یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


منشاء اصلی افکار بیمارگونه


منشاء اصلی افکار بیمارگونه
● چگونه افکار معتادگونه به وجود می آید و تقویت می شود؟ چرا در بعضی از مردم افکار سالم رشد می کند ولی در دیگران افکار آشفته تقویت می شود؟
فکر می کنم نتوانیم به تمام این سئوالها پاسخ دهیم. از طرفی این خیلی مهم است که چگونگی رشد افکار معتادگونه را درک و کشف کنیم. احتمالا پیشگیری از پیدایش افکار معتادگونه، به نوعی می تواند به پیشگیری از الکلیسم و اعتیاد فعال منتهی شود، اما این خود کاربرد محدودی در مقابله با افکار بیمارگونه دارد. در حالت کلی، تئوریهایی که چرا یک شخص، معتاد می شود، کمک زیادی به بهبودی و تغییر او نمی کند. این شبیه مبارزه با آتش است؛ وقتی که شعله آتش بالا می گیرد ، این خلاف انتظار است که به این بیاندیشیم آتش چگونه شروع شده است. در این حالت تنها کاری که شخص باید انجام دهد، خاموش کردن آتش است. دانستن این که چطور آتش شعله ور شده است، جهت پیشگیری از آتش سوزیهای آینده مفید است، اما نه برای اداره، کنترل و مهار مشکلی که در حال حاضر وجود دارد.
قابل پذیرش ترین تئوری چگونگی پدایش و گسترش افکار معتادگونه، بوسیلهء دکتر دیوید سدلک Dr. David Sedlak در مقاله ایی در سال ۱۹۸۳ عرضه شد. سدلک افکار معتادگونه را به عنوان عدم توانایی شخص برای تصمیم گیری مناسب و با ثبات برای خویشتن تشریح کرد. او متذکر می شود که این مسئله مربوط به ضعف اخلاقی شخص در بکارگیری اراده نیست، بلکه بهتر است بگوییم: یک ناهنجاری اراده و عدم توانایی در استفاده از اراده می باشد. سدلک تأکید می کند که این اختلال غیر عادی فکری، بر روی قسمتهای دیگر زندگی که تصمیم گیری و بکارگیری قدرت اراده را ایجاب می کند، تأثیر نمی گذارد.
بنابراین شخصی که اینگونه اختلال فکری پیشرونده ایی دارد ممکن است بسیار باهوش، با درک بالا، متقاعدکننده و دارای توانایی فلسفی و علمی معتبر باشد. سدلک می گوید: ویژگی عجیب و غریب افکار معتادگونه، عدم توانایی در ایراد استدلال منطقی و واقعی در رابطه با اعتیاد برای خویشتن است.
این مطلب می تواند در مورد دیگر اختلالهای روانی و رفتاری نیز صادق باشد، اما بدون استثناء در معتادان به مواد مخدر( الکل و سیگار)، قمار، امور جنسی، پرخوری و اعتیادهای دیگر وجود دارد.
● چگونه این ناتوانی در ایراد منطق و استدلال برای خویشتن، در رابطه با اعتیاد، شکل می گیرد؟
برای فهم و درک این نکته، ما باید ابتدا بفهمیم که چگونه توانایی در تعقل رشد می کند. طبق نظریه سدلک توانایی در تعقل برای خویشتن چند عامل دارد؛ ابتدا، یک شخص باید اطلاعات کافی درباره واقعیتها داشته باشد. کسی که چیزی درباره تخریب مواد اعتیادآور نمی داند، نمی تواند اندیشه درستی در رابطه با استعمال آنها داشته باشد.
ما، در اجتماع و در اکثر خانواده ها اعتیاد را یک مسئله اخلاقی می دانیم. این خانواده ها و فرزندانشان فکر می کنند که چون اعتیاد بد است، بنابراین کسانی هم که معتاد می شوند، بد هستند و چون خودشان آدمهای خوبی هستند، بنابراین معتاد نمی شوند! آیا این منطق با منطق اسکیزوفرنیایی یکی نیست؟ و یا منطق تریاک بهتر از هروئین است، ایکاش مشروب بخورد و کثافت کاریهای دیگر نکند، اطلاعات نادرستی را به فرزندان ما منتقل نمی کند؟
یک شخص باید با موازین و اصول معینی به عنوان معیار برای تصمیم گیری آشنایی داشته باشد. اصول و موازین مردم، از فرهنگ خانواده و اجتماع آنها سرچشمه می گیرد. برای مثال اگر در خانواده یا اجتماعی، موارین و ارزشها بر پایه جاذبه های جنسی و یا تجملات و ولخرجی باشند، احتمالا همان ها تعیین کننده رفتار شخص خواهند بود. هرگونه شکست و یا عدم موفقیت برای بدست آوردن ارزشهای فوق می تواند موجب یأس و ناامیدی گردد. و شاید مهمتر از همه، یک فرد باید دارای درک صحیح از خود و هویت خویش باشد.
علم روانشناسی به ما می گوید که کودکان احساس ناامنی شدید و تهدیدشونده ایی از این دنیای بزرگ و مهیب دارند، بزرگترین منبع امنیت کودکان والدین آنها می باشند. اگر کودکان بفهمند که والدینشان و دیگر بزرگسالان، بی منطق، نامعقول، ناعادل و زورگو هستند، تشویش و اضطراب حاصله، خارج از تحمل آنها می شود.بنابراین کودکان باید به هر ترتیبی بر این عقیده که دنیا منصف، عادل و معقول است، پافشاری کنند. اما حقیقت اینست که دنیا همیشه هم عادل، منصف و معقول نیست. وقتی چیزهایی اتفاق می افتد که نامنصفانه و ناعادلانه و نامعقول به نظر می رسد، کودکان تحمل و طاقت پذیرش آن را ندارند.
آنان در عوض،چنین نتیجه گیری می کنند که چون دنیا باید منصفانه، عادلانه و معقولانه باشد ــ و من توانایی درک و قضاوت صحیح مسائل را ندارم و نمی توانم دنیا را عادلانه، معقولانه و منصفانه ببینم ــ بنابراین من یک احمق هستم.
وقتی که با کودکان رفتاری می شود که از دیدگاه آنان ناعادلانه تلقی می شود، آنان به علت وابستگی شدید به والدین و امنیت خود، نمی توانند پدر و مادر یا بزرگترها را خطاکار، نامتعادل و یا بی انصاف بدانند، همینطور نمی توانند قبول کنند که این رفتار بدون دلیل بوده است. فکر اینکه پدر و مادر، آنان را بی دلیل تنبیه کرده و یا علت تنبیه، نامتعادل بودن والدین بوده است، برای کودکان کاملا غیرقابل تحمل و وحشتناک است. بنابراین آنان مجبورند فکر کنند که رفتار، اعمال و کارهای والدین درست و معقول است؛ در نتیجه ایراد باید از من باشد که مورد تنبیه قرار گرفته ام
در مطالب گذشته عنوان کردم که کودکان احساس ناامنی و تهدیدشونده ای از دنیای پیرامون خود دارند و والدین آنها نقش بسیار مهمی در کاهش و یا افزایش این احساس ناامنی و تهدید شونده دارند.
همانطور که کودکان بزرگتر می شوند، این برداشتهای غلط از رفتار و کردارهای نامعقول والدین، ممکن است بر روی رفتار و اعمال آنها تأثیر بگذارد. آنان مرتبا احساس می کنند که افراد بدی هستند و لایق چیزهای خوب نیستند و یا ممکن است قوه درک و استدلال خود را معیوب و ناقص در نظر بگیرند، به طوری که هرکس و یا هرچیزی آنان را تحت تأثیر قرار بدهد و یا بازیچه خود کند.
چنین فردی می تواند احساس بد بودن و یا بی ارزش بودن را داشته باشد، علیرغم اینکه مفایر با واقعیتها باشد. احساس عدم امنیت، ناتوانی و عجز باعث می شود شخص نسبت به واقعیتها آسیب پذیرتر شود. ساده ترین راه فرار از این آشفتگیهای عاطفی و فکری، مصرف مواد مخدر و یا اعتیاد به هر چیز دیگری است. این منطق بیمارگونه که: دل را باید با مشت کوبیدن به شکم خود تخفیف داد و درد را با درد بزرگتر فراموش کرد، منطق مخفی، محرمانه و مکتومی است که در اعماق وجود معتادان جا گرفته است.
معتادان احساس می کنند که با دیگران تفاوت دارند و به هیچ جا احساس تعلق واقعی نمی کنند، مصرف مواد مخدر و یا اعتیادهای دیگر، درد حاصله را خنثی می کند و فرد، احساس عادی و نرمال بودن را تجربه می کند. بسیاری از معتادان می گویند: که ما نه به خاطر نشئگی، بلکه بخاطر عادی و نرمال شدن مصرف می کنیم.
بسیاری از اختلالهای فکری و احساسی، لزوما ربطی به مواد مخدر ندارند و ترس از پذیرفته نشدن و طرد شدن، اضطراب و دلهره، احساس تنهایی و انزوا، همگی فرآورده های کمبود اعتماد به نفس هستند و بسیاری از رشته های افکار معتادگونه، واکنش و دفاع روانی فرد در مقابل اینگونه احساسات دردآور است.
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید