جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات۸۸ ؛ شخصیت محوری یا برنامه محوری


انتخابات۸۸ ؛ شخصیت محوری یا برنامه محوری
● شخصیت محوری یا برنامه محوری
یک عکس فوری از آغاز غیر رسمی رقابتهای انتخاباتی برای ریاست جمهوری آینده در چند ماه اخیر نشان می دهد تلاشها و اقدامات برخی جریانات سیاسی متاسفانه بیش از برنامه محوری بر شخصیت مداری تکیه دارد. این آسیب در دهه گذشته همواره رقابتهای سیاسی در ایران را تهدید کرده و در برهه هایی نیز توانسته بر سرنوشت انتخاباتهای مختلف تاثیر بگذارد. متاسفانه تحرکات جریانات رقیب دولت نهم در ماههای گذشته و آغاز مارتن غیر رسمی رقابتهای انتخاباتی برای ریاست جمهوری آینده، به خصوص از جانب دوم خردادی ها حاکی از آن است که جریانات رقیب به بهانه پیروزی در انتخابات آینده، رسالت کلیدی خود در تقویت مردمسالاری دینی را فراموش کرده اند و عمده نگاه شان را به پیروزی در انتخابات آینده با توسل به منابع شخصیتی افرادی خاص معطوف کرده اند.این رهیافت تاکتیکی برای انتخابات آینده اگر چه در ظاهر بی نقص است اما از هم اینک شکست محتومی به انتظار آن نشسته است.تجربه انتخابات مجلس هشتم نشان داد که با رشد عقلانیت سیاسی در رفتار انتخاباتی مردم ایران و گرایش عمومی به برنامه های منقح و شفاف اصولگرایان جریانات سیاسی که می خواهند با سرمایه گذاری بر نیمکره راست مغز رای دهندگان در انتخابات پیروز شوند سخت در اشتباهند.
در جامعه ایران با توجه به رفتار غیر قابل پیش‌بینی رای دهندگان و عدم تعلق خاطر طیف عظیمی از افراد به حزب و یا گروه سیاسی خاص، برنامه‌ها می‌توانند نقش تعیین کننده‌ای در انتخابات مختلف داشته باشند. هر چند باید اذعان کرد مشارکت سیاسی در ایران بیش از آنکه برنامه محور باشد، احساسی است. اما خواسته یا ناخواسته با عقلانی شدن مشارکت سیاسی، برنامه محوری حرف اول را خواهد زد. در یک فرایند جامعه پذیری سیاسی ،باید انگیزه مشارکت سیاسی رای دهندگان را عقلانی کرد. طرح این پرسش در این فرایند بسیار مهم است که تفاوت برنامه‌ها چه ارتباطی با نحوه پاسخگویی به مطالبات مردم برقرار می‌کند؟ در واقع این نگرش در بین مردم باید رشد کند که در تدوین برنامه‌ها توسط جریانات سیاسی مطالبات مردم و تالیف منافع عمومی مطمح نظر است.
این رویکرد امکان یک ارزشیابی منصفانه از عملکرد سیاسی جریانات منتخب را به رای دهندگان می‌دهد و شهروندان ضمن تطبیق برنامه‌ها با دستاوردها به قضاوت خواهند نشست.
طبیعتا یکی از اهداف اصلی احزاب و جریانات سیاسی جلب حمایت مردم در انتخابات است. معمولا گروه‌های سیاسی مواضعی را در قبال سیاست‌های کلان کشور اتخاذ می‌کنند که ضمن جلب پشتیبانی عمومی مرکز طیف آرای خاکستری را نشانه بگیرد.
ممشا و چگونگی تنظیم برنامه‌ها از حزبی به حزب دیگر و از کشوری به کشور دیگر متفاوت است اما نوعا اعتقاد بر این است که برنامه‌ها تلفیقی از ملاحظات ایدئولوژیک، منافع موتلف و افق استراتژیک برای پیروزی یک حزب است. برنامه‌ها اغلب در کانون تدوین مواضع کلان سیاسی در درون احزاب و پس از هزاران نفر ساعت کار کارشناسی تدوین می‌شوند و محصول آنها در صورت اقبال عمومی آبستن سیاست‌های جدیدی است که می‌تواند مسیر پیشر فت و خدمت در یک نظام سیاسی را هموار ‌سازد. بدون تردید برنامه محوری در انتخابات به‌عنوان یکی از متداول‌ترین محمل‌های مشارکت سیاسی از ویژگی‌های اصلی عقلانی شدن رفتارهای انتخاباتی در بالا و پایین است. در واقع با گسترش آرای خاکستری و کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند به کدام جریان و گروه سیاسی رای دهند، نقش برنامه‌ها در فرایند تصمیم‌گیری افراد بیشتری می‌شود. اگرچه برخورد صفر یا صد با رویکرد مشارکت سیاسی برنامه محور خطایی فاحش است و انگیزه‌های افراد مختلف برای مشارکت لزوما عقلانی‌ نیست،اما اتخاذ آن توسط گروه‌های مرجع می‌تواند مسیر عقلانی شدن مشارکت سیاسی را هموار سازد و گره‌گشای بسیاری از مشکلات کشور گردد.
● قطعنامه پدرسالارانه سازمان مجاهدین
آنچه که در یک عکس فوری از فحوای قطعنامه کنگره دوازدهم سازمان مجاهدین به دست می آید نوعی جمود وسکون استراتژیک حول شعار “انتخابات، خاتمی و دیگر هیچ” است و نشان می دهد، علیرغم تلاش بدنه اصلی اصلاح طلبان طی ماههای گذشته در منطق سیاسی پدرسالارانه ائتلاف مشارکت- مجاهدین، هیچ پیشرفت محسوسی حاصل نشده است. این در حالی است که حتی آقای خاتمی نیز به عمق این خبط استراتژیک پی برده و طرح شعار “ یا یکنفر یا هیچکس” را خطرناک دانسته است. وی از دوستان دوم خردادی خودخواسته تا این شعار را ندهند چرا که هم باعث دلخوری و افزایش گلایه‌ها خواهد شد و هم راه‌های مختلف را مسدود می‌کند.
این در حالی است که سازمان ادوار تحکیم ادعای خاتمی و حامیان وی مبنی بر اینکه “عصر قهرمان پروری گذشته است” را مغایر عملکرد آنان خواند.سایت ادوارنیوز می نویسد: اگر معنای قهرمان پروری این است که فردی به جای جمع عمل کند و یک نفر نقش قیم مردم را پیدا می کند، آقای خاتمی درست می گوید که عصر آن تمام شده اما دست بر قضا این همان کاری است که اصلاح طلبان می کنند. از نظر آنها مردم فقط پای صندوق های رای خوبند تا مثلا به خاتمی رای بدهند آنگاه دیگر باید به خانه بازگردند. مردم کاملا حکم صغار را دارند و اصلاح طلبان هم می شوند قیمشان. و این قیم چه خوب عمل کند، چه بد، صغار را نرسد فضولی کنند. اخیرا حتی می گویند مردم به خاتمی در اصلاحات خیانت کردند!ادوارنیوز همچنین نوشت: اصلاح طلبان تئوری پردازی های عجیبی می کنند با این مضمون که تنها راه ایران شرکت خاتمی در انتخابات است ولا غیر اما همواره از پاسخ به این سوال طفره می روند که اگر خاتمی اکسیر تمام دردهای ماست و از نان شب واجب تر، چگونه در ۸ سال حکومت او اصلاحات به بن بست کشیده شد... اساسا این دسته از اصلاح طلبان تاکنون ذره ای از شکست های خود جمع بندی روشنی ارائه نکرده اند. سال هاست شب انتخابات پیدایشان می شود و از آزادی و مردم سالاری سخن می گویند و بعد دیگر پیدایشان نمی شود تا انتخابات بعدی.
اما یکی از اصلی ترین الزامات استراتژیک سازمان مجاهدین به سایر گروههای دوم خردادی در این قطعنامه قطبی کردن فضای انتخابات است.”استراتژی انتخاباتی اصلاح طلبان باید قطبی کردن انتخابات ریاست جمهوری آینده و ایجاد انگیزه لازم برای مشارکت بخش میانه و بی تفاوت جامعه درانتخابات باشد.” در حالی که تمایل عمومی جامعه و اغلب احزاب و گروههای سیاسی به بسط دایره بازیگران اصلی و عبور از فضای دوقطبی دهه ۶۰ و ۷۰ ، به منظورافزایش کیفیت مردمسالاری درایران است اصرار اعضای معدود سازمان مجاهدین و بخشی ازحزب مشارکت بر دو قطبی ماندن انتخابات حتی برای گروههای دوم خردادی نیز غیرقابل توجیه است و با شعار تحقق واقعی اراده مردم و امکان حضور سلایق مختلف برای اداره کشور منافات دارد.
مضاف بر اینکه در چند انتخابات گذشته ثابت شده است که طیفهای بی انگیزه اگر طرف اصولگرایان نیستند به دوم خردادیها نیز رای نمی دهند و چرتکه انداختن روی ۲۰ یا ۳۰ درصد از رای دهندگان برای پیروزی درانتخابات مهمی مثل ریاست جمهوری که باید مرکز طیف رای دهندگان را نشانه گرفت، چندان عقلانی نیست. از سویی تجربه دور دوم انتخابات نهم ریاست جمهوری نشان داده که اصولگرایان در وضعیت دوقطبی از پتانسیل بسیار بیشتری برای بسیج پایگاه اجتماعی خود برخوردارند.
● اصولگرایان و انتخابات ۸۸
در دهه ۸۰ با حضور اصولگرایان در راس قوای انتخابی کشور و همگرایی کلان مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب، اهتمام ویژه ای برای کیفیت بخشی به مردمسالاری در ایران شکل گرفت. از آنجا که نوعا اعتقاد بر این است که مردمسالاری دینی عالی ترین نوع دموکراسی در عصر حاضر است و قادر است اراده عمومی در اداره کشور را به معنای واقعی کلمه تحقق بخشد، لذا دفاع مومنانه از جمهوریت نظام اسلامی و افزایش کیفیت مادی و معنوی آن در سرلوحه سیاستهای دولت، مجلس و احزاب اصولگرا قرار گرفت.
بسترهای جامعه مدنی در چند سال گذشته بدون هیاهو و جنجال تقویت شده است.
مردم علی رغم برخی فشارهای اقتصادی، فعالیتهای شبانه روزی دولت را احساس می کنند. دولت نهم پیشانی محبوبیت اصولگرایان است. عمده تبلیغات منفی که علیه دولت در برخی رسانه های دوم خردادی صورت می گیرد به طور غیر مستقیم تاثیرات مثبتی بر محبوبیت احمدی نژاد، دولت نهم، و تمام اصولگرایان دارد. گفتمان خدمت وپیشرفت باعث شده است که مردم در طرح مطالبات خود منطقی تر و واقعی تر فکرکنند. بررسی واکنشهای روانی اغلب شهروندان پس از سخنرانی های مختلف رئیس جمهور و تبیین واقعیات کشور توسط ایشان، نشان می دهد که مردم فارغ از احساسات زودگذر کاملا عقلانی به مسائل کلان کشور نگاه می کنند و این هنر یک رئیس دولت است که مطالبات مردم را واقعی کند.
گرانی ، تورم و مشکل مسکن غیر قابل انکار است و مردم را درمضیقه قرار داده است. اما با این حال جامعه حاضر نمی شود زلف خود را با جریاناتی که از اصول فاصله گرفته اند، گره بزند. در دالانهای ذهنیت اجتماعی روز به روز این ایده محکم تر و متقن تر از گذشته شکل می گیردکه تنها راه نجات کشور تداوم گفتمان اصولگرایی است.
مهم این است که از دل توده های مردم محبت و علاقه به دولت نهم و اصولگرایان می جوشد و این رضایت عمومی به تعبیر مولای متقیان(ع) ناخشنودی خواص را بی اثر می کند.
این روزها طرح تحول اقتصادی از سوی دولت توجه افکار عمومی را به نحو چشمگیری به خود جلب کرده است. مطمئنا اصلاحات بنیادین در عرصه اقتصاد کشور نیازمند عزم ملی ، همراهی و همکاری عمومی است. پر واضح است که الگوهای توسعه مانند نسخه های سازمان بهداشت جهانی همه گیر نیستند و هر کشوری باید با توجه به مقتضیات بومی و فرهنگی خود دست به اصلاحات اقتصادی بزند. اما تحقق این اصلاحات اقتصادی با اقناع عمومی میسر است. برخی بر این اعتقادند که اقناع عمومی از گذرگاه اجماع نخبگان یک جامعه می گذرد. نخبگان نقش بسزایی در گفتمان سازی و فرهنگ سازی حتی برای اصلاحات اقتصادی دارند. الگو های فرمایشی در افکار عمومی پیچیده مانند جامعه ایران با واکنشهای اجتماعی مواجه می شوند. در دوره آقای هاشمی علاوه بر ایرادات زیادی که به الگوی توسعه اقتصادی ایشان گرفته می شد به خصوص در مورد کپی برداری آن از جنوب شرق آسیا و سایر الگوهای دهه شصتی توسعه،اما یک طرفه بودن و از بالا به پایین بودن آن نیز مزید بر علت شد که در سالهای ۷۴،۷۵ و۷۶ موجی از مخالفتها در جامعه پدید آید.
● دوم خردادی ها و رویای سکون درهندسه رقابت
یکی از دستاوردهای حماسه تاریخی دوم خرداد التفات به ویژگی های مثبت پلورالیسم سیاسی و اهتمام به افزایش کیفیت مردمسالاری در ایران بود. تکثر سیاسی در این گفتمان یک ارزش است و برای تمام جریانات قانونی مجوز فعالیت سیاسی صادر می شود. پلورالیسم سیاسی پیوندی قابل توجیه با افزایش مشارکت عمومی و کارآمدی سیاسی نظام برقرار می کند و عقلانیت سیاسی و کشورداری حکم به مطلوبیت آن می دهد.
دوم خردادی ها پس از انتخابات ۷۶ طراح اصلی تئوری پلورالیزه شدن فضای سیاسی کشور بودند و با مجوز دادن به بیش از ۲۰۰ حزب و تشکل سیاسی از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب در این مسیر وارد فاز عملیاتی شدند. اما همین جریان در دهه ۸۰ و پس از شکستهای مکرر در انتخابات مختلف با فراموش کردن تمام ایده های خود درباره توسعه سیاسی، سعی دارد فضای دو قطبی سابق را احیا کند و جالب تر اینکه پدرخوانده های پیر این جریان عصا به دست سایر گروههای همسوی خود را به سکوت دعوت می کنند و دکترین های دستوری برای آنها می پیچند.
فراگیری و رشد پر شتاب جریان اصولگرایی در کشور رقبای اصلی را به دلایل ساختاری و یا ضعف در کارکردهای فرایندی به حاشیه رانده است. گرایشات به اصطلاح چپ در ایران پس از انقلاب به استثنای دهه بحرانی ۶۰ هیچ گاه نتوانستند پایگاه اجتماعی مورد وثوقی برای خود دست و پا کنند. نوعا اعتقاد بر این است اتفاق دوم خرداد ۷۶ نیز در واکنش به فشارهای شدید تورمی و اقتصادی به مردم در دوره سازندگی رخ داد. هر چند گرایشات چپی در این انتخابات هم در قفای شعارهای لیبرالی و دموکراسی خواهی پنهان شده بودند.
در دهه ۸۰ پدیده احمدی‌نژاد، بازگشت به شعارهای انقلاب و اقبال عمومی به فردی که خود را وامدار هیچ حزب و گروهی نمی‌دانست زنگ تغییرات در فرهنگ سیاسی کشور را به صدا درآورد. ظهور جریانات سوم، انشعاب در سابقون چپ، انفکاک میان جریان افراط و اعتدال در جبهه دوم خرداد و ... زمزمه‌هایی بود که در گوش بازیگران اصلی در کشور نجوا می‌کرد و خبر از تغییرات وسیعی در نقشه فرهنگ سیاسی کشور می‌داد.
سرانجام در ۲۹ خرداد ۱۳۸۵ مقام معظم رهبری طی دیداری با مسئولان، کارگزاران نظام و نمایندگان تمام احزاب و گروه‌های سیاسی کشور ضمن تعریف مفهوم اصولگرایی و مشخص کردن اصلی‌ترین شاخصه‌های آن بر ضرورت تغییرات در فرهنگ سیاسی کشور صحه گذاشتند و فرمودند: “اصولگرایی نحله یا جریانی در مقابل دیگر جریان‌های رایج سیاسی نیست و تقسیم‌‌بندی گروه‌ها به اصولگرا و اصلاح‌طلب و یا اسامی دیگر تقسیم‌بندی صحیحی نیست چرا که هرکس و هر جریانی که به مبانی انقلاب علاقه‌مند و پایبند و هر نامی که داشته باشد جزء اصولگرایان است.”
معظم له در واقع با تبیین فراگفتمان اصولگرایی، آیه شریفه “جاد لهم بالتی هی احسن” را استراتژی مهندسی فرهنگ سیاسی کشور قرار دادند و در ادامه افزودند: “اصلاحات اصولگرایانه و اصولگرایی مصلحانه در هم تنیده است.”
اگرچه در این مجال کوتاه فرصت بررسی جمیع عوامل تاثیرگذار بر تغییرات فرهنگ سیاسی در یک کشور وجود ندارد اما بدون تردید توزیع مهارت‌های سیاسی یکی از الزامات اولیه در دگرگونی هندسه رقابت‌ سیاسی جوامع مختلف است. نخبه‌پروری سیاسی در پیوند با فرایندهای چرخش نخبگان می‌تواند عقبه‌های جدیدی را به سطوح عالی سیاستگذاری هدایت کند و نمایندگی بخشی از منافع موجود در جامعه را به آنها بسپارد. نظام اسلامی در سال‌های واپسین دهه سوم حیات خود و با شتاب گرفتن آهنگ تغییرات در نقشه فرهنگ سیاسی کشور بیش از پیش به ضرورت توزیع‌ مهارت‌های سیاسی واقف شده است.
تنها یک دهه از این گفتمان سازی گذشته و همان کسانی که تا دیروز بر طبل تکثر سیاسی می کوبیدند امروز مانع ظهور و بروز خرده فرهنگهای سیاسی حتی در درون جریان خودشان هستند و به انحاء مختلف سعی می کنند جناح بندی های درون گروهی خود را تکفیر کنند.این عده حتی پوشاندن این شکافها را به بهای اخراج برخی گروههای دوم خردادی نظیر اعتماد ملی از جبهه اصلاحات مباح و به صلاح می دانند.
این در حالی است که حتی فروکاهیدن شکافهای گروههای دوم خردادی به خاتمی و کروبی نیز بازتاب واقعیات سیاسی موجود در این جریان نیست. رویکردهای تکنوکراتیک و بروکراتیک در بین دوم خردادی ها که عارف و نجفی آنها را نمایندگی می کنند بخش کوچکی از این جریان نیستند تا بتوان آنها را نادیده گرفت. از سویی از همان سال ۷۶ که نام خاتمی از صندوقهای رای بیرون آمد نطفه نوعی “جناح بندی نافرمان” نیز بین دوم خردادی ها بسته شد. این جریان افراطی که گفتمان بی قواره جمهوریت منهای اسلامیت را نمایندگی می کرد برچسب خطری بود که ناخواسته بر پیشانی دوم خردادی ها خورد. این گروه نافرمان که در سال آخر دور اول خاتمی شعار “عبور از خاتمی” را سردادند در ادامه ناکامی های خود به دو طیف خارجی و داخلی تقسیم شدند. خارج نشینان به عنوان ملعبه دست رسانه های خارجی و سازمانهای به اصطلاح خیریه وابسته به سیا و موساد عملا شمشیر را از رو بستند و نفاق و عناد علیه ملت ایران را به هم پیوند زدند. عده ای که در داخل ماندند نیز پروژه دموکراتیزاسیون و سکولاریزاسیون را در پیش گرفتند و مدعی شدند چرا اصلاحات تا کنون یک تعریف مخملی از خود ارائه نداده است که با هوشیاری ملت ایران این توطئه نیز برملا شد.
علی رغم این شمای پیچیده ومعوج از وضعیت فعلی اردوگاه دوم خرداد، برخی می خواهند با سرپوش گذاشتن بر همه واقعیات و شکافهای موجود ائتلاف یک پارچه و منولوگی را تشکیل دهند که یک بهشت اختصاصی دارد و هرکس که گندم آنها را نخورد باید از آن اخراج شود. این عده که در سایه برخی تخیلات رمانتیک از فضای سیاسی کشور غنوده اند سرنخ “غیریت با احمدی نژاد” را گرفته اند و مدعی اند که می توانند این کلاف در هم تنیده را از هم باز کنند و تصور می کنند رهیافتی استراتژیک برای انتخابات آینده یافته اند.
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید