جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


بحران جهانی اقتصاد یا بحران سرمایه‌داری


بحران جهانی اقتصاد یا بحران سرمایه‌داری
یک بز گر گله را گر می‌کند
ضرب‌المثل ایرانی
بحران اقتصادی جهان که در حقیقت بحران ساختاری سرمایه‌داری است، دنیا را به سوی فاجعه می‌برد. جنگ اول و دوم جهانی را هم سرمایه‌داری جهانی بر فراز این تضادهای ساختاری ایجاد نمود.
نظام سرمایه‌داری جهانی چون خصوصا بعد از جنگ دوم جهانی به هر حیله و دوز و کلکی بود کشورهای جهان سوم و چهارم یا به قول آقای برانت صدرالعظم فقید آلمان غربی «جنوب» را هم به صورت سرمایه‌داری وابسته یا نوکر خود درآورد، امروز آن‌ها هم به پای او می‌سوزند.
طبق گزارش‌های رسیده در پی بحران جهانی که از دسامبر سال ۲۰۰۷ از آمریکا شروع شد، تا کنون ۶۵۱ هزار فرصت شغلی در جهان از بین رفته، زمانی که غول‌های صنعتی جهان مانند جنرال موتور و کرایسلر و بانک‌های بزرگ یکی پس از دیگری ورشکست می‌شوند و موج بیکاری آمریکا و اروپا را می‌گیرد، وای به حال کشورهای دیگر.
صدای آمریکا که در حقیقت صدای سازمان سیا است مطابق معمول فقط با اقتصاددان‌های طرفدار سرمایه‌داری مانند آقای دکتر شاهین فاطمی و غیرو مصاحبه می‌کند تا آن‌ها را دلداری دهند چیزی نیست و انشاالله گربه است!
در حقیقت نظام سرمایه‌داری جهانی مانند همیشه چشم به‌راه اقتصاددان‌های اصلاح طلبی مانند «کنز» است که بعد از جنگ دوم جهانی، نظام را نجات داد. برای نظام از این شاخ به آن شاخ فرج است.
سرمایه‌داری جهانی چون غده‌ی سرطانی گسترش پیدا کرده تا جهان را نابود کند و علت جنگ در عراق و افغانستان و سایر نقاط دنیا همانطور که «رزالوگزامبورک» نظریه پرداز بزرگ مارکسیست در قرن بیستم اظهار داشت؛ رونق دادن به مجتمع‌های صنعتی- نظامی است که امروز اساس اقتصاد این نظام را تشکیل می‌دهد. به عبارت ساده‌تر، نان حلال از گلوی سرمایه‌داری پایین نمی‌رود.
در دهه ی ۱۹۹۰ که با فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق سابق همراه بود، سرمایه‌داری جهانی جشن گرفت و نه تنها مردم عادی، بلکه بعضی از هواداران مارکسیسم هم که دانش چندانی نداشتند نتیجه گرفتند که سرمایه‌داری علمی‌ترین و برحق‌ترین نظام اقتصادی- اجتماعی جهان است و مارکسیسم را باید به زباله‌دان تاریخ ریخت.
سردمداران سرمایه‌داری و نوچه‌های آن‌ها، سرمایه‌داری تجاری در کشورهای عقب نگه‌داشته شده به استناد عقیده‌ی آدام اسمیت پدر سرمایه‌داری معتقد بودند که «دست پنهان بازار» نظام را در هر بحرانی حفظ خواهد کرد! یک اقتصاددان چپگرا با طنز تلخی می‌گفت: طوری با اطمینان از دست پنهان بازار صحبت می‌کنند که گویی این دست پنهان خداست!
من گاهی یاد آقای بنی‌صدر می‌افتم که از شوق رسیدن به قدرت، اقتصاد سرمایه‌داری را مناسب آن روزگار تنظیم فرموده بودند و امروز امثال ایشان که به پاریس گریخته‌اند باید جوابگو باشند.
انسان تعجب می‌کند از کسانی که طی سال‌ها اقامت در خارج و داشتن عالی‌ترین مدارک علمی (که امیدوارم مانند مدارک آقای کردان وزیر سابق کشور نباشد)، هنوز مانند عوام گرفتار توهمات بچه‌گانه‌ای هستند که از کودکی به گوش آن‌ها خوانده‌اند!
مساله‌ی اصلی در علمی بودن مارکسیست است که سرمایه‌داری را به وحشت انداخته. سرمایه‌داران همیشه سعی کرده‌اند با هر دوز و کلک که شده مارکسیسم را غیر علمی و دشمن انسان معرفی کنند.
آن‌ها از عیوب و شکست‌های سوسیالیسم که اغلب آن‌ها هم تحمیلی یا ناشی از اشتباه و بی‌تجربگی مسئولان بود پیراهن عثمان می‌ساختند. به قول معروف کاه را کوه می‌کردند.
آمریکا ویتنام را با بمب‌ شخم زد، یک میلیون نفر را کشت و خاک آن را مسموم کرد که چرا تسلیم سرمایه‌داری نمی‌شوند.
در اندونزی بیشتر از نیم میلیون انسان را قتل و عام کرد که من آن را «نسل کشی کمونیست‌ها» گذاشته‌ام تا جلادی به نام «سوهارتو» را به قدرت برساند. جالب این‌جاست بعد از مرگ سوهارتو، صدای آمریکا او راملاحظه بفرمایید در حالی که جلادی مانند پینوشه، سوهارتو را استاد خود می‌دانست، صدای آمریکا از او تجلیل می‌کند. اکنون از آقای دکتر محمودی رئیس صدای آمریکا باید پرسید آقای دکتر، دم خروس را باور کنم، یا قسم حضرت عباس را!!
من کم و بیش کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارم، که چطور فرماندار نظامی و شهربانی دنبال سرکوب توده‌ای‌ها و مصدقی‌ها بودند. شعبان بی‌مخ و فاحشه‌ها و سایر اوباش به اسم ملت خانه‌ی مصدق و حزب توده را غارت کردند و به آتش کشیدند و عربده می‌کشیدند جاوید شاه، مرگ بر مصدق.
شعبان بی‌مخ، دکتر فاطمی وزیر امور خارجه‌ی مصدق را با حالت تب قبل از اعدام چاقو زد که اگر خواهر دکتر خود را به روی بدن تب‌دار او نیانداخته بود تکه و پاره‌اش می‌کردند.
کریم‌پور شیرازی روزنامه‌نگار مبارز را به دستور اشرف آتش زدند و در زندان قزل قلعه توده‌ای‌ها را زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار دادند. بعد اردشیر زاهدی در حالی که پایش لب گور است کودتای ۲۸ مرداد را قیام ملت ایران می‌نامد.
شاه فکر می‌کرد که اگر توده‌ای‌ها تنفرنامه بنویسند و با او همکاری کنند مارکسیسم بساط خود را جمع کرده و جایش را به نظریه‌های ارزشمند شاهانه خواهد داد.
چقدر چپ‌ها زیر شکنجه مجبور شدند در شوهای تلویزیونی ساواک بگویند مارکسیسم غلط است، لنین جاسوس آلمان‌ها بود و مردم شوروی و چین گرسنه و بدبخت و ستمدیده هستند. چقدر امثال عنایت‌الله رضا، احسان نراقی، نیک خواه و جعفریان کتاب نوشتند و به مارکسیسم فحش دادند و به جایی نرسیدند.
چرا راه دور برویم به سرنوشت «سروش» نگاه کنید که چه بلایی به سر چپ ایران درآورد و امروز خجالت‌زده در آمریکا وردست دکتر نصر شده که المامور و معذور!!
مارکس دانشمند بود نه پیامبر، نظام سرمایه‌داری را به صورت نظام‌مند و علمی مورد بررسی قرار داده بود و تضادهای ساختاری آن را کشف کرده بود.
امروز که بحران ساختاری سرمایه‌داری جهان را در لب پرتگاه مرگ قرار داده و در قلب پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری مردم فریاد مرگ بر سرمایه‌داری می‌زنند، سران بالای سر این بیمار مردنی جمع شده‌اند تا شاید دست پنهان بازار ، شاید خدا بیمار را نجات دهند.
«ساکاشویلی» رئیس جمهور گرجستان که با کمک یا بهتر بگوییم کودتای نرم و مخملی آمریکایی‌ها به قدرت رسید مانند «یلتسین» به مردم قول رفاه و آزادی داده بود، امروز که کفگیر به ته دیگ خورده و نکبت سرمایه‌داری مردم را به خیابان‌ها کشانده، هنوز حاضر به کناره‌گیری از قدرت نیست. در این میان صدای آمریکا در دفاع از نوچه‌ی خود می‌فرماید: «ساکاشویلی» موجب رونق زیاد اقتصادی شد، البته عده‌ای هنوز معتقدند کمبودهایی وجود دارد و شغل برای همه ایجاد نشده!! که انشاالله گربه است!!
مشکل بلوک شرق سابق این بود که سرمایه‌داری را درست نمی‌شناختند، چون انسان از طریق آزمون و خطا پی به حقیقت می‌برد و همیشه هم نمی‌شود او را گول زد.
در جمهوری‌های آسیایی روسیه، فقر، اعتیاد، بیکاری، خودکشی‌ها و سایر آسیب‌های اجتماعی بی‌داد می‌کند. این مردم امروز متوجه شده‌اند که هر چه دارند از اتحاد شوروی دارند و رفاه و آزادی سرمایه‌داری سرابی است که آن‌ها را به خاک سیاه کشانده.
پوتین و مددودوف متوجه شدند، بعد از فروپاشی پیمان ورشو، ناتو نه تنها منحل نشد، بلکه گسترش هم پیدا کرد و قصد دارد آن‌چه هیتلر نتوانست انجام دهد را یعنی تصرف روسیه به پایان برساند!
آمریکا مدتها برای نابودی کوبا تلاش کرد و از این عذاب می‌کشد که اتحاد شوروی به آن قدرت در هزار فرسنگ دورتر را نابود کرد اما زورش به این کشور ۱۱ میلیونی نرسید.
گورباچف که گوشت و پوست و خون او متعلق به حزب کمونیست است به پاس خیانت جایزه‌ی نوبل گرفت اما کاسترو در اوج بحران مارکسیسم فریاد زد: اگر همه‌ی مردم کوبا از سوسیالیسم برگردند، من برنمی‌گردم.
این بحران بورژوازی تجاری تمام نوچه‌های سرمایه‌داری در جهان را به وحشت انداخت که پول‌های آن‌ها در بانک‌های اروپا و آمریکا چه می‌شود و در روزگار مبادا به کجا فرار کنند؟!
منوچهر بصیر
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید