جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بازیگران جدید در خاورمیانه


بازیگران جدید در خاورمیانه
خاورمیانه طی چند سال اخیر شاهد تحولاتی بوده که زمینه پیدایش و ظهور قدرت‌های جدید منطقه‌ای را فراهم کرده است. در صورتی که مذاکرات مستقیم ایالات متحده آمریکا با ایران در عصر اوباما آغاز شود و از سوی دیگر در صورت موفقیت ترکیه در نقش‌آفرینی بیشتر در مسائل خاورمیانه به‌ویژه در عرصه بحران‌های آن و به‌طور مشخص مساله فلسطین، می‌توان گفت که ساختار نیروهای منطقه‌ای و آرایش قوا در منطقه دستخوش تغییرات بنیادین خواهد شد:
□□□
چنانکه می‌دانیم ایالات متحده آمریکا در دو جنگ بزرگ منطقه‌ای (اشغال افغانستان و سپس عراق و سرنگون کردن رژیم‌های آن) و دو جنگ فرعی منطقه‌ای (جنگ اسرائیل در ژوئیه ۲۰۰۶ علیه حزب‌الله لبنان و جنگ علیه نوار غزه و جنبش حماس در ماههای دسامبر و ژانویه ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹) در معرض آزمون بسیار دشواری قرار گرفت. در جنگ افغانستان، نیروهای آمریکایی و نیروهای پیمان ناتو با وجود گذشت هفت سال از سقوط رژیم طالبان، هنوز موفق به کسب پیروزی در آنچه جورج‌بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا آن را جنگ جهانی علیه تروریسم توصیف کرد نشده و جانشین وی یعنی باراک اوباما با اعزام ۱۷ هزار نیروی تازه نفس آمریکا به این کشور، قصد دارد وضعیت بحرانی این کشور را سر و سامان دهد. همچنین ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا در جنگ عراق با وجود کسب پیروزی تاکتیکی (سرنگونی رژیم صدام حسین) در معرض بزرگترین و دشوارترین جنگ در عصر جدید شد. در نهایت ایالات متحده آمریکا به همراه متحدان غربی‌اش در صدد خروج از عراق تا پیش از سال ۲۰۱۱ برآمده است. ایالات متحده آمریکا به تنهایی حدود یک‌هزار و یکصد میلیارد دلار در جنگ عراق هزینه کرده و این هزینه‌ها با وجود بحران مالی آمریکا همچنان در حال افزایش است. در سوی دیگر ماجرا، اسرائیل به عنوان خط مقدم منافع ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه، دست به دو جنگ دامنه‌دار علیه لبنان و فلسطینی‌ها به فاصله دو سال زد. در جنگ اول، اسطوره شکست‌ناپذیری ارتش اسرائیل شکسته شد و در جنگ دوم علیه جنبش حماس، چهره <اخلاقی> اسرائیل که دهها سال برای تثبیت آن در محافل بین‌المللی کوشش شده، فرو ریخت. رژیم صهیونیستی با آلمان نازی و عملیات کشتار جمعی آن مقایسه شد و وجدان خانواده بین‌المللی به گونه‌ای بی‌سابقه به سود ملت مظلوم فلسطین برانگیخته شد. این تصویری از رویدادهای چند سال اخیر در خاورمیانه است که ایالات متحده به طور مستقیم و غیرمستقیم در ایجاد آن دخالت داشته و اینک کارنامه آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی در حال تدوین و ارائه است. در نتیجه، پرسش جدی پس از این تحولات این است که کدام نیروهای منطقه‌ای از این جنگ‌ها سربلند بیرون آمدند و منطقه خاورمیانه در آینده قابل پیش‌بینی به‌ویژه دهه آینده، تحت تاثیر ظهور کدام نیروهای منطقه‌ای قرار خواهد گرفت؟ این پرسش به پرسش دیگری گره می‌خورد که به موقعیت ایالات متحده آمریکا به عنوان بازیگر اصلی تحولات چند سال اخیر خاورمیانه باز می‌گردد. پرسش این است که آمریکا در چشم‌انداز یک دهه آینده چه موقعیتی در خاورمیانه پیدا خواهد کرد؟ آیا ورود باراک اوباما به کاخ سفید، سرآغاز تحول ریشه‌ای در چگونگی نگاه آمریکا به جهان اسلام و چالش‌های آن خواهد بود یا اینکه باراک اوباما، خود محصول تحولاتی است که در هیات حاکمه آمریکا روی داده و ایشان سمبل این تحولات به شمار می‌رود؟ پرسش بعدی به موقعیت کشورهای بزرگ خاورمیانه در چشم‌انداز آتی منطقه بازمی‌گردد. چنانکه می‌دانیم، دولت پیشین ایالات متحده آمریکا کشورهای خاورمیانه را به دو اردوگاه میانه‌روها و رادیکال‌ها تقسیم کرد. مصر و عربستان سعودی و اردن در محوریت کشورهای میانه‌رو دسته‌بندی شدند و کشورهای سوریه و ایران و سازمان‌های مبارز لبنانی و فلسطینی نظیر حزب‌الله لبنان و جنبش حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، در اردوی رادیکال‌ها جای داده شدند. وظیفه اردوی میانه‌روها از سال ۲۰۰۵ بدین سو، مهار نیروهای رادیکال در منطقه و ایجاد پوشش مشروع منطقه‌ای برای دخالت مستقیم ایالات متحده آمریکا و در نهایت بسترسازی برای برقراری صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیل بر پایه فرمول تعدیل شده موافقتنامه اوسلو است. به نظر می‌رسد این سیاست آمریکا در خاورمیانه که زیرشعار خارومیانه جدید دنبال می‌شد، با نتایج دلخواه آمریکا و نیروهای میانه‌رو منطقه‌ای پیش نرفت، به همین دلیل آمریکا در عصر اوباما قصد دارد این سیاست را تغییر دهد. بدین‌ترتیب تغییرات حاصله در نقشه موقعیت آمریکا در خاورمیانه، منجر به بروز تغییر در صف‌آرایی نیروهای منطقه‌ای خواهد شد. در نتیجه، ظهور قدرت‌های جدید منطقه‌ای و به حاشیه رانده شدن نیروهای سنتی در این منطقه، از نتایج طبیعی این تحولات به شمار می‌رود.
این نوشته می‌کوشد چشم‌اندازی از صف‌آرایی‌های جدید در خاورمیانه و ظهور قدرت‌های جدید ارائه کرده و چگونگی برقراری موازنه میان بازیگران جدید و منظومه غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا را تبیین کند.
▪ صف‌آرایی جدید
الف) کشورهای عربی عضو اردوگاه میانه‌رو (مطابق دسته‌بندی آمریکا) از جنگ افغانستان تا جنگ غزه در مجموع رفتاری جانبدارانه از خود نشان دادند. در جنگ اشغال عراق، به طور کلی همه امکانات این کشورها در اختیار متجاوز قرار گرفت. نیروهای ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا بدون همکاری بی‌دریغ کشورهای میانه‌رو عرب قادر به اشغال عراق نبودند. این کشورها یا به گذرگاهی برای عبور نیروهای زمینی و هوایی ائتلاف تبدیل شدند و یا اینکه سرزمین خود را به پایگاه تدارکات و تجهیزات نیروهای آمریکا تبدیل کردند. من یکبار این نکته را گفته‌ام که تاریخ به یاد خواهد آورد که عراق از طریق کشورهای عربی به اشغال نیروهای آمریکایی درآمد، آنهم در جنگی که نه به لحاظ بین‌المللی قانونی بود و نه از دیدگاه افکار عمومی جهان عرب مشروعیت داشت. همه کشورهای عربی همسایه عراق بویژه کویت، به گذرگاه عبور نیروهای زمینی آمریکا تبدیل شدند. موضع کویت به دلیل تضادش با رژیم صدام حسین که این کشور را در آغاز دهه ۹۰ میلادی به اشغال درآورد، قابل درک است، اما عربستان سعودی، قطر، مصر و اردن کشورهایی بودند که همه امکانات زمینی و هوایی خود را در اختیار نیروهای آمریکایی قرار دادند. در منطقه خاورمیانه تنها دو کشور غیرعربی بودند که از دادن هرگونه امکانات زمینی و هوایی به نیروهای ائتلاف برای اشغال عراق خودداری کردند. در مورد نمونه ایران و علی‌رغم خصومت ملت ایران با رژیم صدام حسین به دلیل جنگ تحمیلی هشت ساله، جمهوری اسلامی ایران از اشغال عراق نه تنها استقبال نکرد، بلکه آن را محکوم کرد.
ترکیه دومین کشور غیرعربی همسایه عراق است که علی‌رغم عضویت در پیمان ناتو به نیروهای آمریکایی و کشورهای عضو ناتو اجازه نداد از پایگاه‌ها و یا گذرگاه‌های زمینی خود برای حمله و تهاجم به عراق استفاده کنند. این واقعیتی است که تاریخ آن را ثبت خواهد کرد. در دیگر جنگ‌های منطقه‌ای به‌ویژه در جنگ اسرائیل علیه لبنان در سال ۲۰۰۶ و جنگ اسرائیل علیه فلسطینی‌ها در نوار غزه در ماه‌های دسامبر و ژانویه گذشته، موضع‌گیری کشورهای عربی حیرت بسیاری از ناظران بین‌المللی را برانگیخت. عربستان سعودی اقدام حزب‌الله لبنان را در عملیات اسارت دو سرباز اسرائیلی، ماجراجویی توصیف کرد و در جنگ اسرائیل علیه غزه کشور بزرگ مصر از قدرت گرفتن جنبش حماس در فلسطین ابراز نگرانی کرد. نظام رسمی اعراب در این دو جنگ و پیش از آن در جنگ اشغال عراق به طور کلی از هم پاشید و افکار عمومی جهان عرب به کشورهای پیرامونی غیرعربی چشم دوختند. نکته جالب اینکه کشورهای عضو اردوگاه میانه‌رو در جنگ آمریکا علیه عراق، در کنار آمریکا قرار گرفتند، اما پس از ناکامی نیروهای آمریکایی در عراق و گسترش نفوذ ایران در این کشور، از قدرت گرفتن ایران در عراق ابراز نگرانی کرده و آمریکا را به خاطر زمینه‌سازی برای تقویت موقعیت ایران در منطقه مورد انتقاد قرار دادند.
در جنگ‌های اسرائیل علیه لبنان و فلسطینی‌ها نیز همین صف‌آرایی دیده می‌شود. البته به استثنای برخی کشورهای عربی نظیر قطر که مواضعی به کلی متفاوت از اردوگاه میانه‌روهای عرب اتخاذ کردند. در مقابل، کشورهای غیرعربی ایران و ترکیه، هم در جنگ اسرائیل علیه لبنان و هم در جنگ جنون‌آمیز رژیم صهیونیستی علیه مردم بی‌دفاع فلسطین در نوار غزه در کنار قربانیان این دو جنگ ایستادند. ایران به طور رسمی و با همه امکانات خود در کنار لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها قرار گرفت، تا آنجا که رژیم صهیونیستی به صورت آشکار جنگ علیه غزه را جنگ علیه نفوذ منطقه‌ای ایران توصیف کرد. ترکیه به‌ویژه در جنگ اسرائیل علیه غزه عملا در کنار مردم فلسطین قرار گرفت. تظاهرات میلیونی مردم ترکیه در حمایت از فلسطین به گونه‌ای بی‌سابقه محبوبیت دولتمردان ترکیه به‌ویژه رجب طیب اردوغان نخست‌وزیر این کشور را در میان افکار عمومی جهان عرب افزایش داد. اعتراض اردوغان به سخنرانی شیمون پرز، رئیس رژیم صهیونیستی و ترک جلسه سخنرانی اجلاس داووس و استقبال مردم ترکیه از وی در فرودگاه استانبول، وضعیت ترکیه را در خاورمیانه به کلی تغییر داد. این در حالی بود که عمروموسی دبیرکل اتحادیه عرب از نحوه رفتار اردوغان جانبداری نکرد و به حضور خود در پانل سخنرانی و پرسش و پاسخ اجلاس داووس ادامه داد. اختلافات میان رژیم‌های عرب به‌ویژه در میان دو اردوگاه میانه‌روها و رادیکال‌ها در اثر جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه به اوج خود رسید. دعوت کشور کوچک قطر به اجلاس فوق‌العاده سران عرب با بی‌توجهی و عدم مشارکت کشورهای بزرگ عرب نظیر مصر و عربستان سعودی و اردن مواجه شد و در اجلاس سران عرب در کویت که چند روز پس از اجلاس قطر برگزار شد، شکاف و اختلافات کشورهای عربی به اوج خود رسید. در نتیجه می‌توان فهمید که چرا افکار عمومی جهان عرب در اثر این تحولات به طور کلی از رژیم‌های عرب ناامید شده و به صورت ناخودآگاه چشم به کشورهای غیرعربی دوختند. هنگامی که افکار عمومی دیدند که چاوز در ونزوئلا سفیر اسرائیل را از کاراکاس اخراج می‌کند و از جاکارتا تا آمریکای لاتین فریاد مرگ بر اسرائیل طنین‌انداز است، همراهی و سکوت رهبران عرب در قبال جنایات بی‌نظیر اسرائیل در باریکه غزه، موقعیت رهبران میانه‌رو عرب را در میان افکار عمومی خاورمیانه به شدت متزلزل کرد. حتی در برخی تظاهرات‌ها دیده شد که مردم از اردوغان نخست‌وزیر ترکیه به دلیل مواضع جانبدارانه‌اش از مردم فلسطین به عنوان یک قهرمان یاد می‌کردند.
بنابراین، قدرت گرفتن کشورهایی نظیر ایران و ترکیه در خاورمیانه بیش از هر چیز محصول همراهی و جانبداری رژیم‌های عرب از آمریکا و اسرائیل بود. در واقع افکار عمومی جهان عرب پس از این وقایع دردناک دیگر چندان امیدی به رژیم‌های خود نداشتند و از این‌رو از ایران و ترکیه خواستند که نقش‌آفرینی بیشتری در منطقه داشته باشند. این صف‌آرایی حاد در جهان عرب، زمینه‌های ظهور دو قدرت بزرگ منطقه‌ای غیر عرب را فراهم کرد.
▪ قدرت منطقه‌ای ایران‌
ب) جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور مسلمان غیر عرب از بدو ولادت خود در کنار مسائل مهم و سرنوشت‌ساز جهان عرب به‌ویژه مساله فلسطین قرار گرفت. در همه جنگ‌های بیگانگان علیه منطقه هیچ‌گونه مشارکتی نداشت و از اینکه کشورهای اسلامی و عربی به وسیله نیروهای غربی به اشغال درآیند ابراز نارضایتی کرد. در جنگ آمریکا علیه عراق اگرچه خصم دیرینه ایران (رژیم صدام حسین) از پای درآمد و اگر چه دولت جدید با ایران همپیمان بود، اما ایران عملا در کنار مقاومت علیه اشغالگران قرار گرفته و همواره بر ضرورت خروج نیروهای بیگانه از عراق تاکید می‌ورزید. به لحاظ استراتژیک این حقیقت نباید پنهان بماند که خدمتی که ایران از طریق مخالفت خود با حضور نیروهای آمریکایی در عراق به رژیم‌های عرب کرد، قابل اندازه‌گیری با نتایج مثبت سرنگونی رژیم عراق نیست، زیرا آمریکا با حضور خود در عراق، کلنگ خاورمیانه بزرگ را به زمین زد و قصد داشت در ادامه فتوحات خود در خاورمیانه موقعیت رژیم‌های عرب را تهدید کند. یادمان نرود که جرج‌بوش، رئیس جمهوری سابق آمریکا هنگامی که از روی عرشه ناو آمریکایی مستقر در خلیج‌فارس، پایان جنگ عراق را با پیروزی نیروهای ائتلاف اعلام کرد، به رژیم‌های عرب پیام داد که جوامع خود را باز کنند و از سرنوشت رژیم صدام حسین عبرت بگیرند. ایران با استراتژی خود در عراق مانع از شکل‌گیری و موفقیت پروژه خاورمیانه بزرگ شد. این درست است که جمهوری اسلامی ایران برای دور کردن عوامل تهدید از قلمرو استراتژیک خود به استراتژی ناکام‌سازی پروژه آمریکا روی آورد، اما این حقیقت نیز نباید پنهان بماند که مقابله با سرمستی آمریکا در اثر پیروزی زودرس نیروهای ائتلاف در سرنگونی رژیم عراق و فتح بغداد، در مجموع روی دوش جمهوری اسلامی ایران قرار داشت. از این‌رو قدرت گرفتن ایران در عراق، در لبنان و در فلسطین، پاداش سال‌ها تلاش و فداکاری و همراهی و جانبداری از منافع ملت‌های عرب بوده است. هیچکس تردید ندارد که قدرت گرفتن آمریکا در منطقه خاورمیانه، آنهم در بیخ گوش ایران، با منافع بلند مدت در حوزه امنیت ملی ایران در تضاد بود، اما چه کسی غیر از جمهوری اسلامی ایران پرده وحشت از سرمستی آمریکا در خاورمیانه را پاره کرد و استراتژی مقاومت هوشمندانه را به منصه ظهور رساند؟ شما کافی است به اظهارات مقامات بلند پایه دولت پیشین آمریکا در مورد نقش ایران در عراق و در لبنان و فلسطین توجه کنید. آمریکا رسما بخش عمده‌ای از ناکامی‌های خود را در عراق به حساب ایران گذاشته است.
بدین ترتیب ایران در اثر این مقاومت و مانورهای دیپلماتیک و جانبداری از منافع ملت‌های منطقه،‌ شایستگی ایفای نقش منطقه‌ای و در اندازه‌های بزرگتر از حدود تصورات برخی نیروهای منطقه‌ای پیدا کرده است.
تردیدی نیست که اگر کشورهای منطقه با اتخاذ سیاست‌های هوشمندانه و آینده‌‌نگرانه در اردوی ایران قرار گیرند، هم ضریب امنیت ملی خود را افزایش می‌دهند، هم ظرفیت‌های بومی و منطقه‌ای را گسترش می‌دهند و هم قدرت نیروهای بیگانه را در چپاول منافع منطقه‌ای کاهش می‌دهند.
آمریکا بیش از هر کشور دیگر به قد و قواره ایران در منطقه واقف است. وداع با سیاست‌های پیشین آمریکا از سوی دولت باراک اوباما و اعلام آمادگی دولت جدید برای مذاکره با ایران، معنایی جز پذیرش و شناسایی ضمنی قدرت منطقه‌ای ایران نمی‌دهد. ملت‌ها و کشورهای منطقه به ویژه اعضای اردوگاه میانه‌روها در خاورمیانه به این نکته واقف هستند که آمادگی دولت جدید آمریکا برای مذاکره با تهران و گشودن فصل جدید در مناسبات آمریکا با جهان اسلام، بیش از هر چیز ناشی از پایداری، مقاومت و مخالفت با توسعه‌طلبی‌های آمریکا از سوی جمهوری اسلامی ایران بوده است. در صورت شروع مذاکرات مستقیم آمریکا با ایران، کشورهای میانه‌رو عرب بیش از دیگران خواهند فهمید که جمهوری اسلامی ایران، حتی از منافع ملی آنها نیز حمایت و جانبداری خواهد کرد. مذاکره ایران با آمریکا، منافع جهان عرب به‌ویژه مسائل سرنوشت‌ساز منطقه‌ای نظیر مساله فلسطین را قربانی نخواهد کرد. این چیزی است که در ماه‌های آینده برای بسیاری از رهبران عرب آشکار خواهد شد. یعنی آشکار خواهد شد که مذاکره از موضع عزت، سربلندی و پایداری پس از سه دهه محاصره همه جانبه اقتصادی، جنگ تحمیلی و فشارهای پیوسته بین‌المللی،‌ مذاکره‌ای دشوار و شاید دشوارتر از دوران کشمکش و رویارویی خواهد بود، زیرا برای آمریکا روشن است که جمهوری اسلامی ایران، دستاوردهای سه دهه مقاومت و پایداری خود را به پای امتیاز‌هایی از قبیل پایان خصومت و پایان دادن به تحریم‌‌ها نخواهد فروخت. ایالات متحده آمریکا در عصر اوباما می‌داند که کلید حل‌وفصل بسیاری از بحران‌ها و کشمکش‌های منطقه‌ای در دست ایران است، اما نه آن طور که رهبران و سیاستمداران آمریکایی انتظار دارند. به عنوان مثال آیا کسی می‌تواند مدعی شود که ایران برای جلب رضایت آمریکا، مساله فلسطین و حقوق ملی فلسطینی‌ها را قربانی خواهد کرد؟ این تصوری بسیار غلط است اگر کسی گمان کند که ایران برای شروع مذاکره با ایالات متحده آمریکا، لحظه‌شماری می‌کند، اما این نیز خطاست اگر کسی گمان کند که همه چیز در مذاکره ایران و آمریکا حل‌وفصل خواهد شد. خواست‌ها و مطالبات ایران در مذاکره با آمریکا، متنوع و به حجم دخالت‌های آمریکا در طول چند دهه اخیر است. اگر وسوسه داشتن روابط با آمریکا در ازای سلب هویت ملی و استقلال سیاسی باشد، نمونه‌های این روابط و فرجام آن در منطقه به صورت انبوه قابل مشاهده است. به راستی کدام یک از کشورهای خاورمیانه به‌ویژه کشورهایی که به قد و قواره ایران اندازه‌گیری می‌شوند، از روابط حسنه و بسیار حسنه خود در جهت محدود کردن توسعه‌طلبی‌های روزافزون اسرائیل در منطقه استفاده کرده‌اند؟ کدام الگوی موفق در همگرایی با منافع منطقه‌ای آمریکا در خاورمیانه، برای کشوری مانند ایران وسوسه‌انگیز است؟
▪ تغییر نگرش ترکیه‌
ج) ترکیه یکی دیگر از کشورهای بزرگ منطقه است که به تدریج پشت به اتحاد اروپا و روی به جنوب و محیط تاریخی خود می‌کند. ثقل سیاسی ترکیه اگرچه به لحاظ رویکردها و چگونگی تدوین استراتژی‌های منطقه‌ای در نقطه مقابل ایران قرار دارد، اما وضعیت جهان عرب و منظومه‌های از هم پاشیده رسمی آن بسیار اسفبار است. ترکیه راه حل مذاکره با هدف برقراری صلح عادلانه را در خاورمیانه دنبال می‌کند و ایران راه حل حمایت از مقاومت و پایداری را با هدف تحکیم صلح عادلانه دنبال می‌کند. این دو استراتژی ممکن است در روش‌ها و مدیریت مراحل آن با یکدیگر در تقابل باشند، اما از سکوت، بی‌تفاوتی و تسلیم بی‌قید و شرط کشورهای عربی در قبال تهدیدها و وحشت‌آفرینی‌های اسرائیل در منطقه،‌ کارآمدتر است. شما ملاحظه کنید که نقش ترکیه در بحران اخیر فلسطین در مقایسه با کل کشورهای عربی چقدر سازنده و موثر بوده است؟ دولت ترکیه با شعار صلح‌طلبی در کنار ستمدیدگان قرار گرفته است. تاثیری که اعتراض رجب طیب اردوغان در اجلاس داووس به سخنان شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی و افشاگری‌های کم‌سابقه‌اش در مورد نحوه تفکر رهبران رژیم صهیونیستی در قبال ملت فلسطین، در چرخش افکار عمومی جهانیان نسبت به ملت فلسطین برجای گذارد، از چند اجلاس سران عرب و تصمیمات آن که هیچ اثری در رفتار اسرائیل و آمریکا ندارد، بیشتر بود. ترکیه در حالی که رهبران عرب حتی از به زبان آوردن نام نیروی مقاومت در غزه، یعنی جنبش حماس شرمگین بودند، رسما عهده‌دار انتقال مواضع این جنبش در محافل بین‌المللی به‌ویژه در سازمان ملل و شورای امنیت شده بود.

بر هیچکس پوشیده نیست که ترکیه با اتخاذ این سیاست جدید، ملاحظات ملی خود را در برابر منظومه غرب، به‌ویژه در سال‌ها تلاش برای انضمام به اتحاد اروپا دنبال می‌کند، اما هنگامی که این سیاست‌های جدید ترکیه با منافع منطقه‌ای جهان عرب و اسلام تلاقی می‌کند، راهی جز استقبال از آن برای سنگین کردن کفه ترازوی موازنه قوای منطقه‌ای در برابر لجاجت‌ها، تکروی‌ها و قطب‌بندی‌های منطقه‌ای که به وسیله آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه ترویج می‌شود، باقی نمی‌ماند. حتی در روند مذاکرات صلح نیز ده‌ها سال است که جهان عرب و رهبران تسلیم‌پذیر آن، در حسرت وجود یک میانجی پاکیزه برای انتقال امانتدارانه دیدگاههای طرف مقابل و وادار کردن طرف زورگو به پذیرش عدالت و حق، سوختند. ایالات متحده آمریکا از زمان انعقاد قرارداد کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ تاکنون میان اسرائیل و کشورهای عربی نقش میانجی را ایفا کرده است، اما این میانجی همواره و آشکارا روی اصل تقدم امنیت اسرائیل بر همه راه‌حل‌های مسالمت‌ جویانه تاکید کرده و می‌کند. شما ملاحظه کنید که این میانجی، قتل‌عام مردم غزه را دفاع مشروع اسرائیل از امنیت شهروندانش توصیف می‌کند. واشنگتن در روند سی‌ساله مذاکرات صلح در خاورمیانه آنقدر از سیاست‌ها و ستمکاری‌های رژیم صهیونیستی جانبداری کرده است که ملت‌های عرب را به دو نیروی بزرگ منطقه‌ای، یکی برای حفظ و تقویت روحیه مقاومت و پایداری و دیگری برای ایفای نقش میانجی در صورت آمادگی طرف متجاوز، تقسیم کرده است.
من گمان نمی‌کنم ایران و ترکیه چندان رضایتی برای تحمل بار سنگین تمامی کشمکش‌های منطقه‌ای داشته باشند. آنها، به‌ویژه ایران که سوی دشوار ماجرا را برگزیده، خود را و منافع ملی خود را در معرض سخت‌ترین چالش‌ها و مخاطرات قرار داده‌اند. این چالش‌ها و مخاطرات باید به لحاظ اخلاقی، سیاسی و براساس ضرورت‌های استراتژیک، میان همه کشورهای خاورمیانه سرشکن می‌شد تا ثقل مخاطرات و چالش‌ها و تهدیدها بر دوش یک یا دو کشور منطقه‌ای سنگینی نکند، اما سکوت، بی‌تفاوتی و بلکه همراهی و هماهنگی کشورهای عربی با طرف متجاوز و پشتیبان جهانی آن یعنی ایالات متحده آمریکا، چنان صحنه را با خلا مواجه کرد که حضور کشورهای دورتر از دایره اصلی چالش، یعنی ایران و ترکیه را ضروری کرد.
● نتیجه:
ایالات متحده آمریکا در عصر اوباما اگر بخواهد به بحران خاورمیانه رسیدگی کند، راهی جز رایزنی و مذاکره با این دو نیروی بزرگ منطقه‌ای ندارد. نکته جالب در تحولات اخیر خاورمیانه این است که نه تهران و نه آنکارا، هیچکدام نقش یکدیگر را ویرانگر توصیف نکردند. عبدالله گل رئیس جمهوری ترکیه در گفت‌وگو با تلویزیون العربیه در هفته دوم ماه فوریه، نقش منطقه‌ای ایران را ظهور اجتناب‌ناپذیر قدرت برابر در قبال دیگر قدرت‌های منطقه‌ای ارزیابی کرد.
بدین‌ترتیب می‌توان گفت که نقش ایران و ترکیه در آینده چالش‌های منطقه‌ای، سازنده و موثر و متعادل کننده خواهد بود. نقش ترکیه که سوی نرم‌تر بحران را دنبال می‌کند، از آن جهت ضروری است که جهانیان و افکار عمومی منطقه، به وضوح طرف‌های خواهان صلح عادلانه را از طرف‌های توسعه‌طلب و ستمکار تمیز دهند.
نقش ایران نیز از آن جهت حیاتی است که به طرف‌های متجاوز و اشغال‌گر و پشتیبانان منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش بفهماند که راه‌حل بحران خاورمیانه از راه پایداری و مقاومت، سریع‌تر، آبرومندانه‌تر، منصفانه‌تر و عادلانه‌تر به مقصد خواهد رسید.
نوشته: دکتر سیدحسین موسوی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید