جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پرسه در سرزمین اطرافمان


پرسه در سرزمین اطرافمان
در سال ۱۹۹۹، من و دکتر یگانه شایگان چندین ماه را در گرجستان گذراندیم. در این مدت، در خانه یی کوچک، قدیمی و چوبی نزدیک ساحل در باتومی، بندر دریای سیاه و پایتخت جمهوری خودمختار آجارستان، سکونت داشتیم. مادر دکتر شایگان گرجی بود و در اواخر دهه بیست قرن نوزدهم میلادی با بازرگانی ایرانی ازدواج کرده بود. از این رو، طبیعی بود که دکتر شایگان پس از آنکه مرز گرجستان در اوایل دهه نود میلادی گشوده شد، در جست وجوی تبار مادری خویش رهسپار گرجستان شود. من نیز در این جست وجو از همان آغاز وی را همراهی کردم. در سال ۱۹۹۹، اصلان آباشیدزه، پسر دایی دکتر شایگان که بعداً رئیس جمهوری خودگردان آجارستان شد، وی را برای تاسیس و اداره نخستین مرکز فرهنگی در باتومی دعوت کرد. دکتر شایگان نیز در طول پنج ماه از عهده این مسوولیت به خوبی برآمد. وی بسیار مصمم و پرهیجان، خصلتی که او را بدان می شناختیم، بی وقفه با شیوه مخصوص خود برای مشارکت در آینده یی بهتر در سرزمین مادری اش کوشش می کرد.
هر از گاهی، دکتر شایگان و من که او را در انجام این مسوولیت یاری می بخشیدم، برای تجدید نیرو به خود استراحتی می دادیم. بی تردید واقعاً این تنها کاری بود که در کشوری که حدود ۷۰ سال از فشار حاکمیت کمونیسم و دگرگونی ذهنی ناشی از آن در میان مردمان آسیب دیده بود، ضرورت انجام داشت. از این رو، در همان سال و در روزی پاییزی و زیبا، باتومی را با اتومبیل به قصد گذراندن چند روزی در استراحتگاهی در کوه بورجومی نزدیک رودخانه کورا که آب و هوای مطبوع و وفور چشمه های گوگردی آن شهره عام و خاص بود، ترک کردیم. از مسیر شمال به سمت شهر ساحلی کوبولتی رهسپار شدیم، سپس به سمت شرق در دشت های مجاور رودخانه ریونی تغییر مسیر دادیم، سامتردیا و کوتایسی و سپس جنوب شرقی را به سوی خاشوری پشت سر گذاردیم و غروب هنگام به بورجومی رسیدیم. در اینجا مایلم نکته یی را نه به قصد توصیف بورجومی بلکه به قصد بیان لحظه یی کوتاه و به یادماندنی در طول بازگشت از باتومی خاطرنشان کنم. پس از آنکه درباره مسیر سفر با هم صحبت کردیم، تصمیم گرفتیم که از مسیری دیگر باز گردیم، مسیری که ما را به راهی در جنوب نزدیک مرز ارمنستان می رساند، سپس به غرب به سمت شهر آخالتسیخه تغییر مسیر دادیم و از آنجا از میان منظره خیره کننده کوه های جنوب گرجستان، دقیقاً شمال ترکیه، به خولو رسیدیم، جایی که می خواستیم عزیمت مان را به سوی ساحل از سر بگیریم.
راننده ما، ریزو که در همه سفرها ما را همراهی می کرد، مردی میانسال، چهار شانه و با یک متر و نیم قد که با چهره ای درهم کشیده یقیناً نوعی همگونی با روستایی کوهستانی در شرق باتومی داشت، فرمان لیموزین ولگا را در دست داشت، در سراسر طبیعت سبز گرجستان، از قرار معلوم به زیبایی طبیعت دور از دستبرد زمان بی اعتنا بود. هنگامی که از دشت های سر سبز و به ظاهر بی کران گذشتیم، از سمت غرب به سوی آخالتسیخه تغییر مسیر دادیم. دو سمت جاده، پوشیده از کاه های زرین برجای مانده از ذرت و گندم بود که کشاورزان پس از فصل برداشت کنار نهاده بودند. ناگهان چشم اندازی آنچنان زیبا پیش روی مان ظاهر شد که دکتر شایگان بی درنگ به ریزو دستور داد تا برای استراحتی کوتاه مدت توقف کند. از اتومبیل بیرون آمدیم و نگاهمان را رخصت دادیم تا بر فراز سرزمین اطرافمان پرسه زند. سکوت موج می زد و گاه و بی گاه، خش خش برگ های خشکیده بر روی درختانی که مجاور جاده بودند و نیز آوای گوش خراش پرنده یی در دوردست، این سکوت را در هم می شکست. در این هنگام دکتر شایگان به من گفت؛ «واقعاً شکوهمند نیست؟» در برابر این شکوه بی بدیل، تنها می توانستم سر تسلیم فرود آورم. ناگهان با چالاکی هر چه تمام، همراه با حرکاتی که فقط می توانستم آن را واکنش خودجوش برخاسته از ژرفای درون وی توصیف کنم، گام در زمین اطراف جاده نهاد و خود را بر زمین انداخت و در حالتی سرشار از شادمانی در اطراف خود بارها و بارها غلتید، گویا خاک آمیخته با حرمت میهن مادری اش را در آغوش می کشید؛ ابراز عشقی چنان نیرومند و ملموس که هر توصیف زبانی را حتی با قیل و قال هزاران هزار واژه ناکام می ساخت. و بدین نحو، همانطور که وی سرزمین نیاکانش را به دور از هر گونه خویشتن داری در آغوش می کشید، صدها ملخ به آسمان بلند شدند، همچون قاصدکانی که به چهار گوشه جهان گسیل شده اند تا خبر خوش عشق، زیبایی و سخاوتی بی کران را برسانند.
بر این باورم که این یکی از تحسین برانگیزترین لحظاتی است که در تمام این سالیان با دکتر شایگان گذراندم. دلیل بیان این خاطره نه فقط از آن رو است که رفتار او در آن روز از عشق بی کران و خودجوش وی حکایت می کند، بلکه از آن رو است که احساس بی همتای وی از اهمیت «اکنون» (آن/ حال)، بیانی از دغدغه وی در باب ماهیت زمان را به ما ارزانی می بخشد، با فرض اینکه هر چند «اکنون» در زمان است، اما خود زمان نیست. با این همه، به پیروی از تعریف ارسطویی زمان که نزد دکتر شایگان از مقبولیت بسیار برخوردار بود، زمان بدون تغییر، وجود ندارد، در حالی که «اکنون» دقیقاً از آن جهت که «اکنون» است، بدین معنی که میان «گذشته» و «آینده» بدون دربرداشتن این دو، قرار گرفته است فاقد حرکت و تغییر و از این رو، فاقد زمان است. و بر این باورم که از این رو است که لحظات پرشور در زندگی مان احساسی را در ما بر می انگیزاند که «زمان همچنان می ماند» تا بدان اندازه که سیطره «اکنون» هر تصوری از «گذشته» و «آینده» را کاملاً می زداید.
دکتر شایگان انسانی بسیار عاطفی بود. تصور می کنم «اکنون» در وی سیطره داشت و تا اندازه یی «گذشته» و «آینده» از خاطر وی غایب بودند و اغلب دغدغه آنها را نداشت و «اکنون» همیشه حاضر، آنها را از میدان بیرون ساخته بود. بدین ترتیب، مهم است که خاطرنشان کنم که وی در کار محققانه اش موضوعی را برگزیده بود که در زندگی معمولی اش برایش دشواری به همراه داشت؛ زمان. به همین دلیل است که به باورم به طور ناخودآگاه دریافته بود که چه چیزی او را به دشواری انداخته است، معمای هستی وی، آن هم هستی که در آن، «اکنون» ارتباطش را تا اندازه یی با«گذشته» و «آینده» قطع کرده بود، همراه با تمام دشواری های حاصل از آن در جهانی که زمان بیش از «اکنون» بر آن حاکمیت داشت. با تامل بر این نکته است که می توانم دریابم که چرا وی آثار ارسطو، مفسرانش و ابن سینا را بارها و بارها می خواند بدون آنکه نسبت به زمان به مثابه مفهومی فلسفی به رایی نهایی دست یابد. هر چند می پذیرم که هرکس می تواند در این مورد نظری انتقادی داشته باشد، با این حال، می توان گفت دریافت مفهومی از زمان یا حتی بیان نظریه یی در باب زمان امکان ندارد، اگر این مفهوم یا این نظریه دریافتی شهودی از زمان به مثابه امری که مشتمل بر «گذشته»، «اکنون» و «آینده» باشد، مفروض انگاشته نشود. به دیگر سخن، جایی که دکتر شایگان با«گذشته» و «آینده» اش دشواری داشت با «اکنون» بر آن سیطره می یافت. بدین ترتیب، می توان گفت دکتر شایگان را به دلیل این خصلتی که داشت می توان حکیم نامید و از همین رو است که باور دارم برای همگی ما تا این اندازه الهام بخش بود.
مایلم در اینجا بگویم که ما انسانی را امروز ارج می نهیم که از منظر عینی درون زمان بود اما از منظر ذهنی، بر پایه تجربه زندگی اش کاملاً بیرون از زمان. دکتر شایگان دور از دستبرد زمان بود و برای همیشه نیز چنین خواهد بود. بگذارید در این فرصت از بی تکلفی، مهر و سخاوت بی کرانش و موهبت ها و دستاوردهای فکری و فرهنگی وی یادی بکنم. در دوران زندگانی مان شاید به دشواری بتوان چنین انسانی را دیگر بار ببینیم.
یوپ لامیر
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید