جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نقش های پژوهشگر


نقش های پژوهشگر
در طی تحقیقات اجتماعی همواره این بحث میان پژوهشگران جریان داشته است که فاصله ی محقق با موضوع مورد مطالعه به چه میزان باید باشد. پژوهشگر ناچار است که پیش از انجام تحقیق با توجه به نوع تحقیق و روشی که اتخاذ می نماید، میزان فاصله ی خود را با موضوع مورد مطالعه مشخص سازد. این موضع گیری می تواند از انفصال کامل تا درآمیختگی کامل را در بر بگیرد.
١) مشاهده گر منفصل (detached observer)
موضع مشاهده گر منفصل از مواضع سنتی فعالیت علمی است. در اینجا پژوهشگر یک مشاهده گر و ناظر بی طرف و خونسرد دانسته می شود که به خصوص در جریان فرایند گردآوری داده ها از هر گونه موضع گیری پیشینی یا دخالت در امر تحقیق احتراز می کند.
این موضع بر این پیش فرض مبتنی است که ارزشها و ترجیحات پژوهشگران می توانند عینیت پژوهش و ارشمند بودن نتایج را تهدید کنند، بنابراین فاصله گرفتن محقق از موضوع مورد مطالعه بمنظور تولید معرفت قابل اطمینان الزامی است. بهرحال با وجود این که انتقادهای بسیاری بر علیه این موضع مطرح شده است اما هنوز هم به طور گسترده ای مورد حمایت قرار داشته و رواج دارد (برای آشنایی بیشتر با این انتقادها می توانید به کتاب: چیستی علم، آلن چالمرز ، فصل اول: استقراء گرایی، علم معرفتی ماخوذ از یافته های تجربی مراجعه کنید).
٢) مشاهده گر همدل (empathetic observer)
این موضع را عموما « تفهم، verestehen » نیز می نامند. در اینجا همچون موضع پیشین پژوهشگر می خواهد به نوعی از « عینیت » دست یابد اما بر این نکته پافشاری می کند که برای پژوهشگران ضروری است که بتوانند خود را به جای کنشگران اجتماعی بگذارند. این موضع بر این پیش فرض مبتنی است که فقط با درک معناهای ذهنی مورد استفاده کنشگران اجتماعی است که می توان کنشهای آنها را فهمید.
٣) گزارشگر وفادار (faithful reporter)
در موضع گزارشگر وفادار هدف آن است که پژوهشگر به شکلی وارد حوزه زندگی روزمره مردم (موضوعات مورد مطالعه) شود که کمترین آسیبی به جریان و روند عادی زندگی ِ آنها وارد نیاید و بتواند روش زندگی ِ آنها را طوری گزارش نماید که به شرکت کنندگان ِ در تحقیق اجازه داده شود به « زبان خود » سخن بگویند.
بنابراین در اینجا وظیفه پژوهشگر این است که دیدگاه کنشگران اجتماعی را نشان دهد و نه تفسیری که خود از اعمال و رفتار آنها دارد (آنطور که در موضع قبلی بدان پژوهشگر بدنبال آن بود).
پژوهشگر برای آن که بتواند گزارشگر وفاداری از جریان زندگی طبیعی و روزمره آدمها باشد، ناچار است در اعماق این روش زندگی فرود رود تا معانی آن را دریابد. در اینجا انفصال بسیار کمتری را مشاهده می کنیم، و پژوهشگر ملزم است پدیده های اجتماعی را در حالت طبیعی آنها مطالعه کند، به ماهیت محیط اجتماعی حساس باشد، وقایع و اتفاقاتی را که در این محیط رخ می دهد توصیف کند و نیز چگونگی نگاه ساکنان این محیط را به کنش هایشان و کنش های دیگران گزارش کند. این موضع عموما طبیعت گرایی خوانده می شود و مورد حمایت جامعه شناسان زندگی روزمره است.
اما از سویی دیگر بنا بر اصل کفایت (Postulate of adequacy) آلفرد شوتز ، در این نوع از پژوهش، پژوهشگر ملزم است که تمامیت پدیده ی مورد نظر را حفظ نماید. این یعنی پژوهشگر ملزم است به پدیده های مورد مطالعه وفادار بماند و فقط گزارشهایی را تنظیم نماید که در آن کنشگران اجتماعی بتوانند خود و دیگران را در آن بازشناسند.
٤) میانجی زبانها (mediator of languqges)
در اینجا پژوهشگر میانجی زبان های عامیانه ی روزمره و زبان تخصصی علوم اجتماعی قرار می گیرد، و بر این پیش فرض استوار است که مطالعه حیات اجتماعی مشابه مطالعه یک « متن » است و این مستلزم عمل تفسیر از سوی خواننده ی متن می باشد. در این نوع از تحقیق پژوهشگر می کوشد به صورت فعال بر مبنای تعابیر و اصطلاحاتی که از افراد در جریان زندگی روزمره و زیست جهان می گیرد، تعابیر خاص علوم اجتماعی را بوجود آورد.
البته باید توجه داشت که فرایند بوجود آوردن این تعابیر و اصطلاحات تخصصی یک فرایند خنثی نیست، چرا پژوهشگران در تفسیرهایشان به ناچار چیزی از خود اندیشه و موضع فکری خودشان را نیز به جا در فرآیند تفسیر بجا می گذارند. می توان گفت موقعیت های اجتماعی، جغرافیایی و تاریخی، همچنین علایق پژوهشگر، بر ماهیت تعبیر و تفسیری که می سازد، اثر می گذارند. از این جهت اینطور به نظر می رسد که « عینیت منفصل (یا عینیت تام) » غیرممکن باشد چرا که صدای پزوهشگر و نویسنده همواره در تعبیر و تفسیر وی حاضر است.
٥) شریک متفکر (reflective partner)
این موضع اغلب به نظریه های انتقادی و فمینیستی باز می گردد که در آن هدف تحقیق و عمل پژوهشگر در جهت رهایی مردم از هر نوع ستمی است که در آن قرار گرفته و تجربه می کنند. این موضع گیری بر این پیش فرض قرار دارد که عینی گرایی پوزیتویستی در عمل غیرممکن است و محققین همواره نیت های خودشان را در عمل تحقیق دخیل می کنند و گاه این نفوذ نیت ها باعث دروغین نشان دادن واقعیت اجتماعی می گردد.
یکی از برجسته ترین نظریه پردازان در نظریه ی انتقادی یورگن هابرماس می باشد. او معتقد است که اولا: واقعیت اجتماعی و فرهنگی قبلا توسط اعضا و به عنوان نظام معناهای فرهنگی و نمادی « پیش تفسیر » شده است و دوما: این معانی می توانند در طول زمان دستخوش دگرگونی شوند.
بنابراین فرایند فهم این « واقعیت » که به صورت اجتماعی برساخته شده است، یک فرایند « گفتگویی » است. این فرایند به افراد اجازه می دهد تا تجربیاتشان را در چهارچوب مشترکی از معانی فرهنگی به هم منتقل کنند.
همانطور که اشاره کردیم موضع شریک متفکر در پژوهشهای فمینیستی نیز بکار می رود، که هدف در آن رهایی زنان از بند استثمار و ستمی است که تجربه می کنند. این رهیافت شامل « جانبداری آگاهانه » است که چیزی بیش از تنها همدلی (تفهم) می باشد.
٦) تسهیل کننده ی گفتگو (dialogic facilitator)، دیدگاه پست مدرن به نقش پژوهشگر
دیدگاه پست مدرن به نقش پژوهشگر در فرایند تحقیق اجتماعی از تلفیق مواضع چهارم (میانجی زبانها) و پنجم (شریک متفکر) حاصل می آید. در موضع پست مدرن پیش فرض بر این است که در این حالت پژوهشگر کنشگر دیگری در متن اجتماعی مورد پژوهش قلمداد می شود.
پژوهشگر پست مدرن به جای آنکه یک متخصص منفصل باشد یا یک مشاهده گر همدل یا گزارشگر وفادار، عناصری از مواضع میانجی زبان ها، شریک متفکر و آگاهی بخش را در بر می گیرد و سعی دارد تاثیر پژوهشگر را به عنوان مولف بر محصول پژوهش کاهش دهد و اجازه دهد که « مجموعه ای از صداها » به گوش برسد.
این پژوهشگران هنوز هم به درک خود از وضعیت متکی هستند، اما می کوشند سوگیری صاحب نظرانه خود را به حداقل برسانند و اجازه دهند اهالی تا حد امکان به زبان خودشان سخن بگویند. هدف این است که به جای صدای واحد، چندین صدا به گوش برسد تا سوگیری و تحریف کاهش یابد. در اینجا تاکید اصلی بر گفتگوی میان پژوهشگر و موضوع پژوهش می باشد.
http://social-me.blogfa.com/


همچنین مشاهده کنید