جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زیر پوست شهر


زیر پوست شهر
اینجا بیشتر شبیه به خانه است تا یک دفتر فیلم‌سازی، دیوارها پر از عکس‌های خانوادگی است به همراه چند پوستر از فیلم‌ها. عکس معروف باران کوثری با چشم‌های گودافتاده و ابروهای تراشیده که نگاه غم‌باری هم دارد، ناخودآگاه ذهنم را به سمت خون‌بازی می‌برد. رخشان بنی‌اعتماد تا حالا هر چه فیلم ساخته، تصویری از معضلات جامعه بوده است، درست مثل ساخته اخیرش خون‌بازی که معضل اعتیاد را با یک نگاه تازه به تصویر می‌کشد.
او خیلی اهل مصاحبه نیست، خودش می‌گوید معمولاً بعد از نمایش فیلمش بیشتر از سه مصاحبه نمی‌کند، اما گفتگو با ما را پذیرفت البته با یک شرط که حرف‌های تکراری پیرامون خون‌بازی نزنیم. ما هم به‌جای مصاحبه، یک میزگرد با حضور دکتر مهدیس کامکار مشاور پزشکی خون‌بازی و دکتر فیروزه کیمیاقلم که در مرکز ترک و بازپروری آفتاب روان‌پزشک است، ترتیب دادیم. ناگفته نماند میزگرد ما یک مهمان ویژه هم داشت، پسر کوچولوی دکتر کامکار که از اوائل گفتگو صدایش از اتاق کناری شنیده می‌شد و از اواسط میزگرد به ما پیوست و دکتر مجبور شد خیلی از حرف‌هایش را تند تند، ایستاده و در حالی‌که پسرش را آرام می‌کرد بزند...
● دکتر نهرینی: شاید بهتر باشد برای شروع بحث، پیشینه‌ای از مصرف موادمخدر را در کشورمان بیان کنم. در ایران مصرف تریاک از دوره صفویه آغاز شد و در ابتدا به‌صورت خوراکی بود و بعضی از شاهان صفویه خودشان معتاد بودند. بعد کار به استفاده کشیدنی رسید تا دهه ۵۰ که از آن به بعد دوره اعتیاد تزریقی شروع شد. بعد از انقلاب کار به‌جائی کشید که از سال ۶۶ تا ۷۷ هر سال ۳۳ درصد رشد اعتیاد تزریقی داریم و طبق آمار ۲۰ درصد جامعه معتادند. ۱۰ تا ۱۵ درصد دانش‌آموز معتاد و ۲۰۰ هزار جوان معتاد به هروئین داریم و ۶ هزار دانش‌آموز تجربه حداقل یک‌بار مصرف سیگار را دارند. از لحاظ زمینه‌های جامعه‌شناختی با توجه به اینکه شما به‌عنوان یک فیلم‌ساز، سینمای اجتماعی را دنبال می‌کنید، چه شد که ما به اینجا رسیده‌ایم با توجه به اینکه رشد معتادان تزریقی در جامعه ما فاجعه‌بار است.
● رخشان بنی‌اعتماد: ببینید آماری که سازمان ملل سال گذشته منتشر کرد، نشان داد ایران رتبه اول مصرف موادمخدر را در جهان دارد و این خیلی تأسف‌بار است. درست است که ما به‌دلیل موقعیت جغرافیائی کشورمان در مسیر ترانزیت موادمخدر از آسیا به اروپا هستیم و این عاملی برای توزیع موادمخدر در کشور است، درست است که سابقه تاریخی مصرف مواد به شکلی که شما گفتید در کشور ما وجود دارد، ولی نکته مهم این است که زمینه‌های تقاضا بالا رفته است. به همان نسبتی که در کشورمان با موادمخدر مبارزه می‌شود، به همان نسبت هم از سرمایه‌های مالی و انسانی این مملکت کم می‌شود.
در واقع در مبارزه با موادمخدر، وجه آسیب‌زا بالا بودن تقاضاست که کاملاً با شرایط روحی و روانی، عدم هدفمندی جوانان و نبود برنامه و آینده روشن مرتبط است. به‌نظر من بیشترین مبارزه ما با موادمخدر، مبارزه با توزیع موادمخدر بوده است نه شناخت و از بین بردن گرایش به اعتیاد. طبیعتاً در کنار مواردی که اشاره کردم، بی‌عدالتی اجتماعی ـ اقتصادی که ریشه پنهان بسیاری از محرومیت‌هاست، از مواردی است که زمینه‌های تقاضا را بالا می‌برد. من فکر می‌کنم در بحث موادمخدر، به‌جای اینکه در مورد ترک و مبارزه با توزیع مواد صحبت کنیم، ببینیم هیجانات طبیعی جوانی در کجا جای لبریز شدن را دارد. اینها جزئی از مجموعه عوامل متعددی است که میزان تقاضای مصرف مواد را بالا می‌برد.
● دکتر نهرینی: همان‌طور که می‌دانید سن اعتیاد به‌صورت فاجعه‌باری در حال پائین آمدن است، در مورد این معضل چه می‌توان کرد؟
● دکتر کامکار: ببینید فقط سن اعتیاد نیست که پائین می‌آید، من فکر می‌کنم سن شناخت دنیای پیرامون و جهان پائین آمده است. شرایط اطلاع‌رسانی در دهکده جهانی خیلی وسیع شده و به همین دلیل فقط سن خلاف‌کاری و بزهکاری یا رفتارهای خطرآفرین پائین نیامد، بلکه سن هوش اجتماعی و رشد اجتماعی نیز پائین آمده است که به خاطر نوع ارتباطات در فرهنگ و خانواده است و این فقط ارتباطات مثبت را منتقل نمی‌کند، بلکه می‌تواند یادگیری‌های غلط را هم پائین بیاورد. پائین آمدن سن شروع هر چیزی مربوط به مسئله ارتباطات زیاد است، وقتی بچه‌های ۴ یا ۵ ساله می‌توانند از کامپیوتر استفاده کنند، در نتیجه سن آگاهی از خیلی چیزها پائین می‌آید و مسئله دیگری که وجود دارد این است که در قدیم برای هر چیز یک سنی وجود دارد این است که در قدیم برای هر چیز یک سنی وجود داشت و حتی اگر بچه‌ها با چیزی آشنا می‌شدند، جرأت ابراز آن را نداشتند و پنهانی انجام می‌دادند ولی امروز به‌دلیل فرزندسالاری و فرزندمحوری که حاکم است، بچه‌ها هر چیزی را راحت‌تر ابراز و امتحان می‌کنند و آرمان‌ها و ارزش‌ها شکسته شده است. وقتی ارزش‌ها می‌شکند و آداب و آئین سالم‌تر و همه جانبه‌تری هم جایش را نمی‌گیرد، یک ملغمه ارزشی به‌وجود می‌آید که در همه زمینه‌ها به افراد احساس بی‌هویتی می‌دهد، هم خانوادگی، هم فردی و هم ملیتی.
● دکتر نهرینی: اگر بخواهیم آن بحث ملغمه ارزشی را کنار بگذاریم، ما در تمام دنیا یک مشکل مشترک داریم و آن آوار اطلاعات روی آدم‌هاست و اتفاقی که می‌افتد این است که بچه‌ها در سنین خیلی پائین به خیلی از اطلاعات و خیلی از تجربه‌ها دست پیدا می‌کنند.
جوامع دیگر با این قضیه چطور کنار آمدند؟ آیا در جوامع دیگر هم که با این آوار اطلاعات مواجه بودند آمارها بالا رفته یا نه؟
● دکتر کامکار: ببینید مشکل اینجاست که فرهنگ‌سازی و اطلاع‌رسانی پشت نیازهای جامعه حرکت می‌کند. ما باید ببینیم در ظرف ۱۵ ـ ۱۰ سال آینده چند دانش‌آموز دبیرستانی و راهنمائی و حتی دانشجو داریم و برنامه‌های ۱۵ ـ ۱۰ سال آینده را از همین حالا بچینیم.
این برنامه‌ریزی‌ها باید با توجه به شرایط همان زمان چیده شود. در جوامع دیگر که شما می‌فرمائید، بچه‌ها قبل از اینکه به سن بلوغ برسند یاد می‌گیرند که از بدن و روانشان به‌عنوان گنج مراقبت کنند، یاد می‌گیرند چطور از بدنشان در هر زمینه‌ای استفاده کنند و اگر چیزی برخلاف باورهای خانواده‌شان است حتی زمانی که به زیانشان هم باشد، در برابر هم‌گروهانشان بگویند نه و اگر می‌خواهند از چیزی استفاده کنند، نحوه بهینه مصرف آن چگوهه است. آنها قبل از اینکه به سن بلوغ برسند، یاد می‌گیرند جنس مخالف یعنی چه، جنس موافق یعنی چه؟
اول در مدرسه راهنمائی و ابتدائی زمینه‌سازی می‌کنند و بسیاری از ناهنجاری‌ها و ملاحظاتی را که ممکن است بچه‌ها در آینده به آن دچار شوند، آموزش می‌دهند. مواد را به بچه‌ها نشان می‌دهند. روابط جنسی را به بچه‌ها آموزش می‌دهند. اجازه بروز هیجانات سالم جوانی را به بچه می‌دهند، نه اینکه جامعه را از چیزی پاک کنیم بدون اینکه آنها را آگاه کرده باشیم. این مشکلی است که در ایران وجود دارد.
● بنی‌اعتماد: دقیقاً چیزی که خانم دکتر اشاره می‌کند، درست است. در ایران به مقوله فرهنگ‌سازی و اطلاع‌رسانی با دید سیاسی نگاه می‌شود، در نتیجه همیشه در مرحله بحران به‌دنبال راه‌حل می‌گردیم.
از بدیهی‌ترین موارد گرفته تا بحران‌های پیچیده اجتماعی. ساده‌ترین مثال، برخورد ما با زلزله است که می‌دانیم سرزمین ما به لحاظ موقعیت طبیعی همیشه در معرض این خطر قرار دارد، اگر اطلاعات مربوط به اخبار سه روزه اول زلزله بم را مرور کنید، درست مثل این است که زلزله در مملکتی اتفاق افتاده که اصلاً حتی واژه زلزله به‌گوش هیچ‌کس نخورده است!
● دکتر نهرینی: شاید بهتر باشد از جامعه به معنای عام خارج شویم و بیائیم داخل خانه‌ها. برخورد خانواده‌ها با اعتیاد چگونه است؟ یعنی ما می‌توانیم بگوئیم خانواده‌ها مهارت مواجهه و اداره فرزند معتاد را دارند؟ مهارتی که باید آموخته شود، هم قبل از اعتیاد و هم بعد از آن.
● دکتر کیمیاقلم: من فکر می‌کنم اعتیادزائی در خانواده خیلی مهم باشد. خانواده‌ها را می‌شود تقسیم‌بندی کرد. در خانواده‌هائی که از لحاظ فرهنگی خیلی پائین هستند، اعتیاد خیلی شایع است. بچه از وقتی بزرگ شده مواد را دیده و شناخته و به‌طور سنتی بین همه اعضاء خانواده شیوع دارد. اتفاق خیلی جالبی که به تازگی رخ داده و من در کلینیک زیاد از این موارد می‌بینم، بچه‌های سطح بالا و با خانواده‌های با دیسیپلین و تحصیل‌کرده‌ای هستند که تأکید زیادی روی درس آنها دارند که حتماً باید ۲۰ بگیری و روی بچه فشار زیادی وجود دارد.
این بچه اصلاً یاد نمی‌گیرد دوست یعنی چه؟ و ارتباطاتش خیلی محدود است. این بچه به محض اینکه وارد دبیرستان شد و دستش کمی باز می‌شود، می‌خواهد استقلال و هویت خودش را به دیگران ثابت کند. اولین چیزی که یاد می‌گیرد این است که سیگار به‌دست بگیرد، یعنی من یک آدم بزرگ هستم! بیشتر مریض‌های من در کلینیک کسانی هستند که خانواده خوبی دارند ولی این خانواده‌ها به‌دلیل فشار بیش از حد و اینکه Over protective بودند و بیشتر از حد از آنها مراقبت می‌کرده‌اند. در دوران دبیرستان و یا اوایل دانشگاه بچه‌ها رها شده و دیگر هیچ نظارتی بد آنها نبوده است. ما در بیشتر خانواده‌های سطح بالا این مشکل را داریم.
حالا وقتی فرزند معتاد می‌شود، دو اتفاق رخ می‌دهد: اول اینکه بعضی از خانواده‌ها انکار می‌کنند و می‌گویند بچه ما معتاد نیست و تفننی مواد مصرف می‌کند! برای اینکه اگر بگویند معتاد است، مسئولیت به سمت خودشان برمی‌گردد.
یک درجه از این مرحله که می‌گذرد، می‌خواهند فرزند را حمایت کنند تا جامعه به او آسیب نزند، یعنی تو نرو مواد بخر و کار نکن ما برای تو جور می‌کنیم. در نتیجه خانواده با هم متحد می‌شوند و اگر خانواده از این دو مرحله عبور نکند، هیچ‌وقت دنبال درمان نمی‌رود و یک فرد معتاد باعث می‌شود بقیه اعضاء هم معتاد شوند، چون اعتیاد چند نفره، خانواده را پابرجا نگه‌می‌دارد. بعضی خانواده‌ها هم به‌صورت سفت و سخت با بچه برخورد می‌کنند، او را از خانه بیرون می‌کنند یا به زندان می‌فرستند. من در کلینیک مریض‌های بسیاری دارم که در زندان ایدز گرفتند. از هفت سال پیش اتفاقی که در زندان‌ها می‌افتد این است که همه افراد از طریق یک پمپ که شلنگی به آن وصل است، مواد را تزریق کرده و سر آن را با زمین تیز می‌کنند. جالب است وقتی به هم می‌رسند، می‌گویند: اِ! تو هم پمپ زدی! و همه HIV مثبت هستند!
● دکتر کامکار: من به ۴ خانواده‌ای که ”مایکل راکر“ توصیف می‌کند اشاره‌ای می‌کنم، او می‌گوید سه نوع از این خانواده‌ها بچه‌های ناسالم بیرون می‌دهند و یک نوع آن بچه سالم تحویل می‌دهد. یکی خانواده دیکتاتور و سلطه‌جوست، این خانواده‌ها اصولاً بچه‌هائی را بار می‌آورند که اعتماد به‌نفس پائینی دارند و مستعد تأثیرپذیری از دیگران هستند، چون هسته خودباوریشان شکسته شده است. عده دیگر کسانی هستند که خانواده‌هایشان نسبت به آنها بی‌تفاوتی افراطی نشان می‌دهند.
یعنی پدر و مادر دنبال کار خودشان هستند و این مورد که بسیار مهم است، در جامعه و در طبقه firscalss ما و حتی در خانواده‌های طبقات پائین هم چون آنقدر از لحاظ مالی و فرهنگی درگیر هستند که نمی‌توانند به موقع بچه‌دار شوند و به موقع به فرزندشان رسیدگی کنند وجود دارد. یک مورد دیگر در خانواده‌هائی دیده می‌شود که در طبقات متوسط رو به بالا هستند، بچه هیچ مرزی برای رفتارهایش ندارد. بچه‌های این خانواده‌ها با ماشین‌های مدل بالا رانندگی می‌کنند و وقتی تصادف بکنند و کسی کشته شود، پدر و مادر می‌گویند اشکالی ندارد، دیه‌اش را می‌دهیم! یا بچه‌هائی که بدون اینکه هیچ حساب و کتابی به کسی پس بدهند، پول زیادی در اختیارشان است و از هر لحاظ آزاد هستند و خیلی زود با هر چیزی آشنا می‌شوند، بدون آنکه برای آن مرز و قانون و هنجاری بشناسند.
در رفتارشان ممکن است بی‌مبالاتی جنسی، هنجارشکنی اجتماعی مثل زیرپا گذاشتن قوانین راهنمائی و رانندگی باشد و برای اینکه تجربه جدیدی کسب کنند و یا برای پر کردن احساس پوچی درونی، به مصرف مواد روی می‌آورند. من از خیلی دخترها و پسرها می‌شنوم که می‌گویند مواد تهییج‌کننده همه چیز را نرم می‌کند می‌خواستم تجربه کنم. مشکلی که وجود دارد این است که ما در مورد قسمت بد موادمخدر با بچه‌ها صحبت می‌کنیم و قسمت اول آن را حذف می‌کنیم اما بچه‌ها برای همان قسمت اول است که دنبال مواد می‌روند، یعنی نشئگی و ایجاد هیجان و سرخوشی ما اینها را به بچه نمی‌گوئیم.
پدر و مادر باید خودشان این اطلاعات را به بچه بدهند، یعنی بگویند موادی مثل شیرکاکائو یا قهوه وجود دارد که اگر مصرف کنی، ممکن است احساس شادی بیشتری کنی و یا احساس خستگی‌ناپذیری داشته باشی، ولی این اولش است و بعد از آن اتفاقات بدی می‌افتد. خانواده‌ها باید یاد بگیرند به بچه‌ها اطلاعات درستی بدهند در مدرسه اگر مشاور، مددکار و یا روان‌پزشک هم می‌خواهد به بچه‌ها آگاهی بدهد، هم از جنبه مثبت مواد صحبت کند و هم از جنبه منفی آن. آن موقع بچه‌ها خیلی جبهه نمی‌گیرند و با آگاهی جلو می‌روند. بنابراین تنها خانواده‌ای که سالم می‌ماند، خانواده‌ای با روش مقتدر است یعنی جو خانواده گرم و صمیمی است، همه خانواده با هم مشورت می‌کنند ولی حرف آخر را پدر و مادر می‌زنند. این نوع خانواده‌ها بچه سالمی بزرگ می‌کنند.
● دکتر کیمیا قلم: به تازگی مقاله جالبی در مورد تجربه مصرف مواد در کلاس هفتم خواندم که پیش‌آگهی خیلی بدی در مورد اعتیاد داشت.
یک گروه بچه‌های دبیرستانی را که در کلاس هفتم درس می‌خواندند، بررسی شده و چند سال بعد دوباره آنها را از جهت مصرف مواد بررسی کردند. نتیجه این تحقیق آن بود که افرادی که پیش‌آگهی‌های خیلی بد مثل سابقه بیش‌فعالی در بچگی، اختلالات سلوکی مثل بچه‌هائی که از مدرسه فرار می‌کنند، درگیری دارند، پرخاشگری می‌کنند و یا بچه‌هائی که هم‌زمان با پدر و مادرشان زندگی نمی‌کنند، ممکن است در آینده بیشتر از سایر افراد به سراغ مواد بروند. یکی دیگر از آیتم‌ها وضعیت درسی بچه‌ها بود یعنی هر چه بچه‌ها درس‌خوان‌تر باشند، امکان گرایش آنها به مصرف مواد کمتر است.
● دکتر کامکار: یک مسئله مهم دیگر این است که مگر ما نمی‌گوئیم شخصیت افراد تا قبل از ۲۱ سالگی شکل می‌گیرد. افرادی که مواد مصرف می‌کنند یا الکلی هستند، همه از زیر ۲۱ سالگی شروع کرده‌اند. تا ۲۱ سالگی که شخصیت شکل می‌گیرد، ”من“ شکل می‌گیرد، هویت شکل می‌گیرد حتی اگر خیلی چیزها تجربه شود، احتمال اینکه جدی شود خیلی کمتر است. چون بعد از آن انسان‌ها می‌دانند چه می‌خواهند و چه کسی هستند و خیلی مهم است که چگونه آدم‌ها این سن خطرناک ۱۹ تا ۲۱ سالگی را بگذرانند.
● دکتر نهرینی: اگر اجازه بدهید دوباره برگردیم به بحث خانواده. خانم بنی‌اعتماد شما در فیلم‌هایتان مشکلات را به خانواده انتقال داده بودید که هم می‌تواند باعث اعتیاد شود و هم مانع و محافظت‌کننده باشد.
● بنی‌اعتماد: من فکر می‌کنم طبیعی است که نقش محافظتی خانواده می‌تواند خیلی مؤثر باشد ولی نمی‌تواند یک عامل مهم باشد. اگر در جامعه‌ای شرایط نرمال و طبیعی تقسیم امکانات فرهنگی ـ اقتصادی، آزادی‌های فردی ـ اجتماعی برقرار باشد، می‌توانیم در مورد نقش فرد ـ جامعه ـ خانواده صحبت کنیم ولی در جامعه‌ای مثل خودمان، خیلی بی‌انصافی می‌دانم که شرایط بسیار آسیب‌زای بیرونی را نادیده بگیریم و از خانواده بی‌دفاع و پرمسئله‌ای که زیر بار فشارهای مختلف، تنش‌ها و استرس‌ها و کمبودها قرار دارد، انتظار داشته باشیم که نقش سازنده داشته باشد و در آن مثلثی که اشاره کردم، معنا بگیرد.
● دکتر نهرینی: یعنی محدودیت‌های قانونی و دیگر محدودیت‌هائی که در ایران وجود دارد، باعث شده نقش خانواده را در مقایسه با فاکتورهائی که می‌تواند موثر باشد، این‌قدر پررنگ‌تر ببینیم؟
● بنی‌اعتماد: ببینید من در فیلم خون‌بازی اصلاً نمی‌خواستم به عوامل اعتیاد بپردازم اگر قرار بود من به عوامل اعتیاد بپردازم، باید از یک زاویه دیگر به این قضیه نگاه می‌کردم. اتفاقاً خانواده به‌عنوان یک کانون بی‌دفاع است و در یک شرایط تحمیل شده قرار می‌گیرد. شرایطی که شاید بخشی از آن برگرفته از تنش‌ها و کشمکش‌های درون خانواده باشد ولی بخش اعظم آن مربوط به شرایط بیرونی است که بر خانواده‌ها تحمیل می‌شود. خانواده سلاح خیلی قوی و محکمی در دست ندارد که بتواند در برابر هجوم فشارهای بیرونی طاقت بیاورد. خانواده ”زیر پوست شهر“ یک خانواده سالم است، خانواده‌ای که دوران گذار از سنت به مدرنیته را با تمهیدات زنی مثل ”طوبی“ طی می‌کند.
طوبی که می‌پذیرد، طبیعی است که دخترش به کنسرت هم برود. در صورتی‌که پدرش نمی‌پذیرد ولی تلاش می‌کند یک دروغ مصلحتی به همسرش بگوید تا کاملاً در مقابل دختر نوجوانش نایستد و تلاش می‌کند علی‌اش پسر سالمی بزرگ شود. عباسش تا حالا پسر زحمت‌کشی بوده. خانواده‌ای که جوهر انسانی و سالم بودن را دراد تحت شرایط بیرونی ناسالم مثل اینکه یک بمب زیرش گذاشته باشند از هم متلاشی می‌شود.
من در هیچ‌یک از فیلم‌هایم، نخواستم بگویم که اهمیت نقش خانواده به معنی مسئولیت دادن کل عامل پیشگیری از آسیب به آنهاست. به‌نظر من این خیلی بی‌انصافی است. نمی‌دانم معنی خانواده در خانواده‌ای که پدر مجبور است از صبح تا شب سه شیفت کار کند و شب خسته و عصبی به خانه برگردد، چیست؟ بچه‌ای وقتی به‌دلیل شرایط بد اقتصادی شاهد تحقیرهای پدر و مادر از جانب بانک، و سوپر سر کوچه است، چقدر می‌توانیم از پدر و مادر توقع داشته باشیم، غرور خانواده را حفظ کند.
● دکتر کیمیاقلم: با این فشار بیرونی که بر همه خانواده‌ها وارد می‌شود، باز هم خیلی از خانواده‌ها سرپا هستند ولی بعضی‌ها هم داغان شدند، اینکه همه مسئولیت را از گردن خانواده برداریم چه کمکی می‌کند؟
● رخشان بنی‌اعتماد: من نمی‌گویم همه مسئولیت را از گردن خانواده برداریم، من می‌گویم وقتی خانواده حتی مهارت برخورد با موقعیت‌ها را ندارد، نمی‌شود خیلی توقع داشت. جامعه وظیفه آموزش دارد. وقتی می‌گویم تقسیم عادلانه امکانات، منظورم امکانات به مفهوم مطلق آن است نه فقط خانه و ماشین و مسائل مادی. آگاهی دادن وظیفه جامعه است. باید مهارت‌های خانواده را بالا برد. باید نهادهای اجتماعی در جامعه باشد تا این مهارت‌ها را بالا ببرد یا نه!
● دکتر کامکار: خانم دکتر من یک سئوالی از شما داشتم، شما فکر می‌کنید چه خانواده‌هائی سرپا هستند و چه خانواده‌هائی از هم می‌پاشند؟
● دکتر کیمیاقلم: در هر طبقه‌ای ممکن است خانواده سرپا باشند مثلاً در یک خانواده در سطح پائین مالی هم می‌بینیم که بچه‌ها به یک‌جائی رسیده‌اند.
● دکتر کامکار: خوب دلیلش چیست؟ مثلاً دو خانواده در محله‌های پائین شهر، چه می‌شود که یک خانواده سرپاست ولی یک خانواده نیست؟
دکتر کیمیاقلم: خوب مهارت‌های آن خانواده بیشتر است، با هم هماهنگ‌ترند، تعداد بچه‌ها کمتر، در نتیجه فشارها هم کمتر است.
دکتر کامکار: ببینید، حرف من این است که خانواده‌هائی که شما می‌بینید سرپا هستند قربانی نشده‌اند. خود فرد قربانی سیستم و شرایطی است که در آن زندگی می‌کند. به‌طور مثال اگر یک زن در سن مناسبی ازدواج کرده است و کنترل موالید را بلد بوده و یا شوهرش کتکش نمی‌زده، او هم به تبع همان شرایط، آدم بهتری می‌شود اگر نه هیچ‌کس نمی‌خواهد از روی عمد فرزندش را قربانی کند. اگر یک خانواده‌ای سرپاست به‌دلیل شرایط بهتری است که در آن زندگی می‌کند و اصلاً هم قابل افتخار نیست.
● دکتر کیمیاقلم: منظور من این است که باز هم می‌شود کاری کرد ۲۰ ـ ۱۰ درصد، حتی ۳۰ درصد خانواده را نگه‌داشت.
● دکتر کامکار: ببینید حرف من این است که به‌جای اینکه مدام بیائیم حرف‌ها و شعارها را روی خانواده تبیین کنیم، بیائیم ببینیم شهروندهای جامعه یعنی پدر و مادر چه مشکلاتی دارند که باعث شده الان به اینجا برسند. به پدر یا مادر به‌عنوان یک فرد نگاه کنیم، ما مدام پدر و مادر را می‌چسبانیم به هم و یک رکن در نظر می‌گیریم و آنها را قربانی می‌کنیم. من اول یک شهروند ایرانی هستم بعد یک انسان که خانواده تشکیل داده‌ام. اول به نیازهای من توجه کنید بعد از من انتظار داشته باشید. شما از نظر جسمی ـ روانی اجتماعی ـ فرهنگی به من چه امکاناتی دادید که حالا از من انتظار دارید یک بچه را به‌عنوان شهروند نسل آینده، درست تحویل جامعه بدهم؟ این یک‌جور بده‌ بستان است.
● دکتر نهرینی: بحث بعدی که می‌خواهم مطرح کنم راجع به اعتیاد زن و ذهنیتی است که در جامعه در مورد آن وجود دارد. وقتی راجع به یک زن معتاد صحبت می‌شود معمولاً به دنبالش چیزهای دیگر هم اضافه می‌شود که ممکن است آدم فاسدی هم باشد البته آمار نشان می‌دهد که خیلی از زن‌ها این‌گونه هستند.
● دکتر کیمیاقلم: متأسفانه درصد این زنان خیلی بالاست که دلایل زیادی دارد. یکی از دلایل که قبلاً هم اشاره کردم دلایل روانی و اختلال شخصیت مرزی است که در معتادان بسیار زیاد است و در زن‌ها خودش را با بی‌بند و باری جنسی نشان می‌دهد. در آقایان این اتفاق نمی‌افتد ولی در خانم‌های بی‌بند و بار جنسی خیلی زیاد است.
چرا در آقایان این اتفاق نمی‌افتد؟
● دکتر کیمیاقلم: اصلاً بی‌بند و باری برای مردها مفهومش چیست؟ از جهت عرفی مردی که فاسد نباشد، نداریم ولی زن به محض اینکه ارتباط برقرار می‌کند فاسد است.
● بنی‌اعتماد: واقعیت شوک‌آوری بود.
● دکتر کیمیاقلم: یکی از دلایل من هم همین است که زن در جامعه ما موجود ناتوانی است و وقتی به اعتیاد روی می‌آورد در مورد هزینه‌های مواد مشکل دارد. مردها هر کاری می‌توانند انجام بدهند، دزدی می‌کنند، قاچاق می‌کنند ولی زن‌ها نمی‌توانند این‌کارها را بکنند. مواد را از جاهائی پیدا می‌کنند که در ارتباط با مردهاست. این ارتباط باعث می‌شود برای اینکه مواد را بگیرند، ارتباط برقرار کنند. آمارهای مریض‌هائی که دارم خیلی بالاست. حتی خانم‌های مسنی هم هستند که سابقه ۱۰ سال مصرف مواد در خانواده‌شان دارند. ولی تقریباً بیشتر نسل جوانی که بیمار من هستند مشکلات اخلاقی هم دارند.
● دکتر کامکار: من یک چیزی را اضافه کنم، بیشتر زنانی که در طبقه اجتماعی پائین زندگی می‌کنند به‌طور ثانوی از جانب یک مرد معتاد می‌شوند. قشر عظیمی از زنانی که به‌خصوص به تریاک و هروئین معتادند، کسانی هستند که به‌وسیله شوهرانشان و به‌دلایل متعدد معتاد شده‌اند، وقتی مرد یا همان شوهر، زنش را معتاد کند به نفعش تمام می‌شود. به‌همین دلیل آن زن قربانی می‌شود. مثل ایدز گرفتن یک زن که بیشترشان از طرف شوهرشان مبتلا شده‌اند. ما در تعاریف عرفی اصلاً بی‌مبالاتی جنسی را تعریف نمی‌کنیم. یعنی هیچ‌جا مچ مردها را نمی‌گیریم. می‌گوئیم دختر هیچ‌کاری قبل از ازدواج نکند ولی پسر هر کاری خواست انجام بدهد، اشکالی ندارد. بنابراین این ثانوی بودن زن را باید در نظر بگیریم.
● دکتر نهرینی: شما در فیلم‌تان چنین نگاهی نداشتید؟
● بنی‌اعتماد: تعریف روسپی‌گری با دختری که در معرض تجاوز جنسی قرار می‌گیرد، فرق می‌کند. ولی به‌نظر من دختری هم که از لحاظ مالی تأمین است، ممکن است با قرار گرفتن در یک شرایط آسیب‌زا، مثل همان فروشنده موادمخدر، مجبور به یک ارتباط ناخواسته بشود و این خیلی طبیعی است. خانم دکتر حرف قشنگی زدند. برای مردها تعریف روسپی‌گری وجود ندارد ولی برای زن وجود دارد. این بی‌مبالاتی جنسی و مورد تجاوز قرار گرفتن و ناخواسته تن دادن، به‌نظر من رابطه تنگاتنگی با اعتیاد دارد و نمی‌شود آنها را از هم جدا کرد مگر در موارد استثناء.
● دکتر نهرینی: با این حساب پیش‌آگهی درمان یک معتاد زن خیلی بدتر است؟
● دکتر کیمیاقلم: بله خیلی بدتر است. مکان‌هائی هم که زن‌ها مواد مصرف می‌کنند، مکان‌های مشکل‌داری است چون معمولاً با هم مصرف می‌کنند، بیتشر معتادها هم ضداجتماعی‌اند و هم افراد حقه‌باز و دروغ‌گوئی هستند. اینها در کنار هم می‌نشینند و مواد مصرف می‌کنند و پیش‌آگهی درمان زنان بسیار بدتر است و من معمولاً خیلی کم از این بیماران پاسخ می‌گیرم.
● دکتر نهرینی: حتی وقتی یک زن ترک هم می‌کند، باز هم دید جامعه نسبت به او خیلی بد است و جامعه او را نمی‌پذیرد ولی در مورد مردها این‌گونه نیست.
● رخشان بنی‌اعتماد: بله کاملاً درست است. یک دختری که دوره اعتیاد را گذرانده باشد تا آخر عمر این تجربه را با خودش دارد.
● دکتر کامکار: معمولاً داغ ننگ برای زن بیشتر از مرد است و این یک تعریف عرفی دارد. زندان رفتن زن، تبهکاری، خلافکاری، همه‌جور سوءسابقه برای زن بدتر است. شاید ما بگوئیم در جوامع پدر سالار این‌گونه است ولی در جوامع سنتی بیشتر است.
مهدیه آقازمانی
منبع : سایر منابع