس همدردی می‌كنیم و نتیجه خوبی هم می‌گیریم. به آن‌ها سرنگ و سوزن می‌دهیم و آن‌ها را تشویق می‌كنیم به مركز بیایند. در عین حال سرنگ و سوزن‌های آلوده در پارك‌ها را هم جمع‌آوری می‌كنیم.»
او دربارهء‌همسایه‌های مركز می‌گوید: «همسایه‌ها استقبال خوبی از تاسیس این مركز كردند طوری كه برای مشاورهء پزشكی یا ویزیت خود و كودكانشان نزد پزشك مركز می‌آیند. تاكنون نیز برای بعضی از آن‌ها توانسته‌ایم دفترچه بیمهء خدمات درمانی بگیریم.»
ساعت نزدیك چهار است و كم‌كم زمان تعطیل شدن مركز فرا می‌رسد، اما زن كارتن خواب با موهای جوگندمی هنوز هم نتوانسته غذایش را به اتمام برساند.
همكاران مركز، حیاط را آب و جارو می‌كنند و زنان كم‌كم آمادهء رفتن به خانه‌ها‌یشان می‌شوند. بعضی هم هنوز در حیاط مشغول صحبت و سیگار كشیدن هستند. طوری كه انگار قصد ترك كردن مركز را ندارند. هر چند اجباری هم به آن‌ها نمی‌شود و مسوولان مركز با صبر و حوصله منتظر می‌مانند تا آن‌ها به خانه‌هایشان برگردند.
مهرزاد غنی‌پور
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید