شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از دست دادن روشن‌بینی


از دست دادن روشن‌بینی
این روز‌ها بیشتر افراد با اشتیاق و علاقه از تکامل وب، محتوای رایگان آن، وبلاگ‌های جالب، روزنامه‌نگاری توسط شهروندان عادی، و بقیه موارد صحبت می‌کنند. اما من از این دست افراد نیستم. به نظر من مشکل بزرگ کاهش درک در مفهوم عمومی کلمه و روشن‌بینی در میان نسل‌های جدید است. علت این پدیده را باید در کاهش محبوبیت روزنامه‌ها و مجله‌ها جست‌وجو کرد.
مقصود از روشن‌بینی دانش عمومی و کلی‌ای است که هر نسل باید تا حدودی داشته باشد. وقتی کسی روزنامه نیویورک‌تایمز را بر می‌دارد و نگاهی به صفحه اول آن می‌اندازد، یک دیدگاه کلی نسبت به رویداد‌های جهان پیدا می‌کند. وقتی صفحات چنین نشریه‌ای را ورق می‌زنید انواع و اقسام مطالب و مقاله‌های جالب را می‌بینید که اگر فقط به شبکه اینترنت بسنده کنیم، هرگز به آنها برخورد نخواهیم کرد.
وقتی شخصی در یک مدت نسبتاً طولانی از طریق مطالعة نشریات مختلف به صورت تصافی با خبر‌ها، دیدگاه‌ها و نظریات مختلف آشنا شود، خود به خود نوعی روشن‌بینی و دیدگاه مستقل نسبت به امور پیدا می‌کند. اما متأسفانه این شیوه مطالعه در حال نابودی است.
همه چیز با ایدة روزنامه‌های سفارشی شروع شد؛ ایده‌ای که من از ابتدا بر ضدش بودم. این ایده از ابتدای پیدایش اینترنت تبلیغ می‌شده است. در همة این تبلیغات هم چنین جمله‌ای شنیده یا دیده می‌شد: «فقط خبرهایی که خودتان می‌خواهید را بخوانید.»
ولی چطور ممکن است شخصی قبل از نوشته شدن یک مقاله بداند که می‌خواهد آن را بخواند یا نه؟ در واقع بیشتر کسانی که از روزنامه‌های سفارشی استفاده می‌کنند، می‌خواهند فقط در مورد مسائل مورد علاقه خود خبر بخوانند. اما این کار واقعاً چه معنی‌ای دارد؟ اگر کسی به بازی‌های رایانه‌ای علاقه داشته و طاعون به شهرش زده باشد، احتمالاً مطلع نخواهد شد تا وقتی که خودش به این بیماری مبتلا بشود.
این عاقبتی است که متأسفانه انتظار همه روزنامه‌ها را می‌کشد. جوانان و کودکان زیر ۲۱ سال اصلاً روزنامه نمی‌خوانند و بسیاری از بزرگ‌ترها هم دست از خرید آنها برداشته‌اند. در نتیجة همین گرایش است که روزنامه‌ها مشغول کم کردن هزینه‌ها و ارزان کردن محصولات خود هستند.
نیویورک‌تایمز به تازگی چند خبرنگار با سابقه خود را برکنار و در عوض چند وبلاگ‌نویس جوان و بی‌تجربه استخدام کرده است. گویا نویسنده‌های خوب و باسابقه سرزندگی کافی ندارند و از دیدگاه کلی و روشن نسبت به رویدادهای جهان هم بی‌بهره هستند. به نظر من خوب است همه این خبرنگار‌های جوان وبلاگ‌نویس را به مأموریت یک ساله در برزیل و بلغارستان بفرستند تا معلوم شود چندمرده حلاجند!
در این میان عموم مردم هم مشغول خواندن چیزهایی در وب هستند که پیش از این خودشان می‌دانسته‌اند. امروزه بیشتر مردم نه تنها در مورد چیزهایی که خودشان می‌دانند مطالعه می‌کنند، بلکه از طریق شبکه‌های اجتماعی افراد هم‌فکر خودشان را پیدا و فقط با آ‌نها نشست و برخاست می‌کنند.
هم‌اکنون هزاران انسان وجود دارند که در عمل نسخه‌های کپی‌برداری شده از یکدیگر هستند و هیچ فرقی با هم ندارند. آنها مثل هم فکر می‌کنند، مثل هم لباس می‌پوشند، و به جاهایی می‌روند که بقیه گروه تصمیم گرفته است.
با از میان رفتن تدریجی روزنامه‌ها این رفتار کندوی زنبورعسل‌وار جوانان بیشتر و بیشتر خواهد شد. مدرسه‌ها هم هیچ کمکی به بهتر شدن اوضاع نمی‌کنند. بیشتر مدرسه‌ها از لحاظ سیاسی برنامه‌ای تعیین‌شده و محدود دارند و تنها چیزی که در برنامه درسی آنها مورد توجه نیست، ایجاد روشن‌بینی و دیدگاه منحصر به فرد در کودکان است.
در کنار همه اینها تأکید ناچیزی روی ارزش یادگیری و سواد، و در عوض تأکید بیش از حد روی اعتماد به نفس و خودباوری در مدارس وجود دارد. این گرایش جدید در آموزش و پرورش کودکان و تأکید روی اعتماد به نفس باعث ایجاد نسلی از افراد میان‌مایه و سطحی شده که مشاغل مدیریت را برعهده می‌گیرند اما از محاسبات ساده ریاضی عاجزند، نمی‌توانند بدون غلط یک نامه بنویسند، و نمی‌دانند شهرشان در کجای نقشه جهان قرار دارد. در واقع این افراد را از نظر مهارت‌های ذهنی و عملی باید نالایق ارزیابی کرد؛ اما آنها در نهایت تعجب فکر می‌کنند باهوش و باسواد هستند؛ چون در خانه و مدرسه به آنها القا شده که چنین هستند.
چنین افرادی اطلاعات را از اینترنت می‌خوانند و همه چیز را باور می‌کنند. آنها شایعه‌ها را باور می‌کنند و هر دروغی برایشان با حقیقت فرقی ندارد؛ چون از تشخیص تفاوت این دو عاجز هستند. دست آخر هم یک نیجریه‌ای پیدا می‌شود که از طریق همین اینترنت سرشان کلاه می‌گذارد. من نمی‌دانم روزی که این افراد با حقیقت مواجه شوند و بفهمند که نادان‌های بی‌خاصیتی بیش نیستند چه بر سر دنیا خواهد آمد.
اما اینها افرادی بودند که از هوش بالایی برخوردار نبودند. در طرف دیگر طیف افراد باهوش قرار دارند. این افراد کار خود را به خوبی می‌دانند و روی آن تسلط زیادی دارند، اما اینها هم از روشن‌بینی و اطلاعات عمومی بی‌بهره هستند. اینها هم از اینترنت اطلاعات محدودی دریافت می‌کنند و به همین هم راضی هستند.
حتی برنامه‌های متنوع آخر شب تلویزیون هم در حال از دست دادن مخاطبان خود هستند. این برنامه‌ها آخرین امید برای گسترش روشن‌بینی و اطلاعات عموی در مورد وضع جهان در میان جوانان به شمار می‌رفتند. این روزها فقط پیرها اخبار می‌بینند.
برنامه‌های هفتگی تفسیر و ارائه خبر هم در حال از بین رفتن هستند. برای نمونه برنامه محبوب و جریان‌ساز «۶۰ دقیقه» در امریکا به تازگی گزارش‌های خبری بسیار کمتری دارد. این روزها بیشتر برنامه‌های ۶۰ دقیقه شامل مصاحبه با هنرپیشه‌ها و خواننده‌های عامه‌پسند و افراد توخالی دیگر است. بسیاری از برنامه‌های خبری دیگر مدت‌هاست مستند‌ها را رها کرده و به سراغ برنامه‌های عامه‌پسند رفته‌اند.
بنابراین بیشتر جوانان برای گرفتن خبر به اینترنت می‌روند و چون از روشن‌بینی بی‌بهره‌اند گرفتار اخبار محدود و شایعه‌ها می‌شوند. باید گفت که روزگار انسان‌های دارای بینش عمیق به سر رسیده است.
من این سه عامل را مقصر می‌دانم: اینترنت، روزنامه‌ها به خاطر عملکرد غیرمسئولانه و تسلیم شدن در برابر این جریان، و نهاد‌های آموزشی. مدارس به کودکان در مورد چگونگی استفاده درست از وب آموزش نمی‌دهند.
اما جامعه‌ای که از افراد کوتاه‌بین تشکیل شده باشد به کجا می‌رسد؟ من نمی‌دانم ... به هر حال طولی نخواهد کشید که نتیجه کار مشخص شود و من احتمال می‌دهم که چندان مطلوب نباشد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران


همچنین مشاهده کنید