شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فلسفه ورزی با انیمیشن


فلسفه ورزی با انیمیشن
در روزهای اخیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سینمای کانون و موزه هنرهای معاصر، جشنواره یی از فیلم های انیمیشن برگزار کرد و تعداد قابل توجهی از این نوع فیلم های داخلی و خارجی را نمایش دادند. در افتتاحیه این جشنواره که از دهم تا پانزدهم اسفند ماه جاری ادامه داشت، چند فیلم انیمیشن کوتاه نیز نمایش داده شد که برخی از آنها خالی از ابداعات و نوآوری نبود اما نگارنده این سطور در همین افتتاحیه با انیمیشن سه بعدی کوتاهی از یک هنرمند ایرانی برخورد کرد که حقیقتاً سرشار از ایده و اندیشه و ابداعات اصیل بود.
در میان تمام فیلم های نمایش داده شده از سراسر جهان، در آن افتتاحیه و روزهای بعد، این فیلم کوتاه درخششی فلسفی داشت و اصلاً بیان یک موضوع بسیار مهم فلسفه های معاصر، خصوصاً در وجه حکمت وجودی بود و این مساله یی نیست که ما هر روز با آن برخورد کنیم، یا در جهان گسترده فیلم های انیمیشن ببینیم یا به راحتی از کنار آن عبور کنیم.
انیمیشن تنهایی ساخته مهرداد شیخان و آهنگسازی استاد حسین علیزاده، یک اثر ارزشمند، انسانی و فلسفی است. من تصور می کردم این اثر مغفول و متضلع مانده، اما پس از پرس وجو و مطالعه جزو ه یی درباره آن، دانستم در جشنواره های بسیاری شرکت کرده و علاوه بر کسب جوایز زیاد، مورد تقدیر و توجه قرار گرفته است. با این همه در ایران نه در مطبوعات و نه در محافل رسانه یی و جشنواره یی، توجهی به آن شایستگی ابراز نشده و حتی حمایت و اطلاعات مربوط بدان انتشار نیافته است. این بسیار غم انگیز است زیرا جدای از اعتبار و ارزش اثر، امکانات بالقوه یی در این نوع انیمیشن سازی و سبک خاص آن وجود دارد که می تواند برای بیان مسائلی عمیق تر از سرگرمی یا تبلیغات یا اندرزهای عامیانه به کار آید. انیمیشن «تنهایی» یک نمونه خاصی است و قابلیت گسترش اندیشه در فضا های تصویری را به صور متفاوت نشان می دهد.
شیخان در این فیلم سه بعدی، تصویری مبهم اما جالب، از یک برهوت کیهانی عرضه کرده است و با صدای باد و جابه جایی سنگ ها و برخی آواهای وهمناک کهکشانی که در پس زمینه فیلم های فضایی استفاده می شود، یک حجم سنگی مکعب شکل در فضا را نشان می دهد. این حجم در آسمان بی انتها معلق است و روی آن انسانواره یی سنگی- یا شاید سنگواره یی شبیه انسان- زندگی می کند. این زندگی، البته در حصار محدوده های تنگ و میله های ناموجود مکعب مزبور، موجب آشوب ذهن بیننده می شود. چرا؟ چون محدوده های انتخاب را تا حد غیرقابل تصوری کاهش می دهد. این موجود سنگی که خود از جنس همان محیط کوچک و معلق سنگی است، به تدریج با نوعی کنش که شبیه نشانه های احتضار و ریزش است، روبه رو می شود. نوعی اعتراض در او دیده می شود و او به رویارویی و چالش با جهانش برمی خیزد؛ جهانی که او را اسیر کرده و قدرت انتخاب هایش را تا حد یک انتخاب کاهش داده است. درست از همین نقطه است که فلسفه اگزیستانسیالیستی در این اثر نمود مشخص می یابد و جهت ذهنی مخاطب را درگیر مسائلی استعلایی و فلسفی می کند. اما عناصر اصلی این فلسفه چیست؟ قبل از پاسخ به این پرسش باید اضافه کنم اصلاً هرگونه فلسفه یی تلخ است و چشم انسان را بر محدودیت های انسانی می گشاید. از سقراط که حکمتش وقوف بر نادانسته ها بود تا امانوئل کانت که امتناع معرفت بشری از مابعدالطبیعه و الهیات سنتی را نشان داد تا لودویک ویتگنشتاین که حصار زبان را هم بر گشایش های ذهن فلسفی تنگ کرد، همه و همه بر یک مساله متمرکز بوده اند؛ چیستی انسان در معرض آگاهی هایش، اختیارهایش، مسوولیت هایش و فراتر از همه محدودیت هایش. بزرگ ترین محدودیت انسان که معمای کبیر اوست البته «مرگ» است و این مساله چنان اهمیت دارد که انسان را به موجود یا جانور «مرگ اندیش» تعریف کرده اند. نیچه از همین زوایا به ضعف های انسان توجه خاصی نشان می داد و چالش او با هستی، برای پاسخ دادن به این ناگشودگی های مختار و بی اختیار بود. او می کوشید اراده یی را از مغاک روح آدمی بیرون کشد تا به جای پردازش اخلاق آیینی و رفتار محقر بشر نیازمند، در عظمتی درخشان احیا شود و صفت های حماسی را برازنده خود سازد. او اضطراب های آدمی را معلول نفس زندگی می دانست، اما آن را ذات زندگی و انسان را اسیر مطلق آن نپنداشت. انسان با اعتلای حماسی و فراتر رفتن از آنچه بلااراده و هراسناک و وهم آلود می پندارد، به خودآگاهی و فرزانگی و فراتر از آنها به عظمت می رسد. چشم در چشم خویش و مرگ و کل زندگی، همچون پهلوانی که در برابر رویین تنی ایستاده و می داند که حریف رویین تن است اما از پا نمی ایستد و قصد پیروزی دارد. در انیمیشن تنهایی ، اسارت مفهوم اضطراب آوری است که به امیدهای کوچک یا شبهه برانگیز ختم نمی شود. پاسخ فیلمساز همچون فضای شخصیتش بسیار روشن و دقیق است. او یا وضع موجود را می پذیرد یا نمی پذیرد. این تنها وجه قدرت اوست. اتفاقاً در همین نقطه، یعنی نپذیرفتن و اختیار در بیان پاسخ منفی «نه» نیز یک وجه جالب فلسفی دیگر در فیلم دیده می شود. این تنها راه کنش ارادی انسان است؛ غیرمنطقی ترین منطق و مهم ترین امکان برای ابراز «وجود» به ژرف ترین صورت. ایستادگی در برابر وضع موجود.
پس از گذر از فضای اولیه و آشنا شدن بیننده با وهم و اضطراب این جهان سنگین و بی مدارا، موسیقی موثر و پرکشش حسین علیزاده در این فضا منتشر می شود؛ نوعی حرکت آغاز می شود و انگار خیزشی در ضمیر ناخودآگاه یا در اعماق جهان رخ می دهد. پایان بندی فیلم، پس از بیان وضع خاص این موجود سنگی، با عزم او به خروج از سیاره مکعبی اش شکل می گیرد. او فضای بزرگی را در جهان زیرین می بیند و لاجرم در آستانه ریزش و یأس خود را به سوی آن پرتاب می کند. جهان مکعبی او نیز درهم می شکند و همه چیز همچون مشتی سنگریزه بر جهان پایینی- یا شاید بالایی- فرو می ریزد، اما هیچ چیز تغییر نمی کند. آن برهوت فضایی- نوعی Caos- مدلی بزرگ تر از همان اولی است. جهان به سبک خود و بی توجه به دغدغه های ما ادامه دارد. شفقت و ترحم یا سنگدلی و ستم، در این عرصه بی معنا است. تنها در نسبت با ما، این مفاهیم، و نیز مفهوم «تنهایی» پیدا می شود و گسترش می یابد. نخستین تجربه یی که از اندیشیدن به مرگ برای انسان پدید می آید، تنهایی است و این تجربه فلسفی، از آن رو چنین ملازم مرگ است که در همه وجوه زندگی انسان شریکانی دارد یا می تواند داشته باشد جز در مرگ. مقصد این سفر هنوز دانسته نشده است. به قول شکسپیر؛ «مرگ؛ آن زمین کشف ناکرده که هرگز هیچ سالک از کرانش برنمی گردد.»۱ حتی هنگام «درد» نیز می توان تسلایی یافت یا تمهیداتی برای کاهش و رفع آن فراهم کرد، اما مرگ این گونه نیست. «تنهایی» تنها ملازم و انیس مرگ است و اضطراب اگزیستانسیالیستی از اینجا آغاز می شود. ما به مرگ می اندیشیم، پس انسانیم، پس مضطربیم، پس مختاریم، پس مسوول. در برابر خویش و در برابر آنچه این محدودیت ها و اضطراب ها را به ما سپرده است. اما یأس، فایده منطقی این فلسفه نیست، برعکس، نوعی بازگشت حماسی است که مستقیماً محصول تفکر و رویارویی انسان با موحش ترین و ناشناخته ترین عنصر حیات او یعنی نیستی است. هستی اصلاً در تقابل و تطبیق با نیستی فهمیده می شود و اعتبار پیدا می کند و مرگ اگر نیستی نباشد، استعاره یی کهن از آن است. در «تنهایی»، نه فقط آن شخصیت نیمه انسان- نیمه سنگی، بلکه محیط و جهان او نیز بسیار قابل توجه و تامل است. فردریک کاپلستون در توضیح فلسفه ژان پل سارتر به این نکته اشاره کرده و می نویسد؛ «این خودآگاهی است که به محیط معنی می دهد. محیط برای کسی به صورت یک موقعیت ظاهر می شود و برای دیگری به صورت چیزی که گویی او را به درون می کشد و فرو می بلعد. در موارد دیگر هم خود انسان است که سبب می شود محیط به نحو خاصی ظهور کند.
البته سارتر به این واقعیت که ما غالباً نمی توانیم عوامل خارجی را تغییر دهیم، به این معنی که از نظر مادی آنها را از میان برداریم یا خود را از مقابل آنها دور کنیم، بی توجه نیست... سخن سارتر این است که معنایی که چنین عواملی برای من دارند، به وسیله خودم انتخاب می شوند، حتی اگر نتوانم یا نخواهم این واقعیت را تشخیص دهم...»۲ این نکات، توضیح گر فضای حیات، یا بهتر بگوییم موقعیت وجودی هستند و اهمیت آن را باز می نمایند. این وضع خاص یا موقعیت به ما امکان می دهد که در شرایط خاص قرار بگیریم و نسبت بدان واکنشی یگانه داشته باشیم. اما چرا این واکنش «یگانه» است؟ از آن رو که کنشی ارادی است و محصول انتخاب انسان و ظاهراً انسان تنها موجود انتخابگر بدین شیوه است. خلق موقعیتی فلسفی در سینمای انیمیشن، با این دقت و تاثیر، یک ارزش است. می توانیم و می باید درباره آن بیندیشیم و آن را گسترش دهیم. فیلم های خوب ما می باید برای فضای فکری و فرهنگی خود ما در نظر گرفته شود و مخاطب ایرانی از آنها لذت ببرد. حضور در جشنواره های جهانی البته یک ارزش است و موفقیت در آنها اعتبار، اما در کشور ما که تفکر و زمینه فلسفی قدمتی دارد، لازم است بسترهای حمایتی فراهم شود تا آثار جدی هم مجال طرح بیابند.۳ نقد و توضیح و معرفی هم لازم است تا ژرفای آثار هنری کاویده و از جنبه های مختلف بدان نگریسته شود.
شاید آنچه در نسبت میان فلسفه های اگزیستانس و فیلم «تنهایی» گفته شد، تنها برداشتی ویژه - تاویلی - از سوی نگارنده باشد، اما این مهم نیست، زیرا در هر حال، هر پدیده یی برای هر یک از ما، ظهوری منحصر به فرد دارد. خصوصاً پدیده های هنری و ادبی که به دلیل ذات و گوهر سیال و لغزنده شان، دائماً افق های زیباشناسی و تعمق فلسفی را دگرگون می کنند. در این زمینه اگر اندکی توجه به سوژه مورد بحث برانگیخته شود، دستاورد بزرگی حاصل شده است.
اما نکته آخر اینکه لازم است از سوی متخصصان انیمیشن درباره فرم خاص و تکنیک های کاری مهرداد شیخان در انیمیشن «تنهایی» جداگانه بحث شود. بی تردید بخش مهمی از این تاثیرگذاری گسترده بر مخاطبان ویژه معلول همین امر است. هیچ محتوایی بدون صورت و فرم مناسب در عرصه فرهنگ و هنر ظهور نمی کند و حضوری متداوم نخواهد داشت. شکل و محتوا، تجلی درونی و بیرونی یکدیگرند، اما فرم هنری این خصوصیت را دارد که به مخاطب اجازه می دهد براساس شرایط، علایق، اندیشه ها، عواطف و ظرفیت خود بر آن بیفزاید یا از آن گزینش کند. بد نیست اگر سازنده این اثر، خود در این عرصه ها به طرح دیدگاه هایش بپردازد.
مسعود رضوی فقیه

پی نوشت ها
۱- عبارتی از تک گفتار معروف هملت، به ترجمه آهنگین استاد فقید مجتبی مینوی
۲- تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، جلد ۹- از من دوبیران تا سارتر- انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول ۱۳۸۶، ص ۴۲۳
۳- منظور از آثار جدی، آثار خاص یا به قول ارسطو «اشرافی» است که معاصران از آن به آثار «روشنفکرانه» تعبیر می کنند و در فرهنگ های لغت تجریدی و ذهنی و عقلانی هم معنا می دهد. این نوع آثار بیش از آنکه موجب همذات پنداری و اثرپذیری مخاطب باشند، نیازمند تفسیر و همدلی و تاویل مخاطبند؛ کنش متقابل ایجاد می کند و نهایتاً برای گروهی از مردمان بافرهنگ یا آشنا با مقدمات و مبانی اندیشه تولید می شود. از این نظر مخاطب انبوه هم ندارد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید