شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جوان ها نظر میدن


جوان ها نظر میدن
تقی نژاد این روزها بازار تبلیغات انتخابات داغ داغه. تو هر کوچه و خیابون، رو ویترین مغازه ها، رو حاشیه میدون ها، تو روزنامه و مجله ها و هر جا که ذهن بشر بهش قد میده با کلی پوستر و عکس پوشونده شده. حتی درخت ها و سنگ فرش پیاده روها هم از این همه تبلیغ در امان نمونده اما باز هم جای شکرش باقیه که دیوار چسبونی رو ممنوع کردن و بعد از انتخابات، شهرداری خیلی تو زحمت نمی افته. تو این گیرودار دیدیم خیلی حیفه که همه اقشار از پیر و جوون و کوچیک و بزرگ از انتخابات حرف بزنن، اون وقت ما جوون ها که آینده سازهای مملکتیم و واسه خودمون قراره کسی بشیم از قافله عقب بمونیم. برای همین تصمیم گرفتیم این شماره درباره انتخابات و جوون ها (یعنی خودمون) بنویسیم.
اما دیدیم هر چی بنویسیم تنهایی نمی چسبه واسه همین قرار شد مثل این برنامه های با کلاس یه دونه تریبون برداریم و بریم وسط چهار راه کار بذاریم و جوون ها بیان تا درد دل هاشون رو بنویسن اما باز هم تیرمون به سنگ خورد چون این جور کلاس گذاشتن ها کلی دوندگی و مجوز و مهم تر از همه اون ها بودجه لازم داره که تا می رفتیم دنبال این جور کارها انتخابات تموم شده بود.
بعد هم فهمیدیم که چرا می گن فکر فردا را چو فردا نیامده بکن، واقعا برنامه ریزی کردن چه قدر کار خوبی بوده و ما از اون غافل بودیم. خلاصه تریبون جور نشد اما این کاغذ و قلم رو که از ما نگرفتن، همین ۲ تا رو برداشتیم و زدیم به کوه و دشت و خیابون و خلاصه هر جا که می رفتیم این ۲ تا رو هم با خودمون می بردیم تا اگه جوونی پیدا شد که یه عالم حرف نگفته داشت، ما اون حرف ها رو ثبت کنیم. اول از همه یعنی درست همون شبی که تصمیم به این کار گرفتیم به یک مهمونی فامیلی دعوت شدیم، یک مهمونی که ۸-۷ تایی جوون که از آب و گل ۱۸ سالگی در اومده بودن داشت. خب البته تو مهمونی، چه اونی که دکتره، چه اونی که مهندسه و البته چه کوچیک شما که خبرنگاره هیچ توفیری با هم ندارن و این یعنی خیلی سؤالات خبرنگار رو جدی نمی گرفتن اما وقتی قضیه رو با کمال جدیت شرح دادم(!) و حرف از چاپ عین واقعیات به میون اومد، چند نفری حاضر شدن حرف بزنن. اولین موضوع شرکت در انتخابات بود.
«مریم» دانشجوی شیمی و ترم آخریه، تازه هم از دانشگاهش برگشته می گه: شرکت در انتخاب کردن حق منه و باید حقم رو بگیرم.
«الهام» چند سالی کوچک تره و دانشجوی ترم اول مدیریت صنعتی تو اصفهانه. تلفنی باهاش صحبت می کنم که می گه: متاسفانه شناسنامه ام رو با خودم نیاوردم اما هر جور شده سعی می کنم تا اون موقع برگردم بجنورد و در انتخابات شرکت کنم.
راستی یادمون رفت سؤال ها رو با شرح و بسط بنویسیم:
۱) چرا رأی میدی؟
۲) اگه تو نامزد ریاست جمهوری می شدی به جوون ها چه قولی می دادی؟
شما هم به عنوان یک جوون می تونین روی این سؤال ها فکر کنین، شاید جواب سؤال هاتون باعث شد انتخاب آگاهانه تری داشته باشین و شاید هم به یاد بعضی ها بیاد که ممکنه روزی رئیس جمهور بشن. در ضمن اگه تمایل داشته باشین می تونین جواب هاتون رو برای دفتر روزنامه هم ارسال کنید، از الآن گفته باشیم جایزه مایزه خبری نیست حتی به قید قرعه! پس برای جایزه جواب سؤالات رو ندین.
جایگاه بعدی بابا امانه. یه روز تعطیل به خصوص اگه هوا خوب باشه، تو خونه موندن هیچ لطفی نداره، بجنورد هم که قربونش برم غیر بابا امان و بش قارداش جای تفریحی استانداردی نداره (استاندارد به لحاظ امکانات رفاهی) پس یه عالمه جوون رو می شه این جا پیدا کرد.
«امید» ۱۹ سالشه و فعلا هم منتظره وضعیت نظام وظیفه اش مشخص بشه، می گه: من رأی میدم چون می خوام ثابت کنم بزرگ شدم و حق رأی هم دارم.
یک جوون دیگه به نام «احسان» هم می گه: امیدواریم رئیس جمهوری روی کار بیاد که درد جوون ها رو بفهمه. ما فقط انتظار داریم مشکل بیکاری حل بشه و «میلاد» ۲۳ساله وسط حرف «احسان» می پره و می گه: الآن ما هر ۲ تامون برق می خونیم اما هیچی از رشته مون بلد نیستیم، یعنی تو دانشگاه طوری آموزش نمی دن که تو جامعه به دردمون بخوره، برای همین هم هست که خودمون نمی تونیم کار تولید کنیم، البته کار خصوصی نه دولتی.
«بهاره» ۲۱ سالشه و از نظر دوستاش که دور و برش ایستادن خیلی ایده آل فکر می کنه. اون می گه: من صد در صد تو انتخابات شرکت می کنم چون وظیفه خودم می دونم.
«نسیم» متولد ۶۴ است و یک سالی می شه که درسش رو تموم کرده، تو جواب سؤال های ما می گه: تو انتخابات شرکت می کنم چون یک قطره هم یک قطره است و می خوام منم سهم داشته باشم هر چند نمی دونم چه قدر مثمر ثمرم اما می دونم که دلم نمی خواد دشمن ها واسه کشورم دندون تیز کنن.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید