جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سیف فرغانی، صوفی عالیقدر، زاهد پاکباز


سیف فرغانی، صوفی عالیقدر، زاهد پاکباز
مولانا سیف الدین ابوالمحامد محمد فرغانی از شاعران نامی و چکامه سرایان چیره دست ایران زمین در سده های هفتم و هشتم هجری است که با مرتبه والای خویش در کار سرایش شعر، به سبب دوری گزینی از دنیا و گوشه گیری از دونان و برائت جستن از مدح زمامداران ستمکار و فاسد روزگار، سال های عمر را در یکی از خانقاههای شهر کوچک آقسرا، سپری کرد و سرانجام نیز همانجا به گمنامی درگذشت. سیف فرغانی که نسبت به سعدی، شاعر شیرین سخن شیراز، ارادت تمام داشت و از او به عنوان استاد سخن یاد کرده و با او مکاتباتی نیز داشته است از سوی بزرگان هم عصر خویش به القابی چون امام عالم، زاهد متقی، سیدالمشایخ و المحققین، نورالله، روح العزیز، سیف المله و الحق و الدین ملقب شد. ناگفته پیدا است القابی چنین، خود برهانی آشکار و دلیلی متقن درجهت اثبات مقام و مرتبه بلند او در نزد معاصران خویش است.
موضوع اشعار این صوفی صافی و وارسته که بیانگر مهارت او در سخن پارسی می باشد، ستایش خداوند، مدح پیامبر اسلام (ص)، پند، اندرز، تحقیق و انتقاد از نابسامانی های افزون روزگار و نیز در استقبال و پاسخگویی به استادان مقدم بر خود چون رودکی، خاقانی شروانی، کمال الدین اسمعیل اصفهانی، سعدی و همام تبریزی است.
سیف فرغانی که در شیوه سخن سرایی به شدت تحت تاثیر سبک سخنوران خراسان در سدهششم هجری قرار داشت، چنان که پیشتر نیز گفته شد از قید مدح و تعلق به دستگاههای حکومت و قدرت آزاد بود. سیف فرغانی تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیده ها در ستایش غازانخان، ایلخان دانشمند و دانش دوست مغول، بود که به اسلام گرویده و این آیین را در قلمروی گستردهایلخانی توسعه بخشیده بود. با این وصف او که همواره آرزو می کرد خداوند همه اسباب نیازمندی که موجب توجه به مراکز قدرت و ثروت است را از او منعزل گرداند تا چون چهارپایان در «اصطبل ثناخوانی» به خواری و مذلت نیفتد، در پایان مدح نامه غازانی خویش پیامی چنین نیز برای آن ایلخان نومسلمان نگاشت:
من نیم شاعر که مدح کس کنم، مر شاه را
از برای حق نعمت پند دادم این قدر
خیر و شر کس نگفتم از هوای طبع و نفس
مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم
گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
سیف فرغانی که دنیای نابه سامان و آشفته روزگار خود را تنها از راه تمسک به عروه الوثقی حق و حقیقت، رعایت اخلاق و پیروی تام و تمام تعالیم اسلام و به کار بستن احکام قرآنی قابل اصلاح و آرامش می دانست به دیگر شاعران نیز سفارش می کرد که از ستایش این «سیمپرستان گدا» خودداری ورزند. علاوه بر این، او نه تنها خود از مداحی امتناع می کرد بلکه به انتقاد از حاکمان و به تبع آن اوضاع ناگوار جامعه نیز می پرداخت. به تعبیر دکتر ذبیحالله صفا، نگارندهکتاب تاریخ ادبیات در ایران، وی در بیان نقائص و برشمردن مثالب و مساوی طبقات فاسده و ذکر مفاسد و معایب پهلوانی است بیباک و دلاور که چون هر دو عالم را زیر پای همت دارد از هیچ کس و هیچ مقام نمی ترسد.» درحقیقت، او بزرگترین شاعر و سرآمدترین سخنوری بودکه در عصر خود بی پروا به چنین نقدهای صریح ولی بسیار جدی و عاری از هزل و مطایبه مبادرت می کرد. آنچه روشن است، او در کنار انتقادات با رهنمودهای خود چراغ بر می دارد و راه می نماید، امید می آورد تا درد و نومیدی رخت بر بندد. ابیات ذیل نمونههایی از اشعار انتقادی او است:
ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
سوی درگه شه عادل رسان از ما خبر
پادشاه وقت غازان را اگر بینی بگو
کای همه ایام تو میمون تر از روز ظفر
تو مسلمان گشته ای و از نامسلمان حاکمان
اندر این کشور نمانده از مسلمانی اثر
عارفان بی جای و جامه عالمان بی نان و آب
خانقه بی فرش و سقف و مدرسه بی بام و در
هم شفای جان مظلومان شده زهر جگر
هم غذای روح درویشان شده خون جگر
هتک دستار مسلمانان چنین تا کی کنند
ظالمان خانه سوز و کافران پرده در
□□□
ای که اندر ملک گفتی می نهم قانون عدل
ظلم کردی ای اشاراتت همه بیرون ز عدل
این امیرانی که بیماران حرصند و طمع
همچو صحت از مرض دورند از قانون عدل
دست چو شمشیرشان هر ساعتی در پای ظلم
بر سر میدان بیدادی بریزد خون عدل
سیف فرغانی، نه تنها حاکمان ستمگر را مورد نکوهش قرار می داد، بلکه بر زهدفروشان ریاکار نیز می تاخت و بر آنان سرزنشهای تند و عتاب آمیزی روا می داشت، چرا که دریافته بود بسیاری از این زاهدنمایان دست در دست ستمکاران و تبهکاران دارند:
ای تو را در کار دنیا بوده دست افزار دین
وی تو از دین گشته بیزار و ز تو بیزار دین
ای به دستار و به جبه گشته اندر دین امام
ترک دنیا کن که نبود جبه و دستار دین
ای لقب گشته فلان الدین و الدنیا تو را
ننگ دنیایی و از نام تو دارد عار دین
نفس مکارت کجا بازار زرقی تیز کرد
کز پی دنیا درو نفروختی صد بار دین
قدر دنیا را تو میدانی که گر دستت دهد
یک درم از وی بدست آری به صد دینار دین
کز برای سود دنیا ای زیان تو ز تو
بهر مال ارزان فروشد مرد دنیادار دین
درحقیقت، فرهنگ ایران و به ویژه تصوف و عرفان ایران چندان توانمند بود که در دوران خون آلود فرمانروایی مغولان نیز می توانست فرهیختگانی چون سیف فرغانی را بپروراند. البته این وضع دردناک و غم انگیز آن دوران نیز مورد توجه دست پروردگان فرهنگ ایرانی و از جمله سیف فرغانی قرار می گرفت. آنچه هویدا است، سیف فرغانی بسان کمال الدین اصفهانی که اندک زمانی پیش تر و با توجه به اوضاع ناگوار روزگار سروده بود :
مساجد شده خندق پارگین منابر شده هیزم شوربا
سگ مرده افتاده در موضعی که بر جای پیشانی اولیا
چو اوتاد در مسجد افتاده سقف چه ابدال گشته ستون ها دو تا
امامان چون قندیل آویخته چو سجاده افکنده محراب ها
نه بر طفل رحمت نه از پیر شرم نه آزرم خلق و نه ترس خدا
یا به مانند عبید زاکانی که اندک مدتی بعدتر سروده بود:
در وضع روزگار نظر کن به چشم عقل
احوال کس مپرس که جای سوال نیست
در موج فتنه ای که خلایق فتاده اند
فریادرس جز کرم ذوالجلال نیست
دریافته بود که روزگار روزگاری است که در آن به تعبیر خواجه عطاملک جوینی، نگارنده کتاب معروف و مشهور تاریخ جهانگشای، هر مزدوری دستوری، هر مزوری وزیری، هر مسرفی مشرفی، هر شیطانی نایب دیوانی، هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت و جاهی، هر فراشی صاحب دورباشی، هر غادری قادری، هر دستاربندی بزرگوار دانشمندی، هر آزادی بی زادی و هر رادی، مردودی شده است.
نویسنده : امیر نعمتی لیمایی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید