جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


راه‌نجات مالیات دهندگان آمریکایی


راه‌نجات مالیات دهندگان آمریکایی
وقتی که هنری پالسون رئیس خزانه داری آمریکا و جرج بوش رئیس جمهور این کشور قانون “خروج اضطراری” از بحران مالی را ساختند تعجبی نداشت که این طرح شامل دادن پول ، به بزهکاران والستریت بود که باعث سقوط اقتصاد آمریکا شده بودند آن هم بدون آنکه به کسی در خارج از این محفل اجازه اعمال نظر داده شود. تا زمانی هم که کنگره کار تصویب این قانون را به پایان رساند باز هم تعجبی نداشت که این نهاد همایونی محدودیتهایی برای آن در نظر بگیرد اما دست آخر کنگره هم دادن پول مالیات دهندگان را به بانکهای بزرگ تصویب کرد تا به قول خودش “پول را به گردش” اندازد.
به گردش انداختن پول فکر خوبی است، اما بسیاری از مردم فکر می کنند که نحوه انجام این کار اشتباه بوده است. مشکل این تئوری اقتصادی “چکه ای” آن است که کسانی که در راس کومه مجرمان قرار دارند - یعنی همان‌هایی که باعث بروز این فاجعه مالی شدند- به ندرت برای ایجاد تغییرات مثبت در اقتصاد، اجازه می دهند که پولی از دستشان “چکه” کند.
بانکها و شرکتهای مالی بزرگ مثل گلدمن ساکس، مریل لینچ و دیگران چندین میلیارد دلار از این پول را به عنوان انعام برای مدیران رده بالای خود کنار گذاشته اند. دزد بی شرم است اما این افراد روی بی شرم ترین دزدها را هم سفید کرده اند.
برای نجات اقتصادی راه بهتری هم وجود دارد که طرفداران فعالیت بیشتر بخش دولتی مانند رلف نیدر و افراد دیگری از جمله خود من آن‌را پیشنهاد کرده ایم.
بهترین راه برای به گردش انداختن پول مالیات دهندگان آمریکایی این است که بگذاریم خود مالیات دهندگان از طریق برنامه های کار گسترده دولتی این کار را انجام بدهند که در عین حال بسیاری از مردم را به کار می گیرد، برای آنها درآمد زایی می کند و به آنها اجازه می دهد تا پول را چکه چکه به صاحبان مشاغل و حرف کوچکی که آنها هم از سقوط مالی لطمه دیده اند نیز برسانند.
پیشنهاد من این بود که برای شروع، آمریکا می بایست این پول را صرف طراحی و ساخت یک سیستم حمل و نقل ریلی می کرد که با سیستمهای حمل و نقل ریلی ژاپن و اروپا برابری کند و یا از آن هم بهتر باشد. چنان سیستمی تمام نقاط ایالات متحده را از شمال به جنوب و از شرق به غرب به یکدیگر متصل می کرد.
اگر تاریخ کشورمان یادمان باشد، به خاطر می آوریم که در اواسط قرن ۱۹ میلادی بود که دولت در آن زمان به ساخت سیستم حمل و نقل ریلی یارانه داد و همین سیستم حمل و نقل ریلی بود که درواقع آمریکا را به یک کشور تبدیل کرد. البته ما برای این کار مجبور بودیم اراضی سرخپوستان را غصب کنیم اما وقتی این کار انجام شد، چیزی داشتیم که برای حمل و نقل مردم از سیستم چاپار و دلیجان بهتر بود.من پیشنهاد می کنم که به جای پرداخت ۷۰۰ میلیارد دلار به بانکها، به امید اینکه آنها این پول را به گردش بیندازند، ما سیستم حمل و نقل ریلی را بسازیم و مالکیت آن‌را هم به دولت بدهیم - درست مثل اروپا و ژاپن. تصورش را بکنید که از این طریق چند نفر طی ۲۰ سال آینده که این سیستم دارد ساخته می شود به کار گرفته خواهند شد.
تصورش را بکنید که هر دلار از این پول که بدین طریق در اقتصاد به گردش افتد چند برابر خواهد شد.
تصورش را بکنید که این سیستم حمل و نقل که در آن قطارهائی استفاده بشود که از منابع انرژی پاک هم استفاده کند، چقدر محیط زیست کشور ما را نجات خواهد داد. در آن‌صورت با به جریان انداختن برق حاصله از توربین‌های بادی و صفحه‌های خورشیدی، قسمتی از رویاهای تی‌بون پینکنز هم به حقیقت می‌پوست. در آن‌صورت دیگر آنگاه دیگر کسی نمی‌توانست (مانند جان مک‌کین، کاندیدای ریاست جمهوری از حزب جمهوری‌خواه) با شعار ”چاه نفت بزن، جیگر! چاه نفت!“ یا ”بیائید از زغال‌سنگ پاک استفاده کنیم!“ دست شرکت‌های دلال نفت و انرژی را برای کلاهبرداری باز بگذارد.
با وجود چنان خطوط آهنی می‌توان گفت که خود من به شخصه دیگر سوار هواپیما نمی‌شدم. قبلاً که سوار هواپیما می‌شدم از این کار خوشم می‌آمد اما حالا از این کار دلزده شده‌ام. در هواپیمای مسافربری جای مسافران بیش از حد تنگ و صندلی‌هایشان بسیار کوچک است. خلاصه اینکه دیگر هواپیماسواری در آمریکا لذت‌بخش نیست.
همچنین چون ربودن قطار و کوبیدن آن به آسمان‌خراش کار مشکلی است دیگر لازم نیست موقع سوار شدن این همه ما را بگردند. اینکه آدم می‌تواند در طول سفر، در قطار بدون اینکه مهماندار چشم غره برود، از جایش بلند شده و دست‌وپائی دراز کند، بیش از حد تصور ارزش دارد.
مشکل دیگر غلبه بر لابی‌های صنعت خطوط هوائی و اتومبیل‌سازی است. شاید اگر خودروسازان به کنگره بروند و برای ساختن اتومبیل‌های کم‌مصرف تقاضای پول کنند، کنگره هم آنها را از لابی کردن بر ضد ساخت یک سیستم خط آهن ملی برحذر کند. همین شرط را برای صنعت خطوط هوائی نیز می‌توان اعمال کرد که مرتب با گردنی کج برای درخواست پول مالیات‌دهندگان به کنگره مراجعه می‌کند.
فکر نمی‌کنم ماهائی که این پیشنهاد را می‌دهیم زیاد هم به سوسیالیست بودن متهم شویم، مخصوصاً بعد از آنکه مک‌کین و سالا پیلین دستیار وی در انتخاب مغلوب شوند. آنهائی هم که فریاد ضد سوسیالیستی سر می‌دهند هم بهتر است بروند و با (غول‌های مالی مانند) ای آی جی، مریل لینچ و دیگر سرمایه‌دارانی حرف بزنند که زمام امورشان به‌دست سرمایه‌داران سوسیالیست است.
از طرف دیگر وقتی جنگ عراق به پایان برسد، هزینه ماهی ۱۰ میلیارد دلار آن را می‌توان برای ایجاد اشتغال برای مردم آمریکا در قالب برنامه‌های گسترده دولتی به‌کار برد که زیرساخت‌های کشور ما را مانند پل‌های فرسوده، و همچنین جاده‌ها تجدید بنا می‌کند. ده‌ها پروژه کار عمومی در آمریکا وجود دارد که اجرای آنها بیش از حد به تأخیر افتاده است. پس در تصمیم‌گیری برای اینکه به منظور احیای مجدد اقتصاد پول را باید کجا خرج کنیم، کم نخواهیم آورد. در این‌صورت لااقل انعامی که مدیران والستریت می‌گیرند دیگر نه از جیب مالیات‌دهندگان بلکه از جیب سهامداران خودشان پرداخت خواهد شد.
وقتی‌که دیک چنی برود، لااقل ممکن است تا ۳۰ یا ۴۰ سال دیگر ما (آمریکا) از جنگ دور بمانیم. آن‌وقت خواهیم توانست بدون ورشکستگی ملی، هزینه اجرای تمام این پروژه‌های عقب‌افتاده را پرداخت کنیم. اگر جنگی هم نباشد، امید است، به‌تدریج در صنایع نظامی آمریکا هم تخته خواهد شد. اما در این بخش دولتی جدید که گفتم، فرصت‌های شغلی فراوانی وجود خواهد داشت که افراد شاغل در صنایع نظامی می‌توانند از آن استفاده کنند.
اما سئوال واقعی این است که: آیا رئیس‌جمهور بعدی ما قادر خواهد بود کشور ما را به اینگونه طرز فکر بازگرداند؟ یا ساده‌ترین راه فرار از مشکلات را برخواهد گزید؟ ما امیدواریم که او این کار را نکند.
جیمز جی. ابورسک
”جیمز. جی. ابورسک از وکلای شاغل در ایالت داکوتای جنوبی است. او قبلاً سناتور بوده دو کتاب با عناوین ”پند و نفاق“ و ”دیدن با چشمی دیگر“. نشانی پست الکترونیکی وی عبارت است از: georgepatton@alyajames.net
ترجمه: سید عماد رضوی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید