یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

بحران هدف


بحران هدف
سید حسن نصرالله رهبر بصیر مقاومت اسلامی لبنان در سخنان روز پنجشنبه خود درباره فاجعه غزه به نکته بسیار مهمی توجه کرد که عموما مغفول مانده است. سید در این سخنرانی با مهارت بی نظیری که خداوند در خواندن دست صهیونیست ها به او بخشیده،یک نکته کلیدی در رفتار نظامی و سیاسی اسراییل از زمان آغاز حمله به غزه را تمییز داد و برجسته کرد. آن نکته هم این است که«اسراییل حاضر نیست برای جنگ هدف تعیین کند». شاید عجیب به نظر برسد اما این کاملا حقیقت دارد و اسراییلی ها تا امروز که یک هفته از آغاز حملات به نوار غزه می گذرد هنوز حاضر به اعلام صریح و رسمی این که هدف آنها از این عملیات چیست، نشده اند. هر کدام از سران رژیم غاصب صهیونیستی البته به طور پراکنده چیزهایی در این باره گفته اند اما هنوز هیچ اعلام رسمی وجود ندارد که بتوان آن را موضع دولت جعلی تل آویو دانست. فرار از اعلام رسمی هدف عملیات، نشانه چیست؟
یک بازگشت کوتاه به جنگ ۳۳ روزه در تابستان ۲۰۰۶ می تواند به فهم استراتژی فعلی اسراییل در مقابل حماس و آشکار شدن معنای حقیقی آن کمک کند. یکی از مهم ترین نقاط ضعف اسراییل در جنگ ۳۳ روزه این بود که روز اول جنگ رسما اعلام کرد نبرد با حزب الله را با هدف «نابودی مقاومت» آغاز کرده است. این شاید مهم ترین خطایی بود که اسراییلی ها به لحاظ استراتژیک در جنگ لبنان مرتکب آن شدند. به قول برخی تحلیلگران اسراییل نه روز سی و سوم جنگ، بلکه درست همان روزی که اولمرت این جمله را به زبان آورد جنگ را باخت به طوری که کل تاریخ جنگ ۳۳ روزه پس از روز نخست را می توان زیر عنوان «تعدیل پی در پی هدف گذاری روز نخست» خلاصه کرد.
اسراییلی ها حدود یک هفته از نابودی حزب الله سخن گفتند، بعد که دیدند این لقمه ظاهرا از دهان آنها و همه کس و کارشان بزرگتر است دفعتا سخن گفتن از نابودی مقاومت را کنار گذاشتند و اعلام کردند هدف آنها «خلع سلاح حزب الله» است. این هدفگذاری هم بیش از حدود یک هفته دوام نیاورد. اسراییلی ها بوضوح دیدند که هیچ نیرویی در جهان قادر به وادار کردن حزب الله به کنار گذاشتن سلاح خود نیست و تاکید بر این هدف جز بی آبرویی برای آنها حاصلی نخواهد داشت لذا در هفته سوم جنگ هدفگذاری دوباره تغییر کرد.
اسراییلی ها که فراتر از حرف و ادعا و در صحنه عمل، به وزن خود و توانایی مقاومت پی برده بودند آشکارا گفتند که نه به دنبال نابودی مقاومت هستند و نه در پی خلع سلاح حزب الله، بلکه همه آنچه می خواهند ایجاد یک «خط حائل» میان آنها و حزب الله در جنوب لبنان است که سرزمین های اشغالی را از خطر موشک های مقاومت مصون نگهدارد. جالب است که توجه کنیم اسراییلی ها حتی در این تعدیل سوم هم خطا کرده بودند. تا روز آخر جنگ ارتش اسراییل موفق نشد حتی یک نوار حائل به عمق چند صد متر را در جنوب لبنان اشغال کند و به همین دلیل هم بود که غرب نهایتا ناامید از توان نظامی اسراییل ناچار شد آبروریزی پذیرش آتش بس و صدور قطعنامه ۱۷۰۱ را بپذیرد که در آن ایجاد خط حائل در جنوب به عنوان یک هدیه سیاسی - و به عنوان سرپوشی بر ناتوانی نظامی اسراییل- به غاصبان قدس شریف هدیه شده بود. ناتوانی ماشین جنگی موضوعی علیحده است، اما پیداست که ناشی گری، خیالپردازی بی حد و حصر و زیاده گویی از عوامل اصلی شکست مطلق صهیونیست ها در جنگ ۳۳ روزه بود. جنگ که تمام شد همه حتی خود اسراییلی ها پذیرفته اند که حزب الله جنگ را برده است. نه فقط به این دلیل که اسراییل هدفگذاری های عملیاتی خود را پی در پی تعدیل کرد و تنزل داد بل از این رو که به همان هدف های چند بار تعدیل شده خود هم دست نیافت.
ظاهرا اسراییلی ها با توجه به اینکه فهمیده اند حماس و حزب الله به شیوه ای کم و بیش مشابه می جنگند، تصمیم گرفته اند حین جنایت در غزه اشتباهات خود در جنگ ۳۳ روزه را تکرار نکنند. به همین دلیل به مغز خود فشار آورده و به این نتیجه رسیده اند که بهتر است برای اجتناب از عواقب احتمالی (!) از اعلام رسمی هرگونه هدف برای کشتار در غزه پرهیز کنند! به عبارت دیگر، اسراییلی ها با تکیه بر هوش سرشار و نبوغ بی مانند خود از این قاعده ظاهرا بدیهی که نتیجه نبرد و میزان توفیق هر یک از طرفین در آن، قبل از هر چیز بر مبنای اهداف اعلام شده آنها ارزیابی خواهد شد، نتیجه گرفته اندکه بهتر است اصلا در این باره که اساسا برای چه می جنگند و زنان و کودکان بی دفاع را قتل عام می کنند حرفی نزنند. نهایتا اکنون وضع اینگونه شده که سرباز اسراییلی می جنگد بدون اینکه بداند هدف از این همه کشتار چیست و بدون اینکه مطمئن باشد فرماندهانش هم چیزی در این باره می دانند. توصیف آنچه در غزه می گذرد به «جنایت کور» اینجاست که معنا پیدا می کند.
اما آیا اسراییلی ها چیزی را حل کرده اند؟ راه حل «هیچ چیز نگوییم» آنقدر احمقانه است که فقط می تواند از درون ذهن علیل یک صهیونیست بیرون آمده باشد. فرض کنیم اسراییلی ها نگویند که هدف آنها نابودی حماس و از میان برداشتن این مانع بزرگ بر سر راه پایمال کردن آرمان قدس شریف از جانب همپیاله های خائن خود در جهان عرب است، فرض کنیم اسراییلی ها رسما اعلام نکنند که به دنبال کشتن انگیزه مقاومت در مقابل اشغالگری درون غزه و تحمیل آتش بس با شرایطی از قبیل بسته ماندن همیشگی رفح به حماس هستند، فرض کنیم صهیونیست ها احتیاط کنند و چیزی در این باره از دهانشان بیرون نپرد که می خواهند محمود عباس یا کسی از قماش او را سوار بر تانک اسراییلی به غزه بفرستند. آنچه در عمل اتفاق افتاده و خواهد افتاد همه این نگفتن ها را بی اثر می کند چرا که تردیدی درباره اهداف واقعی جبهه کفر و نفاق در غزه وجود ندارد. حماس نابود نمی شود به همان دلیل که حزب الله نابود نشد.
حماس یعنی تک تک آن مردمی که در نوار غزه و کرانه باختری قلب هاشان به امید روز نابودی اسراییل می تپد. حماس خلع سلاح هم نخواهد شد چرا که آنچه اسراییل می کند در واقع چیزی غیر از کشتار از راه دور و بمباران کردن ساختمان هایی که از ابتدای هفته تا به حال چندین بار بمباران شده اند نیست. این بمباران ها اگرچه جنایتی وحشیانه است اما فقط به مردم عادی آسیب رسانده و به جرئت می توان گفت که از چریک های حماس حتی به عدد انگشتان دو دست هم شهید نشده اند. جنگ زمینی هم هنوز آغاز نشده است. پیداست که اسراییلی ها سخت از ورود به کوچه و خیابان های غزه در هراسند. آنها در اشغال مجدد غزه هیچ نفعی ندارند زیرا آنها را به وضعیتی برمی گرداند که چند سال قبل -قبل از خروج از نوار غزه در زمان آریل شارون- آن را گذاشتند و سراسیمه فرار کردند.
علاوه بر این وقتی جنگ زمینی آغاز شود حمله هوایی لزوما متوقف خواهد شد چه در آن شرایط علاوه بر چریک های حماس و مردم غزه سربازان صهیونیست هم کف خیابان های غزه حضور دارند و متاسفانه بمب ها هنوز به آن درجه از هوشمندی نرسیده اند که بتوانند صهیونیست را از فلسطینی تمییز بدهند. به همه اینها اضافه کنید این نکته را که موشک باران شهرک های صهیونیست نشین نه فقط متوقف نشده بلکه حماس همچنان روزانه به طور ثابت ۶۰-۷۵ موشک شلیک می کند و طی روزهای آینده بر برد، قدرت تخریب و دقت موشک های خود هم خواهد افزود. روزی که این جنگ تمام شود نتیجه آن دقیقا بر مبنای همین معیارها سنجیده خواهد شد، چه اسراییلی ها رسما چیزی گفته و چه لال شده باشند؛ فرقی نمی کند.
نکته آخر این است که ترس از اعلام هدف -یا هدف هایی- برای جنگ دقیقا به این معناست که صهیونیست ها نسبت به توانایی نیروی نظامی و اطلاعاتی خود برای محقق ساختن اهداف اعلام شده به شدت مشکوکند و به این باور قطعی رسیده اند که هر گونه هدف اعلام شده می تواند زمینه ساز یک آبروریزی بزرگ برای آنها باشد. اسراییلی ها نمی گویند چه می خواهند چون می دانند توان دستیابی به هیچ هدف واقعی را در صحنه نبرد ندارند و هرچه بگویند ممکن است فردا غلط از آب دربیاید.
اگر رهبران اسراییل مطمئن بودند که می توانند یک هدف ولو کوچک را «حتما» محقق کنند، بدون شک برای اعلام آن لحظه ای درنگ نمی کردند. آنچه سید آن را«بحران هدف» در نبرد غزه خواند، در واقع نه ناشی از تدبیر صهیونیست ها برای گریز از اشتباهات تکراری بلکه محصول ناتوانی عمیق ماشین جنگی آنها و در واقع نوعی اعتراف صریح به این ناتوانی است. آنها نمی گویند چه کار می خواهند بکنند چون می دانند هیچ کاری نمی توانند بکنند.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان